تحلیلی بر چرایی انقلاب اسلامی

از زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ تاکنون دیدگاههای متعددی در باره چرایی این انقلاب مطرح شده است

از زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ تاکنون دیدگاههای متعددی در باره چرایی این انقلاب مطرح شده است. بعضی برای آن یک عامل در نظر گرفته اند و بعضی مجموعه ای از عوامل را در تبیین چرایی این انقلاب ذکر کرده اند؛ مثلاً بعضی به عامل اقتصادی، بعضی به عامل سیاسی و آزادی خواهی و برخی دیگر به عامل مذهب به عنوان عامل اصلی انقلاب اشاره کرده اند. عده ای نیز مجموعه عوامل فوق را به عنوان عوامل اصلی انقلاب مطرح کرده اند. در این نوشته کوتاه، مهم ترین دیدگاهها را پیرامون انقلاب اسلامی مطرح کرده، به اختصار ارزیابی می کنیم.

۱٫ اقتصاد عامل انقلاب
طرفداران این تز را می توان به دو گروه نسبتاً مشخص تقسیم کرد که اگر چه هر دو گروه اقتصاد را عامل سقوط شاه می دانند، اما در چگونگی امر با هم متفاوت اند. این دو گروه عبارت اند از:
الف. غربیها
غربیها اساس نظریه خود را بر بالا رفتن قیمت نفت و چهار برابر شدنش در سال ۱۳۵۲ قرار داده اند. به نظر این دسته، افزایش ناگهانی درآمد نفت باعث گردید که شاه دست به یک رشته برنامه های توسعه اقتصادی شتاب زده و بعضاً نسنجیده بزند. این پروژه ها که در مواردی بدون تأمل به اجرا درآمده بودند، از اواسط دهه ۱۳۵۰ به تدریج پیامدها و آثار منفی خود را ظاهر کردند. تورم، تنگناهای اقتصادی، ریخت و پاشهای سرسام آور دستگاههای اجرایی، کمبود کالا و نارسایی در ارائه خدمات اساسی، فساد و… رژیم را مجبور کرد که یک برنامه ضد تورمی به اجرا گذارد (تغییر دولت امیر عباس هویدا و به روی کار آمدن جمشید آموزگار در مرداد ماه سال ۱۳۵۶) ، اما سیاستهای ضد تورمی نیز نارضایتی مردم را دامن زد. عدم موفقیت اقتصادی به بحران سیاسی انجامید و به دنبال خود ناآرامیهای عمیق اجتماعی را پدید آورد و نهایتاً انقلاب را سبب گردید. (۱)
بعضی از غربیها نیز گفته اند: سیاستهای شاه به ضرر بازاریان تمام شد و آنها با شاه مخالفت کردند.

ب. چپ گرایان
چپ گرایان ایرانی (۲) اقتصاد را عامل اصلی تحولات اجتماعی می دانستند و معتقد بودند انقلاب حاصل تعارض بین طبقات فقیر و غنی است و صرف نظر از اینکه شاه چه می کرد، کدام سیاست را پیش می گرفت و از کدام پرهیز می کرد، انقلاب در ایران رخ می داد. سیاستهای اقتصادی شاه از نظر چپ، صرفاً زمان بروز انقلاب را جلو انداخت والّا ظهور انقلاب امری گریزناپذیر بود. (۳)

نقد و بررسی
در ارزیابی این دیدگاه باید به نکات زیر توجه کرد:
الف. لزوماً محرومیتهای اقتصادی عامل اصلی بروز شرائط انقلابی نیستند و لزوماً انقلابها در جوامعی زاده نشده اند که از نظر اقتصادی سیر قهقرایی داشته اند، بلکه بر عکس در بسیاری از جوامع از جمله ایران، انقلاب زمانی رخ داده که یک نوع رفاه نسبی وجود داشته و عامل تنگدستی و فقر موجب بروز انقلاب نشده است. (۴) آمار و ارقام نشان می دهد که وضع اقتصادی ایران در سالهای دهه ۱۳۵۰، یعنی در مقطع شروع انقلاب، در مقایسه با سالهای عقب تر، نه تنها دچار رکود نشده بود، بلکه در مجموع مردم از رفاه بیشتری هم برخوردار بودند. برخورداری از رفاه نسبی (به نسبت سالهای گذشته) را می توان هم در افزایش سطح مصرف و هم در بالا رفتن حقوق و دستمزدها نشان داد. (۵)
ب. بازار در اوضاع سالهای شروع انقلاب نسبت به سالهای قبل از آن، نه تنها ضرری نبرده بود، بلکه در مجموع بهره زیادی از درآمد حاصله از فروش ۵ میلیون بشکه نفت در روز و سیاست درهای باز اقتصادی رژیم (که محدویت چندانی بر واردات خارجی اعمال نمی کرد) می برد. درست است که اقتصاد ایران از حالتی که قبلاً داشت و در آن بازار رکن اصلی تجارت و داد و ستد کشور بود، خارج شده بود، اما باید توجه داشت که بازار در مجموع خود را با این تغییر همراه ساخته بود. بسیاری از بازاریهای نسل جدید بر گردن امواج نو سوار بودند و در عمل نه تنها بازار از روند تغییرات متضرر نگردیده بود، بلکه یکی از فائده بران اصلی رونق اقتصادی دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ بود. (۶)
ج. نوع رهبری و شعارهای مردم در دوران انقلاب نشان می دهد که آنها خواستار منافع اقتصادی صرف نبوده اند؛ گر چه رسیدگی به مسائل اقتصادی نیز یکی از درخواستهای مردم بود.

