شکوه دینداری حضرت ابوالفضل العباس از منظر آیت الله مکارم

حضرت آ‌یت الله مکارم گفت: نمى ‏توان انکار کرد که قیام امام حسین(ع) در عاشورا و کربلا، در راستاى احیاء دین‏ و اسلام و قرآن بود، چرا که حکّام بن امیه اساس اسلام را به خطر افکنده بودند، و قیام امام حسین علیه السلام پرده از کار آنها برداشت و جلوی خطر را گرفت.

به گزارش خبرگزاری رسا، نمى ‏توان انکار کرد که قیام امام حسین علیه السلام در عاشورا و کربلا، درست در راستاى احیاء دین‏ و اسلام و قرآن بود، چرا که حکّام بن ى‏امیّه اساس اسلام را به خطر افکنده بودند، و قیام امام حسین علیه السلام پرده از کار آنها برداشت، و جلو خطر را گرفت.[۱]در این بین یاران آن حضرت به جرم دین‏دارى‏ و عشق و ارادت به اهل‏بیت پیامبر صلى الله علیه و آله به قتل رسیدند.[۲]

در این میان امام حسین(علیه السلام) که هدایت همه جانبه را در امر دین‏ و دنیا بر عهده دارد[۳] به نحوی شهادت عبّاس‏ بن على علیه السلام پرچمدار لشکر امام حسین علیه السلام‏[۴]  که یکی از نمادهای بارز دینداری بود برای آن حضرت آنچنان سنگین بود که  فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی؛ اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد».[۵]

خدامحوری با چاشنی حق گرایی و شهادت طلبی؛شاخصۀ بنیادین در گفتمان دینی حضرت عباس(علیه السلام)

بی شک کسى، از جنگ مى ‏ترسد که از مرگ و شهادت‏ بترسد و کسى از مرگ و شهادت مى ‏ترسد، که یقین قاطع به پروردگار نداشته باشد و در مسیرى که مى‏ پیماید گرفتار شکّ و شبهه گردد، زیرا، آن کس که به مسیر خود ایمان دارد و صاحب یقین و اعتقاد راسخ است، مى‏داند که در جنگ با دشمنان حق‏، هرگز شکستى نیست، بلکه یا پیروزى بر دشمن است و یا شهادت و انجام وظیفه و شتافتن به جوار قرب پروردگار و بهره ‏مندى از حیات ابدى و جاویدان.[۶]

از سوی دیگر حزب اللَّه به عنوان ولایت‏ پذیرى خدا و اولیاى الهى وصف شده ‏اند[۷]از این رو یاران خاص و فدا کار امام حسین(علیه السلام) تنها او را بخاطر یارى از آئین خداوند مى‏ خواستند و بس، او را دوست مى‏ داشتند و از او بخاطر پاکى و دفاع وى از حق‏ تبعیت‏ مى‏ کردند[۸] وهمچون سربازى فداکار و گوش به فرمان، براى جانبازى در راه اسلام و نجات ستمدیدگان، تلاش کردند.[۹]

اینگونه است که پس از سخنان صریح و آزادمنشانه ابى عبداللَّه علیه السلام در شب عاشورا، ابتدا عبّاس‏ بن على (برادر رشیدش) به امام علیه السلام عرض کرد: براى چه دست از تو برداریم؟ براى این‏که پس از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند هرگز چنین روزى را ببینیم!![۱۰]

آنگاه برادران امام و فرزندان و برادرزادگان او و فرزندان عبداللَّه بن جعفر(فرزندان حضرت زینب) به پیروى از عبّاس یکى پس از دیگرى، سخنان مشابهى گفتند، طبعاً امام علیه السلام از این همه وفادارى و پایمردى و شهامت در انتخاب بهترین راه‏ در سایۀ خدا محوری و حق جویی وتعیین بهترین سرنوشت شاد شد.[۱۱]

