تب ورود طلاب به دانشگاه

تحول علمی حوزه می‌تواند نیرو‌های زبده و نخبه خود را در جرگه خود حفظ کند و از هدر رفت آنان جلوگیری کرده و به جای دانشجو کردن طلاب، طلبه شدن دانشجویان را رقم بزند“وقتی اسمش را در لیست قبولی های ورودی دانشگاه دید از خوشحالی جیغ میزد. دانشجو شدن برایش یک حس و حالی دیگر داشت، ۱۲ سال دانش آموز بودن و اینک وارد شدن به جرگه دانشجویان، احساس بزرگ شدن به او می داد”

دانشجو شدن برای عده ای اینقدر جذاب و مهم است که حاضرند سال ها پشت کنکورش بمانند تا به رشته و دانشگاه دلخواهشان وارد شوند چون هدف شان را در تحصیل و ادامه مسیر علمی می بینند. عده دیگری خیلی برایشان مهم نیست کجا و چه رشته ای قبول شوند و دوست دارند نام دانشجو پشت اسمشان باشد.

اما این همه ماجرا نیست. عده ای هستند که نه نام دانشجو و نه تحصیل به تنهایی، برایشان جذابیتی ندارد بلکه هدفی بلندتر را رصد می کنند. تحول خواهی و ارتقای دانش هدف اصلی این افراد است؛ اما قواره دانشگاه برای قامت آن ها کم است. گمشده آنان نه در لابه لای ترم های دانشگاهی بلکه در دریای اصلی علم نهفته است که باید برایش نفس بگیرند و تا اعماق آن بروند.

دانشجویان و طلابی که برای فهم بهتر علم به محل تحصیل یکدیگر کوچ می کنند. دانشجویانی که طلبه می شوند و طلابی که دانشجو!

اندر احوالات طلبه هایی که دانشجو می شوند حرف ها باید زد ولی پای درد و دل تنی چند از طلبه های دانشجو نشسته ایم تا از زبان خودشان چیزهایی بشنویم. عمده طلابی که دانشگاهی شدن را هم تجربه می کنند، بیشتر به سمت دانشگاه های حوزه محور می روند. گرچه طلابی هستند که ترجیح می دهند دانشگاه های دولتی و آزاد را هم تجربه کنند. دانشگاه های حوزوی اکثرا در شهر مقدس قم واقع اند. دانشگاه هایی که پذیرش شان طلبه است و مدرک شان وزارت علوم!

علی یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد در یکی از دانشگاه های حوزوی در شهر مقدس قم است. ترم دوم رشته مدیریت است و از علت دانشجو شدنش می گوید: یکی از دوستان من این دانشگاه را معرفی کرده بود و تحقیق مختصری هم در مورد آنجا انجام دادم و در آزمون شرکت کردم.

از او پرسیدم با وجود اینکه طلبه هستید چرا در دانشگاه تحصیل می کنید؟ سری به نشانه تامل تکان می دهد و می گوید: با توجه به سخت گیری هایی که از سوی حوزه صورت می گیرد ترجیح دادم یک رشته دانشگاهی برای مقطع ارشد انتخاب کنم و از طرفی دغدغه این را داشتم که رشته ای را انتخاب کنم که مورد نیاز جامعه کنونی باشد.

از علی می پرسم که آیا رشته شما در مراکز تخصصی حوزوی وجود نداشت؟ پاسخ می دهد: رشته‌ مدیریت راهبردی در مراکز تخصصی حوزه موجود نیست یا حداقل من پیدا نکردم.

او علاقه مند به تحصیل تا مقطع دکتری است و در جواب اینکه چه نقصی در سیستم آموزشی حوزه می بینید که وارد دانشگاه شده می گوید: حوزه بین طلبه های توانمند و طلابی که استعداد متوسطی دارند تفاوت قائل نمی‌شود و سختگ یری های بی مورد در خصوص نحوه تحصیل وجود دارد مثلاً طلاب حتما باید در محضر اساتید خاص حاضر شوند.