۲٫ مدرنیزاسیون
این فرضیه را بیشتر تحلیل گران غربی مطرح کرده اند و برخی از ایرانیان که از این فرضیه پشتیبانی می کنند، در حقیقت استدلالهای غربیها را بازگو می کنند. طبق این نظر، شاه در ۱۰ الی ۱۵ سال آخر حکومتش دست به یک رشته اصلاحات عمیق اقتصادی – اجتماعی می زند. این اصلاحات به سرعت چهره ایران را از یک جامعه سنتی نیمه فئودال – نیمه صنعتی عقب مانده، به یک جامعه شبه اروپایی مدرن و صنعتی تبدیل می کند. اصلاحات ارضی، اعطاء حقوق اجتماعی و مدنی به زنان (حق شرکت در انتخابات، حق طلاق) و مشارکت هر چه بیشتر آنان در امور اجتماعی، برخی از جنبه های این سیاستهاست. روند کلی سیاستهای مدرنیزه کردن سعی داشت تا الگوهای اجتماعی غربی را جایگزین ساختارهای سنتی مذهبی کند.
طرفداران این تز معتقدند که کوششهای شاه در جهت تغییر ایران از یک جامعه عقب مانده به یک جامعه مدرن قرن بیستم، موجب پیدایش ناهنجاریهای عمیق اجتماعی گردید. به زعم آنان، اقشار و گروههای سنتی تمایلی به «مدرنیزه شدن» نداشتند و برای بسیاری از آنان این سیاستها نوعاً مغایر با باورها و اعتقادات سنتی شان بود؛ از این رو به تدریج در مقابل شاه صف آرایی کردند و در نهایت علم طغیان علیه نظامش برافراشتند. (۷)
رابرت هایزر می گوید:
«به نظر من، مقصر اصلی در سقوط دولت قانونی ایران، شخص شاه است. شاه کوشید روند صنعتی شدن را به شیوه قرن بیستم در صدر برنامه حکومت قرون وسطایی خود قرار دهد [!] شاه می توانست حکومت خود را به صورتی تغییر دهد که برای مردم مورد قبول تر باشد.» (۸)

نقد و بررسی
در مورد این فرضیه باید به نکات زیر توجه کرد:
الف. اصولاً با در نظر گرفتن زمینه ذهنی که نسبت به شاه در غرب وجود داشت، پیدایش این فرضیه چندان هم نباید تعجب آور باشد. طی سالیان متمادی بالاخص از سال ۱۳۴۲ به بعد، شاه در اذهان عمومی بسیاری از غربیها به عنوان رهبری مترقی مطرح شده بود که با نهایت جدیت دست به یک سری اصلاحات اجتماعی و اقتصادی زده و چهره ایران را عوض کرده بود. البته این تصویر صرفاً به واسطه وجود اشتراک منافع بین شاه و غرب به وجود نیامده بود. این تصویر بیشتر به واسطه سیاستها، پروژه های اقتصادی و در مجموع صورت ظاهری ای که ایران در سالهای آخر رژیم شاه به خود گرفته بود، پدید آمده بود. برای خارجیانی که در آن دوران به ایران مسافرت کرده، در هتلهای مدرن اقامت گزیده و در پروژه های بزرگ اقتصادی و شرکتهای خارجی یا مختلط ایرانی کار می کردند، ایران غالباً کشوری می نمود که سریعاً در راه پیشرفت و مدرنیزه شدن قرار گرفته است.
آشنایی و تماس آنان با جامعه ایران همواره محدود به یک حاشیه کم عمق بود، بدون آنکه درک چندانی از مشکلات و ناهنجاریهای عمیق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور به دست آورده باشند. بنابراین، تنها علتی که برای بروز انقلاب به نظر آنان می رسید، این بود که شاه در اجرای برنامه های «مترقیانه اش» به افراط رفته است. آنچه که به خصوص این توهم را قوت می بخشید، نمودهای مذهبی نهضت و رهبری آن بود که عملاً در دست روحانیون قرار داشت. (۹) آنها روحانیت و مذهبیون را کهنه پرست و مخالف با پیشرفت قلمداد کرده، آنها را سدّ راه تکامل و پیشرفت اجتماعی – اقتصادی می دانستند، در حالی که مخالفت روحانیت و اقشار مذهبی با رژیم شاه به خاطر آباد کردن کشور نبود، بلکه به خاطر اعمال یک سری سیاستهای ضد مذهبی و خلاف شرع بود.
ب. مخالفت با رژیم شاه، قبل از آنکه او برنامه های مدرنیزه کردنش را به اجرا درآورد، نیز وجود داشته است. قیام ملی ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱، فعالیتهای گسترده مخالفین طی سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲، قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و… همگی بیانگر این واقعیت هستند که مخالفت با رژیم شاه حتی قبل از آنکه او دست به «اصلاحات مدرنش» بزند، وجود داشته است. مشکل اساسی «فرضیه مدرنیزه کردن» در این است که ریشه های سیاسی، اجتماعی و مذهبی مخالفت با رژیم شاه را نادیده می گیرد. مقوله هایی نظیر اینکه مردم تا چه حد امنیت سیاسی، اجتماعی و حقوقی داشتند و اساساً میزان مشارکت مردم در حکومت چه مقدار بود و آنها تا چه حد احساس می کردند بر سرنوشت خویش حاکم اند، مورد توجه چندانی قرار نمی گیرد.