با این تفاسیر بهتر می توان به کلام حضرت عباس(علیه السلام) که پس از شهادت عده‏ اى از بنى‏ هاشم، برادران خویش عبداللَّه، عثمان و جعفر را احضار کرد و فرمود: «بروید جان خود را فداى برادر و امام خویش نمایید تا شما را در پیشگاه خدا به حساب آورم وانتقام شما را از دشمنان بگیرم».[۱۲]پی برد.[۱۳]

رد امان نامه شمر؛ شکوه عزت در معرفت دینی حضرت ابوالفضل العباس‏ علیه السلام

بدیهی است عزت‏، سعادت و حیات جاویدان در جهاد و شهادت پر افتخار، و ذلت، خوارى و روسیاهى در دنیا و آخرت در ترک جهاد با دشمن‏ نهفته شده است[۱۴]، لذا به مسلمانان تأکید شده است آنچنان قوى و نیرومند باشند تا دشمن‏ خیال حمله به آنها را هم نداشته باشد، و در عین حال عزّت‏ و آبرو و اعتبار آنان حفظ شود.[۱۵]

لذا اگر  حالت بازدارندگى در مقابل دشمن‏، حاکم گردد، جامعه از شرّ دشمنان مصون خواهد ماند و مجموعه این امور مایه عزّت‏ و آبرو و سربلندى است.[۱۶]

از سوی دیگر غفلت از  پیروزى بر دشمن‏ نه تنها به سعادت و پاداش اخروى لطمه مى‏زند، بلکه از نظر زندگى این جهان و سربلندى و عزت‏ و آرامش نیز زیان بخش است، در حقیقت سیطره بر دشمنان اسلام از امور پایدار این جهان محسوب مى‏شود؛ به تعبیر دیگر نباید به خاطر منافع آنى و زودگذر، منافع مستمر آینده را به خطر افکند!.[۱۷]

با این تفاسیر ردّ امان‏نامه «شمر» توسّط حضرت ابوالفضل العباس‏ علیه السلام‏[۱۸] نمونه ‏اى از عزّت نفس، شجاعت و نستوهى آن حضرت برای پیروزی بر دشمن است.[۱۹]

آری دشمن بدن ‏هاى آنان را مثله و قطعه قطعه کرد، ولى نتوانست از عزّت و سربلندى و عظمت روحى آنان چیزى بکاهد. آن شاعر عرب چه زیبا این حقیقت را ترسیم کرده است:[۲۰]

قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جارِحَهٍ     إِلَّا الْمَکارِمَ فِی أَمْنٍ مِنَ الْغِیَرِ

«ضربه ‏ها(ى نیزه و شمشیر) تمام بدن آنان را دگرگون ساخت؛ ولى عظمت روحى و بزرگوارى آنان را هرگز دستخوش تغییر نکرد».[۲۱]

لذا حقیقت عزت‏ در دل و جان حضرت عباس(علیه السلام) ظاهر شد، و او را از خضوع و تسلیم و سازش‏ در برابر طاغیان و یاغیان باز داشت.[۲۲]آن حضرت از قدرتى معنوی برخوردار بود  که با داشتن آن هرگز اسیر شهوات نشد، و در برابر هوا و هوس سر فرود نیاورد؛قدرتى که او را به مرحله نفوذ ناپذیرى در برابر« زر» و«زور» ارتقا داد.[۲۳]

شجاعت حضرت عباس(علیه السلام)؛ شکوه اقتدار دینی  در تبعیت از فرامین الهی

انسان گاه به جهاد مى‏رود براى این که مردم از شجاعت‏ و قهرمانى او سخن بگویند، و گاه به جهاد مى‏ رود تا او را به ترس و جبُن متّهم نسازند، و گاه به خاطر به چنگ آوردن غنائم جنگى قدم در میدان مى‏ گذارد! تنها کسى مى‏ تواند از جهادش بهره بگیرد که براى عظمت آئین حق و دفاع از دین‏ خدا پیکار کند.[۲۴]

لذا آزادگى و شجاعت‏ و دفاع از دین‏ و ارزش‏ هاى اسلامى با نام حضرت عباس(علیه السلام) عجین شده است.[۲۵] لذا حمیّت و حمایت‏ از دین‏ را باید از آن حضرت آموخت.[۲۶]

