رنجهای فاطمه(سلام الله علیها) از زبان امیرالمؤمنین(علیه السلام)

حضرت فاطمه و امام على(علیه السلام) دو یار همراه و دو ستارۀ آسمانى‏اند که براى نشان دادن راه آسمان چند روزى به زمین آمدند و سپس به آسمان بازگشتند…

حضرت فاطمه و امام على(علیه السلام) دو یار همراه و دو ستارۀ آسمانى‏اند که براى نشان دادن راه آسمان چند روزى به زمین آمدند و سپس به آسمان بازگشتند. آن دو یار مهربان، نامهربانیها و بى مهری‏هاى بى‌حسابى از خاکیان دیدند و بزرگوارانه از کنار مزاحمتهاى شب‌پره‏هاى مزاحم گذشتند. از این بى‌مهریها و مزاحمتها حکایات فراوانى گفته‏اند و شنیده‏ایم؛ اما در این اوراق معدود، برآنیم تا از زبان تنها همتاى زهرا(سلام الله علیها)، گوشه‏اى اندک از تلخیهاى رفته بر آن عزیز را بخوانیم و بدانیم. ابتدا جملاتى چند در بلنداى مقام آن زهرۀ درخشنده از زبان امام على(علیه السلام) نقل می کنیم و سپس به بیان رنجهاى حضرت زهرا(سلام الله علیها) می پردازیم.

حضرت فاطمه(سلام الله علیها)، برترین بانو
معاویه در نامه‏اى که به امام على(علیه السلام) می نویسد، به فخر فروشى در مقابل امام می پردازد. امام در پاسخ به نامه او به بیان فضیلتهاى بنى هاشم و فضیحتهاى بنى امیه می پردازد و می‌فرماید:
«أَنَّى یَکُونُ ذَلِکَ کَذَلِکَ وَ مِنَّا النَّبِیُّ وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ مِنْکُمْ أَسَدُ الْأَحْلَافِ وَ مِنَّا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَ مِنْکُمْ صِبْیَهُ النَّارِ وَ مِنَّا خَیْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ مِنْکُمْ حَمَّالَهُ الْحَطَبِ فِی کَثِیرٍ مِمَّا لَنَا عَلَیْکُمْ (۱)؛
شما چگونه و کجا با ما برابرید؟ که از میان ما پیامبر(صلی الله علیه و آله) برخاست و دروغ‌زن (ابوجهل) از شما، واسد الله (حمزۀ سید الشهدا) از ما و اسد الاحلاف (شیر سوگندها؛ اسد بن عبد العزى) از شما، و از ماست دو سید جوانان اهل بهشت (حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام)) و از شما است کودکانى (۲) که آتش نصیب آنان گردید. و از ما است‏ بهترین زنان جهان (فاطمه(سلام الله علیها)) و از شماست آن که هیزم کشد براى دوزخیان (ام جمیل، همسر ابى لهب) (۳) و بیش از این ما را فضیلتها و شما را فضیحتها است.»

على و فاطمه(علیه السلام) از زبان یکدیگر
پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) پس از ازدواج حضرت على و فاطمه(علیه السلام) و سپرى شدن مراسم عروسى، ابتدا از على(علیه السلام) پرسید: همسرت فاطمه(سلام الله علیها) را چگونه یافتى؟ امام پاسخ داد: «نَعَم العُونُ عَلَى طَاعَهِ الله؛ در اطاعت کردن از خدا خوب یار و یاورى است.» سپس از دختر خود، فاطمه(سلام الله علیها) پرسید: شوهرت را چگونه یافتى؟ آن حضرت پاسخ داد: «خیر بعل؛ بهترین شوهر است.» (۴)

