معاد در نگاه قرآن

معاد در نگاه قرآن

یک نظر اجمالى به آیات قرآن مجید نشان مى دهد که در میان مسائل عقیدتى هیچ مسأله اى در اسلام بعد از توحید به اهمیّت مسأله معاد، و اعتقاد به حیات بعد از مرگ، و حسابرسى اعمال بندگان و پاداش و کیفر و اجراى عدالت نمى رسد.اهمیت معاد از نظر قرآن مجید

وجود حدود ۱۲۰۰ آیه درباره معاد در مجموع قرآن مجید که قریب به یک سوّم آیات قرآن را تشکیل مى دهد، و این که تقریباً در تمام صفحات قرآن بدون استثناء ذکرى از معاد به میان آمده; و این که بسیارى از سوره هاى اواخر قرآن به طور کامل، یا به طور عمده، درباره معاد و مقدّمات و علائم و نتایج آن سخن مى گوید; شاهد گویایى بر این مدّعى است.

در جاى جاى قرآن مجید بعد از موضوع ایمان به خدا، ایمان به جهان دیگر آمده، و تقریباً در ۳۰ آیه این دو موضوع را قرین هم قرار داده; « یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ» و یا تعبیرى شبیه آن فرموده است همچنین در بیش از ۱۰۰ مورد اشاره به « اَلْیَوْمِ الاْخِرَهِ» یا « اَلاْخِرَه» فرموده است.

چرا چنین نباشد در حالى که:

  1. ایمان به خدا و حکمت و عدالت و قدرت او بدون ایمان به معاد کامل نمى گردد.
  2. ایمان به معاد، به زندگى انسان مفهوم مى دهد; و زندگى این جهان را از پوچى درمى آورد.
  3. ایمان به معاد روند تکاملى زندگى بشر را در مسیر روشنى نشان مى دهد.
  4. ایمان به معاد ضامن اجراى تمام قوانین الهى، و انگیزه اصلى تهذیب نفوس، و احقاق حقوق، و عمل به تکالیف، و ایثار شهیدان، و فداکارى فداکاران است، و انسان را حسابگر خویش مى سازد.
  5. ایمان به معاد روح دنیاپرستى را که خمیر مایه تمام خطاها و جنایات است تضعیف مى کند، و دنیا را از صورت یک هدف نهایى بیرون آورده، مبدّل به یک وسیله براى نیل به سعادت جاویدان مى سازد، و چقدر میان این دو دیدگاه تفاوت است!
  6. ایمان به معاد به انسان در برابر شدائد نیرو مى بخشد و چهره وحشت انگیز مرگ را که همیشه به صورت کابوسى بر افکار انسان ها سنگینى داشته، و آرامش را از آنها سلب مى کرده، دگرگون مى سازد; و آن را از مفهوم فنا و نیستى به دریچه اى به سوى جهان بقا تغییر مى دهد.
  7. کوتاه سخن این که ایمان به معاد به اضافه ایمان به مبدأ عالم هستى خط فاصل فرهنگ خداپرستان و مادّیین محسوب مى شود.

 

آثار تربیتى اعتقاد به معاد از منظر داستانهاى قرآن

 