حال عبّاس بن على علیه السلام هنگامى که دید[۲۷]تمام یاران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشیدند، گریست و به شوق دیدار پروردگار جلو آمد و پرچم را بر گرفت و از برادرش امام حسین علیه السلام اجازه میدان خواست.[۲۸] ؛ و عرض کرد؛ اى سرورم! سینه ‏ام از زندگانى دنیا به تنگ آمده است، مى‏ خواهم از این منافقان انتقام (آن خون‏ هاى پاک را) بگیرم!».در عین حال امام علیه السلام فرمود: «إِذا غَدَوْتَ إِلَى الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الْأَطْفالِ قَلیلًا مِنَ الْماءِ؛ اینک که آهنگ میدان دارى براى این کودکان، آبى تهیّه کن».

عبّاس علیه السلام بى درنگ بر اسب شد و نیزه و مشک را برداشت و به سوى فرات روانه شد. چهار هزار تن از مأموران فرات، آن حضرت را محاصره کردند و هدف نیزه‏ ها قرار دادند ولى آن حضرت دلاورانه لشکر دشمن را شکافت و هشتاد نفر از آنان را به خاک هلاکت افکند، و وارد فرات شد.[۲۹]،[۳۰]

آنگاه مشک را بر دوش راست خود نهاد و به ‏سوى خیمه رهسپار شد وچنین گفت:«اى نفس (عباس)! زندگى پس از حسین علیه السلام خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى. این حسین است که شربت مرگ مى‏ نوشد و تو مى‏ خواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟! هیهات! چنین کردارى، از آیین من نیست و نه کردار شخص راست باور».[۳۱]

سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند. عباس دلیرانه در آن میان حمله مى‏ کرد و این رجز را مى‏ خواند: «هنگامى که مرگ فرا رسید، مرا از آن باکى نیست، تا آن هنگام که شمشیرها مرا درخاک افکنند.[۳۲]من جانم را سپر فرزند زاده پیامبر پاکیزه خوى قرار داده ‏ام، من همان عباسم که سمت سقائى دارم، و از سختىِ نبرد، واهمه ‏اى ندارم و…».[۳۳]

شجاعت آن حضرت  به هنگام مبارزه‏ باطغیانگران و جنایتکاران بسیار پرمعنى است؛ این امر نشان مى‏دهد که یاد خداوند و تلاش برای کسب رضای الهی تا چه اندازه در قدرت و قوّت و شجاعت‏ و شهامت انسان اثر دارد، و به او نیرو و توان براى مبارزه مى‏بخشد[۳۴].

هم چنین ماجرای شهادت آن حضرت و رجز های انقلابی در حمایت از آئین اسلام ،تنها در شجاعت‏ و شهامت درونى، و آمادگى روانى براى ایستادگى و مبارزه‏ سرسختانه با دشمن خلاصه نمی شود، بلکه حضرت عباس(علیه السلام) این آمادگى و سر سختى خود را به دشمن نشان می دهد، تا آنها بدانند قمر بنی هاشم دارای چنین روحیه ‏اى است، که همان سبب عقب‏نشینى و شکست روحیه آنان شد،  به تعبیر دیگر وجود قدرت کافى نیست، بلکه باید در برابر دشمن نمایش قدرت داد.[۳۵]

ایثار و از خودگذشتگی؛ رکن اصلی در هویت دینی حضرت عباس(علیه السلام)

آنان که در علم و عمل در پاسدارى دین‏ و در جهاد و اطاعت از پیشوا و رهبر الهى مى‏ کنند. هم از قرآن آگاهى دارند و آن را مو به ‏مو در مورد زندگى اجرا می کنند، هم از واجبات باخبرند و به آن عمل مى‏ کنند هم پاسدارى از سنّت ها و مبارزه با بدعت ها را مد نظر قرار می دهند و به هنگام جهاد اهل ایثار و فداکارى هستند.[۳۶]

