کراماتی از امام هادی (ع) که عبدالرحمان اصفهانی را شیعه کرد

گروهی از مردم اصفهان در روایت آمده که در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نبود، نزد شخصی به نام «عبد الرحمن» که عاشق امامت و ولایت بود آمدند و از او پرسیدند: جریان شیعه ‌شدن شما چیست؟

به گزارش «شیعه نیوز»، “در روایت آمده که گروهی از مردم اصفهان در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نبود، نزد شخصی به نام «عبد الرحمن» که عاشق امامت و ولایت بود آمدند و از او پرسیدند: جریان شیعه ‌شدن شما چیست؟ در جواب آنها گفت: من در جمع گروهی از مردم این شهر به کنار خانه متوکل رفته بودیم. هدف ما تظلّم و درخواست کمک از خلیفه عباسی بود. جمع زیادی در آنجا ایستاده بودند، ناگاه فرمان متوکل صادر شد که «علی بن محمد» را دستگیر کنید. من از بعضی حاضرین پرسیدم که «علی بن محمّد» کیست؟ جواب دادند: او امام شیعه هاست و به احتمال زیاد متوکل او را به قتل می رساند. من با خودم گفتم: از اینجا نمی روم تا چهره او را ببینم و از نتیجه کار او آگاه شوم. ناگهان دیدم او را سوار بر اسب آوردند و مردم برای دیدن او صف کشیدند. عبد الرحمان می گوید: من از دیدن آن حضرت دگرگونی در خود احساس کردم و قلبم پر از عشق و محبت گردید؛ لذا مرتب دعا می کردم که از ناحیه متوکل به او آسیبی نرسد. مأموران همچنان آن حضرت را در میان صفوف جمعیت می آوردند، ولی او با تمام متانت و وقار بر مرکبش قرار گرفته بود و به جایی نگاه نمی کرد و به کسی توجّه نمی نمود تا اینکه مقابل من رسید، صورت خود را به سوی من گردانید و فرمود: «اسْتَجَابَ اللَّهُ دُعَاءَکَ وَ طَوَّلَ عُمُرَکَ وَ کَثَّرَ مَالَکَ وَ وُلْدَک‏؛ خداوند دعایت را مستجاب کرده است و به تو عمر طولانی و مال زیاد و فرزندان متعدد مرحمت می فرماید.» من از شنیدن این سخنان به خود لرزیدم و همراهان و حاضران از من سؤال می کردند: شما کیستی؟ و چه کار داری؟ و او با تو چه گفت؟… ”

آنچه در ادامه می آید بخش اول گفتگوی خبرگزاری شبستان با حجت الاسلام جواد توحید منش، پژوهشگر مرکز تخصصی نماز است که در ادامه می آید.

یکی از نکاتی که درباره حیات ائمه اطهار علیه السلام به آن توجه می شود کراماتی است که در حیات طیبه معصومین (علیهم السلام) وجود دارد یعنی آن چیزی که نشان می دهد این فرد از آن حجاب های معمول بشر رسته  و به یک مرتبت بالاتر دست یافته است. اگر ممکن است در این باره بفرمایید.

