منبرهای منتخب محرم (۱)

download

به کوشش کمیته تدوین محتوای تبلیغی اتاق فکر تبلیغ خراسان

جهاد با مستکبرین و ظالمان

 وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْأَبْصار[۱] .

خداوند متعال در قرآن کریم نزدیک به سیصد آیه درباره ظلم و لعن و نفرین بر ظالمان، عذاب و مؤاخذه آنان نازل فرموده است، بخشی از آیات در سوره های مبارکه غافر، هود، إبراهیم آمده است .

به مقتضای عدل إلهی همه ظالمان و ستمگران در طول تاریخ زندگی شان هر ظلمی را که انجام داده اند، به تناسب ظلمشان، کیفر می بینند و مؤاخذه می شوند .

در این آیه شریفه می فرمایند : گمان مبر که خداوند؛ از آنچه ظالمان انجام می دهند، غافل است؛ بلکه آنها را برای روزی که چشم ها در آن روز به خاطر ترس و وحشت از حرکت باز می ایستد، به کیفر اعمال شان خواهند رسید.

در آیه ای دیگر می فرماید : یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار[۲]؛ روزی که عذرخواهی ظالمان، سودی به حالشان نمی بخشد و لعنت خدا برای آنها و خانه و جایگاه بد نیز برای آنان در نظر گرفته شده است .

بر اساس معتقداتی که در مکتب و فرهنگ تشیّع وجود دارد، متجاوزین در هر عصر و زمان و با هر اسم و رسم و موقعیتی که دارند، مورد غضب و لعن و نفرین و معذَّب به عذاب الهی اند و جا دارد که آنها را لعن و نفرین نمود و از آنان تبرّی و بیزاری جست، همانگونه که خداوند در قرآن و در آیاتی که تلاوت شد این توصیه و سفارش را به مردم دارد :

اول اینکه؛ مسلمان نباید به کسی ظلم و ستم کند، علاوه بر اینکه همراهی و همکاری با ظالم در نظام و فرهنگ تشیّع نیز محکوم است .

دوم اینکه؛ اگر موردی که در برخورد با ظلم و ظالم در فقه و فرهنگ است باید از ظلم و ظالم تبری و بیزاری جست، باید از ستمگر و کسی که ظلم و ستم می کند، بیزاری جست و از او فاصله گرفت و از طرفی زیر بار ظلم هم نرفت، یعنی هم ظلم کردن به دیگران محکوم است و هم زیر بار ظلم رفتن، محکوم است .

وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَى حَسَکِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً وَ أُجَرَّ فِی

الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْحُطَامِ وَ کَیْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ یُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ یَطُولُ فِی الثَّرَى حُلُولُهَا[۳] .

      حضرت امیرالمؤمنین علی ( ) می فرمایند : سوگند به خداوند متعال؛ اگر شب را بر روی خارهای سعدان (یک نوع گیاهی است؛ خار های تیز و مشمئز کننده ای را دارد؛ که بدن و پاها را آزرده می کند) به سر ببرم و یا در غلّ و زنجیر بسته و کشیده شوم برایم محبوب تر از آن است که خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده باشم و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم .

وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَهَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَهٍ أَسْلُبُهَا جِلْبَ شَعِیرَهٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَهٍ فِی فَمِ جَرَادَهٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِیٍّ وَ لَنَعِیمٍ یَفْنَى وَ لَذَّهٍ لَا تَبْقَى نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ

الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِینُ[۴] .

مولا علی ( ) می فرمایند؛ به خدا سوگند اگر اقلیم های هفتگانه با آنچه در زیر آسمان هاست به من هدیه بدهند؛ که خدا را با گرفتن پوست جویی از دهان مورچه ای نافرمانی کنم، هرگز علی چنین کاری را نمی کند.

قال علی ( ) : وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا[۵]، علی ( )، دشمن سرسخت ظالم و یار و همکار مظلومان و ستمدیدگان است، و لذا تبرّی جستن از ظلم و ظالم، بیزاری جستن از ستمگران و لعن و نفرین ظالمان وظیفه هر مسلمانی است، خصوصاً کسانی که به پیامبر و اهل بیت آن حضرت ظلم نموده و به جای دوستی و مودّت، ستم نموده اند، حقوق آنان را پایمال کردند، خون آنان را ریختند، در حق فرزندان آنها ظلم کردند، دوستی اهل بیت و اعمال صالحه، تبری از ظلم و ظالم و بیزاری از ستمگران است؛ واجب است تبری از ظالمین خصوصاً کسانی که در حق اهل بیت ظلم و ستم کرده اند، اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظَالِمٍٍ؛ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍٍ لَهُ عَلَی ذَلِک، اَللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعاً .

اصحاب پیامبر به عمل کردن به رعایت حقوق اهل بیت، اولی و سزاوارتر بودند و اگر چنین نکردند، دلیلش چه بود ؟؟؟

 

وَ السَّلاَمُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَهُ الله.

 

                                   یاری مظلومان

عَنْ أمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ( ) :  قَالَ مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَهُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ[۶] .

امیر مؤمنان علی ( ) می فرمایند : فریاد رسی مظلوم و رها سازی فرد گرفتار، از اسباب پوشاننده ی گناهان بزرگ است؛ یعنی به تعبیری اگر انسان به مظلوم، کمک کند و ستمدیده ای را یاری برساند؛ خداوند؛ گناهان بزرگی از او را؛ مورد مغفرت و آمرزش قرار می دهد.

مبارزه ی با ستم و یاری رساندن به مظلوم ارزشی والا و مقام و منزلتی بس بزرگ در نزد خداوند باری تعالی دارد. که در کمک و یاری رساندن به ستمدیده هیچ چشمداشت مادی مُغتَنم شمرده نمی شود؛ خداوند حکیم است که جزا و پاداش گرانقدری را در دو سرا یعنی هم در دنیا و هم در آخرت برای این کار شایسته قرار داده است.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ( ) قَالَ أَرْبَعَهٌ یَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَنْ أَقَالَ نَادِماً أَوْ أَغَاثَ لَهْفَانَ أَوْ أَعْتَقَ نَسَمَهً أَوْ زَوَّجَ عَزَباً [۷] .

در روایتی امام صادق ( ) می فرمایند : خداوند عزوجل در روز قیامت به چهار نفر؛ نظر لطف می کند، اول آن ها؛ کسی است که انسان پشیمانی را عفو کند و به فریاد بیچاره ای برسد . 

در روایت دیگری رسول گرامی اسلام ( ) می فرمایند؛ خداوند به حضرت داود ( ) فرمود : بنده ای نیست که ستمدیده ای را یاری کند یا در رفع ستم و ظلم با او همراه شود و گام بردارد؛ مگر این که خداوند گام هایش را در روزی که همه ی قدم ها بلرزند، استوار قرار دهد[۸].

هر کس مؤمنی را کمک کند تا از غم و اندوه و گرفتاری نجات یابد خداوند ده حسنه برای او می نویسد. ده درجه بر درجاتش افزوده می شود و ثواب آزاد سازی ده بنده و برده به او عطا می شود؛ و ده بدی را از او دور می کند و روز قیامت شفاعت ده نفر را به او می سپارند، ببینید که پاداشی

بهتر از این دیگر معنا و مفهومی ندارد[۹].

سخن دیگری از امام رضا ( ) به نقل از پدرانشان از حضرت رسول اکرم ( ) است که می فرمایند: من و علی؛ و شیعیان و کسی که مظلومی را مدد رساند؛ با هم خواهیم بود؛ یعنی همنشینی با پیامبر و امیر المومنین در قیامت پاداش یاری رسان به مظلوم است.

عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَیْمُونٍ الصَّائِغِ قَالَ سَمِعْتُ أبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ ( ) یَقُولُ مَنْ أرَادَ أَنْ یُدْخِلَهُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ وَ یُسْکِنَهُ جَنَّتَهُ فَلْیُحْسِنْ خُلُقَهُ وَ لْیُعْطِ النَّصَفَ مِنْ نَفْسِهِ وَ لْیَرْحَمِ الْیَتِیمَ وَ لْیُعِنِ الضَّعِیفَ وَ لْیَتَوَاضَعْ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُ [۱۰] .

امام صادق ( ) در روایت دیگری می فرمایندهر کس می خواهد که خداوند بزرگ او را در باغ رحمت خود وارد سازد و در بهشت خود جای دهد باید ضعیف و ستمدیده را یاری کند .

وَ السَّلاَمُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَهُ الله.

 

                         قیام إمام حسین ( ) و مقابله با مستکبرین

 لعبت هاشم بالملک فلا 

                                     خبر جاء و لا وحی نزل‏

لست من خندف إن لم انتقم

                                         من بنی أحمد ما کان فعل ‏[۱۱]

از رویدادها و رخدادهای جاوید تاریخ، نهضت اسلامی حضرت حسین بن علی ( ) و انقلاب خونین کربلا است .

در تجزیه و تحلیل تاریخ خونین عاشورا چند مطلب بیش از دیگر مطالب شایان توجه است، که از آن جمله گوشه ای از علت اصلی قیام امام حسین ( ) است.

به نظر برخی از نویسندگان و متفکرین، اصلی ترین علت قیام امام حسین ( ) إنحراف دستگاه حکومت بود، در حکومت یزید (علیه اللعنۀ) به سنّت پیامبر اکرم ( ) عمل نمی شد. حلال خدا، حرام شمرده می شد و حرام خدا، حلال شمرده می شد، میگساری و شراب خواری رسمی و علنی شده بود، عیاشی، شهوت رانی و خوشگذرانی حاکمان بنی امیه در جامعه ی آن روز مشهور و مشهود بود .

از طرفی فساد، تباهی، فقر و بیچارگی و ظلم و ستم و بیدادگری تمام جامعه را فرا گرفته بود؛ برای این که بیش تر به دلایل قیام ابا عبد الله إمام حسین ( ) توجه کنیم بجاست که ویژگی های فکری و رفتاری یزید را مرور کنیم و از آن آگاه شویم .

 یزید جوانی عیّاش، آلوده ی به گناه، معتاد به شرب خمر و کسی بود که دوران کودکی را میان قبیله ی بنی کلاب، نزد دایی هایش که پیش از اسلام مسیحی بودند زندگی کرد، و با آدابشان خو گرفت، یزید با آن ها مشروب می خورد، سگ بازی می کرد، اهل قمار و فساد بود .

آن قدر این رسوایی و فساد یزید بن معاویه در جامعه ی آن روز مشهور و معروف و چشمگیر بود، که زیاد، (که خودش جرثومه ی زشتی و پلیدی است، و در فساد غوطه ور است و در بین مردم آن روز و جامعه ی عربی به فساد معروف است) در زمانی که معاویه از او خواست؛ که برای یزید از مردم بیعت بگیرد، تعجب می کند، که چرا و چگونه می خواهد معاویه برای یزید بیعت بگیرد، در نتیجه به طور محرمانه به معاویه این گونه پاسخ می دهد و این جملات را می نویسد : که چه طور می شود مردم را وادار به بیعت با یزید کرد، در حالی که یزید مرتّب با سگ ها و بوزینه هاست، لباس های رنگارنگ می پوشد، (مراد لباسی است که در جامعه ی آن روز، غیر مأنوس و غیر طبیعی است) معتاد به نوشیدن شراب است، و روز را با آلات موسیقی به پایان می برد، (این ها را تاریخ یعقوبی مفصل نقل می کند) یزید کسی است که إعتقادی به اسلام و احکام حیات بخش اسلام ندارد و چطور می شود که از مردم برای او بیعت گرفته شود و او خلیفه ی مردم شود.

شعر هایی را که در آغاز عرض کردیم، در وقتی که حادثه ی کربلا اتفاق افتاد، گفته شده است، و بدین معناست؛ بنی هاشم، امام حسین و یارانش در پی حکومت بودند، نه خبری آمده بود و نه وحی از جانب خدا نازل شده بود، من فرزند خندف نباشم و نیستم، اگر از فرزندان پیامبر ( ) آن چه کرده اند، إنتقام نگیرم .

در نتیجه بیعت با چنین کسی و تأیید چنین حکومتی برای مسلمانانی که اندکی از معارف و حقایق اسلامی آگاه هستند؛ سزاوار نیست، چه رسد به فرزند پیامبر که تربیت یافته ی مکتب وحی و رسالت است.

و از طرفی إمام حسین با آن بینش دقیق و ظریف و با کمک خداوند متعال، آینده را می بینند، که اگر با این چنین شخصیتی که عامل ظلم و فساد است، مقابله نکنند، و سر تسلیم فرود آورند، و با او بیعت کنند، دیگر از إسلام ناب محمدی، هیچ چیز باقی نخواهد ماند و لذا این چنین فرمودند : وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید [۱۲]  .

وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی‏[۱۳]؛ لذا امام می فرمایند؛ هدف من از این قیام و نهضت، إصلاح أمت جدّم می باشد .

 وَ السَّلاَمُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَهُ الله.

 

                                                عزت مداری در برابر مستکبرین

 وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین‏ [۱۴] .

موضوع کلام، در باره نقش عزت در حادثه و واقعه کربلاست.

عزت از طرفی می شود به عنوان شکست ناپذیری، صلابت نفس، کرامت و والایی روح و به تعبیری حفظ شخصیت انسان معنا شود، به زمین سفت و سخت و نفوذ ناپذیر، عذار گفته می شود . آنان که صاحب عزّت اند و از عزت برخوردارند، تن به پستی و دنائت نمی دهند. کارهای زشت و حقیر، نشانه پستی است. برای حفظ کرامت، گاهی جان می دهند، اما عزّت نفسشان را از دست نمی دهند. ستم پذیری و تحمل سلطه ی باطل یا به تعبیری سکوت در برابر ظلم و ظالم و زیر بار منّت افرادِ پست رفتن و تسلیم خواسته های فرومایه گان شدن و اطاعت از افراد کافر، فاجر، منافق، همه این ها از ذلّت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه می گیرد، که این ها در

شأن و زندگی انسان مؤمن و شیعه مخلص پیدا نمی شود.

خداوند عزیز است، عزت را برای خودش و پیامبر و صاحبان ایمان قرار داده است، در این هیچ تردیدی نیست. در آیه ای که إبتداء بیان شد، خداوند عزیز می فرماید، عزّت از آن خدا و رسول خدا و مؤمنین، است .

به طور مفصّل در احادیثی که از معصومین ( ) رسیده است، از ذلت و خواری نکوهش شده است و این حق را به انسان مؤمن و مسلمان نداده اند که خود را به پستی و فرومایه گی و ذلت بیافکند.

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ( ) قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ إِلَّا إِذْلَالَ نَفْسِهِ [۱۵].

امام صادق ( ) در بیان مفصلی می فرمایند: خداوند همه کارهای مؤمن را به خودش واگذاشته و در اختیار خود او قرار داده است ولی قبول ذلّت و خواری، (ذلیل شدن) را به او واگذار نکرده است.

چون خداوند فرموده است که عزت برای خدا و رسول خدا( ) و مؤمنان است. مؤمن، عزیز است نه ذلیل. مؤمن سرسخت تر از کوه است، کوه را با کلنگ و تیشه می توان کَند، ولی ذره ای از دین مؤمن یا از ایمانش را نمی توان جدا کرد .

قطعاً عزت مؤمن در خیلی از امور نهفته است، از آن جمله اینکه چشم طمع به مال دیگران ندارد، مِناعت طبع دارد، منّت دیگران را نمی کشد، در احکام فقهی و مسائل دینی، یکی از موارد جواز تیمم، با وجود اینکه آب هست، آنجاست که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد، آب گرفتن، همراه با منّت و ذلّت و خواری باشد. ببنید اگر جایی قرار است که شما وضو بگیرید و آب را با منّت تهیه بکنید، نیازی به وضوء گرفتن نیست، تیمم کنید، که تیمم نیاز به منّت ندارد.

بعضی از فقهای بزرگوار ما این اجازه را داده اند و در اینگونه موارد می فرمایند : نمازگزار می تواند به جای وضو، تیمم کند و ذلت آب طلبیدن از دیگران را، تحمل نکند، این مقدار هم اجازه ذلت را به مؤمن را نداده اند[۱۶].

در واقعه کربلا، دودمان بنی امیه و خصوصاً یزید بن معاویه، می خواستند، ذلّت بیعت با خویش را بر آل محمد ( ) تحمیل کنند و به زور هم که شده، ایشان را وادار به تبعیت کردن یا گردن نهادن به فرمان یزید کنند و این قطعاً أمری نشدنی بود و آل الله زیر بار چنین بیعتی، نرفتند، نمی روند و نخواهند رفت. هر چند به قیمت شهادت خودشان، إسارت اعضای خانواده و بستگانشان منجر بشود. بارها در سخنان امام حسین ( )، ما می بینیم که امام می فرمایند: وَ إِنِّی لا أَرَى الْمَوْتَ إِلاّ سَعَادَهً وَ الْحَیَاهَ

مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً [۱۷]. یعنی، ما زیر بار ذلت نمی رویم .

وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِیدِ ثُمَّ نَادَى یَا عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ وَ قَالَ ( مَوْتٌ فِی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیَاهٍ فِی ذُلّ [۱۸]

زمانی که والی مدینه بیعت با یزید را با امام حسین مطرح کرد، حضرت با ذلیلانه شمردن آن، آن را نفی کردند، و ضمن برشمردن زشتی ها و آلودگی های یزید، فرمودند: شما از من می خواهید که با کسی همچون یزید بیعت کنم ؟ در جای دیگری باز با ردّ پیشنهاد تسلیم شدن، می فرمایند : شما توقّع دارید که من همچون ذلیلان دست بیعت به شما بدهم، که این کار را نخواهم کرد.

در واقعه ی عاشورا و در صبح روز عاشورا، می فرمایند : به خدا قسم آنچه که از من می خواهند، یعنی تسلیم شدن در برابر یزید، آن را نخواهم پذیرفت، تا اینکه خدا را آغشته به خون خویش دیدار کنم .

در جای دیگری خطاب به سپاه یزید بن معاویه، در ردّ درخواست إبن زیاد، مبنی بر تسلیم شدن و بیعت می فرمایند : إبن زیاد من را میان کشته شدن یا ذلّت و خواری، مخیّر قرار داده، هیهات که من جانب ذلّت را انتخاب کنم، این را خدا و رسول خدا و پاکان از أهل بیت عترت و طهارت، و جان های غیرتمند و با عزّت نمی پذیرند.

هرگز إطاعت از فرومایه گان را بر شهادت کریمانه ترجیح نخواهیم داد، قطعاً امام حسین ( )، مرگ با عزّت را؛ از زندگی با ذلّت، بهتر می دانند.

در رجزخوانی روزِ عاشورا، در میدان جنگ، بارها فرمودند که مرگ بهتر از ننگ است .

در جای دیگری وقتی که با سپاه حرّ برخورد کردند، إمام زندگی تحت فشار دیگران را ذلّت بار می خوانند و می فرمایند : من از مرگ باکی ندارم، مرگ راحت ترین راه برای رسیدن به عزّت است، مرگِ با عزّت در راه خداوند متعال، زندگی جاودانه است. زندگی ذلّت بار، مرگ است، مرا از مرگ می ترسانید ؟ چه گمان باطلی ! همتم بالاتر از این است که از ترس مرگ، ظلم را تحمّل کنم، بیش از یک بار، نمی توانید که مرا بِکُشید . آخرین کاری که می توانید انجام دهید، کشتن من است، مرحبا به مرگ در راه خدا، ولی شما با کشتنم و با کشته شدن من، نمی توانید شکوه و عزّت و شرف مرا از بین ببرید، جان مرا بگیرید، اما شرف، عزت، شکوه و عظمتم زنده می ماند، چه هراسی از چنین مرگی.

ما در واقعه کربلا، شاهد این روحیه عزّتمندی در فرزندان و برادران و یاران امام حسین ( ) هستیم . ردّ کردن امان نامه ابن زیاد از سوی قمر بنی هاشم و برادرانشان، نمونه بارزی است از مرگ با عزّت، که همان شهادت در راه حق است .

قطعاً اگر امان نامه را می پذیرفتند، جان سالم از این معرکه به در نمی بردند، (چون دشمنان ایشان، خائن هستند) اما ذلّت را پذیرفته بودند. نماد عزّتشان، نپذیرفتن امان نامه، آن هم با شدیدترین و صریح ترین وضع ممکن بود.

می فرماید : لعنت خدا بر تو و امان نامه تو باد، ای دشمن خدا. می گویی که گردن به إطاعت طغیان و ستم بنهیم و از یاری برادرمان حضرت امام حسین ( ) دست برداریم ؟ ستم پذیری و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدّی، ظلم و جور، و زیر بار منّت آدمیان پست رفتن و تسلیم فرومایه گان و پست فطرتان شدن، و اطاعت از کافران و منافقان و فاجران، همه و همه از ذلّت نفس و زبونی و حقارت روح، نشأت می گیرد.

امیرالمؤمنین علی ( ) در جایی می فرمایند: به خدا سوگند، تن سپردن به حکومت آنان را (یعنی ظالمان) ننگ برای عترت رسول خدا می دانم.

خاندان حضرت سید الشهدا ( )، عزت آل الله را پس از عاشورا، در قالب إسارت، حفظ کردند، و کمترین حرف یا عکس العمل یا موضع گیری که نشان دهنده ذلّت و خواری ایشان باشد، از خود نشان ندادند.

خطبه امام سجاد ( )، و خطبه حضرت زینب ( )، گواه این مطلب است، خطبه حضرت سکینه ( ) گواه بر این مطلب است، همه شاهدی بر عزّتشان است. حضرت زینب، آنها را در خطبه اش تحقیر کرد، آنها را به حقارت و زبونی کِشاند و زندگی آنها را، پوچ و تباه شده خواند، حکومت آنها را سست و بی پایه و بی اساس قلمداد کرد، و قیام ابا عبد الله را ماندگار و خدایی معرفی کردند .

                                                وَ السَّلاَمُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَهُ الله.

 

                                              وفا به عهد الهی 

وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِین[۱۹] .

موضوع صحبت در رابطه با مسائل قیام ابا عبدالله حضرت امام حسین ( ) و آنچه که در این زمینه، می توان بیان کرد، می باشد .

بحثمان در نقش وفا در کربلا است؛ یعنی وفای به عهد در واقعه ی کربلا چه نقشی را إیفا کرد و چه جایگاهی را به خودش إختصاص داد ؟ وفا؛ پایبندی به عهد و پیمانی است که ما با کسی می بندیم و از طرفی وفا و تعهد یا به تعبیری وفادار بودن به پیمان؛ نشانه ی صداقت و ایمان انسان و مردانگی و فتوّت اوست .

وفا هم نسبت به پیمان هایی است که با خدا می بندیم؛ هم آنچه که با دوستان قول و قرار می گذاریم؛ هم عهدی که با دشمن می بندیم؛ هم تعهّدی که به صورت نذر بر عهده ی خویش می گذاریم و هم پیمان و بیعتی که با امام و ولی أمر می بندیم، وفای به عهد در همه ی این موارد جزءِ واجبات است، نقض و شکستن عهد، زیر پا گذاشتن پیمان؛ بی وفایی نسبت به عهد و پیمان و قرارهایی که بین دوستان، گذاشته می شود؛ نشان ضعف إیمان و از خصلت های زشت؛ و خوی غیر انسانی است؛ حتی خداوند هم وفای به عهد را لازم شمرده است و از عهد باز خواست و سؤال خواهد کرد .

فردای قیامت، اینگونه بازخواست می شویم، که چرا به عهدتان عمل نکردید؛ کسی که عهد و پیمانی می بندد، در قبال این عهد و پیمانش مسئول است و باید پاسخگو باشد؛ ما در صحنه ی عاشورا و در قیام حضرت امام حسین ( ) می بینیم، مظاهر بر جسته ای از وفا مشهود است و در طرف مقابل نمونه های زشتی از بی وفایی و عهد شکنی و نقض عهد و پیمان و بیعت و زیر پا گذاشتن تعهدات دیده می شود؛ امام حسین ( ) شکستن عهد و پیمان را، لکّه ی ننگ؛ ضعف و زشتی برای معاویه و اصحاب و اطرافیانش می شمارند .

ایشان می فرمایند، که او به هیچ کدام از تعهدات خود عمل نکرد، تعهداتی که نسبت به امام حسن مجتبی ( ) و حضرت سید الشهدا حسین ( ) داشته، به هیچ کدام اینها متعهد نبود و پیمان شکست و به پیمانی که باید عمل بکند؛ عمل نکرد، امام حسین ( ) در منزلگاهی که ظاهراً با لشکریان حُرّ سخن می گفتند، می فرمایند : که شما به من، نامه نوشتید و از من دعوت کردید و خواستید من بیایم و پیمان بستید مرا یاری کنید، کمک کنید، من، براساس دعوت ها و نامه های شما آمدم، حالا اگر اهل وفا به پیمان نیستید و عهد خود را شکستید، بیعت من را از گردن خودتان کنار نهادید، به جانم سوگند این روش را از شما کوفیان، چندان نا شناخته و شگفت انگیزنمی دانم، شما با پدرم چه کردید ؟ با برادرم با پسر عمویم مسلم بن عقیل همین کار را کردید !! یعنی شما عهد می بندید و به عهدتان عمل نمی کنید؛ شما با امیرالمؤمنین معامله ی یاری بستید؛ عمل نکردید؛ شما با امام مجتبی ( ) تعهد همکاری بستید؛ همکاری نکردید، مسلم بن عقیل را قول مساعدت دادید، تنها گذاشتید، باز امام در خطبه ی روز عاشورا هم می فرمایند، که بیعت و بیعت شکنی و بی وفایی از خصلت های شوم و زشت است، و آن را ملامت می کنند، گروه مقابل را بر سنّت شکنی و سنت زدایی و نامردی و زیر بار نرفتن به تعهّدات خود معرفی می کنند [۲۰].