سیستم آموزشی حوزه به طلاب بعد از مقدمات باید طرز نگارش رساله آموزش داده شود ولی متاسفانه او را ترغیب به تالیف نمی کنند و طولانی شدن دروس سطح یکی از آفات مهم در زمینه گرایش طلاب به دانشگاه هاست. شیوه کلاس نیز باید از حالت استاد محور خارج شوند و به سمت ارائه دروس توسط شاگرد تحت نظر استاد بروند تا قدرت بیان بالا رود.

از علی درباره ادامه تحصیل در حوزه پس از اتمام تحصیل دانشگاهی و اینکه آیا به فکر اجتهاد هست و اینکه غنای علمی حوزه بیشتر است یا دانشگاه می پرسم؛ می گوید:‌ چون قصد ورود به کار اجرایی را دارم بنا دارم بیشتر وقتم را در همین زمینه سپری کنم ولی درس خارج به حالت روال عادی را شرکت خواهم کرد. قبلا به قصد خدمت به اسلام وارد حوزه شدم و الزاما محصور در اجتهاد نبودم ولی لازمه خدمت را اجتهاد می دانستم؛ ولی الان خدمت را متوقف بر اجتهاد نمی دانم ولی بر فهم درست از مفاهیم دینی اصرار دارم.

دروس حوزه از غنای بالایی نسبت به دانشگاه برخوردار است؛ ولی زبانش به روز نیست لذا نمی تواند با علوم جدید ارتباط خوبی داشته باشد و این کار مجتهد را بسیار سخت کرده است زیرا هم باید علاوه بر فهم درست دین داشته باشد و هم می بایست به علوم جدید نیز تسلط داشته باشد تا  بتواند ارتباط خوبی باید بین علوم حوزه و علوم جدید برقرار کند. ارتباط درست علوم حوزوی با زبان و علوم جدید به قدری مهم است که علوم حوزوی اگر بخواهند جایگاه خود را مجددا در میان مردم بدست بیاورند باید با زبان جدید سخن بگوید. لازمه سخن گفتن علوم حوزوی به زبان جدید، تایید علوم جدید نیست بلکه برای رد آنها نیز باید لسان خود آن علم صحبت کرد.

حسین یکی دیگر از دانشجویان طلبه ای است که درباره دانشجو شدنش به سراغش رفتم. او هم رشته مدیریت می خواند و تاکید می کند که به خاطر همین رشته است که به این دانشگاه حوزوی آمده است. او درباره اینکه چرا دانشگاه را برای ادامه تحصیل انتخاب کرده است گفت: این رشته در حوزه وجود ندارد و متاسفانه در حوزه به این مسائل پرداخته نمی شود.

حسین تاکید زیادی بر پایبندی به میثاق طلبگی اش داشت و می گفت دوست دارم به میثاق طلبگی پایبند باشم و به همین علت هم هست که دانشگاه حوزوی را انتخاب کردم. وقتی از او پرسیدم که آیا نقدی به سیستم آموزشی حوزوی داری؟ می گوید:‌ نقل نقد من مثنوی۷۰ من کاغذ است! من حوزه را بیش از حد دوست دارم و حاضر به کمرنگ کردن آن در زندگی ام نیستم.

او درباره علاقه اش به اجتهاد و غنای دروس حوزوی نیز تصریح می کند: به اجتهاد فکر می کنم و همین الان هم از دروس حوزوی جدا نیستم. به نظرم دروس حوزوی نسبت به دانشگاه بسیار غنی است و علت غنای آن هم اتصال به علوم وحیانی است.

به سراغ مرتضی می روم سوالاتی که از علی و حسین پرسیده بودم از او نیز می پرسم. او دلیل دانشگاهی شدنش را علاقه به رشته اش و عدم وجود این رشته در حوزه عنوان می کند:‌ دوست دارم از طلابی باشم که به واسطه شناخت علوم دانشگاهی تاثیرات تبلیغی در دانشگاه ها داشته باشم. به او گفتم اگر مراکز حوزوی رشته تو را اجرا کنند حاضر به تحصیل در آن مراکز هستی؟ گفت در حال حاضر وجود ندارد؛ ولی اگر وجود داشت نیز، اعتبار مدرک برایم مهم بود.