۱ـ اصلاح نگرش انسان به دنیا و بى‏اعتنایى به جلوه‏هاى فریبنده آن

ژان ژاک روسو در یکى از پندهاى حکیمانه خود به فرزندش امیل مى‏گوید:
«من که مى‏دانم فناپذیر هستم چرا در این جهان براى خود بستگیهایى ایجاد کنم؟ در این جهان که همه چیز تغییر مى‏کند، همه چیز مى‏گذرد و خود من هم به زودى نابود مى‏شوم، دلبستگى به چه دردم مى‏خورد؟… پس اگر مى‏خواهى خوشبخت و عاقل زندگى کنى قلب خود را فقط به زیباییهاى فناناپذیر وابسته نما، سعى کن خواسته‏هایت محدود و وظیفه‏ات مقدّم بر همه چیز باشد، فقط چیزهایى را طلب کن که با قانون اخلاق مغایر نباشد، به خودت عادت بده که همه چیز را بدون ناراحتى از دست بدهى و بدون اجازه وجدان هیچ چیز را قبول ننما، در این صورت حتما خوشبخت خواهى شد و به هیچ یک از چیزهاى زمینى دلبستگى شدید پیدا نخواهى کرد»(۱).
قرآن کریم در قالب داستانهاى خود تابلوهایى زیبا ترسیم نموده که در آنها عظمت انسانهاى بلندهمّتى را به تصویر کشیده که هیچ گاه در برابر تمنیّات و تعلّقات دنیوى زانو نزدند، و فریفته جلوه‏هاى فریباى دنیا نشدند؛ از جمله:
۱ـ ساحران فرعون، همانان که پاداشهاى مادى فرعون و سکنا گزیدن در جوار او تمام آمال و آرزوهاى آنان را تشکیل مى‏داد، به ناگاه ایمان به خدا چنان تحوّلى در روح و جان آنها ایجاد کرد که تمام دنیا و جلوه‏هاى زودگذر آن در پیش چشمشان خوار و خفیف به نظر مى‏رسید و از این‏رو در برابر تهدیدهاى فرعون به قتل، قاطعانه مى‏گویند:
«هیچ مانعى ندارد و هیچ‏گونه زیانى از این کار به ما نخواهد رسید، هر کار مى‏خواهى بکن، ما به سوى پروردگارمان باز مى‏گردیم».
«قَالُوا لاَ ضَیْرَ اِنَّـآ اِلى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ»(۲).
تو با این کار نه تنها چیزى از ما کم نمى‏کنى، بلکه ما را به لقاى معشوق حقیقى و معبود واقعى مى‏رسانى. آن روز این تهدیدها در ما اثر مى‏گذاشت که ما خویشتن را نمى‏شناختیم، با خداى خود آشنا نبودیم و راه حق را گم کرده و در بیابان زندگى سرگردان بودیم، امّا امروز گم شده خود را یافته‏ایم، هر کار مى‏توانى بکن!(۳)
آرى، ایمان به خدا و اعتقاد به حیات جاودان و اندیشه رجوع به پیشگاه حق، آنان را چنان منقلب ساخته بود، که دیگر مرگ در نظر آنان فنا نبود، بلکه وسیله‏اى بود براى حضور یافتن نزد محبوب.
ایمان به معاد، چهره وحشت‏انگیز مرگ را که همیشه به صورت کابوسى بر افکار انسانها سنگینى داشته و آرامش را از آنها سلب کرده دگرگون مى‏سازد و آن را از مفهوم فنا و نیستى به دریچه‏اى به سوى جهان بقا تغییر مى‏دهد(۴).
گفت حمزه چون که من بودم جوان*** مرگ مى‏دیدم وداع این جهان
سوى مردن کس به رغبت کى رود *** پیش اژدها برهنه کى شود
لیک از نور محمّد من کنون *** نیستم این شهر فانى را زبون
آن که مردن پیش چشمش تَهلُکه‏ست *** امر «لا تُلقوا» بگیرد او به دست
و آن که مردن پیش او شد فتح باب *** «سارعوا» آید مر او را در خطاب(۵)
۲ـ همسر فرعون نیز با آنکه غرق در یک زندگى مرفّه و تجمّلاتى بود، امّا زرق و برق دستگاه فرعونى او را نفریفت و او که دلش به نور ایمان روشن بود، از تمام تعلّقات دنیوى دست شست و از تنگناى آن قصرها به فراخناى بهشت چشم گشود و چنین دعا کرد و گفت:
«پروردگار من، خانه‏اى برایم در جوار قربت در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کارهایش رهایى بخش».
«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَکَ بَیْتًا فِى الْجَنَّهِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ»(۶).
آرى «همسر فرعون جوار رحمت پروردگارش را خواسته، خواسته است تا با خدا نزدیک باشد و این نزدیکى با خدا را بر نزدیکى با فرعون ترجیح داده، با اینکه نزدیکى به فرعون همه لذّات را در پى داشته، در دربار او آنچه را که دل آرزو مى‏کرده یافت مى‏شده و حتى آنچه که آرزوى یک انسان بدان نمى‏رسیده، در آنجا یافت مى‏شده، پس معلوم مى‏شود همسر فرعون چشم از تمامى لذّات زندگى دنیا دوخته بود، آن هم نه به خاطر اینکه دستش به آنها نمى‏رسیده، بلکه در عین اینکه همه لذّات برایش فراهم بوده، مع ذلک از آنها چشم پوشیده و به کراماتى که نزد خداست و به قرب خدا دل بسته بود و به غیب ایمان آورده و در برابر ایمان خود استقامت ورزیده تا از دنیا رفته است»(۷).