در مقابل این همه بی وفایی دشمن؛ حالا بیایید، وفا را در سپاه امام حسین ( ) ببینید، ببینید آنجا چه خبر است، أصحاب امام حسین آن قدر أهل وفا بودند، که تا پای جان، وفا داری شان را نشان دادند؛ به بیعت و تعهد و نصرتی که با إمام خویش بسته بودند، پایدار ماندند .

در مقام صدق و وفای به عهد آن بزرگوار و یاران شهیدشان در روایات و زیارت نامه ها می خوانیم و می بینیم که گل سر سبد خلقت اند، شب عاشورا حضرت سیدالشهدا ( ) وقتی که با اصحابشان صحبت می کنند، این گونه وفای آنها را می ستایند می فرمایند : فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی‏[۲۱]؛ من باوفاتر و بهتر از اصحابم، اصحابی را نمی شناسم؛ چه قدر قشنگ امام این مطلب را بیان می کنند، و چه قدر وفا را با ارزش یاد می کند !!! وقتی بر بالین مسلم بن عوسَجه می آیند، این آیه را می خوانند : فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا؛ مردانی که بر عهد خویش با خدا صادق بودند و برخی از آنان به عهد وفا کرده و جان باخته اند؛ برخی هم منتظرند و عهد و پیمان را زیر پا نگذاشتند[۲۲]، پای پیمان هایشان هستند. حتی این پیام وفاداری به وارثان عاشورا هم رسیده است، کسانی که با رهبری و مقام ولایت پیمان می بندند، تا آخر عمر وفادار می مانند، سختی ها و جاذبه های دنیوی، سستی های  همراهان را، تحمل می کنند، حبیب بن مظاهر، کنار مسلم آمد، به او بشارت بهشت داد، مسلم بن عوسَجِه، در همان حال و در دم آخر به حبیب توصیه کرد، که سفارش می کنم که از این مرد «إشاره به امام حسین ( )» دست برنداری و در راه او کشته شوی و در همان راه هم جان باخت و جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ عباس بن علی (قمر بنی هاشم) و برادرانشان چه وفا و تعهدی از خودشان نشان دادند؛ نامه ی دشمن را نپذیرفتند و در رکاب امام به شهادت رسیدند.

همه جا بحث از وفاست، با آنکه امام ( ) بیعت خویش را از یارانشان برداشته بودند و گفتند : شما بروید، اما چون وظیفه را؛ در رکاب حضرت؛ وفای به عهد می دانستند، این تعهد نامه را با خون خودشان، إمضا کردند.

یکی از یاران ابی عبدالله؛ روز عاشورا خود را در برابر نیروها و شمشیرهای دشمن قرار داد؛ تا به امام آسیبی نرسد؛ از هر طرف تیری به طرف امام رها می شد، می آمد و خودش را سپر تیر می کرد؛ تا تیر به بدن او بخورد و امام از تیر رس دشمن در أمان باشند، آن قدر جراحت برداشت که بی تاب شد و دیگر تاب ایستادن سر پا را نداشت؛ رو به حسین ( ) کرد و پرسید: یابن فاطمه ( )، یا بن رسول الله ( )، آیا وفا کردم ؟ آیا من به عهد و پیمانی که با شما داشتم، و بستم، وفادار بودم ؟ حضرت فرمودند: آری، شما در بهشت پیش روی من هستید، زودتر از من به بهشت می روید، سلام مرا به پیامبر( ) برسانید.

أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاهَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ [۲۳].

در زیارت امام حسین ( ) خطاب به آن بزرگوار می گوییم : شهادت می دهم که شما به عهد خودتان با خداوند، وفا کردید و تا رسیدن به یقین و شهادت این عهد و پیمان را جلو بردید .

ابلاغ پیام، انجام نصیحت، وفای کامل، جهاد در راه خداست. در زیارت مسلم بن عقیل می گوییم : شهادت می دهیم، که بر آن عهدی که با خدا بسته بودید، ایستادید .

در زیارت حضرت قمر بنی هاشم می خوانیم: به اطاعت و تسلیم و تصدیق و وفا و خیر خواهی شما، نسبت به فرزند پیامبر ( )،گواهی می دهم .

در همین زیارت از خداوند، بهترین پاداش را از بین کسانی که به بیعت خود وفا کردند، و دعوت امام را پذیرفتند و در اطاعت امام بودند، برای حضرت عباس ( ) مسئلت می کنیم. این فداکاری های خونینِ همراه با شهادت، همان عهدی بود، که شب عاشورا با حجّت خدا بستند و خطاب به امام حسین ( ) گفتند: به خدا سوگند، هرگز از تو جدا نمی شویم، جانمان فدای جانت. با خنجرها، و دست ها و چهره های خونین خویش از تو حمایت می کنیم. هرگاه کشته شدیم، بر عهد خویش و آن چه بر ماست، وفا کرده ایم. پیام وفا از عاشورا به همه عالم در این چهارده قرن رسیده و وارثان واقعه عاشورا خوب عمل کردند.

هر پیشوا و رهبر دینی، نیازمند یاری یاران با وفاست تا با إتکا و حمایت و صدق و وفای آن عزیزان، حرکت انقلابی خود را به پیش ببرد، کما اینکه این قضیه، در تاریخ زندگی خودمان تکرار شد.

 وَ السَّلاَمُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَهُ الله. 

                              امام حسین(ع)الگوی اصلاح گری دینی درجامعه

جامعه اسلامی اگر از معیارهای دینی فاصله بگیرد قطعاً به سمت فساد کشیده می‌شود روابط خانوادگی و اجتماعی افراد جامعه را فاسد می‌کند گسترش بی‌بندو باری و ظلم و حاکمیت پول و ثروت و حیف و میل بیت‌المال پیش می‌آید. امنیت جانی و مالی و عرفی و آبرویی و ناموسی و دینی نابود می‌شود. رواج ناامنی و بی‌عدالتی از مصادیق فساد اجتماعی است.

فساد زدایی اقدام اصلاحی است که با برگشت به کتاب و سنت و رفتار عادلانه و اجرای دقیق قانون بوجود می‌آید. امام حسین(ع) برای فساد زدایی، شعارقیام خود را اصلاح امت اسلامی معرفی کرد.

« و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی»[۲۴]

در فرمایش دیگر چنین می‌فرماید:

« ولکن لِنُری المعالم من دینک و نَظهِرً الاصلاح فی بلادک»[۲۵]

حرکت من نه براساس نزاع قدرت و از دنیاطلبی است بلکه برای آشکار کردن معالم دین و به نیت اصلاح در شهرهای و بلاد اسلامی است.

امام(ع) در جای دیگر می‌فرماید: « الا ترون ان الحق لا یُعمَل به …»[۲۶]

به حق عمل نمی‌شود از باطل پرهیز نمی‌شود. در چنین روزگاری زندگی مایه ننگ است و مرگ سعادت.

امام خمینی(ره) فرمود:

« همه انبیاء برای اصلاح جامعه آمده‌اند و همه آنها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه شود … سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خویش را فدا کرد که فرد باید فدای جامعه شود».[۲۷]

دین از نظر اصلاح جامعه

اما اصلاح جامعه از بعد مبانی اعتقادی و اخلاقی به این است که معیارهای ارزشی و فرهنگ دینی حاکم شود و مبارزه با بدعتها و ستمها در رأس کار حکومت اسلامی قرار بگیرد.

لذا امام حسین(ع) اصلاح‌طلبی خود را بر مبنای احیاء کتاب خدا و سنت پیامبر قرار می‌دهد.

                                                            امام حسین (ع) و غیرت دینی

غیرت دو گونه است : «ناموسی و دینی»

(غیرت ناموسی) یعنی فرد اجازه ندهد کسی به ناموس و آنچه مورد علاقه اوست چشم طمع کند.

انسان غیور نمی‌تواند ببیند که دیگران ازروی طمع به ناموس او نگاه ناپاک بیاندازند و با انگیزه فاسد به همسر و محارم او نزدیک شوند.

غیرت ورزیدن فضیلتی اخلاقی است که با سرشت انسانی گره ‌خورده است.

(غیرت دینی) یعنی انسان نمی‌تواند ببیند که دین او مورد هجمه دشمن قرار گرفته و به ارزشها و عقاید دینی او حمله شده است .

پیامبر(ص) فرمود: «الغیره من الایمان ».[۲۸]

حضرت علی(ع) فرمود:

«ارزش انسان به قدر همت اوست ، صداقت او به اندازه جوانمردی اوست  ، شجاعتش به اندازه پاکدامنی او و عفت او بقدر غیرت اوست ( و عفته علی قدر غیرته)»[۲۹]

و فرمود : «ان الله یُحب مِن عباده الغیور»[۳۰]

-بنی هاشم غیرتمندان روزگار خود بودند و در سفر کربلا همواره اهل بیت امام(ع) را محافظت می‌کردند. شبها هم از پاسداری باز نمی‌ایستادند و اهل حرم با حضور آنها احساس آرامش می‌کردند.

-امام حسین(ع) در روز عاشورا در رجزخوانی خود به غیرت خود اشاره می‌کنند:

اَحمی عیالات ابی                         امضی علی دین النبی

-روز عاشورا به اهل بیت خود فرمود:( پس از شهادت ایشان گریبان ندرند و چهره نخراشند آه و زاری و واویلا سرندهند و پیش دشمن صدا به گریه بلند نکنند).

-در آخرین لحظه هم وقتی متوجه حمله دشمن شد به زحمت سر بلند کرد و فریاد زد:

«ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم … »[۳۱]

من با شما می‌جنگم و شما با من، چرا متعرض زنها می‌شوید؟ تا من زنده‌ام از حمله به حرم من خودداری کنید. «فامنعوا عُتاتَکم عن التَّعرّض لحرمی مادمتُ حیاً»[۳۲]

-و اینکه امام(ع) مرگ با آزادی را از زندگی با اسارت ترجیح می‌دهد، از غیرت دینی او نشأت می‌گیرد.

-یاران او هم از غیرت دینی‌شان بود که به خود اجازه ندادند در اسارت اهل بیت ؛ امام و حرم او را تنها بگذارند.

-اعتراض صحابی روشندل امام (عبدا.. بن عفیف) نسبت به کشتن حسین بن علی(ع) و اسارت اهل بیت او نیز از غیرت او بود.

-اعتراض حضرت زینب(س) به یزید که زنان خود را پشت پرده قرار دادی و حرم پیغمبر(ص) را در انظار مردم ، از غیرت زینب بود.

-پیروان عاشورایی امام حسین(ع) ،با گرایش به عفاف و حجاب و با مبارزه با خرافات و بدعتها و ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی درس غیرت ناموسی و غیرت دینی را از آن امام همام فرا میگیرند.

                                          امام حسین(ع)الگوی مبارزه با بدعت ها و استکبار

دین پیوسته از سوی دشمنان در معرض تحریف و سوء استفاده و تفسیر نادرست بوده و از طرف دیگر رسالت امامان(ع) و علماء دین حفاظت از دین و اعتقادات دینی و پیشگیری از تحریفات و مقابله با بدعتها می باشد.

پیامبر (ص) فرمودند:

«اذا اَظهرتِ البدعُ فی امتی فلیُظهر العالمُ علمَه»[۳۳]

امام حسین(ع) از باب عمل به وظیفه و تکلیف الهی خویش به دفاع از حریم دین پرداخت و یکی از انگیزه‌های قیام خود را مبارزه با بدعتها معرفی نمود.

«اُدعُوکُم الی کتاب الله و سنه نبیّهِ فان السنه قد اُمتیتْ و البدعهُ قد اُحییتْ»[۳۴]

 

۷-  امام حسین (ع) الگوی مقابله با  مستکبرین

 

عزّت به معنی شکست‌ناپذیری ودارای صلابت و کرامت نفس بودن وباعث والایی روح و حافظ شخصیت انسانی است.

انسان های با عزّت برای حفظ کرامت خود و خانواده و دینشان، گاهی از جان هم می گذرندو زیربار ظلم و ستم نرفته و تسلیم انسان‌های پست و فرومایه نمی‌شوند.

