به مناسبت درگذشت روژه گارودی؛ تاریخ یک ارتداد

هلوکاست<br /><br />

بیست و هفتم نوامبر ۱۹۹۸ میلادی روزی است که "روژه گارودی" نویسنده، فیلسوف و کنش‌گر سیاسی مسلمان فرانسوی پس از سه سال درگیری حقوقی در دادگاه تجدید نظر، به جرم تشکیک در هولوکاست به زندان و پرداخت جریمه مالی محکوم شد.

 درآمد

بیست و هفتم نوامبر ۱۹۹۸میلادی سرآغاز بحث در باب اسطوره آزادی بیان در غرب است. اسطوره‌ای که سال‌هاست باعث شده کشورهای غربی خود را صاحبان آزادی و پاسداران آزادی بیان و اظهار نظر آزاد بدانند.

 در این روز بار دیگر این اسطوره شکسته شد و بار دیگر چشم‌هایی که مسحور چشم‌بندی‌های بشر دوستانه غربیان شده بودند دیدند که این شعار‌ها و ارزش‌ها در چشم غربیان افسانه و اسطوره‌ای بیش نیست؛ افسانه‌ای که نه تنها مشکلات جهان را حل و فصل نمی‌کند بلکه زخم‌های بشری را عمیق‌تر و درد و رنج جامعه جهانی را کشنده‌تر می‌نماید.
 
 بیست و هفتم نوامبر ۱۹۹۸ میلادی روزی است که "روژه گارودی" نویسنده، فیلسوف و کنش‌گر سیاسی مسلمان فرانسوی پس از سه سال درگیری حقوقی در دادگاه تجدید نظر، به جرم تشکیک در هولوکاست به زندان و پرداخت جریمه مالی محکوم شد.
 
این سرآغاز شکستن اسطوره آزادی بیان در غرب سرمایه داری بود؛ اسطوره‌ای که بارها پیش از این واقعه نیز شکسته شده بود، اسطوره و افسانه آزادی بیان در غرب!
 
تناقض ارزش و بنیان در غرب
 
هرچند فرهنگ لیبرال دموکراسی خود را داعیه دار آزادی بیان و حقوق بشر می داند و امکان این دست مسائل را در سایه پیش فرض‌های سیستم نرم افزاری فکر و فرهنگ خود می‌دانند و پیدایش و شکوفایی این ارزش ها را در سایه فکر لیبرال دموکراسی ممکن می‌داند اما از قضا خود این فرهنگ بیشترین حجم شکستن و تجاوز به این ارزش‌ها را به عهده داشته است! به طوری که امروزه دیگر این مسائل و این شعارهای سیستم سرمایه‌داری لیبرال بیشتر به طنز می‌ماند.
 
شاید بتوان بهترین مکتبی را که این اسطوره را به صورت فلسفی و عمیق مورد تجدید نظر و انکار قرار‌داد را، چپ‌های نو و نماینده تمام عیار آن مکتب فرانکفورت دانست.
 
حلقه فرانکفورت، حلقه‌ای فکری و فلسفی بود که در دهه میلادی۱۹۳۰در فرانکفورت آلمان با نام انجمن پژوهش‌های اجتماعی شروع به کار کرد و در آینده بیشترین نقد‌ها را به سیستم سر مایه‌داری و عقل ابزاری مدرن وارد نمود.
 
 این نقد‌ها زمانی عیار واقعی خود را نشان دادند که از دل سرمایه‌داری پر رونق اوایل قرن بیستم و رکود عظیم دهه سی، همان قرن غول‌های سرمایه‌داری دست به دعوای پر خونی برای بقای سیستم سرمایه سالار خود زدند که جنگ‌های جهانی که بزرگترین جنگ‌های تاریخ بشری بودند و تمام جهان انسانی را درگیر کردند و میلیون‌ها انسان در‌گیر و دار این نزاع‌های جهانی پامال امیال قدرت طلبان شدند.
 
کتاب دیالکتیک روشنگری مهم‌ترین کتاب این مکتب به خوبی مرام در ظاهر انسانی و در باطن جلاد سرمایه‌داری مدرن را نشان می‌دهد.
 
بنا بر این، طشت رسوایی گندم‌نمایی و جو فروشی این نظام سر‌مایه سالار سال‌ها است که از بام جهان افتاده است و مدت ها است که مردم جهان دانسته‌اند که حقوق بشر از دیدگاه سرمایه‌داری یعنی بهانه‌ای برای حمله به کشو‌رها و دخالت نظامی توست ارتش سرمایه داری-ناتو- به کشور‌های دیگر و حل و فصل گیر‌ و دارهای بر سر راه حرکت جهان گیر سرمایه در بسیط زمین.
 