۲ ـ کنترل غرایز و شهوات

تا زمانى که انسان در این دنیا استقرار دارد دلش از تمنّا و خواهشها باز نمى‏ایستد، امّا وقتى در پرتو ایمان به غیب و اعتقاد به سراى باقى دریافت که فرصت دنیا بسیار محدود و بهره آن نیز بسى ناچیز است، و حتى در قلمرویى که به دست مى‏آید نمى‏توان آن را براى همیشه حفظ کرد و خوشیها و لذایذ واقعى نیز در همین ایام کوتاه خلاصه نمى‏شود، دیگر نه هر دم امواج خواسته‏هاى بى‏پایان بر دلش استیلا مى‏یابد که خود را به همه چیز وابسته کند و موجب انهدام خویشتن گردد و نه از اینکه بیش از حد از نعمتها و ثروتهاى دنیا برخوردار نشده، آزرده خاطر مى‏شود.
«در زندگى دنیا هم آرزوهاى بلند و هم یأسهاى عمیق در کمین انسان نشسته‏اند و هر دو کشنده‏اند و هر دو تهدیدکننده زندگى‏اند، و آنچه هر دو را در بند مى‏کند، یاد مرگ است. یاد مرگ هم بر «آمال» و هم بر «آلام» که هر دو بى‏حد جلوه مى‏کنند، حد مى‏زند و آنها را آن‏چنان که هستند کوچک نشان مى‏دهد و تاب و طاقت آدمى را افزایش مى‏دهد و او را بر ادامه زندگى قادر مى‏سازد»(۸).
امیر مؤمنان على علیه‏السلام یاد مرگ را اصلاحگر انسان و تربیت‏کننده روح بشر مى‏خواند و مى‏فرماید:
«الا فاذکروا هادم اللَّذات و منغِّص الشهوات و قاطع الأُمنیّات عند المساوَرهِ لِلاْءَعمالِ القبیحه»(۹).
به هنگام تصمیم بر کارهاى زشت، مرگ را که نابودکننده لذتها و مکدرکننده شهوت و قطع‏کننده آرزوهاست به یاد آورید.
داستانهاى قرآن نیز از این تأثیر نافذ و مؤثر ایمان به معاد حکایت دارند؛ از جمله:
۱ـ مؤمن آل فرعون قوم خود را که سخت فریفته دنیا بودند و همین امر آنها را به انواع ستمها و بیدادگریها آلوده ساخته بود، نصیحت کرده آنها را به ناپایدارى زندگى دنیا و ابدى بودن سراى آخرت متوجّه مى‏سازد و مى‏گوید:
«اى قوم من! (به این دنیا دل نبندید که) این زندگى دنیا متاع زودگذرى است و آخرت سراى همیشگى و ابدى است».
«یَا قَوْمِ اِنَّمَا هذِهِ الْحَیوهُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَ اِنَّ الاْخِرَهَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ»(۱۰).
یعنى گیرم که با هزار مکر و فسون ما پیروز شویم و حقّ را پشت سر اندازیم، دست به انواع ظلم و ستم دراز کنیم، و دامان ما به خونهاى بى‏گناهان آغشته شود، مگر عمر ما در این جهان چه اندازه خواهد بود؟ این چند روز عمر به سرعت مى‏گذرد و چنگال مرگ گریبان همه را مى‏گیرد و از فراز قصرهاى باشکوه به زیر خاک مى‏کشاند. قرارگاه زندگى ما جاى دیگر است(۱۱).

۲ـ قرآن کریم از گروهى افراد با ایمان یاد مى‏کند که در برابر انسانهاى فریفته ثروت و آنان که جاه و جلال و زرق و برق زندگى قارون چشمانشان را خیره کرده بود و آرزوى لحظه‏اى زندگى همچون وى را در دل مى‏پروراندند، مى‏گفتند:
«واى بر شما! چه مى‏گویید، ثواب و پاداش الهى براى کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند بهتر است».
«وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللّه‏ِ خَیْرٌ لِمَنْ امَنَ وَ عَمِلَ صَالِحا»(۱۲)
آرى ایمان به معاد چنان افق فکرى آنها را وسعت بخشیده بود که به ثروت سرشار قارون و حشمت و جلال او به چشم تحقیر مى‏نگریستند و این جلوه‏هاى فریبنده و زودگذر را در برابر ثواب و پاداش الهى هیچ مى‏انگاشتند.
۳ـ حضرت شعیب علیه‏السلام در برابر قوم خود که در سنگلاخ شرک و بت‏پرستى سرگردان بودند و نه تنها بت که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را هم مى‏پرستیدند، و براى کسب و تجارت پر رونقشان به تقلّب و کم‏فروشى و خلافکاریهاى دیگرى آلوده شده بودند، یاد قیامت را به آنها گوشزد مى‏نماید و ایشان را از عذاب فراگیر الهى بیم مى‏دهد، تا شاید به‏خود آیند و از مفاسد اقتصادى خود دست شویند:
«وَ لاَ تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَ الْمیزَانَ اِنِّىآ اَریکُمْ بِخَیْرٍ وَ اِنِّىآ اَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحیطٍ»(۱۳)
«اى قوم من! … پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشى نزنید). من شما را در خیر و خوبى مى‏بینم و از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم».