زحمات حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در منزل
به دنبال تقسیم کار پیامبر(صلی الله علیه و آله) بین حضرت زهرا(سلام الله علیها) و على(علیه السلام) و واگذارى کارهاى داخل منزل به فاطمه(سلام الله علیها)، گرچه على(علیه السلام) نیز در کمک به همسرش از هیچ کوششى دریغ نمی کرد؛ اما در عین حال انجام تمام کارهاى منزل براى فاطمه(سلام الله علیها) بارى گران بود. براى کاهش زحمتهاى منزل، امام(علیه السلام) راه حلى به فاطمه پیشنهاد می کند. آن حضرت بعدها این ماجرا را چنین نقل فرمود: «فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، عزیزترین عزیزان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خانه من بود. فاطمه(سلام الله علیها) آنقدر با آسیاب آرد کرد تا دستهایش پینه بسته بود و آنقدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه‏اش باقى مانده بود و به اندازه‏اى خانه را روبید تا اینکه لباسهایش غبار آلود شده بود، و آن قدر زیر دیگ آتش بر افروخت تا لباسش کثیف و گردآلود گردیده بود و به همین علت، به سختى و زحمت افتاد. روزى شنیدم چند غلام خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) آورده‏اند. به فاطمه گفتم: وقتى خدمت پدر رفتى از او خادمى بخواه تا در کارها مدد رسان تو باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوى.
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رفت. ملاحظه کرد که گروهى با ایشان مشغول بحث و گفتگو هستند؛ لذا بدون اینکه با پدر سخنى بگوید، از شرم و حیا بازگشت. چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می دانست که فاطمه(سلام الله علیها) براى حاجت و نیازى مراجعه کرده است، خود به منزل ما آمد. ما در بستر استراحت‏ بودیم، وى بالاى سر فاطمه(سلام الله علیها) نشست و فاطمه(سلام الله علیها) از جهت‏ شرم و حیا سر خود را زیر رخت‏خواب کرد.
حضرت فرمود: فاطمه جان! براى چه منظورى نزد من آمدى؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساکت ‏بود.
عرض کردم: اى رسول خدا! من علت را براى شما عرض می کنم. فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده که دستش پینه بسته و آن قدر آب کشیده که بر سینه‏اش اثر آن باقى مانده و آن قدر خانه را جارو کرده که لباسش خاک آلود شده و آن قدر آتش در زیر دیگ افروخته که پیراهن او کثیف شده و بوى دود گرفته است. شنیدیم که غلامان و خادمان چندى را خدمت ‏شما آورده‌اند، به فاطمه(سلام الله علیها) گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ایشان خدمت‌کارى بخواه تا تو را کمک کند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «الا ادلکما على خیر ممّا سألتما. اذا اخذتما مضاجعکما تکبرا اربعا وثلاثین وتسبحا ثلاثا وثلاثین وتحمدا ثلاثا وثلاثین فهو خیر لکما من خادم یخدمکما؛ شما را از مطلبى آگاه کنم که براى شما از خادمى که خواستید بهتر است؟ وقتى از خواب برخاستید (در بعضى روایات آدمده است وقتى به رختخواب رفتید) سى و چهار مرتبه «الله اکبر»، سى و سه بار «سبحان الله‏» و سى و سه بار «الحمد لله‏» بگویید، این براى شما از خادمى که به شما خدمت کند بهتر است.»
آنگاه فاطمه سر خود را بیرون آورد و سه بار فرمود: «رضیت عن الله ورسوله؛ از خدا و رسول او راضى و خشنود شدم.» (۵)
عیادت ناتمام
وقتى عباس، عموى پیامبر(صلی الله علیه و آله) براى عیادت فاطمه(سلام الله علیها) به منزل على(علیه السلام) آمد، به دلیل کسالت ‏شدید آن حضرت و ممنوع الملاقات بودن ایشان، موفق به عیادت آن عزیز نشد. به منزل خود بازگشت و پیکى روانۀ منزل حضرت على(علیه السلام) کرد، تا به حضرت این پیغام را برساند: «آن گونه که من احساس می کنم، فاطمه(سلام الله علیها) روزهاى پایان عمر خود را می گذراند و اول کسى است که به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ملحق می شود. من پیشنهاد می کنم در صورت رحلت ایشان، مهاجرین و انصار را خبر کنید تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شرکت کنند، که این کار، هم باعث فیض معنوى و ثواب حاضران است، و هم باعث تقویت‏ شعائر دینى.»
امام(علیه السلام) در پاسخ به پیشنهاد عمویش، عباس بن عبد المطلب، فرستاده‏اى به نزد او روانه کرد تا این پیام را برساند: «أَبْلِغْ عَمِّیَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَا عَدِمْتُ إِشْفَاقَکَ وَ تَحِیَّتَکَ وَ قَدْ عَرَفْتُ مَشُورَتَکَ وَ لِرَأْیِکَ فَضْلُهُ إِنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَمْ تَزَلْ مَظْلُومَهً مِنْ حَقِّهَا مَمْنُوعَهً وَ عَنْ مِیرَاثِهَا مَدْفُوعَهً لَمْ تُحْفَظْ فِیهَا وَصِیَّهُ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ لَا رُعِیَ فِیهَا حَقُّهُ وَ لَا حَقُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَاکِماً وَ مِنَ الظَّالِمِینَ مُنْتَقِماً وَ أَنَا أَسْأَلُکَ یَا عَمِّ أَنْ تَسْمَحَ لِی بِتَرْکِ مَا أَشَرْتَ بِهِ فَإِنَّهَا وَصَّتْنِی بِسَتْرِ أَمْرِهَا؛ سلام مرا به عمویم برسان و بگو: خیر خواهى شما را فراموش نمی کنم. نظر شما را به خوبى دریافتم و البته احترام آن – در جاى خود – محفوظ است. فاطمه(سلام الله علیها) همیشه مظلوم واقع شده، و از حق خود بازداشته شده و از ارث خود بى بهره گردیده است. سفارش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مورد او عمل نشد و حقى که خدا و رسول او در مورد فاطمه(سلام الله علیها) داشتند، رعایت نگردید و خداوند براى حکمرانى و انتقام از ظالمین [ما را] بس است.
عموى گرامى! از شما می خواهم به من رخصت دهید که به نظر شما عمل نکنم؛ چرا که فاطمه(سلام الله علیها) خودش به من وصیت کرده است که امر [کفن و دفن] او مخفى باشد.»
وقتى که فرستاده عباس با این پیام به سوى او بازگشت، عباس گفت: غفران الهى نثار فرزند برادرم که البته او آمرزیده است. به راستى که نظر او بدون اشکال و صحیح است. براى عبد المطلب فرزندى با برکت‏تر از على(علیه السلام) زاده نشد؛ مگر پیامبر(صلی الله علیه و آله)…. (۶)