آزادی بیان نیز از همین دست ارزش هایی است که مشمول ضرب المثل "بائک یجر و بائی لایجر" شده است! آزادی بیان از دید کشورهای سرمایه داری تا جایی تاریخ مصرف دارد که حافظ منافع کمپانی‌های بزرگ و جریان سرمایه‌داری باشد و گرنه اگر این آزادی بخواهد گردی بر این بازار و صاحبان این بازار بنشاند؛ بدترین متاع و بی ارزش ترین کالاست.
 
می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که مبانی جهان مدرن به گونه‌ای صورت‌بندی شده است که زیر بنا‌های آن مثل دنیا گرایی با برخی از شعارهای آن، مانند حقوق بشر و آزادی بیان به روشنی سر ناسازگاری و تناقض دارد و این سیستم بارها نشان داده است که ارزش‌های دکوری خود را فدای بنیان‌های جهان نگرانه می‌نماید.
 
کجا حقوق بشر می‌تواند با کشتار غیر نظامیان در ویتنام و افغانستان و عراق و دیگر مناطق تحت تجاوز راست آید و کجا می‌تواند آزادی بیان با زندانی شدن منکرین اصل یا ابعاد هولوکاست مطابق باشد. پس مرگ خوب است اما برای همسایه!
 
لیبرالیسم و شعار تقلیل گرایی حقوقی
 
یکی از شعار‌های لیبرالیسم حرکت به سوی سیستمی است که قوانین آن به حداقل رسیده است و محدوده‌هایی را پوشش می دهد که بسیار حداقلی است و به قوانین فربه دینی و قومی و … بی‌توجه است.
 
به عنوان مثال از زبان "برتراند راسل" می‌توان شنید که قوانین باید دنیا گرایانه و لا به شرط نسبت به روح باشد و مسائل شخصی تنها انسان را زمانی محدود می‏کند که قصد تجاوز به حقوق دیگران را داشته باشد.
 
این قوانین به صورتی است که آزادی بیان را تا جایی اثبات می‌نماید که اگر امر دایر شود بین توهین به مقدسات قشر وسیعی از جامعه و آزادی بیان یک فرد آزادی بیان آن فرد اولویت دارد.
 
در پرتو همین قانون بود که در مسأله سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی غربی‌ها از باب آزادی بیان از سلمان رشدی دفاع کردند! در همین فضاست که با کمال اعجاب می‌بینیم در تعدادی از این کشور‌ها که دارای این قوانین تقلیل گرایانه هستند، قانونی تصویب می‌گردد که انکار هولوکاست و چون و چرا در باب ان را جرم تلقی می نماید!
 
اینجاست که دم خروس رسوایی و تناقض در نگاه غربی‌ها به شدت خود نمایی می‌نماید. چگونه در قوانینی حداقلی قانونی لحاظ می‌شود که مسأله‌ای که در میان اندیشمندان علم تاریخ در باب اصل و حجم آن بحث و جدل است تبدیل به قانون می‌گردد؟ و منکرین و شکات در آن به جرایم نقدی و زندان محکوم می‌شوند؟
 
در همین فضاست که روشن می‌گردد دست سیستم سرمایه‌داری صهیونیستی تا چه حد در تار و پود کشور‌های جهان رخنه کرده است چه اینکه هولوکاست از دید آنها بهترین حربه است که نشان دهد، قوم یهود محق است که به ارض موعود خود یعنی فلسطین بازگردد.
 
جالب اینجاست که خبری از دیگر قتل عام شدگان رژیم هیتلری در این ادعا ها وجود ندارد. اگر سخن بر سر حقوق بشر است کولی‌های بسیاری هم در تسویه نژادی نازی‌ها کشته شدند.
 
اما خبری از دل سوزی برای آنها نیست چه اینکه کشته شدگان یهودی هم برای صهیونیست‌ها آلت پیشبرد امیال و منافع سرمایه‌داران صهیونیست هستند و گرنه درد انسانی در این بین برای ظلم به انسان وجود ندارد؛ چه اینکه از منظر انسانی فرقی بین نسل کشی در آشویتس و فلسطین و بوسنی نیست.
 
روژه گارودی کیست؟
 
روژه گارودی در سال ۱۹۱۳ در شهر مارسی فرانسه بدنیا آمد. پس از طی دوره دبیرستان، تحصیلات عالی خودرا در رشته فلسفه تا اخذ درجه اگرگاسیون ادامه دادسپس عضو کمیته مرکزی‏حزب کمونیست فرانسه شد.
 
در سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۵۱ به عضویت مجلس ‏موسسان، در ۱۹۵۶ به نمایندگی مجلس ملی فرانسه، و در ۱۹۶۳ با نوشتن‏رساله‌ای تحت عنوان فرضیه مادی‌گرایانه شناخت، به اخذ درجه دکتری در فلسفهنائل ‏آمد. در ۱۹۵۹ به دانشیاری دانشگاه «کلرمون فران» و در ۱۹۶۵ بهاستادی فلسفه در دانشگاه«پوآتیه» منصوب شد.
 