۳ ـ شهامت و شجاعت

اعتقاد و باور به معاد چنان تحوّل عظیمى در روح و اندیشه انسان ایجاد مى‏کند که نه تنها از فشارهایى که در طریق انجام مسئولیتها بر او وارد مى‏آید رنجى نمى‏برد، بلکه از آن استقبال مى‏کند و همچون کوه در برابر حوادث مى‏ایستد و در برابر بى‏عدالتیها تسلیم نمى‏شود و مطمئن است کوچک‏ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد و بعد از مرگ به جهانى وسیع‏تر که خالى از هر گونه ظلم و ستم است انتقال مى‏یابد و از رحمت و الطاف پروردگار بهره‏مند مى‏شود.
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقى است *** به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست
به گفته ویلیام جیمز:
«آدمى به این اعتقاد نیاز دارد که در وراى این عالم محسوس، عالم دیگرى وجود دارد که غرق در معنویت است و همین اعتقاد است که سبب مى‏گردد تا به افرادى که بدان پایبند هستند در برابر حوادث نیرو و قدرتى عظیم ارزانى دارد»(۱۴).
و به راستى چه اعتقادى مانند این خواهد توانست تا در یورش سختیها و دگرگونیهاى روزگار به انسان ثبات قدم بخشد و همچون لنگرى مطمئن کشتى طوفان زده روح انسان را در حوادث و بلایا از تلاطم باز دارد(۱۵).
داستانهاى قرآن نیز حکایتگر خوبى از شهامتها و شجاعتهاى مردان خدا در پرتو اعتقاد به معاد هستند؛ از جمله:
۱ـ قرآن داستان گروهى از بنى اسرائیل را حکایت مى‏کند که همراه «طالوت» (فرمانده الهى لشکرشان) براى مبارزه با «جالوت» که پادشاهى ستمگر بود، روانه میدان جنگ شده بودند. امّا پس از یک امتحان سخت گروهى باز ماندند و تنها اقلیتى پا به میدان جهاد گذاشتند. این اقلیت نیز به دو دسته تقسیم شدند؛ بعضى گرفتار وحشت و ترس گشتند و گفتند: «ما امروز قدرتى براى مبارزه با جالوت و لشکریانش نداریم».
امّا در مقابل این گروه، کسانى که ایمانى راسخ به روز رستاخیز داشتند، به بقیه هشدار دادند که نباید به «کمیّت» جمعیت نگاه کرد، بلکه باید «کیفیّت» را در نظر گرفت؛ زیرا بسیار شده که یک جمعیّت کم امّا با ایمان و مصمّم به فرمان خدا بر انبوه جمعیّت دشمن پیروز شده‏اند:
«قَالَ الَّذینَ یَظُنُّونَ اَنَّهُمْ مُلاَقُوا اللّه‏ِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِاِذْنِ اللّه‏ِ»(۱۶)
آرى کسى که مرگ را دریچه‏اى مى‏داند به جهان ابدى، و مى‏داند با مرگ، پرنده روحش از قفس تن آزاد شده و در آسمان بیکران پر مى‏گشاید، نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتى به خود راه نمى‏دهد، بلکه به استقبال آن رفته، آن را عاشقانه در آغوش مى‏کشد:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمرى ستانم جاودان *** او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ
۲ـ ساحران فرعون نیز به تهدیدهاى شدید فرعون به خاطر اظهار ایمانشان به خداى یگانه، وقعى نمى‏نهند و با صراحت به وى مى‏گویند:
«
هر حکمى مى‏خواهى بکن، تو تنها در این زندگى دنیا مى‏توانى فرمان دهى، ولى ما به پروردگارمان ایمان آورده‏ایم تا گناهان ما و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردى ببخشاید و خدا بهتر و باقى‏تر است».
«فَاقْضِ مَآ اَنْتَ قَاضٍ اِنَّمَا تَقْضى هذِهِ الْحَیوهَ الدُّنْیَآ * اِنَّـآ امَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَ مَآ اَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللّه‏ُ خَیْرٌ وَاَبْقىآ»(۱۷)
آرى، هنگامى که جرقه‏هاى ایمان به معاد به اعماق جان مى‏رسد، آن را چنان شعله‏ور مى‏سازد که دیگر هیچ تهدیدى در برابر آن کارگر نیست و هر چیز جز خدا و لقاى آخرت و نعیم جاودانش در نظر انسان بى‏ارزش و ناچیز است.
همین ایمان نیرومند و شعله‏ور سبب شد که ساحران مادى زبون و چاپلوس دیروز، به انسانهاى قوى و شجاع و پر استقامت امروز مبدّل شوند(۱۸).
۳ ـ یاد قیامت سبب مى‏گردد تا نوح علیه‏السلام تسلیم خواسته‏هاى اشراف و بهانه‏جویانى که خواهان طرد فقرا از اطراف وى بودند، نشود و با قاطعیت در برابر آنها ایستاده بگوید:
«من هرگز کسانى را که ایمان آورده‏اند طرد نمى‏کنم؛ چرا که آنها با پروردگار خویش ملاقات خواهند کرد».
«وَ مَآ اَنَا بِطَارِدِ الَّذینَ امَنُوآ اِنَّهُمْ مُلاَقُوا رَبِّهِمْ»(۱۹)