آهنگ جدایى
آن گاه که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالى که در بستر بیمارى آرمیده بود، خطاب به على(علیه السلام) فرمود: «یَا ابْنَ عَمِّ! إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنِّی لَا أَرَى مَا بِی إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقٌ بِأَبِی سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی؛ اى پسر عمو! زمان مرگ به من فرا رسیده و آن‌گونه که درمی یابم، پس از اندک زمانى، به پدرم ملحق می شوم. آنچه را در دل دارم به تو وصیت می کنم.»
على(علیه السلام) به فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: «أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه؛ اى دخت رسول خدا! آنچه دوست دارى وصیت کن.»
آن‌گاه على(علیه السلام) کنار سر فاطمه(سلام الله علیها) نشست و به آنان که در اتاق بودند فرمود بیرون روند. سپس فاطمه(سلام الله علیها) به على(علیه السلام) عرض کرد: «یَا ابْنَ عَمِّ! مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی؛ اى پسر عمو! از روزى که با من زندگى کردى، از من دروغ و خیانت ندیدى و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم.»
و على(علیه السلام) در پاسخش چنین گفت: «مَعَاذَ اللَّهِ! أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَکِ بِمُخَالَفَتِی قَدْ عَزَّ عَلَیَّ مُفَارَقَتُکِ وَ تَفَقُّدُکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهِ جَدِّدْتِ عَلَیَّ مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکِ وَ فَقْدُکِ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ لَهَا وَ رَزِیَّهٌ لَا خَلَفَ لَهَا؛ پناه می‌برم به خدا! هرگز! تو نسبت‏ به خداوند آگاه‏تر، نیکوکارتر، پرهیزگارتر، گرامی تر، و خائف‏تر از آن هستى که تو را به عنوان مخالفت‏ با من سرزنش کنم. جدایى و فقدان تو براى من بسیار سخت است؛ ولى چه باید کرد که چاره‏اى براى مرگ نیست. سوگند به خدا! مصیبت رسول خدا براى من تازه شد و وفات و فقدان تو، [براى من] بسیار بزرگ [و دشوار] است. پس (( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون )) از مصیبتى که بسیار دلخراش، دردناک، دشوار و اندوه‌آور است. به خدا قسم! این مصیبتى است که تسلیت [و آرامش] ندارد و حادثه جانسوزى است که جبران‏ناپذیر است. »
سپس مدتى با هم گریستند و على(علیه السلام) سر فاطمه(سلام الله علیها) را به سینه چسبانید و فرمود: «أُوصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تجدنی [تَجِدِینِی] فِیهَا أَمْضِی کَمَا اَمَرْتَنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَى أَمْرِی؛ آنچه می خواهى وصیت کن، همانا مرا آن گونه خواهى یافت که به وصیت تو بخوبى عمل می‌کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می دارم.» سپس فاطمه(سلام الله علیها) به بیان وصایاى خود پرداخت. (۷)