خداوند در قرآن میفرماید:

« ولله العزه و لرسوله و للمومنین»[۳۵]

امام صادق (ع) فرمود:

« ان الله فَوَّضَ الی المؤمن اَمرَه کلَّه و لم یُفَوِّضْ الیه ان یکون ذلیلاً»[۳۶]

یعنی :خدا همه امور مؤمن را به خودش واگذاشته ولی اجازه نداده که خود را ذلیل کند.

عزت یعنی داشتن مناعت طبع و چشم پوشی از مال و منال دیگران

در فقه آمده است اگر کسی مجبور باشد برای گرفتن آب وضو منت بکشد، لازم نیست وضو بگیرد بلکه تیمم کند.[۳۷]

مواردی ازعزت حسینی :

-بنی‌امیه می‌خواستند ذلت بیعت با یزید را بر حسین بن علی(ع) تحمیل کنند ولی این کار غیر ممکن بود چرا که ایشان زیر بار نرفتند و فرمود:

«الموت اولی من رکوب العار»[۳۸]

« موتٌ فی عزّ خیرٌ من حیاهٍ فی ذُلّ»[۳۹]

-امام در جواب والی مدینه پس از زشت شمردن بیعت با یزید برای خود فرمود:

«مثلی لا یبایعُ مثلَه»[۴۰]

این روحیه غیرتمندی را امام به فرزندان و برادران و یارانش نیز منتقل نموده بود. ازجمله :

-ردّ امان نامه توسط ابوالفضل و برادرانش نمونه‌ای از این عزت‌‌مداری است تا آنجا که در جواب شمر فرمود:

«مرگت باد ای شمر لعنت خدا بر تو و امان تو ، ای دشمن خدا می‌گویی به اطاعت طاغیان و ستمکاران تن دهم و از یاری مولایمان حسین دست بردارم»[۴۱]

-علی‌اکبر(ع) در رجز خود در میدان جنگ اینگونه شعار می‌داد:

« تالله لا یَحکُمُ وفینا ابنُ الدَّعِیَّ»[۴۲]

یعنی :به خدا قسم زنا زاده بر ما نمی‌تواند حکومت و امارت کند.

-خطبه‌های امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) و اهل بیت(ع) در مسیر اسارت همه شاهدی بر عزّت‌مداری آنها بود.

آنان سخنان تحقیرآمیز ابن‌زیاد و یزید در کوفه و شام را با صلابتی مثال زدنی پاسخ می‌دادند.

-وقتی یزید امر کرد اسراء را بکشند همه اطرافیانش تأیید کردند.

امام باقر (ع)۴ ساله به پاخواست وفرمود:

«به خداقسم اطرافیان فرعون از اطرافیان تو بهتر بودند. وقتی فرعون از ایشان سوال کرد: با موسی و هارون چه کنیم؟ گفتند: بیرونشان کنید

ولی اطرافیان تو پیشنهاد قتل ما را می‌دهند البته جای تعجّب نیست، چون اطراف تو را زنازاده‌ها گرفته‌اند».

یزید با تعجب انگشت به دهان گرفته و گفت کوچک و بزرگ اینها کم نمی‌آورند و از کشتن اهل بیت(ع) صرف‌نظر کرد.

دردوران اسارت اهل بیت، ذرّه‌ای ذلّت و خواری و التماس توسط خاندان امام (ع)از دشمن دیده نمی‌شود.

                                             امام حسین(ع) الکوی اقتدار در برابر ظالمان و مستکبران

یزید بن ابطح از شجاعان عرب بود وقتی وارد اردوگاه عمر بن سعد شد(اظهر البشاشه و السرور) بشاشت و سرور بر چهره لشکریان ظاهر شد.

روز عاشورا وقتی امام حسین (ع) به لشکر عمر سعد حمله می­کرد و به آنها  فرمود:«و لقد کان یحمل فیهم و لقد تکملوا ثلاثین الفآ فینهزومون بین یدیه کأنّهم الجراد المنتشر[۴۳]».

نیروی قلبی امام حسین(ع) چنان بالا بود که وقتی در میدان ۳۰ هزار نفره دشمن حمله می­کرد ، همه آنها را مثل ملخهای صحرایی در صحرا پراکنده می­کرد.

این آقای یزید ابطحی به غرورش برخورد یک مرتبه با صدای بلند فریاد زد: «ویلکم انّکم عجزتم عن رجلٍ واحدٍ یفّرون عنه» امام گوشه چشمی به او کرد که به سمت ایشان حمله می کند یا اینکه می­توانست او را بکشد اما امام این کار را نکرد بجایی که ضربه را به بدن او بزند به وسط شمشیر او زد که دو نیم شد تا متوجه شجاعت و قدرت حضرت شد. پا به فرار گذاشت لشکر همه شروع کردند به خندیدن همه می­گفتند: چی شده! چرا فرار می­کنی!

یزید ابطحی گفت: من قبول نمی­کنم ایشان حسین بن علی (ع) باشد، بلکه او خودِ علی (ع) است. که من در جنگ خیبر رزم آوری شجاعانه او را دیده بودم که چگونه با ضربه­ای به فرق مرحب یهودی زد و او را را به دو نیم کرد. امام فرمود:

«اما تعرفنی؟» مرا می­شناسی؟

«تُبِرزُ اِلیّ؟» مرا به مبارزه دعوت می­کنی؟

«کمن لاخوف له؟»  مثل کسی که هیچ ترس در دلش نیست؟

بعد هم فرمود: من قدرتم قدرت خدایی است تمام جنبندگان زمین قدرت مرا می­دانند آیا شرافت مرا منکر می­شوید. اگر شهادت ، برای من امضاء نشده بود هرگز به من دسترسی پیدا نمی­کردید. اگر من عاشق خدا نبودم هرگز اجازه نمی­دادم قدمی پیش آیید ، عباسم را شهید کردید صبر کردم، علی اکبرم را شهید کردید صبر کردم، «لقد انهدمت ارکان الهدی» ارکان هدایت را کشتید حرف نزدم، حالا نوبت من است به تمام مردم دنیا نشان می­دهم که شما حریف من نیستید ولی چه کنم که باید دعوت خدا را لبیک گویم.[۴۴]

شجاعت آن است که انسان در برابر سختیها و خطرها دلی محکم و قوی داشته باشد این روحیه در مبارزه با دشمن نقش مهمی را ایفا می­کند باعث می­شود که تذلزل و هراس در او راه پیدا نکند.

علت تمام پیروزی­ها در میادین جنگ حضور شجاعان بوده در عاشورا همین عامل شجاعت امام حسین و یاران او بود که با کمی جمعیت هرگز در مقابل دشمن فراوان متزلزل نشدند. در کربلا شب عاشورا گروه ۴۰ نفره در روز عاشورا ، اول صبح گروه ۳۵ نفره و حرّ همراهانش به امام حسین(ع) گرویدند چون مجذوب ایمان آنان شده بودند ، ولی در تاریخ اشاره نشده حتی یک نفر به سپاه عبیدالله از سپاه امام رفته باشداز جمله شجاعت امام حسین(ع) این بود که وقتی با سپاه حر روبرو شد.فرمود :

شأنی شأن مَن یخافُ الموت.[۴۵]

امام سجاد(ع) در سخنرانی پرشور خود در شام این گونه شروع می­کند:

«اعطینا العلم و الحلم و سماحه و الشجاعه»[۴۶]

شجاعت عاشورائیان ریشه در اعتقاد و ایمانشان داشت.

یکی از یاران امام ، عابس بن شبیب شاکری است که وقتی دشمن تاب تحمل مهارت جنگیدن او را پیدا نکرد. دست به تیراندازی و حمله دست جمعی زد یک دفعه دیدند این سرباز شجاع امام حسین(ع) زره و پیراهن را از تن بیرون آورد و با این حال حمله کرد خواست بگوید حالا که دست به نامردی زدید پس مردانگی را مشاهده کنید.

حالِ یاران حضرت بگونه­ای بود که دارد: گویا دردشمشیر و نیزه­ها را احساس نمی­کنند. شجاعت ابوالفضل و علی اکبر جای خود دارد.

این شجاعت و جسارت را در سخنان اهل بیت امام (ع) در برخورد با عبید ا.. بن زیاد و یزید و کلمات کوبنده ایشان ملاحظه می­کنیم.

«شجاعت» از نشانه های مردانگی و از فضائل و کمالات هر فرد به حساب می­آید در قرآن و روایات شجاعت از علائم ایمان شمرده شده. شکی نیست پیامبر در شجاعت برتر از همه است.

پیامبر در گفتگویی با حضرت زهرا سلام الله فرمود:

«…. و امّا الحسین فله جرأتی وجودی»

«….فرزندم حسین در بخشش و شجاعت وارث من است».[۴۷]

حسینبنعلی(ع) مانند پدر بزرگوارشان شجاع بود و دوست و دشمن، کوچک و بزرگ به تعظیم او می­پرداختند و در برابر او و سخنان و کردارش فروتنی می­کردند.

امامحسین(ع) در کودکی و نوجوانی به ابوبکر و عمر اعتراض کرد خطاب به آنها گفت: از منبر پدر پایین بیایید و بر منبر پدرتان بالا روید. و آنها با آن همه قدرت در برابر امام حسین(ع) خضوع نموده و او را مورد محبت قرار می­دادند.

امام حسین (ع) در جنگ صفین در شکست اصحاب معاویه نقش مؤثری داشت و بعد ها همواره با معاویه سر ستیز داشت و حکومت او را به رسمیت نمی­شمارد. به احترام صلح برادر تا مرگ معاویه متعرض او نشد ولی از جواب دندان شکن به معاویه هم ابایی نداشت.

معاویه در سفر حجی با امام حسین(ع) برخورد کرد و گفت: شنیدی با حجر بن عدی و یارانش چه کردیم؟ آنها را کشتیم و بدنشان را کفن کردیم و نماز خواندیم و بخاک سپردیم. امام در جوابش فرمود: دشمن سرسختی برای قیامت خود فراهم کردی اما ما اگر به یاران تو دست پیدا کنیم آنها را می­کشیم و بدون غسل و کفن دفن آنها را رها می­کنیم. «یعنی ما تو و یارانت را مسلمان نمی­دانیم»

امام(ع)علت مخالفتش را با یزید چنین معرفی می­کند:

«الا ان الدعی و ابن الدعی قدر کز بین اثنتیین بین السله و الذله هیهات من الذله یأبی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و مجور طابت و طهرت.»

و امام(ع) یک روز قبل از حرکت از مکه به یاران خود فرمود:

«من کان باذلاً فنیامهجته وموطنأ علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فاننی راحل مصبحاً ان شاء الله.»

                                                                           امام حسین(ع)الگوی بصیرت 

علمی که انسان را به بصیرت و بینش برساند. ارزش دارد. لذا دانشی که در اسلام سفارش شده آن است که انسان را به بینش برساند.

در طول تاریخ مسلمانها از دو گروه خودی ضربه خورده اند:

۱- متحجرین:

یعنی کسانی هستند که به وظایف شخصی خود با یک وسواس عمل می­کنند ولی در دینشان بصیرت و آگاهی ندارند. لذا خود را در برابر وقایع اجتماعیه مسؤل نمی­دانند همین­ها جنگ نهروان را راه انداختند. آنها که حتی نماز شبشان هم ترک نمی­شد و حافظ قرآن بودند عبادتشان آنها را مغرور کرد. غرورباعث شد حرف حق علی(ع) را نپذیرند امثال خواجه مرادها را از سپاه علی جدا کرد. عبیدالله حر حجفی را از یاری امام حسین(ع) باز داشت. متجحرین فریضه عبادت خود بودند

۲- علمای مغرور:

علمایی که فریفته دانش خود بودند ولی در قبال وظیفه اهل عمل نبودند. سرآمد اینها شیطان است.

عده­ای در کربلا میدانستند حق با امام حسین(ع) است ولی با چشم گریان، زینت از عترت امام حسین(ع)می­ربودند.

کاری که حسین بن علی(ع) کرد این بود که به مردم بینش و بصیرت داد.

ماربین مستشرق آلمانی می­گوید:

امام حسین(ع) قیام کرد تا دانش را همراه بینش به مردم بدهد.

امام حسین(ع) خواست پرده حماقت و جهل را از چهره مسلمین بردارد.

امام حسین(ع) به جوامع اسلامی احساسات دینی همراه شعور دینی عطا کرد.

شیح محمود مدنی استاد دانشگاه الازهر مصر در بند هشتم مقاله خود می­گوید:

اگر حسین نبود مردم به بینش و بصیرت نمی­رسیدند. بینش مسلمانها مدیون قیام حسین است. [۴۸]

فرزدق از امام حسین(ع) پرسید:

هنوز موسم حج نرسید چرا با این عجله حرکت می­کنید؟

امام(ع) فرمود: «لو لم أعجل لأخذتُ».