۳٫ توطئه
طرفداران این فرضیه، انقلاب اسلامی را محصول توطئه کشورهای دیگر می دانند. اینها گاهی پای آمریکا و انگلیس را پیش می کشند و گاهی پای اسرائیل و گاه حتی شوروی سابق را. طرفداران این تز در ابتدا بیشتر اعضاء خانواده سلطنتی بالاخص شخص شاه، دربار، برخی از مقامات ارشد رژیم پیشین، اقشار مرفّه و وابستگان به رژیم و بعضی از سران نظامی و انتظامی رژیم پهلوی بودند، اما مشکلات بعد از انقلاب، به تدریج اقشار بیشتری را به سوی این تحلیل کشاند. (۱۰)

الف. توطئه اسرائیل
بر اساس این فرضیه، ارتش ایران در زمان شاه می رفت تا پنجمین نیروی نظامی بزرگ در دنیا شود. این نیروی نظامی می توانست برای رژیم صهیونیستی خطر بالقوه ای به حساب آید. ممکن بود بر اثر کودتای نظامی در ارتش، سرهنگ قزافی یا جمال عبدالناصر دیگری به قدرت برسد و یا به هر حال، به طرق دیگری نیروی عظیم نظامی ایران متوجه اسرائیل شود. صهیونیستها با به وجود آوردن انقلاب اسلامی و سپس ایجاد جنگ تحمیلی، دو نیروی عمده نظامی منطقه را عملاً خنثی کردند. (۱۱)
این تحلیل اولاً ادعایی بدون دلیل است و ثانیاً اگر اسرائیل قصد کم کردن قدرت ایران و عراق را داشت، از همان ابتدا کاری می کرد که بین حکومتهای ایران و عراق جنگ درگیرد، مخصوصاً با درگیریهای قبلی بین شاه ایران و عراق این زمینه مساعدتر بود تا اینکه اول زحمت طرح یک انقلاب در ایران را بکشد و آن گاه بین انقلابیون و رژیم عراق جنگ ایجاد کند، با اینکه معلوم نبود سرانجام انقلاب چه خواهد شد.

ب. توطئه غرب
شاه بعد از فرار از ایران تا هنگام مرگش در سال ۱۳۵۹ توطئه غربیها را به عنوان عامل سقوط حکومتش معرفی می کرد. دار و دسته حکومتی و اقشار وابسته و طرفدار او نیز اکثراً چنین نظری را داشتند. اما در اینکه چرا غرب چنین توطئه ای را طراحی کرده است، به استدلالهای مختلفی پرداخته اند که به بعضی از آنها اشاره می شود: (۱۲)
۱٫ شاه ایران از مرداد سال ۱۳۳۲ به بعد، به آمریکا نزدیک شد و انگلیس برای اینکه از شاه انتقام بگیرد، این توطئه را طراحی کرد.
۲٫ شاه در این اواخر در افزایش قیمت نفت در اوپک نقش بسزایی داشت و غرب با توطئه می خواست او را تنبیه کند.
۳٫ ایران در این اواخر به سوی صنعتی شدن پیشرفت می کرد و چیزی نمانده بود که به ژاپن دومی تبدیل شود. غرب رژیم او را واژگون کرد تا از ایجاد ژاپن دومی جلوگیری کند.
۴٫ آمریکا ایران را داد تا در جای دیگر از شوروی امتیاز بگیرد.
۵٫ بعد از افزایش بهای نفت در اوائل دهه ۱۹۷۰ م ذخایر ارزی ایران و کشورهای عربی در بانکهای غربی بسیار بالا رفته بود و این می توانست برای سیستم پولی غرب مخاطره آمیز باشد؛ مثلاً اگر ایران و کشورهای عربی یکباره پولهای خود را از بانکهای غربی خارج می کردند، عملاً نظام مالی غرب سقوط می کرد! غرب با ایجاد انقلاب ایران و سپس جنگ ایران و عراق، ذخایر ارزی این دو کشور و کشورهای عربی دیگر را که صرف خرید اسلحه و مهمات از غرب کردند، به حد مطلوب رساند.
۶٫ برخی از کمونیستها می گویند: ایران به خاطر اختلافات داخلی در آستانه انقلاب بود. اما آمریکا با توطئه چینی قبلی انقلاب اسلامی را به وجود آورد تا جلو بروز انقلاب واقعی را بگیرد.
مشکل این استدلالها این است که اولاً نه استدلال بلکه ادعاهایی بدون دلیل هستند و مدعیان آنها بر ادعای خود مدرکی ارائه نکرده اند، که همین برای بطلان چنین فرضیه هایی کافی است. ثانیاً پیش فرضهای اولیه بسیاری از آنها بی پایه و اساس است. به عنوان مثال، احدی در غرب دچار این تصور یا توهم نشده بود که ایران به زودی به پای ژاپن خواهد رسید، بلکه بالعکس بسیاری از تحلیل گران واقع بین غربی معتقد بودند که پروژه های شاه غالباً بلند پروازانه، نامعقول و غیر واقع بینانه است و ثالثاً اگر سیاست غرب کاملاً مبنی بر این بود که هیچ کشور دیگری نتواند جهش اقتصادی کند، در این صورت ژاپن را هم که کنار بگذاریم، علی القاعده کره جنوبی، تایوان، سنگاپور، هنگ کنگ، مالزی، ترکیه، اسپانیا و دیگر کشورهایی که ظرف چند دهه اخیر پیشرفتهای قابل ملاحظه ای داشته اند نیز می بایستی دچار انقلاب و دسیسه های غرب می شدند و به جایی نمی رسیدند.