همین طور است. امام هادی (علیه السلام) در حیات مبارک خود کراماتی داشتند، برخی از کرامات ایشان گاه بینی ستمگرانی چون متوکل را به خاک می‌مالید و گاه مظلومی را نجات می داد، و گاه زمینه هدایت فرد یا افرادی را فراهم می‌نمود. در روایت آمده که گروهی از مردم اصفهان در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نبود، نزد شخصی به نام «عبد الرحمن» که عاشق امامت و ولایت بود آمدند و از او پرسیدند: جریان شیعه ‌شدن شما چیست؟ در جواب آنها گفت: من در جمع گروهی از مردم این شهر به کنار خانه متوکل رفته بودیم. هدف ما تظلّم و درخواست کمک از خلیفه عباسی بود. جمع زیادی در آنجا ایستاده بودند، ناگاه فرمان متوکل صادر شد که «علی بن محمد» را دستگیر کنید. من از بعضی حاضرین پرسیدم که «علی بن محمّد» کیست؟ جواب دادند: او امام شیعه هاست و به احتمال زیاد متوکل او را به قتل می رساند. من با خودم گفتم: از اینجا نمی روم تا چهره او را ببینم و از نتیجه کار او آگاه شوم. ناگهان دیدم او را سوار بر اسب آوردند و مردم برای دیدن او صف کشیدند. عبد الرحمان می گوید: من از دیدن آن حضرت دگرگونی در خود احساس کردم و قلبم پر از عشق و محبت گردید؛ لذا مرتب دعا می کردم که از ناحیه متوکل به او آسیبی نرسد. مأموران همچنان آن حضرت را در میان صفوف جمعیت می آوردند، ولی او با تمام متانت و وقار بر مرکبش قرار گرفته بود و به جایی نگاه نمی کرد و به کسی توجّه نمی نمود تا اینکه مقابل من رسید، صورت خود را به سوی من گردانید و فرمود: «اسْتَجَابَ اللَّهُ دُعَاءَکَ وَ طَوَّلَ عُمُرَکَ وَ کَثَّرَ مَالَکَ وَ وُلْدَک‏؛ خداوند دعایت را مستجاب کرده است و به تو عمر طولانی و مال زیاد و فرزندان متعدد مرحمت می فرماید.»

من از شنیدن این سخنان به خود لرزیدم و همراهان و حاضران از من سؤال می کردند: شما کیستی؟ و چه کار داری؟ و او با تو چه گفت؟…

جواب دادم: خیر است. و راز گفته شده را به آنها نگفتم. تا زمانی که به اصفهان برگشتم و خداوند گشایشی در روزی من ایجاد کرد و علاوه بر مال زیاد، عمرم نیز از هفتاد گذشت و دارای دو فرزند شدم…؛ لذا به امامت او معتقد گشتم و از شیعیان او گردیدم.

در واقع این فرد با مشاهده این کرامت از امام هادی راه هدایت را در پیش می گیرد؟

بله، عبد الرحمان با این کرامت، هدایت یافت. از القاب امام علی النقی (علیه السلام) هادی است یعنی کسی که مردم را هدایت می‌کند همه امامان، درصدد هدایت افراد بودند ولی این لقب و صفت در حضرت تبلور خاصی داشت.

لقب امام هادی (علیه السلام) هم می تواند بسیار برای ما عبرت آموز باشد. در این باره چه می توان گفت؟

بله، چه خوب است که این صفت هدایتگری حضرت را در زندگی خود نهادینه کنیم بیایم فرزندانمان، دوستانمان، خانواده‌مان را به نماز هدایت کنیم

اما چگونه؟ از چه راه و روشی می‌توان بهره برد؟

خب دانستن راه و روش ورود به هرکاری لازم است؛ اگر برای ورود به هر کاری ابتدا شیوه‌ها و روش‌های انجام آن را بشناسیم تا زودتر به مقصد می‌رسیم و هم به نتیجه مطلوب دست خواهیم یافت.

نکته اول، برانگیختن احساسات با برشمردن نعمت‌هاست. اولین راه برای دعوت به نماز، استفاده از احساسات و فطرت است در انسان احساساتی وجود  دارد که اگر بیدار شوند به سمت تشکر از خدا می‌رود. بهترین راه برای زنده کردن احساسات انسان‌ها نسبت به خدا توجه به نعمت‌هاست؛ ما برای اینکه رابطه خود را با خداوند تقویت کنیم باید نعمت‌های خدا را بازگو کنیم.

از طرفی قرآن می فرماید: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعین / از صبر و نماز یارى جویید؛ و این کار، جز براى خاشعان، گران است.» خشوع یعنی نرم. پس نماز سنگین است مگر برای انسان های نرم و رقیق القلب. پس باید نماز را نرم کرد و دیگران را به آن دعوت کرد.