یعنی: اگر عجله نکنم گرفتار می­شوم. بخدا قسم تا خون مرا نریزند رهایم نمی­کنند.[۴۹]

معنای این حرف این است که اگر اینجا بمانم کشته می­شوم وکسی حرف مرا نمی­شنود می­روم به مردم و کاروانها برسم و اهداف قیامم را برای ایشان بگویم.

آیت الله جوادی آملی می­فرماید:

«امام حسین(ع) در مدت فاصله مکه تا کربلا که چند روز هم بیشتر نبود. نه تنها بینش عمومی به مردم زمان خود داد بلکه بر تمام زمانها تا زمان ظهور حضرت مهدی(عج) این بصیرت را اعطا کرد و فرمود: من کشته می­شوم تا عزت بماند و ذلت رسوا شود»

را­ه­های رسیدن به بصیرت:

۱-حق گرایی:

-امام حسین(ع) فرمود: «لایکمل العقل الا بالتباع الحق»[۵۰]

-خداوند درقرآن می فرماید: «الحق من ربک فلاتکن من الممترین».[۵۱]

یعنی: «حق همانی است که از آن خداست نه از متمرّدین»

-عبدالرحمن بن عمروعاص به امام حسین(ع) عرض کرد:

شما بهترین مردمان هستید.امام(ع) فرمود: پس چرا در صفین به جنگ ما آمدی؟ عرض کرد:چون پیامبر فرمود: «از پدرانتان اطاعت کنید». من در پی اجابت فرمان پیامبر(ص) با پدرم در سپاه معاویه همراهی کردم.

حضرت فرمود: این سخن پیامبر(ص)را نشنیدی که فرمود:

«لا طاعۀ المخلوق فی معصیتۀ الخالق».[۵۲]

-امام سجاد(ع) به خطیب شامی که نزد یزید از معاویه و یزید تعریف و تمجید می­کرد فرمود:

«ویلک ایها الخطیب اشتریت مرضاتِ المخلوق بسخط الخالق فلیتبوأ مقعدک من النار».

دقیقاً همانکه امام حسین(ع) به عبدالرحمان فرمود و امام سجاد(ع) هم به خطیب شامی فرمود.

۲- مجالست با علماء و اندیشمندان:

-امام صادق(ع) قرمود:

«سلمان بخاطر سه چیز از ما اهل بیت شد. اول: مجالست با فقرا  دوم: مجالست باعلما    سوم: بی هوایی در برابر علی بن ابیطالب».

-لقمان هم که به مقام حکمت رسید به خاطر علاقه­مندی او به مجالس علم بود.

در روایتی لقمان به فرزندش فرمود: ۴۰۰ پیامبر را درک کردم و از هر کدام کلامی را یاد گرفتم.

-امام حسین(ع) می فرماید :

«من دلائل علامات القبول: الجلوس الی العقول  و من علامات اسباب الجهل: الداراۀ لغیر اهل التفکر  و من دلائل العالم: انتقادُه لحدیثه و علمهُ بحقایق فنون النظر».[۵۳]

«انحراف و سقوط بسیاری از مردم خصوصاً جوانهای ما بخاطر عدم ارتباط ایشان با اندیشمندان دینی است».

۳- آگاهی از توطئه های منافقین:

انسانهای بصیر در صحنه­های سیاسی و عقیدتی و اجتماعی کاملا توطئه­ها را تشخیص می­دهند و رفتاری حکیمانه در برابر آنها می­گیرند.

-سید الشهدا(ع) از بینش فوق العاده­ای برخوردار بود. به عنوان نمونه:

بعد از صلح امام حسن(ع) با معاویه عده­ای از اهل کوفه به سراغ محمد حنفیه آمدند شما قیام کنید ما با شمائیم. وی چون اهل جنگ نبودند عذر خواهی کرد. همانها آمدند نزد امام حسین(ع) حضرت فرمود:

«انّ القوم یریدون ان یألکوا بنا و یستطیلوا بنا و یستنبطوا دماء الناس دمائنا».[۵۴]

«این قوم می­خواهند به وسیله ما شکم­های خود را آباد کنند و به وسیله ما به بزرگواری برسند و خون ما و مردم را بیهوده به زمین بریزند.»

-امام در شب عاشورا چنین خدا را حمد می کرد:

«اللهم انی احمدکِ علی ان اکرمتنا بالنبوه و علمتنا القرآن. و فقهتنا فی الدین …».[۵۵]

بصیرت امام و یاران:

-پیامبر فرمود:

«ادعوا الی الله علی بصیرۀ انا و من اتبعنی»

یعنی «من و پیروان من هر گاه بخواهیم کسی را دعوت کنیم از راه بصیرت انجام می­دهیم».

-خداوند در قرآن می فرماید:

«ادع الی سبیل ربک بالحکمۀ و الموعظۀ الحسنۀ و جاء لهم بالتی هی احسن».[۵۶]

-در بصیرت حضرت ابوالفضل(ع) امام سجاد(ع) فرمودند:

«کان عمنا العباس نافذ البصیرۀ صُلب الایمان»

-نمونه ای از ایثارگری همراه با بصیرت یاران حضرت(ع) :

نافع بن هلال از یاران حضرت، تیراندازی ماهر بود، وی ۱۲ نفر از لشکر دشمن را ­کشت و بالاخره توسط دشمن صدمه دید و هر دو بازویش ­شکست. عمرسعد به او گفت: این چه بلایی بود که به سر خود آوردی؟ گفت: خدا از کار و نیت من آگاه است. من غرض شخصی نداشتم. فقط رضای خدا را در نظر داشتم. بخدا قسم از اینکه ۱۲ نفر شما را کشتم، پشیمان نیستم. اگر بازوانم از کار نمی­افتاد، شما نمی­توانستید به من دست پیدا کنید. عمرسعد از روی عصبانیت دستور داد که زنده زنده جلوی او بدنش را تکّه تکّه کنند.

وقتی خواستند با شمشیر به جان او بیافتند با صدای بلند فریاد زد:

«الحمدلله الذی جعل منایانا علی یدی شرار خلقه»

یعنی «حمد خدایی که مرگم را بدست شرورترین­های خلقتش قرار داد.[۵۷]

                                                 حسین بن علی(ع)الگوی توکل و اعتماد به خدا

-امام(ع)در آخرین لحظات به اهلبیتش فرمود:

«استعدوا للبلاء واعلموا ان حافظکم و حامیکم و سینجیکم من شر الاعداء و یجعل عاقبۀ امرکم الی الخیر و یعذّب اعادیکم بانواع البلاء و یعومنّکم الله عن هذه البلیّه بانواع النعمه و الکرامه فلا تشکوا و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقضُ قدرکم».[۵۸]

توکل یعنی: داشتن تکیه گاه الهی و استفاده از نصرت و امداد های الهی باعث ثبات قدم و نهراسیدن در مقابل خطر می­شود.

توکل امام حسین(ع):

-در آغاز حرکت خود با توکل خدا حرکت خود را آغاز می­کند در حرکت از مکه به کوفه و در تمام نامه­ها و خطبه­ها این توکل را ابراز می­کند در شب عاشورا با آنکه به یک نفر هم  احتیاج داشت، چراغ خیمه را خاموش کرد و فرمود:

«این قوم با من کار دارند، لذا شما جانتان را بردارید و از این صحنه ی خطر جان به در برید که هر کس بماند فردا کشته می­شود.»

-امام حسین(ع) که در بین راه حتی افرادی مثل عبیدالله حر جعفی را به یاری می­طلبد، شب عاشورا آنگونه رفتار می­کند. آری حسین(ع) تربیت شده پیامبری است که که وقتی در مکه در غربت اسلام در فرصت حج به تبلیغ می­رفت خیمه به خیمه می­گشت

-در تاریخ آمده است: رئیس قبیله­ای دعوت پیامبر را برای مسلمان شدن قبول کرد؛ مشروط به اینکه او را بعد از خود رهبر مردم معرفی کند. پیامبر فرمود: این امر الهی است. من چنین قولی را نمی توانم بدهم.

مصادیقی از توکل:

-در پایان وصیتنامه خود به محمد حنفیه، وقتی اهداف قیام خود را بیان می­کند آخر الامر می­نویسد:

«و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب».[۵۹]

-در روز عاشورا هم در مقابل دشمن فرمود:

«انی توکلت علی الله ربی و ربکم.»[۶۰]

-وقتی ضحاک بن عبدا… مشرقی در بین راه از آمادگی کوفیان برای جنگ با حضرت خبر داد. امام(ع) فرمود:

«حسبی الله و نعم الوکیل»[۶۱]

-حسین(ع) فرزند ابراهیمیاست که در آتش افتاد ولی به غیر از خدا دل نیست.

امام(ع) در طول سفر بیش از ۲۰ مورد توکل و اعتماد خود را به خدا ابراز می­کند.

به سه مورد اشاره می­شود:

۱-در آغاز حرکت از مدینه به بردارش محمد حنفیه وصیت کرد. وقتی که عرض کرد: تو عزیز مایی از نزد ما مرو حضرت فرمود: «ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب».[۶۲]

۲- در طول راه شخصی به نام ضحاک بن عبید ا.. مشرقی به امام برخورد کرد امام فرمود: از کوفه چه خبر داری؟ گفت: کوفه با تجهیزات عظیم و سپاه بزرگ قصد شما را دارد و تقاضا می­کنیم با آنها درگیر نشوید. فرمود:

«حسبی الله و نعم الوکیل»

یعنی: «من خدا را دارم که بر او توکل می­کنم.[۶۳]

خوانیم در قرآن می­فرماید: و هو یتولی الصالحین. [۶۴]

۳- حمید بن مسلم میگوید دم آخر دیدم لبهای امام تکان می­خورد ولی جوهر ندارد. نزدیک شدم ببینم آیا نفرین می­کند؟ دیدم دعا می­کند:

«اللهم متعالی المکان، عظیم الجبروت، شدید المحال، استعین بک ضعیفاً و اتوکل علیک کافیاً».[۶۵]

                                          امام حسین(ع) الگوی دفاع از حاکمیت مشروع

امام حسین(ع) قیام کرد تا مردم را از خواب غفلت بیدار کند. مردمی که تحت تأثیر حکومت ۲۰ ساله معاویه به مرحله­ای از انحطاط رسیده بودند که حاضر شدند حاکمیت فردی چون یزید را هم قبول کنند.

امام حسین(ع) در محضر بزرگان مکه و در کنار خانه خدا و در کربلا فریاد زد:

«مردم، از خواب غفلت بیدار شوید. چرا هر آدم فاسقی را ولی خود قرار می­دهید. یزید فردی فاسق و شارب الخمر است و لیاقت حکومت را ندارد . حاکم باید مشروعیت دینی داشته باشد که ناظر به سه اصل است:

-عمل به وظایف دینی نماید.

-اعتقاد به امامت و ولایت داشته باشد

-ترس از قیامت داشته باشد.

یزید هیچ یک از این سه شرط را دارا نمی باشد.»

امام سجاد(ع) فرمود: «اگر شیعیان ما ذات و واقعیت مصیبت پدرم را بدانند در عشق به پدرم خودکشی می­کنند. اینها می­دانند چه گذشت؟ فقط می­دانند که اسب بر بدن ابی عبدالله(ع) تاختند و او را شهید کردند. پدرم فدای اصل شد. باید آن را بشناسیم و برای آن گریه کنیم. «اصل بیداری دینی مردم». این همه مصیبت بر ما از طرف یک مسیحی نبود. دنیا مظلومیت پدرم را بداند پدرم به دست کسانی کشته شد که می­دانستند او کیست».

یعنی امام حسین(ع) مظلوم است نه به خاطر اینکه بر بدنش اسب دواندند و سر از تنش جدا کردند؛ بلکه به خاطر این بود که بدست کسانی کشته شد که ندای توحید و مسلمانی سر می­دادند.

امام سجاد(ع)فرمود: «این مظلومیت پدر من است».