۴٫ ضعف شخصیتی شاه
در این فرضیه، اصل بر این قرار گرفته است که شاه در اواخر حکومتش از نظر شخصیتی در وضعیتی قرار گرفت که دیگر نتوانست حکومت را به شکل صحیح اداره کند و به علت این ضعف در اواخر عمر بود که تاج و تخت خود را از دست داد. این تحلیل، یک تحلیل روانکاوانه است که «ماروین زونیس» آن را در کتاب «شکست شاهانه» به صورت مفصّل پرورانده است.
وی می گوید: «انقلاب به این دلیل اتفاق افتاد که در سراسر سالهای دهه ۱۹۷۰ م (۱۳۵۰ ش) و بیشتر سالهای دهه ۱۹۶۰ م (۱۳۴۰ ش) شاه به شیوه ای عمل کرد که تعداد هر چه بیشتری از مردم ایران متقاعد شدند که او صلاحیت فرمانروایی بر آنها را ندارد و ادعایش بر تاج و تخت، مشروعیت خود را از دست داده است.» (۱۳)
نیز می گوید: «هیچ کس بیش از شاه عامل سقوط خودش نبود. هم فعالیتهایی که انجام داد و هم فعالیتهایی که انجام نداد، به تضعیف مشروعیت نظام پهلوی انجامید و چهار دسته از این فعالیتها، عوامل عمده از میان رفتن مشروعیت این نظام بود: او نتوانست انتظارات فرهنگی ایرانیان را در باره ماهیت فرمانروای مناسب برآورده سازد؛ از نظام پهلوی فاصله گرفت؛ در راه «لیبرالیزه کردن» نظام (ایجاد فضای باز سیاسی) گام برداشت؛ و پیامهایی ابلاغ کرد که اگر مطلقاً در تناقض با یکدیگر نبود، دست کم مغشوش بود.» (۱۴)
صرف نظر از دیدگاه ماروین زونیس می توان گفت: شاه ایران از همان ابتدا صلاحیت حکومت بر ایران را نداشت، نه اینکه در اواخر عمر صلاحیت خویش را از دست داد. ضعفهای شخصیتی شاه که در اواخر عمرش به خاطر از دست دادن افراد مورد علاقه و اتکای وی حاصل شده بود، به عنوان عامل کوچکی در پیروزی انقلاب پذیرفته است، نه اینکه تنها عامل یا مهم ترین عامل پیروزی انقلاب باشد. ضعفهای او فقط زحمت انقلابیون را کمتر می کرد.

۵٫ انقلاب اجتماعی محض
بعضی انقلاب ایران را یک انقلاب اجتماعی محض می دانند که بر علیه استبداد ایجاد شده است. بر اساس این فریضه، انقلاب ایران یک انقلاب مذهبی نیست و اهداف مذهبی نیز ندارد، بلکه تنها و تنها در صدد رفع استبداد بوده است.
«سیروس پرهام» در کتاب «انقلاب ایران و مبانی رهبری امام خمینی رحمه الله» می نویسد:
«انقلاب ایران یک انقلاب اجتماعی تمام عیار و یک قیام عام علیه حکومت فاسد و ستمگر استبدادی و دست نشانده امپریالیسم است. مفهوم دیگر این گفته جز این نیست که اگر اکثریت مردم ستمدیده ایران پیرو دین دیگری جز اسلام بودند – و حتی اگر بی دین هم بودند – باز هم این طوفان اجتماعی، در همین برهه از زمان بر می خواست.» (۱۵) و نیز می گوید: «انقلاب ایران علی رغم پشتوانه بسیار غنی و نیرومند دینی و معنوی و سنتی و علی رغم رهبری مذهبی و روحانی و نیز علی رغم شیوه برگزیدن امام خمینی توسط «جماعت» و تبعیت آنان، یک نهضت مذهبی نیست و به تبع آن نمی تواند هدفهای صرفاً مذهبی داشته باشد. امام خمینی نیز به درستی دریافته است که بر تارک هدایت یک انقلاب اجتماعی تمام عیار تکیه زده و اگر هم بخواهد که هرگز نخواسته است، نمی تواند انقلاب را به تنگنای دین بکشاند.» (۱۶)