این گروه تنها با خدا معامله مى‏ کنند و هر چه دارند حتى جان خود را به او مى‏ فروشند و جز رضا و خشنودى او چیزى خریدار نیستند. و با فداکارى و ایثار آنهاست که امر دین‏ و دنیا اصلاح و حق زنده و پایدار مى ‏شود و زندگى انسان گوارا و درخت اسلام بارور مى ‏گردد.[۳۷]

چشم‏ پوشى از منافع شخصى و ایثار و فداکارى دارد و این امر بدون انگیزه‏ هاى مذهبى و ایمان دینى‏ میسّر نیست.[۳۸]تحمل همه این آزارها، براى رضایت خداوند و پیشرفت دین‏ و آیین حق صورت می گیرد.[۳۹]

لیکن در باور عموم انسان‏ها مفاهیم مادی و لذت طلبی و استفاده از منافع دنیوی یک ارزش است. لیکن دین‏ مبین اسلام با در نظر داشتن اهمّیّت برخی از امور دنیوی  در زندگى مادّى انسان‏ ها، معتقد است که مفاهیمى همچون ایمان، ایثار، شهادت و دیگر مفاهیم[۴۰]ارزشى، ارزشمندتر از مواهب مادی است[۴۱]

اعتقاد داریم که غربی ها توان فهم و ادراک مفاهیم بلند اسلامى همچون شهادت، جهاد، ایثار، نوع‏دوستى، کمک به دیگران و … را ندارند.[۴۲]

بی شک هویت آن حضرت در دینداری در هر گام درسى از فضیلت و ایثار واز خودگذشتگى است[۴۳]، به راستی چه کسى در آن صحنه بى‏ نظیر فداکارى حاضر بود که رسیدن عبّاس‏ را به منبع آب‏ و ننوشیدن و تشنه شهید شدن را گزارش دهد؟! امام حسین علیه السلام یا فرزندانش از دور تماشا مى‏ کردند؟! یا ایمه بعد به الهام الهى خبر دادند؟ یا فرشتگانى که ناظر این منظره ایثار بى نظیر بودند پیام آوردند؟ و یا به صورتى دیگر؟!هر که بود و هر چه بود، در پیشانى تاریخ ثبت شد و براى همیشه براى رهروان راه حق به یادگار ماند.[۴۴]

سخن آخر

جوانان عزیز که سرمایه ‏هاى اصلى مجالس  امام حسین علیه السلام هستند با تأسی از سیرۀ دینی حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) بر آگاهى‏هاى معنوى و دینى‏ خویش بیفزایند و در جهت ترویج مکتب حسینى و آشناساختن دیگران با این حماسه جاویدان الهى کوشش نمایند.[۴۵]

ان شاء الله بتوانیم آن حضرت را الگو و اسوه برای خود بدانیم. تنها تعریف کردن از پیشوایان اسلام کافی نیست بلکه باید به آنها به ویژه در مولفه های دینی اقتدا کرد.[۴۶]

اینگونه است که در زیارتنامه ی آن حضرت جمله ای است که در هیچ زیارتنامه ای نیست: «سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ وَ جَمِیعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الزَّاکِیَاتِ الطَّیِّبَاتِ فِیمَا تَغْتَدِی وَ تَرُوحُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین‌[۴۷]؛یعنی سلام خداوند و همه ی فرشتگان و انبیاء مرسلین و عبادت کنندگان صالح خداوند صبح و شام بر تو باد. این نشان می دهد که مقام آن حضرت در میان شهداء کربلا تا چه مقدار برجسته است».[۴۸]

[۱] اعتقاد ما ؛ ص۱۰۴٫

[۲] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۱۷۵٫

[۳] اعتقاد ما ؛ ص۷۶٫

[۴] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۴۹۲٫

[۵] همان ؛ ص۴۹۵٫

[۶] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏۲ ؛ ص۳۸٫

[۷] همان ؛ ج‏۱۰ ؛ ص۲۴۶٫

[۸] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ ترجمه‏ج‏۲ ؛ ص۴۹۵٫

[۹] کلیات مفاتیح نوین ؛ ص۱۸۹٫

[۱۰] عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه‏ ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۳۹۶٫