-وقتی مردم حکومت یزید فاسق را قبول کردند تعجب نکنید که بشنوید، در داستان حمله سپاه عبدالملک به فرماندهی حجاج بن یوسف ثقفی و ویرانی کعبه و به آتش کشیده شدن پرده کعبه عبدا… بن عمر شبانه بیاید به سراغ حجاج و از او تقاضای بیعت کند. وقتی حجاج از او پرسید چرا تا صبح صبر نکردی؟گفت: برای اجابت فرمایش پیامبر که فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتۀ الجاهلیۀ»

حجاج پایش را دراز کرد و گفت: با پایم بیعت کن که دستم مشغول است.عبدا… بن عمر گفت: امیر مسخره­ام می­کنی؟ حجاج گفت: ای احمق تو با علی بیعت نکردی. امروز با من بیعت می­کنی و حدیث می­خوانی؟! بخدا قسم دروغ می­گویی. تو برای حکم خدا بیعت نمی­کنی. تو از ترس جانت که مبادا بدنت مثل زبیر بالای دار رود،  می خواهی بیعت کنی.برو که چشم دیدن امثال تو را ندارم.[۶۶]

امام حسین ع و وارستگی از آمیزه های باطل(استکبار ستیزی)

 

علت ماندگاری قرآن در این بود که عاری از آمیزه های باطل است :

(لایأتیه الباطلُ من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید.[۶۷]

قرآن در این آیه می فرماید: آنها که در زمان پیامبر بودند حق ندارند باطل را با قرآن بیاموزند آنها هم که بعد می­آیند نباید چیزی را به قرآن نسبت دهند چون قرآن از نزد خدای حکیم و پسندیده رسیده م نه شخص دیگر.

قیام امام حسینu هم وارسته از آمیزه های باطل می باشد.

شاعر چه زیبا می­سراید:

قد غیر الطعنُ منهم کل جارحه               الا المکارم فی امنٍ من الغیر

یعنی: دشمن اگر چه با سلاح ابدان حسین و یارانش را پاره پاره کرد ولی این سلاحها نتوانستند کرامت و بزرگواری امام حسینu صدمه و آسیب برسانند.

مصادیقی از آمیزه های باطل:

۱-برداشتها و علایق شخصی.

کاری که معاویه کرد دستور داد احکام دین را مطابق برداشتهای حکومتی و شخصی­اش تغییر دهند ابتداخود را مورد تأیید پیامبر معرفی کرد و بعد اهل بیت پیامبر(ص) را دشمن پیامبر(ص) معرفی کرد بدینوسیله تخم عداوت و دشمنی را در دلها بپاشید.

ابن ابی الحدید می گوید:

زمانی که بخش نامه معاویه را به استانداران خود دید که دستور داده بود باید در منابر سب علی بن ابی طالب شود. در یک کنفراس عمومی در مکه این هدف شوم معاویه را افشا کرد و فرمود: مردم اینها برداشتهای شخصی معاویه است.[۶۸]

ابن ابی الحدید می­نویسد:

حسینu قیام کرد تا آثار نبوت و خاندان پیامبر را حفظ کند و مسلمانان را به موقعیت اسلامی برگرداند و برداشتهای معاویه و بنی امیه را سرکوب کند.

توفیق همدون مصری ( رئیس دانشگاه الازهر مصر) می­نویسد: به نظر من اگر شیعیان و پیروان امام حسینu  و مسلمانان خودشان را برای امام حسینu  بکشند، حق دارند، برای اینکه امام حسینu  کم کار نکرده، امام جلو آمیزه­های باطل را گرفت و دین اسلام را ماندگار کرد.

۲- تجزیه گرایی:

همیشه حکومتهای پوشالی برای تثبیت حکومتشان اختلافات قومی و قبایلی را با دامن زدن به تعصبات قومی و قبیله­ای را بر پا می کردند که باعث تفرقه مردم می­شوند با سیاست تفرقه بیاندازد و حکومت کن نتیجه این سیاست این می­شود. که اختلاف بین مردم زیاد می شود. و از دین روزنه باطل رسوخ می­کند. در نتیجه باعث کور شدن بصیرت­ها می­شود. تا جایی که نمی تواند باطل را از حق  تشخیص دهند.

طبری از قول سعد بن عبید می­نویسد:

در واقعه کربلا شماری از بزرگان کوفه را دیدم که بر بلندی ایستاده بودند و با چشم گریان اشک می­ریختند با این حال دعا می کردند: خدایا یاری­ات را نازل کن و حسین را برای ما بفرست. رفتم جلو گفتم حسین در کربلا گرفتار ۳۰ هزار نفر شده چرا به یاری او نمی­شتابید؟ در جواب گفتند: ما نمی­دانیم حرف چه کسی را گوش کنیم. از طرفی می­بینم مثل هرثمه و بزرگان کوفه نرفته­اند و عده­ای هم رفته اند. همه هم می­گویند تشخیص ما حق است. نمی­دانم چه کنیم.[۶۹]

هرثمه روایتی را از امام علیu برای مردم کوفه نقل می­کرد: که در صفین وقتی به همراه حضرت به کربلا رسیدیم مشتی از خاک برداشت و آهی کشید و فرمود گروهی اینجا بدنهایشان به خاک می­ماند در حالی که روحشان به بهشت می­رود. پرسیدم چه کسانی هستند فرمود: فرزندم حسینu و یاران او.

مردم کوفه حرفشان این بود که هرثمه­ای که خود ناقل این روایت است. چرا به یاری امام حسینu نرفته.

۳-القائات شیطانی:

تا جایی که اهل باطل که خود را بر حق و حسین را بر باطل میدانستند.

فرماندهان لشکر عمرسعد به یاران خود می­گفتند:

یا خیل ادارکبی ابشری بالجفه[۷۰]

یا وقتی امام حسینu  دستور داد خندق در و خیمه ها را آتش زدند تا دشمن نتواند از پشت حمله کند گفتند:

یا حسین استعجلت بالنار [۷۱]

یعنی ای حسین قبل از آتش آخرت به آتنس دنیا عجله کردی.

یا حسین را خارجی خواندند. تقریباً ۱۸۰ مورد را احصا شده که سپاه کوفه عبید الله  شمر و یزید و عمر سعد امام حسینu   را خارجی خوانداند.

عمربن حجاج فرمانده سمت راست سپاه کوفه به یاران خود چنین می­گفت: ای مردم کوفه متّحد شوید در کشتن کسی که از دین خدا خارج شده و با یزید مخالفت می­کنند امام به او فرمود:

(یابن الحجّاج اعلّی تُحرصُ الناس؟ أنحن مرقنا من الدین و انتم ثبتم علیه.  والله لتعلمن لو قد قبضت ارواحکم و متم علی اعمالکم انیا مرق من الدین و من هو اولی بصلی النار). مردم را بر علیه من  می­شورانی که من از دین خارج شدم و تو در دین باقی هستی؟

روز مرگتان خواهید دید چه کسی از دین خارج شده.

امام حسینu به امام سجادu فرمود: لقدا ستحوض علیهم الشیطان فانساهم ذکرالله.[۷۲]

                                               امام حسینع و عشق به شهادت در یاران او

یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومۀ لائم.

دو برادر در کربلا بودند یکی سعیدبن عبد الله در ر کاب امام حسینu و برادرش در رکاب عمر سعد.

سعید روز عاشورا  دور امام حسینu می­چرخید و طواف می­کرد جلو چشم امام بود و مدام در فعالیت و تکاپو بود که امام به او فرمود: سعید یکجا بایست عرض کرد: من کعبه را پیدا کرده­ام کعبه من شمایید. ظهر عاشورا هم جلو امام ایستاد و تیرها را با جان و دل می­گرفت  اجازه نمی­داد تیری به امام اصابت کند تا نماز امام تمام شد. با ۱۳ تیر از پا در آمد. جلو امام به زمین افتاد و امام آمد بالای سرش عرض کرد : أوفیتُ یابن رسول الله فرمود: بلی انت اماهی فی الجنۀ) بله تو  زودتر از من به بهشت میروی سلام مرا به جد و پدر و مادرم برسان.

سعید روزه داشت به او گفتند: افطار کن گفت: نه پرسیدند چرا؟ گفت: مولایم امام حسینu فرمود: دم آخر مرگ مادرم فاطمه به همه آب کوثر میدهد من می­خواهم با آب کوثز افطار کنم.[۷۳]

 امام حسین ع الگوی آزادی و حرّیت

آزادی در مقابل بردگی است و آزادگی مرحله ای بالاتر از آزادی است. یعنی رهایی انسان از قید و بندهای ذلت آور و حقارت بار، رهایی از تعلّقات دنیوی؛ ثروت، مقام، عشیره و فرزند و شهوات، غصب، …

قال علی ع: انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنۀ فلا تبیعو ها الا بها. [۷۴]

آزادی در آن است که انسان دارای کرامت و شرافت باشد تن به پستی و ذلت و حقارت نفس ندهد.

گاهی پیش می­آید برای انسانها برای به دست آوردن دنیا و یا حفظ دنیا یا رسیدن به آرزوهای خود هر گونه حقارت و پستی را می­پذیرند. مثل عمر سعد – شریح قاضی- شمربن ذی الجوشن ….

اما احرار و آزادگان گاهی با ایثار جان، بهای آزادگی را می­پردازند و تن به ذلّت نمی­دهند.

امام حسینu فرمود: موتٌ فی عزٍ، خیرٌ من حیاۀٍ فی ذلّ [۷۵]

الا ان الدّعی ابن الدعی قَد رَکَزنی بین اثنتیین بین السلّه و الذلّه هیهات من الذلّه[۷۶]

در روز عاشورا وقت حمله به دشمن هم این گونه رجز می­خواند:

الموت ادلی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار

روح آزادی امام باعث شد وقتی که با جراحت بر زمین افتاده بود دید دشمن به خیمه ها حمله می­کند فریاد زد.  ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم. [۷۷]

یاران حضرت هم همین گونه تربیت شده بودند.

مسلم در حال جنگ با مأمورین ابن زیاد چنین رجز می­خواند:

اقسمتُ لا اُقتَلُ الا حراً              و ان رأیتُ الموت شیئاً نُکراً [۷۸]

فرزند او عبد الله بن مسلم هم در کربلا همین رجز را می­خوانند.

یکی از مصادیق آزادگی، خود حربن یزید ریاحی بود که پشت پا زد به همه تعلقات دنیا خود را از جهنم خلاص کرد و به ساحل بهشت رسید وقتی به شهادت می­رسید امام در بالین او فرمود:

أنْت حّرٌ کما سَمَتْکَ اُمُّک و انت حرٌّ فی الدنیا و انت حرٌّ فی الاخرۀ[۷۹]

حسین درس حریت و آزادگی داد به همه انسانها.

امام حسین ع و هوشیاری در برابر وسوسه ها ونفوذ دشمن

امام حسینu وقتی شب عاشورا اشعاری را در بی وفایی دنیا می­خواند خواهرش زینب شنید و ناله سر داد و گفت: کاش من مرده بودم و این کلمات را از زبان حسینم نشنیده بودم.

فرمود: لایذهبن بحلمک الشیطان

خدا هم در قرآن فرموده:

لئن شرکتَ لیغبطنّ  عملک [۸۰]

در آیه دیگر می­فرماید:

فاما ینغزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم. [۸۱]

خصال دشمنان و یاران امام حسین ع

خصال دشمنان  امام حسین ع

۱-شیعۀ آل ابی سفیان

۲- العُتاد المرده. یعنی(رانده شده گان خدا و پیامبر)

۳- طغاه. یعنی(طغیان کننده گان)

۴- جُهّال

۵- شیعۀ الشیطان  (امام حسینu در جواب امام سجادu وقتی پرسید اهل کوفه چه می کنند؟ فرمود:

(لقد استحوض الشیطان فانسا هم ذکرالله)

۶- الملیئۀ بطونهم من الحرام

۷- الممسوخون (ذره ای دین در ایشان نبود توسط شیطان مسخ شده بودند)

۸- عبیدالاُمّه   (بزرگان)

۹- شذاد الاحزاب    (فرقه گرایان)

۱۰- شرار الاحزاب   (گروه های خبیث)

۱۱- الطاعون   (ضایع شدگان)

۱۲- سُفهاء

۱۳- المطبوع علی قلوبهم  (دلهایشان زنگ زده بود)

۱۴- امۀ السوء  (امت نفرین شده)

۱۵- شارب الخمر    (شراب خواران)

۱۶- اولاد الزنا

 

خصال یاران امام حسین ع

۱-الطیبون

۲- الذاکرون

۳- اهل البصائر

۴- حملۀ الحدیث

۵- الاتقیاء الابرار

۶- عباد نساک. یعنی: (اکثیر الصلوۀ و الصوم و الحج و القرآن و الانفاق و…)

۷- بنده صالح خدا

۸- عشاق الشهاده- (یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لائم) – (لا یجدون الَم مسّ الحدید)

۹- المجتهدون بالاسحار

۱۰- قتله المشرکین

۱۱- فقره الظهر و رأس الفجر  یعنی:(پشتیبان اسلام و سرداران افتخار).