اگر اندکی در این نظریه توجه شود، بطلانش به خودی خود روشن است. برای شناسایی ماهیت یک انقلاب از راههای متعددی می شود وارد شد، مثل شعارهایی که مردم در طول یک انقلاب می دهند، رهبری و ویژگیهای او، ایدئولوژی ای که برای آینده انقلاب توسط رهبران انقلاب ارائه می شود و….
شعارهای مردم در طول انقلاب نشانگر آن است که آنان به دنبال اسلام و حکومت اسلامی بوده اند. اسلامی که آزادی، عدالت و استقلال سیاسی نیز دارد. همه خواسته های مردم ایران در اسلام جمع بود و آنها چون مسلمان بودند، بیشتر این خواسته ها را داشتند. اگر چه در کنار اکثریت قاطع ملت ایران، عده ای نیز بودند که فقط بعضی از خواسته های سیاسی و یا اقتصادی را مطرح می کردند و برای رسیدن به آنها همراه با اکثریتِ خواهان دین و حکومت اسلامی، در صحنه حاضر می شدند.
مجموعه اطلاعیه ها، سخنرانیها و کتابهای حضرت امام رحمه الله حاکی از آن است که امام رحمه الله به خاطر اسلام قیام کرد و برای احیاء اسلام و اجرای دستورات آن این انقلاب را رهبری کرد. خواسته امام بسی بالاتر از تنها «رهایی از دست استبداد» بود.

۶٫ انقلاب در مسیر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران
بر اساس این فرضیه، مخالفت با رژیم شاه را باید در سرشت سیاسی آن جستجو کرد و انقلاب اسلامی را باید در راستای انقلابها و جنبشهای صد ساله اخیر در ایران دید. همه این انقلابها و جنبشها تنها برای تحول در ساختار سیاسی حکومت ایران بوده و در همه این سالها یک حکومت مستبد و مطلق العنان بر مردم حکومت می کرده است و مردم و مخصوصاً قشرهای تحصیل کرده خواهان از بین بردن استبداد بوده و هر گاه اندکی فضای باز سیاسی به وجود آمده، مردم دست به انقلاب زده اند. صادق زیبا کلام می نویسد:
«انقلاب اسلامی واکنشی در قبال فقدان توسعه و ایجاد اصلاحات در ساختار سیاسی ایران از اواخر قرن نوزدهم به این طرف بود. به تعبیری دیگر، انقلاب اسلامی ایران در حقیقت انقلابی بر علیه استبداد و دیکتاتوری حاکم بر ایران بود.» (۱۷)
و نیز می گوید: «نگاهی گذرا و فشرده به تاریخ سلطنت محمد رضا شاه، بالاخص از دهه ۱۳۳۰ (یعنی یک دهه قبل از آنکه سیاست مدرنیزاسیون یا اسلام زدایی به اجرا گذارده شود) ، مبین این واقعیت است که نارضایتی و مخالفت نسبت به رژیم شاه به نحو جدّی و عمیق در میان مردم ایران وجود داشته است. در تیر ماه سال ۱۳۳۱، مردم مخالفت قاطع خود را با شاه در جریان «قیام سی تیر» نشان دادند. یک سال بعد از آن در جریان کودتای بیست و هشت مرداد سال ۱۳۳۲ شاه که عملاً به خارج از کشور گریخته بود، صرفاً به اتکاء نیروهای مسلح و با تبانی آمریکا و انگلستان توانست به کشور باز گشته، حاکمیت خود را از سر گیرد. هفت سال بعد از کودتا، علی رغم آنکه در طی این سالها رژیم، مخالفان خود را به شدت سرکوب کرده بود، مع ذلک به مجرد آنکه در سال ۱۳۳۹ مختصر فضای باز سیاسی به وجود آمد، دهها هزار نفر از مخالفان رژیم سعی کردند از همان حداقل امکان به وجود آمده استفاده کرده، و در صدد سازماندهی و مبارزه با شاه سابق برآیند. در جریان قیام پانزده خرداد سال ۱۳۴۲، رژیم شاه صرفاً به کمک سرکوب نظامی گسترده توانست به حیات خود ادامه دهد.
این تحولات جملگی در برهه ای اتفاق می افتادند که نه اثری از «مدرنیزاسیون» بود و نه «پشت نمودن به اسلام» یا ظهور «بحران اقتصادی» به عبارت دیگر، هر گاه که فرصتی پیش می آمد و مردم می توانسته اند نارضایتی خود را از رژیم شاه نشان دهند، تردیدی در ابراز مخالفت نمی کرده اند. مخالفتی هم که در طی سالهای ۵۷ – ۱۳۵۶ شاهدش هستیم، حلقه ای بود از زنجیر مخالفتهای قبلی.» (۱۸)

در مورد این تحلیل توجه به نکات ذیل ضروری است:
الف. همه قیامها و انقلابهایی که در صد ساله اخیر در ایران رخ داده است، برای ایجاد تحول در ساختار سیاسی کشور و رهایی از زیر یوغ استبداد نبوده است؛ مثلاً در قضیه دکتر مصدق، قیام ملت به خاطر نفت بود و اینکه نباید منافع ایران به جیب استعمارگران برود. در آنجا سخن از این نبود که باید رژیم عوض شود یا رژیم در ساختار حکومتی خود تحولی ایجاد کند یا مثلاً در قضیه تنباکو بحث در این بود که نباید استعمارگران و اجنبیها منافع ایران را به یغما ببرند.
البته بیشتر نهضتها و انقلابها برای تغییر در ساختار سیاسی کشور بوده است، مثل انقلاب مشروطیت که به هدف تأسیس عدالتخانه و دارالشوری و… پدید آمد.