[۱۱] همان؛ ص ۳۹۷٫

[۱۲]  طبرى و ابن اثیر در اینجا اشتباه بزرگى کرده‏اند و عبارت را این گونه نقل کرده‏اند:« تَقَدَّمُوا حَتَّى أَرِثَکُمْ؛ بروید شهید شوید تا از شما ارث ببرم».( تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۴۲؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۷۶) این جمله گذشته از آنکه از شخصیتى چون قمر بنى‏هاشم با آن همه معرفت و ایثار قابل قبول نیست، اصولًا موردى ندارد، زیرا مادر آنها ام البنین زنده بود و تا وقتى که مادر زنده باشد برادر وارث نیست. بلکه عبارت صحیح این است: تَقَدَّمُوا حَتّى‏ أَرَاکُمْ قَدْ نَصَحْتُمْ لِلَّهِ وَلِرَسولِهِ یعنى جلو بیفتید تا شما را ببینم( با فداکارى خود) براى خدا و رسولش خیرخواهى نمودید.( اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۸). احتمال دارد که در نسخه اصلى« حَتّى‏ أَثْأَرَکُمْ» بوده است که به معنى انتقام گرفتن است ولى طبرى و ابن اثیر آن را به اشتباه« حتّى أَرِثَکُمْ» نقل کرده‏اند.

[۱۳] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۴۸۹٫

[۱۴] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏۱۱ ؛ ص۲۴۵٫

[۱۵] از تو سوال مى کنند(مجموعه سوالات قرآنى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله) ؛ ص۷۵٫

[۱۶] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏۷ ؛ ص۶۳۹٫

[۱۷] تفسیر نمونه ؛ ج‏۷ ؛ ص۲۴۵٫

[۱۸]  ارشاد مفید؛ص ۴۴۰٫

[۱۹] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها، ص ۳۳٫

[۲۰] همان.

[۲۱] همان ؛ ص۳۲٫

[۲۲] تفسیر نمونه ؛ ج‏۱۸ ؛ ص۱۹۷٫

[۲۳] همان.

[۲۴] اخلاق در قرآن ؛ ج‏۱ ؛ ص۲۹۴٫

[۲۵] عاشورا ریشه ‏ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۵۶٫

[۲۶] آیین رحمت ؛ ص۹۰٫

[۲۷] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه‏ ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۴۹۲٫

[۲۸] همان؛ ص ۴۹۳٫

[۲۹]  بحارالانوار؛ ج ۴۵؛ ص ۴۱٫

[۳۰] عاشورا ریشه ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها، ص ۴۹۴٫

[۳۱] همان.

[۳۲] همان ؛ ص۴۹۴٫

[۳۳]  اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۸ ، ر.ک: مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۱۷ ، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰٫

[۳۴] اخلاق در قرآن ؛ ج‏۱ ؛ ص۳۵۱٫

[۳۵] تفسیر نمونه ؛ ج‏۸ ؛ ص۱۹۷٫

[۳۶] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج‏۷ ؛ ص۸۱٫

[۳۷] تفسیر نمونه ؛ ج‏۲ ؛ ص۷۹٫

[۳۸] دائره المعارف فقه مقارن ؛ ج‏۲ ؛ ص۲۸۱٫

[۳۹] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص۴۰۷٫

[۴۰] مثالهاى زیباى قرآن ؛ ج‏۱ ؛ ص۱۲۰٫

[۴۱] همان.

[۴۲] همان ؛ ص۷۷٫

[۴۳] عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه‏ ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص۴۹۶٫

[۴۴] همان.

[۴۵] همان ؛ ص۸۷

[۴۶] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛۱۲/۳/۱۳۹۳٫

[۴۷] بحار الانوار؛ ج۹۸؛ ص۲۷۷٫

[۴۸] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛۱۲/۳/۱۳۹۳٫






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


7 + = 8