گارودی در طی جنگجهانی دوم در شهر جلفهٔ الجزایر به عنوان اسیر جنگی ویشی فرانس زندانی بود؛او عضو حزب کمونیست فرانسه بود و در کتاب الگوئی برای سوسیالیسم در فرانسهکه در سال ۱۹۶۸ منتشر کرد، سعی کرد مارکسیسم را با مسیحیت کاتولیک آشتیدهد. حتی در کتاب مارکسیسم در قرن بیستم کوشید نشان دهد که مارکسیسممی‌تواند ارزش‌های مذهبی را در خود جذب ‏کند.
 
در کتاب «هشدار بهزندگانی» اعلام کرد که غربیان مسیحی در حال کشتن ‏فرزندان و نوادگان خودهستیم، زیرا شیوه رشد ما به بن بست مرگ‏ انجامیده ‌است.
 
در همین کتاب او بهتحقیق در باره‏ ادیان بزرگ، مانند زرتشتی‌گری، هندوگرایی، دین بودا و یهودمی‌پردازد و سرانجام کمال مطلوب خود را در اسلام‏ می‌یابد و سپس مسلمانمی‌شود؛ او با مسلمان شدن در ۱۹۸۲ نام «رجاء» را برگزید و آن دو دکترین راکنار گذاشت.
 
گارودی در مه ۱۹۹۷مأموریت یافت تا یک سری مقاله برای یک هفته‌نامهٔ عربی که توسط سرویس عربیبی‌بی‌سی در لندن منتشر می‌شد بنویسد. در ۱۹۹۸، یک دادگاه فرانسوی وی رابرای انکار هولوکاست و افترای نژادی مجرم شناخت و بخاطر کتاب اسطوره‌هایبنیان‌گذار سیاست اسرائیل که در سال ۹۵ نوشته بود، ۱۲۰٬۰۰۰ فرانک فرانسه  جریمه کرد.
 
این کتاب با پذیرفتندیدگاه‌های منکر هولوکاست، «رابرت فاریسون»، اظهار می‌کند که در طیهولوکاست یهودیان در اطاق‌های گاز کشته نشدند و به سرعت عربی و فارسی ترجمهشد.
 
برای پشتیبانی ازگارودی وکیل سودانی یک تیم حقوقی پنج نفره را گرد آورد تا از گارودی درمحاکمه‌اش در پاریس پشتیبانی کنند. مقام معظم رهبری  در نماز جمعه ۲۳اردیبهشت ۱۳۷۹ با اشاره به محاکمه و برخورد حکومت فرانسه با روژه گارودی کهمدعی عدم کشتار یهودی‌ها از سوی آلمان نازی شده بود، فرمودند:«شما کجادیده‌اید کسی بتواند در غرب علیه صهیونیسم حرفی بزند.
 
"رژه گاردی" این افسانه‌ها را بنام استوره‌های بنیانگذاران صهیونیسم می‌نامد: او درکتاب خود می‌نویسد که استوره هالوکاست بی‌پایه است. بعداً شخص دیگری  بنام  "پل رازینیه»  فرانسوی که در جریان جنگ جهانی دوم  در زندان گشتاپوی  نازیها  محبوس  بود به اردگاه  بوختوالد اعزام و تا پایان جنگ در همانجاماند.
 
او که در پایان جنگعالی‌ترین نشان مقاومت را از «دوبت» فرانسه بدست آورد بعداً در عرصه‌هایتاریخی روی آورد و در زمینه جنگ جهانی دوم به تحقیق و انتشار کتاب پرداخت.
 
او توانست در جریاتپژوهش خود تصویر روشن و حقیقی را وضع اسفناک اردوگاه‌های جنگی نازی درکتاب تحقیقی خود به نمایش بگذارد .ولی او به تدریج در جریان تحقیقاتش بهنظراتی رسید که تصویر رسمی را کاملاً نفی می‌کرد.
 
پایان تاریخ یا پایان انسان
 
چند سالی است که تئوریستین‌های لیبرال لیبرالیسم را یگانه گفتمان جهانی و ماندنی و الگوی پایان تاریخ برشمرده‌اند. این در حالی است که تاریخ این نگاه، دستاوردی دیگرگونه را فرا یاد بشر می‌آورد. جنگ، مرگ و نیستی…
 
این ادعاها سخنان "نیچه"، فیلسوف آلمانی را به یاد می‌آورد که پایان راه عقل مدرن را نا مسکون شدن کره ارض می‌داند.
 
منابع
 
۱٫ تاریخ یک ارتداد- رژه گاردی- مجید شریف
۲٫ تاریخ جنگ جهانی اول و دوم- تیلور- ترجمه فرداد امینی
۳٫ اطلس تاریخی قرن بیستم- اوروی
۴٫ مدرنیته و اندیشه انتقادی- بابک احمدی
۵٫ تاریخ رایش سوم

هادی شاملو






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


2 + = 8