۴ ـ دلگرمى و آرامش

انسان فطرتا جویاى سعادت خویش است، از تصوّر وصول به سعادت غرق در مسرّت مى‏گردد، و از فکر یک آینده شوم و مقرون به محرومیت لرزه بر اندامش مى‏افتد و سخت دچار دلهره و اضطراب مى‏گردد. آنچه مایه سعادت انسان مى‏گردد دو چیز است: یکى تلاش و دیگرى اطمینان به شرایط محیط.
موفقیت یک دانش‏آموز معلول دو چیز است: سعى و تلاش خودش، دیگرى مساعدت و آمادگى محیط مدرسه و تشویق و ترغیب اولیاى مدرسه. یک دانش‏آموز ساعى و کوشا، اگر به محیطى که در آنجا درس مى‏خواند و معلمى که آخر سال نمره مى‏دهد اعتماد نداشته باشد و نگران یک رفتار غیر عادلانه باشد، در تمام ایام سال دلهره و اضطراب سراپاى وجودش را مى‏گیرد.
تکلیف انسان با خودش روشن است. از این ناحیه اضطرابى دست نمى‏دهد؛ زیرا اضطراب از شک و تردید پدید مى‏آید. انسان درباره آنچه مربوط به تلاش خودش است شک و تردید ندارد. آنچه که انسان را به اضطراب و نگرانى مى‏کشاند و آدمى تکلیف خویش را درباره او روشن نمى‏بیند، جهان است.
آیا کار خوب فایده دارد؟ آیا صداقت و امانت بیهوده است؟ آیا همه تلاشها و انجام وظیفه‏ها پایان کار محرومیت است؟ اینجاست که دلهره و اضطراب در مهیب‏ترین شکلها رخ مى‏نماید(۲۰).
ایمان به معاد، ریشه یأسها و نومیدیها را که آفت جان انسانهاست مى‏سوزاند و انسان را امیدوار مى‏سازد که هیچ یک از اعمال نیک او از صفحه هستى پاک نمى‏شود و مصائب و ناکامیهایش در این دنیا هیچ کدام بى‏پاسخ نخواهد ماند.
از سوى دیگر یادآورى آن دادگاهى که عدالت محض بر آن حکمفرماست و صالح و طالح و ابرار و اشرار در آن به یک چشم نگریسته نمى‏شوند، و هر کس را به مقتضاى اعمالش ثواب یا عقاب مى‏کنند، براى مؤمنان، آرامش خاطر و بهجتى وصف ناشدنى به ارمغان مى‏آورد و آینده روشنى را به آنها نوید مى‏دهد.
در لابلاى داستانهاى قرآن نیز از این اثر تربیتى ایمان به معاد مى‏توان نمونه‏هایى را سراغ گرفت؛ از جمله:
۱ـ لقمان حکیم، در اندرزهاى حکمت‏آموز خود به فرزندش، انگشت بر همین موضوع مى‏گذارد و به وى چنین توصیه مى‏کند:
«پسرم! اگر (اعمال نیک و بد) به اندازه سنگینى دانه خردلى باشد و در دل صخره‏اى یا در گوشه‏اى از آسمان یا درون زمین جاى گیرد، خداوند آن را در دادگاه قیامت حاضر مى‏کند و حساب آن را مى‏رسد، چرا که خداوند دقیق و آگاه است».
«یَابُنَىَّ اِنَّهَآ اِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فى صَخْرَهٍ اَوْ فِى السَّمـوَاتِ اَوْ فِى الاَْرْضِ یَاْتِ بِهَا اللّه‏ُ اِنَّ اللّه‏َ لَطیفٌ خَبیرٌ»(۲۱)
اشاره به اینکه اعمال نیک و بد هر قدر کوچک و کم ارزش، و هر قدر مخفى و پنهان باشد همانند خردلى که در درون سنگى در اعماق زمین یا در گوشه‏اى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر در سراسر عالم هستى آگاه است، آن را براى حساب و پاداش و کیفر حاضر مى‏کند و چیزى در این دستگاه گم نمى‏شود(۲۲).
قرآن کریم در قالب این تصویر بدیع و زیبا، علم و آگاهى الهى و حساب و کتاب دقیق قیامت را چنان روشن ترسیم نموده است که چشم‏انداز آن روح انسان را متأثّر مى‏سازد و درک حقیقت آن هر وجدان بیدارى را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و او را به مراقبت نسبت به تک تک اعمالش فرا مى‏خواند(۲۳).
۲ ـ در صحنه‏اى دیگر «مؤمن آل فرعون» را مى‏بینیم که قوم خود را مخاطب قرار داده، مى‏گوید:
«اى قوم من! … هر کس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او کیفر داده مى‏شود، امّا کسى که عمل صالحى انجام دهد خواه مرد باشد یا زن در حالى که مؤمن باشد، وارد بهشت مى‏شود و روزى بى‏حسابى به او داده خواهد شد».
«مَنْ عَمِلَ سَیِّئَهً فَلاَ یُجْزَىآ اِلاَّ مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولـئِـکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ»(۲۴)
او در این سخن حسابشده‏اش از یک سو به عدالت خداوند در مورد مجرمان اشاره مى‏کند که تنها به مقدار جرمشان جریمه مى‏شوند، و از سوى دیگر اشاره به فضل بى‏انتهاى او که در مقابل یک عمل صالح پاداش بى‏حساب به مؤمنان داده مى‏شود و هیچ‏گونه موازنه‏اى در آن رعایت نخواهد شد؛ پاداشى که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و حتى به فکر انسان خطور نکرده است.
به هر حال او با این سخن کوتاه خود این واقعیت را بیان مى‏کند که متاع این جهان گر چه ناچیز است و ناپایدار، ولى مى‏تواند وسیله رسیدن به پاداش بى‏حساب گردد و چه معامله‏اى از این پرسودتر(۲۵).