 

حماسه عاشورا مهدی احدی ص ۲۲۴ به نقل از کتاب ابصارالعین

امام حسین(ع)الگوی احیاگری

احیاء کتاب و سنت

سیدالشهدا(ع)  خطاب به مردم بصره فرمود:

«و انا ادعوکم الی کتاب ا… و سنه نبیه فان السنه قد امتیت و ان البدعه قد احییت و ان تسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدکم سبیل الرشاد»[۸۲]

احیاگری امام حسین را در چند مورد می توان ملاحظه کرد:

حمایت از دین:

امام حسین در بحبوحهجنگ به نماز ایستاد تا دین خدا را در صحنه جهاد حیات ببخشد خطاب به اصحابش در آن لحظه فرمود:

«فحاموا عن دین الله و ذبّوا عن حرم رسول‌ا…»[۸۳]

در زیارت شهدا می‌خوانیم:

«السلام علیکم یا انصار دین ا… و انصار نبیه»

حمایت از حق و احیاء حق:

امام حسین مرگ در راه حق را زندگی می‌داند و در این باره می‌فرماید:

«ما اهون الموت علی سبیل العِزّ و احیاء الحق»[۸۴]

فرزندش علی‌اکبر هم پس از خوابی که امام حسین(ع) در کربلا دید و کلمه استرجاع بر زبان امام جاری شد که سروشی می‌‌گفت این غافله می‌روند و مرگ بالای سرایشان سایه افکنده، علی اکبر از پدر پرسید: آیا ما بر حق نیستیم. فرمود: چرا. عرض کرد:

«یا اَبَتِ اذاً لا نُبالی نموت محقین»[۸۵]

احیاء شعائر دین:

حیات بخشیدن به نماز و زکات، قرآن و امر به معروف و نهی از منکر و عفاف و حجاب و جهاد نوع دیگری از احیاگری امام حسین(ع) است.

« اشهد انک قد اقمت الصلوه و اتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و تلوت الکتاب حق تلاوته و جاهدت فی‌الله حق جهاده …»

در عاشورا بین صف کسانی که حقیقتاٌ اهل نماز و قرآن بودند و صف کسانی که به ظاهر این برنامه‌ها می‌پرداختند تفکیک شد.

در وصف سپاه کوفه هم نماز و قرآن خوانده می‌شد و رفتن به حج و امثال اینها دیده می‌شد ولی در عین حال غرق در فساد و گناه و عیاشی و دنیازدگی و دنیاطلبی بودند و دستشان به خون پاکان آلوده این نشان می‌داد که عبادتشان فاقد روح و حقیقت است.

و معلوم شد تلاوت واقعی قرآن در سپاه امام حسین(ع) است.

امام خمینی(ره) فرمود:

سید الشهدا اسلام را زنده کرد ، سید الشهدا به داد اسلام رسید. [۸۶]

امام رضاu فرمود: رحم الله امرءً احیا امرنا.[۸۷]

احیا گر باید خود زنده باشد تا بتواند احیاگری کند و حسین بن علیu زنده همیشه تاریخ است لذا گفته اند: الاسلام نبویّ الحدوث و حسینی البقاء.

اصل قیام امام حسین برای بیداری جامعه اسلامی بود و امام با شهادت خود نه تنها باعث بیداری جامعه زمان خود شد بلکه خط سرخی را ترسیم کرد که هر آزاده و آزادی خواهی او را الگوی خود قرار می دهد.

مهاتما گاندی هم می­گوید: من چیز تازه ای برای مردم هندوستان نیاورده ام آنجه انجام دادم درسی بود که از حسین بن علیu آموختیم.

از قیام امام حسینu یاد گرفتیم برای رسیدن به هدف اگر کشته هم بشوی باز پیروزی چنانکه حیاۀ حسینu با شهادت او به در کربلا به پایان نرسید بلکه می­شود گفت حسینu از گودی قتله گاه زنده شد و خورشید حسینu از کربلا طلوع کرد و همواره پرتو افکنی و نوافشانی می­کند و باعث بیداری می­شود.

امام حسینu و پیشگیری از انزوای قرآن (احیاء قرآن)

امام زمان(عج) در زیارت خود به امام حسینu می­فرماید:

کنتَ للرسول ولدا و للقرآن منقداً (تو مفسر واقعی قرآنی)و لامه عضداً و فی الطاعۀ  مجتهداً، و حافظاً للعهد و المیثاق الله

کسی که مفسر واقعی قرآن است می­تواند قرآن را از انزوا در آورد به  همین دلیل است که امام حسینu ملقب است به (داعی الله).

-مستحب است زائرین کربلا وقتی چشمشان به حرم امام حسینu میافتد بگویند ۷ مرتبه لبیک یا داعی است.

-جالب است همین برای زائرین خانه خدا وقتی چشمشان به کعبه و مسجدالحرام میافتد وارد شده، یعنی مستحب است بگویند (لبیک یا داعی الله)

مرحوم شیخ جعفر شوشتری بیان لطیفی دارند می فرمایند:

چون امام حسین(ع)  در ۷ جا برای یاری قرآن فریاد زد.

  • از جمله نامه ای که برای مردم بصره نوشتند. فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم. انی ادعوکم الی الکتاب الله و الی سنتۀ نبیّه ان السنۀ قد امتیت و ان البدعۀ قد اجیبت، فان تجیبوا دعوتی و تطیعوا امری، اهدکم الی سبیل الرشاد.[۸۸]

و در نامه خود به اشراف کوفه از جمله سلیمان بن صرد و دیگران نوشتند:

و قد علمتم انّ هؤلاء القوم قد لزموا طاعۀ الشیطان و تولّوا عن طاعۀ الرحمن، اظهروا الفساد و عطّلوا الحدود واستأثرو بالفیء و احلّوا حرام الله و حرّموا حلال الله و انّی اُحقّ بهذا الأمر، لقرابتی من رسول الله[۸۹]

۳- در مقابل سپاه عمر سعد سخنرانی نمودند و در هر جمله حضرت هشدار میدادند که به قرآن عمل نمی­شود. یک بزرگواری می­گفت: اگر بخواهم تابلویی بنوسیم و آن را بر سر قبر امام حسینu نصب کنیم باید بنویسیم:[۹۰] السلام علیک یا محی القرآن

دیگری هم میگوید: بجای اینکه روی قبر امام حسینu بنویسید: السلام علیک یا ابا عبدلله بنویسید: السلام علیک یا محی القرآن و مجدد الاسلام. بعد میگوید تحقیق کردم بر سر در قصر حسین در بهشت هم نوشته (السلام علیک یا محی القرآن)

عاشورا درس عزت نفس

عزت به دست خداست:

) ان العزه لله و لرسوله و للمومنین (، )تعز من تشا و تذل من تشاء(

عزت در طاعت خداست:

بختیشوع طبیب را به بالین یکی از خلفا آوردند  بعد از مدتی مداوا گفت:من هرچه بلد بودم بکار بستم نتیجه نداد این مرض فقط با دعای فردی که نزد خدا مقرب  و مقامی دارد درمان پیدا می کند.خلیفه کسی را فرستاد دنبال امام کاظم علیه السلام راوی میگوید: به همراه امام رفتیم نزد خلیفه مریض .در بین راه امام دعا کردند تا رسیدیم، خلیفه حالش خوب شد خلیفه پرسید چه دعایی کردید فرمودند گفتم:اللهم کما رایته ذل معصیته فاره عز طاعتی .۱

امام خواستند بفهمانند، گناه انسان را ذلیل می کند و عبادت انسان را عزیز می کند و اینکه انسان جز از خدا نخواهد از او که توانای بر هرکاری است نه انسانهای دیگر که هرچه دارند نزدشان عاریه ای است که اگر مشیت خدا تعلق بگیرد ممکن است ساعتی دیگر در کفشان نباشد چقدر پادشاهان بوده اند که صبح در قدرت و شب در بند بوده اند.

۱-بحار جلد ۴۸ صفحه ۱۴۰

 

یکی از پادشاهان صفاری دربند دشمن اسیرشده بود برایش در سطلی غذا آوردند چون خواست نزدیک شود سگی جلو آمد سر در آن ظرف کرد خواست او را دور کند کاری کرد حیوان ترسید سر ناگهان بالا آورد دسته سطل افتاد در گردنش سطل را هم با خود برد آن پادشاه گفت روزگار چه سرنوشتها دارد صبح وسائل آشپزخانه ما را ده ها شتر جابه جا می کردند و امشب غذای ما را سگی با خود برد.چقد ر پولدارها یک شبه ورشکست شدند…..انسان نباید به پول و قدرت خود غره رود بلکه همیشه باید دست به دعامان به سمت خدا دراز باشد آنها که نداریم از خدا بخواهیم و آنها که داریم از خدا خدا بخواهیم برایمان نگه دارد.

از مصادیق عزت نفس

در سخت ترین حالات خدا می تواند نجات و فرج انجام دهد یادمان نرود دیگران واسطه اند اصل کاری خداست.

هارون به ربیع وزیر خود گفت:ببین امام کاظم علیه السلام چه نیازی دارد برایش در زندان فراهم کن ،ربیع گوید:آمدم نزد امام به زندان،دیدم دارد نماز میخواند چون نمازش تمام می شد به نماز بعدی می ایستاد اعتنایی نمی کرد خود را جلو انداختم، تا خواست نماز بخواند پیغام هارون را رساندم امام فرمود:(لا حاضر مالی فینفعتی و لم اخلق سوئلا)

 اموالم نزدم نیست که از آنها نفع ببرم ولی از آنها هم نیستم که نیازم را از خلق خدا بخواهم، این گفت و باز شروع کرد به نماز خواندن.

ابراهیم علیه السلام را هم که می خواستند به آتش بیاندازند همه مخلوقات به تلاطم افتادند از جمله جبرئیل علیه السلام ،عرض کرد خلیل خدا اجازه میدهی کمکت کتم فرمود: نیاز دارم اما نه از تو،اگر خدا بخواهد نجاتم میدهد و الا من با خواست خدا مخالفتی ندارم.این توکل ابراهیم علیه السلام را نجات داد. ولی یوسف علیه السلام یک لحظه غفلت کرد،به یک زندانی التماس دعا گفت هفت سال دیگر به مدت زندانش افزوده شد: امروز برخی برای برون رفت از مشکلات خود بجایی که از خدا بخواهند و به او توکل کنند و توسل به اولیا خدا کنند و آنها را شفیع قرار دهند، دست به سمت غیر خدا دراز می کنند و هر پیشنهادی را می پذیرند. بسیاری از پرونده های قضایی با عنوان کلاه برداری یا ورشکستگی علتش همین است، رو به سوی پولهای اسکونتی و ربوی می کنند و نتیجه اش این می شود آدمی که یک روز می توانستیم با دادن مبلغی جزئی او را کمک کرد،حالا باید با بدهی سنگین راهی زندان شود.

ابوذر همواره دعایی می خواند که جبرائیل علیه السلام به پیامبر(ص) خبر داد : این دعا در آسمان معروف است : ( اللهم انی اسئلک الامن و الایمان و التصدیق بنبیک و العافیه من جمیع البلا و الشکر علی العافیه و الغنی عن شرار الناس)۱

بی نیازی از انسانهای بد اساس عزت و سر بلندی مومن است.اباذر واقعا عزت نفس بالایی داشت.اباذر بخاطر زبان رسائی که داشت کارهای خلیفه سوم را افشاء می کرد بارها خواستند اباذر را تطمیع و تهدید وآرام کنند نتوانستند انواع گرفتاریها برایش درست کردند ، نشد.هدیه ها فرستادند قبول نکرد،یک روز

۱- اصول کافی ۲ صفحه ۵۸۷

هم که پول زیادی ازطرف خلیفه برای اباذر فرستادند ، پرسید آیا برای همه مسلمانان به این اندازه فرستاده می شود .گفتند : نه بلکه مخصوص شماست ، چون صحابی بزرگ پیامبرید فرمود: این هدیه نیست رشوه است قبول نمی کنم.روز دیگر همان اندازه پول توسط غلامی برایش فرستادند به غلام گفتند: اگر بتوانی به اباذر این پول را بقبولانی، آزادی .غلام آمد پیش اباذر و گفت اگر به خاطر خلیفه قبول نمی کنی به خاطر من قبول کن،که من آزاد شوم اباذر گفت: (ان کان فیها عنقک فان فیها رقی) یعنی اگر باعث آزادی تو می شود ولی مرا در بند می کند پس قبول نمی کنم.۱

یک روز خود عثمان به ملاقات او آمد و هدایای به او داد ولی اباذر نپذیرفت و گفت: (لا حاجه لی فی ذلک یکفی باذر یقیته بالله جهره)من احتیاجی به این پول ندارم برای اباذر خدا کافیست. ۲

عبدالله بن مسعود یا یکی دیگر از یاران پیامبر(ص) هم در بستر مریضی افتاده بوده عثمان به عیادت او آمد گفت :دوست دارم کمکی کرده باشم اگر نیازی هست بگو انجام دهیم، گفت: نه در این لحظات آخر عمر نیازی ندارم .عثمان گفت : پس برای خانواده ات بگوتا کمکی انجام دهیم خصوصا که از تو دخترانی باقی می ماندکه بعد از تو دچار مشکل نشوند. گفت: آنها هم نیاز ندارند چون به آنها یاد داده ام هر شب سوره واقعه را بخوانند . پیامبر(ص) فرمود : خواندن هر شب این سوره باعث می شود انسان محتاج دیگران نشود.