آغاز جدایى
پس از شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)، امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنین(علیه السلام) گفت: به نزد پدرتان على(علیه السلام) روید و خبر شهادت فاطمه(سلام الله علیها) را به او رسانید. حسنین(علیه السلام) از خانه بیرون آمدند و در حالى که فریاد می زدند: «یَا مُحَمَّدَاهُ! یَا اَحمَدَاهُ! الیَومَ جَدِّد لَنَا مَوتِکَ اِذ مَاتَت اُمِّنَا»، وارد مسجد شدند و على(علیه السلام) را که در مسجد بود، از شهادت فاطمه(سلام الله علیها) آگاه نمودند. على(علیه السلام) با شنیدن این خبر، آنچنان دگرگون شد که بى حال افتاد. آب به صورتش پاشیدند و به حال آمد. با سوز و گداز فرمود: «بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّى فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِک؛ اى دختر محمد(صلی الله علیه و آله)! به چه کسى خود را تسلیت دهم؟ [تا زنده بودى] مصیبتم را به تو تسلیت می دادم، اکنون پس از تو چگونه آرام و قرار گیرم؟» (۸)

ادر سوگ یر
على(علیه السلام) پس از به خاک سپارى یار دیرینه و همراه روزگار خوشیها و تلخیهاى خود، در کنار تربت آن عزیز، با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین درد دل کرد:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ زَائِرَتِکَ وَ الْبَائِتَهِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ وَ الْمُخْتَارُ اللَّهُ لَهَا سُرْعَهَ اللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ عَفَا عَنْ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ فِی فُرْقَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَهِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ نَفْسُکَ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی بَلَى وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ لِی أَنْعَمُ الْقَبُولِ (( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ )) قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ وَ هَمٌّ لَا یَبْرَحُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا مُقِیمٌ کَمَدٌ مُقَیِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِین. وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ وَاهاً وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ.
وَ لَوْ لَا غَلَبَهُ الْمُسْتَوْلِینَ لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْکُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّهِ فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُکَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقُّهَا وَ یُمْنَعُ إِرْثُهَا وَ لَمْ یَتَبَاعَدِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُقْ مِنْکَ الذِّکْرُ وَ إِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ فِیکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَحْسَنُ الْعَزَاء؛
اى پیغمبر خدا! از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! همان که خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختیار کرد. اى رسول خدا! پس از دختر برگزیده‏ات شکیبایى من به پایان رسیده و خویشتن‌دارى من به خاطر سیدۀ زنان جهان از دست رفته است؛ اما براى من پیروى از سنت تو [که همان صبر باشد] در جدایى تو موجب تسلیت است [اى پیامبر خدا!] تو را به دست‏ خود در دل خاک سپردم! و تو بر روى سینۀ من جان دادى! آرى، قرآن خبر داده است که «همه از خداییم و به سوى او باز می گردیم.» اکنون امانت ‏به صاحبش رسید، و آنچه در گرو بود، گرفته شد و زهرا(سلام الله علیها) از دست رفت. [پس از او] آسمان و زمین زشت می نماید و هیچ‌گاه اندوه دلم نمی گشاید و شبم بى‌خواب است و غم از دلم نمی رود، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند.
[مرگ زهرا] ضربتى بود که دل را خسته و غصه را پیوسته گردانید. چه زود جمع ما به پریشانى کشیده شد. شکایت [خود را] به خدا می برم و دخترت خواهد گفت که امتت پس از تو با وى چه ستمها کردند. آنچه خواهى از او بپرس و احوال را از او جویا شو. تا سرّ دل بر تو گشاید و خونى که خورده است‏، بیرون آید. او به زودى خواهد گفت و خدا که بهترین داور است [میان او و ستمکاران داورى] نماید.
[سلامى که به تو می دهم] سلام وداع کننده است، نه از روى ملالت و کسالت. اگر می ورم، ملول [و خسته جان] نیستم و اگر می مانم، به وعدۀ خدا بد گمان نیستم. به خاطر وعده‏اى که خداوند به شکیبایان داده است، در انتظار پاداش می مانم که شکیبایى نیکوتر است.
اگر بیم چیرگى ستمکاران نبود، براى همیشه در کنار قبرت می ماندم و در این مصیبت ‏بزرگ چون فرزندمرده جوى اشک از دیدگانم می راندم.
خدا گواه است که دخترت پنهانى به خاک می رود و در حالى که هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبانها نرفته، حق او برده می شود و از میراث منع می شود.
اى رسول خدا! شکایت را به سوى خدا می برم و دل را به یاد تو خوش می دارم، که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه(سلام الله علیها).» (۹)