ب. اکثریت قاطع کسانی که در انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ شرکت کرده اند، تنها خواستار تحول در ساختار سیاسی و به دنبال آزادی سیاسی نبودند، بلکه مردم در شعارهای خود حکومت اسلامی را می خواستند تا احکام اسلام را پیاده کند. هم امام خمینی رحمه الله به عنوان رهبر انقلاب در سخنرانیها و اطلاعیه ها و نوشته هایش و هم مردم در شعارهایشان، حکومت اسلامی را می خواستند و لذا بعد از پیروزی انقلاب هم همین اکثریت قاطع به جمهوری اسلامی رأی دادند، نه به جمهوری مطلق و یا جمهوری از نوع دیگر.

ج. در قیامهای گذشته در صد ساله اخیر، رهبران قیامها دو گونه بوده اند: بعضی فقط سیاسی بوده و انگیزه دینی نداشته اند و بعضی رهبران دینی و سیاسی بوده اند؛ یعنی به دلیل انگیزه های دینی در سیاست دخالت می کرده اند. آنجا که رهبران مذهبی، رهبری را به عهده داشتند، خواستار رعایت اصول مذهب در کشور بودند. گر چه در مورد خاص هر قیام، رعایت مذهب موجب نفع اقتصادی یا سیاسی بود، ولی آنها آنچه می گفتند، از دین و مذهب بود. و آنجا که هم رهبری مذهبی و هم رهبری خاص سیاسی با هم یک قیام را به وجود آورده اند؛ مثل نهضت ملی شدن صنعت نفت، باز رهبران مذهبی خواستار پیاده شدن دین بوده اند؛ دینی که استقلال سیاسی، اقتصادی و… را می خواهد. اگر چه در همان مقطع، رهبر سیاسی فقط خواستار رسیدن به یک هدف سیاسی یا اقتصادی بوده است. جالب اینجاست که حرکتهای پر خروش مردم به دنبال رهبران مذهبی بوده و آنها به تبعیت از رهبر مذهبی خود به خیابانها می ریختند یا در جایی متحصن می شدند و رهبران سیاسی به کمک رهبران مذهبی می توانستند مردم را به قیام وادارند. پس این عامل مذهب و دین بود که مردم را به سوی قیام و مبارزه می کشانید؛ نه فقط آزادی خواهی یا منافع اقتصادی. مردم نفع اقتصادی یا آزادی سیاسی خود را نیز در چهارچوب دین جستجو می کردند.

د. در خصوص انقلاب اسلامی ایران، قبل از پیروزی انقلاب، رهبران سیاسی، اعتقادی به از بین بردن نظام شاهنشاهی نداشتند و فقط خواهان اجرای قانون اساسی توسط شاه بودند؛ ولی امام خمینی رحمه الله معتقد بود که شاه باید برود و راضی به ماندن شاه نبود.
اینجاست که می گوییم: هدف، ایجاد یک حکومت اسلامی بود، نه فقط آزادی سیاسی و اجراء قانون اساسی در جامعه. این انقلاب در راستای تحقق اهداف اسلام ایجاد شد و با انقلابهای گذشته تاریخ کشور ما تفاوتهای بسیار زیادی دارد. این انقلاب می خواهد هم دیکتاتوری و اعمال نظر فرد بر جامعه نباشد و مردم آزادی سیاسی داشته باشند، هم منافع اقتصادی آنها تأمین شود و تحت سلطه بیگانه نباشند و هم دستورات دینی در امور فردی مردم اجرا شود و مردم تربیت الهی بشوند.