  • کشکول شیخ بهایی ص ۲۶۳
  • تذکره الاولیا ۲ ص ۴۶

سید رضی مولف نهج البلاغه خیلی منیع الطبع بود. هدیه از کسی قبول نمی کرد . ابوغالب فخر الملک وزیر بهاءالدوله با خبر شد ، سید صاحب فرزند شده است مبلغ هزار دینار در طبقی به عنوان هدیه برای ایشان فرستاد. سید آن مبلغ را برگرداند و گفت: وزیر می داند که ما هدیه قبول نمی کنیم ، وزیر بار دیگر همان هدیه را فرستاد و گفت : که این مربوط به کودک است. سید باز هم هدیه را پس داد و گفت : کودکان ما هم چیزی از کسی قبول نمی کنند. وزیر بار دیگر فرستاد و گفت : برای قابله باشد و سید  باز هدیه را برگرداند و گفت : ما قابله بیگانه نداریم زنان پیر ما انجام می دهند ، آنها هم اجر وصله ای نمی گیرند. بار چهارم فرستاد و گفت: این مبلغ را بین طلاب حوزه تقسیم کنید. ایشان به فرستاده فرمود: طلاب همه حاضرند هرکس احتیاجی داشته باشد بردارد. از میان طلاب فقط یک نفر بلند شد و یک سکه برداشت و رفت . بعد از لحظاتی آن طلبه آمد و الباقی پول را داخل ظرف انداخت و گفت به همین مقدار بدهکار بودم اما سایر طلاب هیچکدام پولی برنداشتند و در نتیجه پول وزیر برگشت داده شد .بعد از رفتن فرستاده وزیر سید رضی از آن طلبه پرسید: شما برای چه آن مبلغ را برداشتی؟ گفت : شبی نیاز به روغن چراغ داشتم کلید انبار نبود مجبور شدم برم از مغازه روغن قرضی بگیرم تا بتوانم مطالعه کنم آن سکه را برداشتم بردم قرضم را اداء کردم باقی را برگرداندم. سید دستور داد به تعداد طلبه های مدرسه یک کلید انبار درست کنند تا مورد مشابهی تکرار نشود تا هرکس هر وقت هرچه نیاز دارد از انبار بردارد و طلبه ها هم جز به اندازه نیاز بر نمی داشتند .۱

۱-مردان علم در میدان عمل ص ۱۳۱

 

[۱]  . سوره مبارکه إبراهیم : آیه ۴۲ .

[۲]  . سوره مبارکه غافر : آیه ۵۲ .

[۳]  . نهج البلاغه : خطبه ۲۱۵ .

[۴]  . به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‏هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى کنم که پوست جوى را از مورچه‏اى ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد و همانا این دنیاى آلوده شما نزد من از برگ جویده شده ملخ پست‏تر است ؛ على را با نعمت‏هاى فنا پذیر، و لذّتهاى ناپایدار چه کار به خدا پناه مى‏بریم از خفتن عقل، و زشتى لغزش‏ها، و از او یارى مى‏جوییم.           نهج البلاغه : خطبه ۲۱۵٫

[۵]  . نهج البلاغه : نامه ۴۷ .

[۶]  . وسائل‏الشیعه : ج ۱۶، ص ۳۷۳، باب۲۹ .

[۷]  . وسائل‏الشیعه : ج ۱۷، ص ۳۸۷ ، باب ۳ .

[۸]  . عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ( ) قَالَ مَنْ مَشَى فِی حَاجَهٍ لِأَخِیهِ الْمُسْلِمِ حَتَّى یُتِمَّهَا أَثْبَتَ اللَّهُ قَدَمَیْهِ یَوْمَ تَزِلُّ الْأَقْدَامُ .                              مستدرک‏الوسائل : ج ۱۲، ص  ۴۰۸، باب ۲۷ .

[۹]  . عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ مَنْ مَشَى فِی حَاجَهِ أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ وَ حَطَّ عَنْهُ عَشْرَ سَیِّئَاتٍ وَ أَعْطَاهُ عَشْرَ شَفَاعَاتٍ .

                                                            بحارالأنوار : ج  ۷۱، ص ۳۱۲؛  باب ۲۰ .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ مَشْیُ الرَّجُلِ فِی حَاجَهِ أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ یُکْتَبُ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ یُمْحَى عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ وَ یُرْفَعُ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ قَالَ وَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا قَالَ وَ تَعْدِلُ عَشْرَ رِقَابٍ وَ أَفْضَلُ مِنِ اعْتِکَافِ شَهْرٍ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَام .

                                                              بحارالأنوار : ج ۷۱؛ ص ۳۳۱، باب ۲۰ .

عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَعَانَ مَلْهُوفاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَیِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ ثُمَّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ سَعَى فِی حَاجَهِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ لِلَّهِ فِیهَا رِضًى وَ لَهُ فِیهَا صَلَاحٌ فَکَأَنَّمَا خَدَمَ اللَّهَ أَلْفَ سَنَهٍ وَ لَمْ یَقَعْ فِی مَعْصِیَتِهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ .

                                                                بحارالأنوار  : ج ۵۱، ص ۲۲۸، باب ۱۴ .

[۱۰]  . وسائل‏الشیعه : ج  ۱۲، ص  ۱۵۵، باب ۱۰۴ .

[۱۱]  . اللهوف : ص ۱۸۱ .

[۱۲]  . بحار الأنوار : ج ‏۴۴، ص ۳۲۶، باب ۳ .

[۱۳]  .  بحارالأنوار : ج ۴۴، ص ۳۲۹، باب ۳۷ .

[۱۴]  . سوره مبارکه منافقون : آیه ۸ .

[۱۵]  . الکافی : ج  ۵، ص ۶۳  .   

[۱۶]  . تحریر الوسیله : ج ۱، ص ص  ۱۰۴ .

و منها- الحرج و المشقه الشدیده التی لا تتحمل عاده فی تحصیل الماء أو استعماله و إن لم یکن ضرر و لا خوفه، و من ذلک حصول المنه التی لا تتحمل عاده باستیهابه، و الذل و الهوان بالاکتساب لشرائه.

[۱۷]  . بحارالأنوار : ج ۴۴، ص ۱۹۲، باب ۲۶ .

[۱۸]  . بحارالأنوار : ج ۴۴، ص ۱۹۱، باب ۲۶ .

[۱۹]  . تهذیب‏الأحکام  : ج ۶، ص ۱۱۳ .

[۲۰]  . الشَّیْخُ الْمُفِیدُ فِی الْإِرْشَادِ رَوَى الْکَلْبِیُّ وَ الْمَدَائِنِیُّ وَ غَیْرُهُمَا مِنْ أَصْحَابِ السِّیرَهِ قَالُوا لَمَّا مَاتَ الْحَسَنُ ع تَحَرَّکَتِ الشِّیعَهُ بِالْعِرَاقِ وَ کَتَبُوا إِلَى الْحُسَیْنِ ع فِی خَلْعِ مُعَاوِیَهَ وَ الْبَیْعَهِ لَهُ فَامْتَنَعَ عَلَیْهِمْ وَ ذَکَرَ أَنَّ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُعَاوِیَهَ عَهْداً وَ عَقْداً لَا یَجُوزُ لَهُ نَقْضُهُ حَتَّى تَمْضِیَ الْمُدَّهُ فَإِذَا مَاتَ مُعَاوِیَهُ نَظَرَ فِی ذَلِک .         بحارالأنوار : ج ۴۴، ص ۳۲۴، باب ۳۷ .

[۲۱]  . بحار الانوار : ج ۴۴؛ ص ۳۹۲، باب ۳۷ .

[۲۲]  . سوره مبارکه أحزاب : آیه ۲۳ .

[۲۳]  . الکافی : ج ۴، ص ۵۷۷ .

[۲۴]. مناقب ج۴، ص۸۹

[۲۵]. تحف‌العقول، ص۲۳۹

[۲۶]. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۴

[۲۷]. صحیفه نور، ج۱۵، ص۱۴۸

[۲۸]. من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۴۴۴

[۲۹]. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۷

[۳۰]. میران الحکمه، ج۷، ص۳۵۷

[۳۱]. بحار، ج ۴۵، ص۵۱

[۳۲]. همان

[۳۳]. اصول کافی، ج۱، ص۵۴

[۳۴]. حیاه الامام الحسین، ج۲، ص۳۲۲

[۳۵]. منافقین/۸

[۳۶]. میزان الحکمه، ج۶، ص۲۸۸

[۳۷]تحریر الوسیله امام، ج۱، ص۱۰۴

[۳۸]. مناقب، ج۴، ص۶۸

[۳۹]. همان

[۴۰]. مقتل خوارزمی، ص۱۸۴

[۴۱]بحار، ج۴۴، ص۳۹۱

[۴۲]. وقعه الطف، ص۲۴۳

[۴۳]– سید بن طاوس در لهوف (ص/۱۰۵)

[۴۴]– معالی البطین ۲ ، ص ۳۱٫

[۴۵]– احقاق الحق ۱۱، ص۶۰۱٫

[۴۶]– مقتل خوارزمی ۲، ص ۶۹

[۴۷]– کنزالعمال ۳، ص ۷۰

[۴۸]– پر توی از عظمت حسین ص ۳۵۰-۳۹۷٫

[۴۹]– تاریخ طبری ۴، ص ۲۹٫

[۵۰]– بحار- ۷۵، ص ۱۲۷٫

[۵۱]– آل عمران/ آیه ۶۰٫

[۵۲]– بحار، ۴۳، ۲۹۷٫

[۵۳]– کلمات الامام حسین ص ۷۴۲٫

[۵۴]– کلمات الامام حسین ص ۲۳۹٫

[۵۵]– مرسوعه الکلمات امام حسین ص۱۳۹۵٫

[۵۶]– سوره نحل/ آیه ۱۲۵٫

[۵۷]– مقتل الحسین ص۱۵٫

[۵۸]– کلمات امام حسین ص ۴۹۱٫

[۵۹]– بحار الانوار۴۴- ص ۳۳۰٫

[۶۰]– بحار ۴۵، ص ۹٫

[۶۱]– موسوعه کلمات امام حسین ص ۳۷۸٫

[۶۲]– بحار ۴۴، ۳۳۰٫

[۶۳]– موسوعه الکلمات امام حسینص ۳۷۸٫

[۶۴]– اعراف، آیه ۱۹۶٫

[۶۵]– مقتل مقدم، ص ۲۵۷٫

[۶۶]– الکنی و الالقاب شیخ عباس فی جلد۱ ص ۳۵۷٫

[۶۷]– سوره فصلت/ آیه ۴۲٫

[۶۸]– به تاریخ یعقوبی ج۲، ص ۲۰۶٫

[۶۹]– اخبار الطوال ص ۲۵۱٫

[۷۰]– بحار ۴۴/ ص ۳۹۱٫

[۷۱]– همان ۴۴/۱۲۳٫

[۷۲]– بحار ۴۵/ ص ۱۹٫

[۷۳]– حماسه عاشورا مهدی احدی ص ۱۰۷٫

[۷۴]-نهج البلاغه حکمت ۴۵۶٫

[۷۵]– مناقب ۴/ ص ۶۸٫

[۷۶]– لهوف- ص ۵۷٫

[۷۷]– بحار ۴۴/ ص ۵۱٫

[۷۸]– همان – ص ۳۵۲

[۷۹]– بحار ۴۵/ ص ۶۴٫

[۸۰]– سوره زمر/ آیه ۶۵٫

[۸۱]– سوره اعراف/ آیه ۲۰۰

[۸۲]. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۶

[۸۳]. موسوعه کلمات امام حسین ، ص۴۴۵

[۸۴]. اعیان‌الشیعه، ص۵۸۱

[۸۵]. وقعه الطف

[۸۶]. صحیفه نور، ج۸، ص۱۲

[۸۷]– وسایل شیعه ۱۸/ ص ۶۶٫

[۸۸]– بحار ۴۴/ ۳۲۷

[۸۹]– خصائص الحنیه ص ۳۲۰

[۹۰]– حماسه عاشورا از مهدی احدی ص۲۱۲٫






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ 4 = 10