حالا چگونه افراد را نرم کنیم؟

یکی از راه های نرم کردن افراد این است که محبت ها و الطاف و نعمت های خدا را بشماریم. ما باید نعمت های خدا را به انسان ها بگوییم تا آنها شرمنده خدا بشوند. خداوند متعال به حضرت موسی وحی کرد که ای موسی من را دوست داشته باش و کاری بکن که مردم نیز من را دوست داشته باشند و خلق را در نزد من محبوب ساز. حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: این که خودم تو را دوست بدارم موجود و معلوم است اما چگونه محبت تو را در دل بندگانت ایجاد نموده و تقویت نمایم و هم چنین بندگانت را نزدت محبوب سازم؟

خداوند فرمود: اذْکُرْ لَهُمْ نَعْمَائِی عَلَیْهِمْ وَ بَلَائِی عِنْدَهُمْ فَإِنَّهُمْ لَا یَذْکُرُونَ إِذْ لَا یَعْرِفُونَ مِنِّی إِلَّا کُلَّ خَیْر/  برای آنان نعمت ها و الطافم را به نمایش درآور و [ علت و حکمت های سازنده ی ] گرفتار نمودشان را برایشان بازگو کن تا مرا دوست بدارند ؛ زیرا آنان از من جز خیر و خوبی سراغ ندارند.

خداوند مهربان در قرآن کریم می‌فرماید: «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْن‏ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْن / آیا یک جفت چشم به شما ندادیم،  آیا به شما زبان و یک جفت لب ندادیم؟»

ما برای برخی از نعمت های خدا حتی یک الحمدلله هم نگفته ایم. هیچ کس بخاطر غلطیدن در خواب خدا را شکر نمی کند. اگر انسان در خواب غلط نزند دیگر نمی تواند صبح از خواب بیدار بشود زیرا بدنش فلج می شود. ما باید الطاف خدا را برای کسی که می‌خواهیم به نماز دعوتش بکنیم بیان نماییم. نعمت چشم، ابرو، مو و … اگر اشک ما شور نبود، چشم ما که از پی است خراب می شد. اگر گوش ما مثل پیشانی صاف بود، ما جهت صدا را تشخیص نمی دادیم. اگر تمام پزشکان جمع شوند نمی‌توانند مایعی مثل خون یا شیر مادر درست کنند. اگر حرکت زمین به دور خود متوقف شود برای بخشی از مردم همیشه روز است و برای بخشی دیگر همیشه شب است. این زندگی برای هر دو گروه طاقت فرسا خواهد بود. نعمت های خورشید، حرکت زمین، بهار ،زمستان، برف ،کوه و … را بشمارید.

از دست و زبان که برآید / کز عهده شکرش به درآید؟ خدا دو تا دوربین رنگی به ما داده است(چشم ها)، بینی هوای خشک را مرطوب می کند، گرد و خاک را می گیرد و هوای سرد را گرم می کند. باید بخاطر این نعمت ها خدا را شکر کرد. توجه به نعمت ها ، دل را خاشع می کند. حال آیا ما بی انصاف نیستیم زیرا دو ساعت با مخلوق حرف می زنیم ولی ده دقیقه با خالق صحبت نمی کنیم.

در واقع می توان گفت شکر از ادب آدمی می آید؟

بله، هر عقل و وجدان سالمی تشکر از صاحب نعمت را لازم و بی‌اعتنایی به منعم را بی‌ادبی می‌داند. به همین دلیل باید از خداوند تشکر کنیم و بهترین نوع تشکر، اطاعت از دستورات اوست. خداوند نیز ده‌ها بار با صراحت به اقامه نماز دستور می‌دهد. خداوند به پیامبر خود می‌گوید: ما به تو کوثر دادیم پس به شکرانه آن نماز بخوان «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّک‏/ پس براى پروردگارت نماز بخوان‏»






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


3 + = 8