او هم علاقه مند به تحصیل در مقطع دکتری در رشته اش بود و نقدش به سیستم حوزه را اینگونه عنوان می کند: ندیدن نیازهای واقعی جامعه و تعصب بی جا به برخی مسائل اشتباه از مسائلی است که به سیستم آموزشی حوزه وارد است. حاضر نیستم به روال عادی و عمومی دروس حوزوی به طور محض برگردم مگر در صورتی که احساس کنم حداقل ۵۰ درصد دروسی که الزام به خواندن آنها دارم برای آینده تبلیغی ام موثر است.

مرتضی در پاسخ به سوالات دیگرم که پیرامون ادامه دروس حوزوی پس از تحصیلات دانشگاهی و فکر اخذ اجتهاد و اینکه غنای کدامیک از دانشگاه و حوزه بیشتر است؟ می گوید: قطعا ادامه تحصیل در حوزه برایم مهم است و دوست دارم ادامه دهم و در مسائل روز جامعه فعلی و فقه پویا که مدنظر هست برسم. به اجتهاد فکر نمی کنم و اینکه اصطلاح اجتهاد به معنای سنتی خوانی شکل گرفته باشد نه نیستم؛ ولی اگر به دنبال دین شناسی به طور کامل باشم و اصطلاح اجتهاد را بر این فرض بگیرم بله، علاقه مند به اجتهاد هستم. مهم این است که در زمینه ای که علاقه دارم به غنای کامل برسم.

دروس دانشگاهی و حوزوی غنای کامل را ندارند و باید مکمل هم باشند و دروس حوزوی با دادن مواد اولیه غنی به انسان می دهد و دروس دانشگاهی فن استفاده از آن محتوا را به فرد می دهد و من این دو را با هم مدنظر دارم که به آن برسم.

ای کاش به جای دانشگاهی شدن حوزه ها، دانشگاه ها حوزوی می شدند. تاکیدات رهبر معظم انقلاب پیرامون اعتبار مدارک و حفظ شانیت حوزه در حیطه علوم بسیار حائز اهمیت است؛ ایشان در دیدار اخیر با اعضای موسسه عالی فقه و علوم اسلامی فرمودند: بنده قبلاً به مدیران حوزه هم گفته‌ام که کسی که درس می‌خواند نیاز به یک مدرک و گواهی دارد؛ مثلاً کسی که سه سال درس خارج عمومی می‌گذراند باید معلوم باشد که کیست. اشتباه بزرگ این بود که ابتدا مدارک حوزوی را با مدارک دانشگاهی مقایسه کردند و بعد هم بحث معادل‌سازی مطرح شد که مثلاً فلان اگر درس بخوانید معادل کارشناسی ارشد است. درحالی که این اشتباه است زیرا سبک کار در حوزه با سبک کار در دانشگاه متفاوت است. شما نیاز به یک گواه و شهادت دارید. سابق اجازه اجتهاد مطرح بود که کسی که درس می‌خواند به او اجازه اجتهاد می‌دادند.

نتیجه آنکه طلاب زیادی هستند که علاقه مند به تحصیل دانشگاهی بوده و هستند. برخی به دلیل عدم وجود رشته مورد علاقه که اتفاقا از علوم انسانی است، برخی دیگر به دلیل اعتبار مدرک دانشگاه و عده ای نیز به خاطر ضعف در سیستم آموزشی، دانشگاه را انتخاب کرده اند؛ اما همه بر یک نقطه متمرکز هستند که اصل دروس حوزه هم دارای غنای بالایی است و هم اجتهاد آن هم به معنای حقیقی آن را مدنظر دارند.

تحول علمی حوزه می تواند نیروهای زبده و نخبه خود را در جرگه خود حفظ کند و از هدر رفت آنان جلوگیری کرده و به جای دانشجو کردن طلاب، طلبه شدن دانشجویان را رقم بزند.






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


7 + = 14