وقتى آن حضرت از دفن فاطمه(سلام الله علیها)‏ فراغت‏ یافت، ‏بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد:
لِکُلِّ اجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَیْنِ فُرْقَهٌ
وَ کُلُّ الَّذِی دُونَ الْمَمَاتِ قَلِیلٌ

وَ إِنَّ افْتِقَادِی وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ دَلِیلٌ
عَلَى أَنْ لَا یَدُومَ خَلِیل (۱۰)

«جمع هر دو دوست را پریشانى است و هر چیز جز مرگ ناچیز است. اینکه من یکى را پس از دیگرى از دست می دهم، نشان آن است که هیچ دوستى جاوید نمی ماند.»
***
مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود
که روز محشر بدین پنج تن رسانم تن

بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر
محمد و على و فاطمه حسین و حسن (۱۱)

***
آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
پیش شهدا دست من و دامن زهرا

تا داد من از دشمن اولاد پیمبر
بدهد بتمام ایزد دادار تعالى (۱۲)


پی نوشت :

۱) نهج البلاغه، نامه ۲۸، ترجمه دکتر شهیدى.
۲) اشاره به جمله رسول خدا(ص) است. وقتى آن حضرت پس از جنگ بدر دستور کشتن «عقبه بن ابى معیط» را داد، عقبه گفت: «من للصبیه یا محمد؛ چه کسى براى کودکان خواهد ماند؟» حضرت فرمود: «النار؛ آتش.»
۳) ام جمیل، خواهر ابوسفیان، زن ابولهب و عمه معاویه بود.
۴) بحار الانوار، ج‏۴۳، ص‏۱۱۷ و ۱۳۳٫
۵) حلیه الاولیاء، ج‏۲، ص‏۴۱؛ بحار الانوار، ج‏۴۳، ص‏۸۲٫
۶) بحار الانوار، ج‏۴۳، ص‏۲۱۰ و ۲۱۱٫
۷) بیت الاحزان، ص‏۲۴۱؛ بحار الانوار، ج‏۴۳، ص‏۱۹۱٫
۸) همان، ص‏۲۴۹٫
۹) اصول کافى، ج‏۱، ص‏۴۵۸و۴۵۹؛ بحار الانوار، ج‏۴۳، صص ۱۹۴ و ۱۹۳٫
۱۰) الاخبار الموفقیات، زبیر ابن بکار، ص‏۱۹۴٫
۱۱) غضائرى رازى.
۱۲) ناصر خسرو.






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


3 + = 9