۵ ـ احساس مسئولیت و حالت آماده‏باش دائمى

یکى از آثار پر برکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت و وظیفه‏شناسى در عمق وجود انسانهاست، به گونه‏اى که تمام افکار و کردار آدمى را تحت شعاع قرار مى‏دهد و او در مقابل هر کارى خود را موظف به پاسخگویى مى‏داند.
از این رو کوتاه‏ترین لحظات عمر نیز ارزشى فوق‏العاده مى‏یابد و انسان خود را همچون مسافرى خواهد دانست که باید از فرصتها بیشترین بهره را ببرد و رهتوشه آخرت را هر چه بیشتر و بهتر برگیرد.
«انسان مؤمن به حیات جاویدان، همواره کمال دقت را در اندیشه‏ها و خُلق و خویها و اعمال و رفتار خویش به کار مى‏برد؛ زیرا مى‏داند که به اینها به چشم یک سلسله امور زودگذر نباید نگاه کرد، اینها همه پیش‏فرستاده‏هاى انسان به سراى دیگر است و در سراى دیگر با این سرمایه‏ها باید زندگى کند»(۲۶).
بدین سان مى‏توان دریافت که این اعتقاد ماتریالیست‏ها و هواداران آنها که مى‏پندارند اعتقاد به حیات بازپسین سبب مى‏شود تا قدرت تحرک و نشاط را از آدمى سلب نموده، او را به انزواطلبى بکشاند، تا چه حد خام و پوچ است؛ زیرا همان‏گونه که گفتیم، ایمان به وجود دادگاهى که تمام اعمال انسان بى‏کم و کاست در آن مورد بررسى قرار مى‏گیرد و هیچ راهى براى فرار از چنگال مجازات آن نیست، انسان را سخت تکان مى‏دهد و روح خفته او را بیدار مى‏کند و او را به وظیفه‏شناسى فرا مى‏خواند و نه تنها او را به رخوت و سستى دعوت نمى‏کند، بلکه بر عکس روح تقوا و تعهد و احساس مسئولیت را در وى زنده مى‏کند. جلوه‏هایى از این تأثیر شگرف اعتقاد به معاد را مى‏توان در میان داستانهاى قرآن سراغ گرفت؛ از جمله:
۱ ـ خداوند متعال پس از آنکه موسى علیه‏السلام را از وراى شجره طور (طُوى) با نداى روح‏پرور خود مورد خطاب قرار داده، او را به مقام رسالت مفتخر نمود، پس از یاد کرد «توحید» به سراغ مسئله «معاد» رفته مى‏فرماید:
«رستاخیز به طور قطع خواهد آمد، من مى‏خواهم آن را پنهان کنم تا هر کس در برابر سعى و کوشش خود جزا ببیند».
«اِنَّ السَّـاعَهَ اتِیَهٌ اَکَادُ اُخْفِیهَا لِتُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعى»(۲۷)