۷٫ اسلام عامل انقلاب
چنانکه پیشتر اشاره کردیم، اگر بخواهیم ماهیت یک انقلاب را شناسایی بکنیم، از راههای زیر می توانیم ارزیابی خود را انجام دهیم:
۱٫ بررسی پیرامون افراد و گروههایی که بار انقلاب را بر دوش داشتند؛
۲٫ ریشه یابی و ارزیابی علل و عواملی که باعث ایجاد و پیشبرد انقلاب می شد؛
۳٫ مطالعه و بررسی اهدافی که انقلاب تعقیب می کرد؛
۴٫ تحلیل نقش رهبری و تاکتیکهای به کار گرفته شده از ناحیه او؛
۵٫ بررسی شعارهایی که به انقلاب و نهضت حیات و حرکت می بخشید؛
۶٫ توجه به گستردگی و فراگیر بودن نهضت از آن جهت که به یک طبقه و قشر خاصی تعلق نداشت یا به عکس وابسته به گروه خاص و قشر مخصوصی بود. (۱۹)
با توجه به موارد فوق می گوییم: عامل اصلی انقلاب اسلامی ایران، اسلام بود. یکی از کسانی که بسیار بر روی این عامل تأکید کرده و آن را تنها عامل پیروزی دانسته است، امام خمینی رحمه الله، رهبر کبیر انقلاب اسلامی است. اشاره به چند فراز از سخنان ایشان در این باره خالی از لطف نیست:
«این یک نهضت الهی بود؛ نهضت مثل نهضتهای آنهایی که به خدا اعتقاد ندارند، یا آنهایی که نهضتهایشان، نهضتهای جهت مادی بوده است، نبوده است. نهضت ایران نهضتی بود که خدای تبارک و تعالی در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوری اسلامی، به عنوان اسلام، به عنوان احکام اسلام در خیابانها ریختند و همه گفتند: ما این رژیم را نمی خواهیم و حکومت عدل اسلامی و جمهوری اسلامی می خواهیم.» (۲۰)
«ملت ما عاشق شهادت بود، با عشق به این شهادت، این نهضت پیش رفت. اگر این عشق و علاقه نبود، ما هرگز در مقابل آن همه قدرت پیروز نمی شدیم. پیروزی ما به خاطر این بود که همه اسلامی بودیم، همه توجه به دیانت داشتیم.» (۲۱)
«رمز پیروزی، اتکال به قرآن و شیوه مقدس سعادت است. ملت ما تا با خداست، پیروز است. ملت ما تا پناهگاهش قرآن است، پیروز است. پرچم قرآن تا بر فراز سر ملت ماست، پیروز است.» (۲۲)
«آن چیزی که ما را در این نهضت پیش برد، دو مطلب است که یکی از آن دو، اساس بود و دیگری به واسطه آن اساس تحقق پیدا کرد. آنچه اساس بود، این بود که مردم به عنوان اسلام و ایمان و عقیده وارد میدان شدند و چون اسلام و ایمان بود، قشرها با هم متحد شدند. چون رمز حقیقی و وحدت جهت و مسیر به وجود آمد، تا اینجا پیش رفتیم و آن مطلبی که همه محال می دانستند، در ایران تحقق پیدا کرد.» (۲۳)
براساس این نظریه، انقلاب مردم ایران به رهبری امام خمینی رحمه الله ماهیت اسلامی دارد و تک عاملی است؛ عاملی که همه علل و عوامل قبلی (سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیکی و…) را یک جا در برداشته و تأمین کننده همه آن جهت هاست؛ زیرا اسلام دین جامع و کاملی است که برای تأمین سعادت بشر در همه جوانب آن آمده است و نمی توان آن را در یک بُعد منحصر دانست.
شهید مطهری رحمه الله در تحلیل جامعیت اسلام می گوید: «اسلام معنویت محض، آن چنان که غربیها درباره مذهب می اندیشند، نیست. این حقیقت نه تنها در باره انقلاب فعلی، بلکه در مورد انقلاب صدر اسلام نیز صادق است. انقلاب صدر اسلام در همان حال که انقلابی مذهبی و اسلامی بود، در همان حال انقلابی سیاسی نیز بود. و در همان حال که انقلابی معنوی و سیاسی بود، انقلابی اقتصادی و مادی نیز بود؛ یعنی حریت، آزادگی، عدالت، نبودن تبعیضهای اجتماعی و شکافهای طبقاتی در متن تعلیمات اسلامی است. در واقع، هیچ یک از ابعادی که در بالا به آنها اشاره کردیم، بیرون از اسلام نیستند.
راز موفقیت نهضت ما نیز در این بوده است که نه تنها به عامل معنویت تکیه داشته، بلکه آن دو عامل دیگر (مادی و سیاسی) را نیز با اسلامی کردن محتوای آنها، در خود قرار داده است. فی المثل، مبارزه برای پر کردن شکافهای طبقاتی، از تعالیم اساسی اسلام محسوب می شود، اما این مبارزه با معنویتی عمیق توأم و همراه است. از سوی دیگر، روح آزادی خواهی و حریت در تمام دستورات اسلامی به چشم می خورد. در تاریخ اسلام با مظاهری رو به رو می شویم که گویی به قرن هفدهم (دوران انقلاب کبیر فرانسه) و یا قرن بیستم (دوران مکاتب مختلف آزادی خواهی) متعلق است.» (۲۴)
متفکر شهید استاد مطهری رحمه الله در ریشه یابی انقلاب اسلامی ایران چنین می گوید:
«ریشه این نهضت را در جریانهای نیم قرن اخیر کشور از نظر تصادم آن جریانها با روح اسلامی این جامعه باید جستجو کرد. در نیم قرن اخیر جریانهایی رخ داده که بر ضد اهداف عالیه اسلامی و در جهت مخالف آرمانهای مصلحان صد ساله اخیر بوده و هست و طبعاً نمی توانست برای همیشه از طرف جامعه ما بدون عکس العمل بماند. آنچه در این نیم قرن در جامعه اسلامی ایران رخ داد، عبارت است از:
– استبداد خشن و وحشی و سلب هر نوع آزادی؛
– نفوذ استعمار نو، یعنی شکل نامرئی و خطرناک استعمار، چه از جنبه سیاسی و چه از جنبه اقتصادی و چه از جنبه فرهنگی؛
– دور نگه داشتن دین از سیاست، بلکه بیرون کردن دین از میدان سیاست؛
– کوشش برای باز گرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام و احیاء شعارهای مجوسی و میراندن شعارهای اصیل اسلامی (تغییر تاریخ هجری محمدی صلی الله علیه وآله به تاریخ مجوسی یک نمونه آن است) ؛
– قلب و تحریف در میراث گران قدر فرهنگ اسلامی و صادر کردن شناسنامه جعلی برای این فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ایرانی (چنان که می دانیم عناصر خود فروخته مارکسیست به یک توافق با دستگاه حکومت نائل گردیدند و آن تبلیغ جنبه های الحادی و ماتریالیستی و ضد مذهبی مارکسیسم و سکوت از جنبه های سیاسی و اجتماعی آن بود) ؛
– کشتارهای بی رحمانه و ارزش قائل نشدن برای خون مسلمانان ایرانی و همچنین زندانها و شکنجه ها برای متهمان سیاسی؛
– تبعیض و ازدیاد روزافزون شکاف طبقاتی علی رغم اصلاحات ظاهری ادعایی؛
– تسلط عناصر غیر مسلمان بر مسلمانان در دولت و سایر دستگاهها؛