مخفى نگاه داشتن زمان قیامت نقش مؤثّرى در اصلاح و تربیت انسان ایفا مى‏کند و او را به تلاش و جدّیت وا مى‏دارد، چرا که اگر همه چیز براى انسان مکشوف بود زندگى انسانها را با خمودى مواجه مى‏ساخت و جلوى نشاط و تحرّک آنها را مى‏گرفت. آرى در پرتو این مجهول بودن است که بیم و امید و اشتیاق و انتظار و تلاش و کارزار، و به هر حال سایر ابعاد یک زندگى زنده و پویا، معنى و مفهوم مى‏یابد، و مخفى بودن زمان تحقّق آن روز عظیم است که انسان را در حالت آماده‏باش دائمى نگاه داشته و روح تقوا و پرهیز از معاصى را در نهاد وى زنده نگاه مى‏دارد(۲۸).
۲ ـ در صحنه‏اى دیگر مى‏بینیم خداوند بنى‏اسرائیل را مورد خطاب قرار مى‏دهد و مى‏فرماید:
«(حال که فرعونیان را غرق نمودیم، به دنبال این نجات بزرگ) در این سرزمین سکونت نمایید، امّا بدانید هنگامى که وعده آخرت فرا رسد همه شما را به پاى میزان حساب حاضر خواهیم کرد».
«وَ قُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنىآ اِسْرَآئیلَ اسْکُنُوا الاَْرْضَ فَاِذَا جَآءَ وَعْدُ الاْخِرَهِ جِئْنَا بِکُمْ لَفیفًا»(۲۹)
یعنى حال که وارث سرزمین و اموال فرعونیان شده‏اید و خداوند شما را جایگزین آنها نمود باید بدانید مسئولیت خطیرى بر دوش شما گذارده شده که به ازاى آن در قیامت از شما سؤال خواهد شد؛ پس نیک بنگرید که چگونه وارثانى هستید و از خود نیز چه به ارث مى‏گذارید!
۳ ـ «مؤمن آل یاسین» هم قوم خود را به مسئله معاد و بازگشت به سوى خدا و لزوم آمادگى براى آن روز فرا مى‏خواند و مى‏گوید:
«من چرا کسى را پرستش نکنم که مرا آفریده است؟ و همگى به سوى او بازگشت مى‏کنید».
«وَ مَا لِىَ لاَآ اَعْبُدُ الَّذى فَطَرَنى وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(۳۰)
در حقیقت این مرد الهى در کلام خود دو دلیل براى لزوم عبودیت پروردگار ذکر کرده: نخست اینکه او خالق ماست و تمام هستى ما و علم و دانش و قدرت ما همه از اوست و دیگر اینکه جهان دیگرى در پیش است که همه به آن مى‏پیوندند و به سوى خدا و دادگاه عدلش باز مى‏گردند(۳۱).
لذا ایمان به معاد مى‏تواند ضامن اجرایى خوبى براى عمل به تکالیف و احکام الهى باشد و روح تسلیم و عبودیت را بر وجود آدمى حاکم سازد.