– نقض آشکار قوانین و مقررات اسلامی چه به صورت مستقیم و چه به صورت ترویج و اشاعه فساد در همه زمینه های فرهنگی و اجتماعی؛

– مبارزه با ادبیات فارسی اسلامی که حافظ و نگهبان روح اسلامی ایران است، به نام مبارزه با واژه های بیگانه؛
– بریدن پیوند از کشورهای اسلامی و پیوند با کشورهای غیر اسلامی و احیاناً ضد اسلامی که اسرائیل نمونه آن است.
این امور و امثال اینها، در طول نیم قرن وجدان مذهبی جامعه ما را جریحه دار ساخت و به صورت عقده های مستعد انفجار درآورد. از طرف دیگر، جریانهایی در جهان رخ داد که چهره دروغین تبلیغات سیاسی دنیای لیبرال غربی و دنیای سوسیالیست شرقی را آشکار ساخت و امیدی که طبقات روشنفکر به این دو قطب بسته بودند، تبدیل به یأس شد. و از جانب سوم، در طول سی و اند سال گذشته، یعنی از شهریور ۲۰ تاکنون (زمان وقوع انقلاب) محققین و گویندگان و نویسندگان اسلامی توفیق یافتند که تا حدودی چهره زیبا و جذاب اسلام واقعی را به نسل معاصر بنمایانند… و از چنین ریشه هایی بود که نهضت اسلامی ایران مایه گرفت.» (۲۵) و (۲۶)
یکی از نشانه های اصلی بودن عامل اسلام در انقلاب اسلامی این است که با وجود همه فشارها و مشکلات، آن کبریتی که آتش به خرمن انقلاب انداخت، مقاله ای بود که علیه رهبری مذهبی محبوب مردم نوشته شده بود. (۲۷) بعد از انتشار این مقاله توهین آمیز از سوی حکومت طاغوتی علیه امام امت و چهره شاخص رهبری مذهبی بود که مردم مسلمان به خشم آمده، یکپارچه به خیابانها ریختند. جریحه دار شدن عواطف اسلامی، عامل اصلی هماهنگ کننده نیروهای مردم بود. برای مردم، ایمان عزیزتر از وطن بود و این از جمله مواردی است که برای بسیاری از تحلیل گران فهمش دشوار و شاید غیر ممکن باشد.

مطالب مرتبط:


پی نوشت:

۱) مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، صادق زیباکلام، ص ۳۷٫
۲) منظور از چپ گرایان ایرانی در اینجا طرفداران مارکسیسم – لنینیسم هستند.
۳) مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، صص ۴۰ – ۴۱٫
۴) تحلیلی بر انقلاب اسلامی، منوچهر محمدی، ص ۳۴٫
۵) انقلاب اسلامی و ریشه های آن، مجموعه مقالات (۱) ، ص ۱۰۲٫
۶) مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، ص ۹۷٫
۷) همان، صص ۳۲ – ۳۳٫
۸) مأموریت در تهران، رابرت هایزر، ص ۳۱۵٫
۹) مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، صص ۳۳ – ۳۴٫
۱۰) همان، ص ۲۳٫
۱۱) همان، ص ۲۵٫
۱۲) ر. ک: همان، صص ۲۳ – ۲۴٫
۱۳) شکست شاهانه، ماروین زونیس، ترجمه عباس مخبر، ص ۴٫
۱۴) همان، ص ۱۵۵٫
۱۵) انقلاب ایران و مبانی رهبری امام خمینی رحمه الله، سیروس پرهام، ص ۱۸٫
۱۶) همان، ص ۸۷٫
۱۷) همان، ص ۱۰٫
۱۸) انقلاب اسلامی و ریشه های آن، مجموعه مقالات (۱) ، صص ۱۰۹ – ۱۱۰٫
۱۹) انقلاب و ریشه ها، حبیب الله طاهری، ص ۱۷۳٫ و نیز ر. ک: بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، مرتضی مطهری، صص ۶۲ – ۶۳٫
۲۰) در جستجوی راه از کلام امام،گرد آورندگان، دفتر دهم: انقلاب اسلامی، ص ۱۷۲٫
۲۱) همان، ص ۱۲۹٫
۲۲) همان.
۲۳) همان، ص ۱۳۳٫
۲۴) پیرامون انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری، ص ۳۲٫
۲۵) بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، مرتضی مطهری، صص ۶۵ – ۶۷٫
۲۶) برای توضیح بیشتر رجوع کنید به کتابهای: پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۹۲ – ۹۳؛ تحلیلی بر انقلاب اسلامی، صص ۸۰ – ۸۱؛ انقلاب و ریشه ها، ص ۱۶۹؛ تحلیلی بر انقلاب اسلامی، ص ۸۸٫
۲۷) پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۱۲٫ مقاله توهین آمیز در روزنامه اطلاعات با امضاء مستعار احمد رشیدی مطلق در ۱۷ دی ماه ۱۳۵۶ چاپ شده و در آن به امام خمینی رحمه الله توهین شده بود.






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


7 + = 16