۶ـ عبرت‏آموزى

یکى دیگر از میوه‏هاى شیرین و ثمرات نیکوى درخت پربار ایمان به معاد، عبرت‏آموزى از تاریخ گذشتگان و پندآموزى از فراز و نشیب زندگى است.
آدمى در پرتو ایمان و باور به معاد چشمانى نافذ و حقیقت‏بین مى‏یابد، که از ظواهر امور به باطن آنها دیده مى‏گشاید و از خانه غرور به خانه شعور پا مى‏نهد.
تحوّلات دنیا، دگرگونیهاى روزگار، آمدنها و رفتنها همه و همه آینه‏هاى تمام‏نمایى هستند که به خوبى ناپایدارى این دنیا و جلوه‏هاى فریباى آن را نشان مى‏دهند و انسان را از دلبستن به دنیا و فرو رفتن در گرداب غفلت بر حذر مى‏دارند، به شرط آنکه انسان تنها تماشاگر حوادث نباشد، بلکه از مدرسه روزگار، درس عبرت آموزد و خود را براى دانشگاه قیامت مهیا سازد:
اى خوشا چشمى که عبرت‏بین بود *** عبرت از نیک و بدش آیین بود
امیر مؤمنان على علیه‏السلام در سفارش به پندپذیرى از تاریخ مى‏فرماید:
«اگر راهى براى زندگى جاودانه وجود مى‏داشت، یا از مرگ گریزى بود، حتما سلیمان بن داوود علیه‏السلام چنین مى‏کرد، او که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه با نبوت و مقام بلند قرب و منزلت، در اختیارش قرار داد. امّا آن‏گاه که پیمانه عمرش لبریز و روزى او تمام شد تیرهاى مرگ از کمانهاى نیستى بر او باریدن گرفت و خانه و دیار از او خالى گشت، خانه‏هاى او بى‏صاحب ماند و دیگران آنها را به ارث بردند.
مردم! براى شما در تاریخ گذشته درسهاى عبرت فراوان وجود دارد، کجایند عمالقه و فرزندانشان؟ کجایند فرعونها و فرزندانشان؟ کجایند مردم شهر رس، آنها که پیامبران خدا را کشتند و چراغ نورانى سنّت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جباران را زنده ساختند؟»(۳۲)
قرآن کریم پس از بیان سرگذشت دردناک قوم نوح و عاد و ثمود و قوم شعیب و قوم لوط و سرگذشت فرعونیان، ماجراى آنها را درس عبرتى مى‏داند براى همه کسانى که از عذاب آخرت در ترس و بیم به سر مى‏برند، و پشتشان از
شنیدن حوادث هولناک قیامت مى‏لرزد؛ آنجا که مى‏فرماید:
«در این (سرگذشتهاى عبرت‏انگیز و حوادث شوم و دردناکى که بر گذشتگان رفت) علامت و نشانه‏اى است براى کسانى که از عذاب آخرت مى‏ترسند؛ همان روزى که همه مردم در آن گرد مى‏آیند».
«اِنَّ فى ذلِکَ لاَیَهً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الاْخِرَهِ ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ»(۳۳)
آرى آنها که به رستاخیز ایمان دارند، با دیدن هر یک از این نمونه‏ها و سرنوشت شومى که چنین اقوامى بدان گرفتار آمدند، دلهایشان تکان مى‏خورد، و از ماجراى آنها عبرت مى‏گیرند و راه خود را باز مى‏یابند و دامان خود را به گناهانى که آنها بدان آلوده شدند نمى‏آلایند.
امّا آنها که ایمانى به قیامت ندارند، دریچه دلهایشان بر واقعیتهاى زندگى بسته شده، تنها سر در آخور زندگى دارند و از آخرت غافل‏اند. از این رو از کنار تمامى حوادث و تحوّلات زندگى به سادگى مى‏گذرند و دلهاى سنگ و سختشان از مواعظ و عبرتهاى فراوان عالم هیچ تأثیر نمى‏پذیرد:
هر که آخربین بود او مؤمن است *** هر که آخوربین بود او بیدن است

پی نوشت ها:

۱ ـ امیل، ص ۵۴۷٫
۲ ـ شعراء / ۵۰٫
۳ ـ تفسیر نمونه، ج ۱۵، ص ۲۳۱٫
۴ ـ پیام قرآن، ج ۵، ص ۱۸٫
۵ ـ مثنوى معنوى، دفتر سوم.
۶ ـ تحریم / ۱۱٫
۷ ـ تفسیر المیزان، ج ۱۹، ص ۶۹۵٫
۸ ـ نگاهى دوباره بر تربیت اسلامى، ص ۸۵٫
۹ ـ نهج البلاغه، خطبه ۹۹٫
۱۰ ـ مؤمن / ۳۹٫
۱۱ ـ تفسیر نمونه، ج ۲۰، ص ۱۰۶٫
۱۲ ـ قصص / ۸۰٫
۱۳ ـ هود / ۸۴٫
۱۴ ـ اراده الاعتقاد، ص ۱۳۱، به نقل از: سیکولوجیه القصّه فى القرآن، ص ۳۵۵٫
۱۵ ـ بنگرید به: تفسیر فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۳۸۷٫
۱۶ ـ بقره / ۲۴۹٫
۱۷ ـ طه / ۷۲ و ۷۳٫
۱۸ ـ پیام قرآن، ج ۵، ص ۳۹۳٫
۱۹ ـ هود / ۲۹٫
۲۰ ـ انسان و ایمان، ص ۴۲٫
۲۱ ـ لقمان / ۱۶٫
۲۲ ـ تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۵۱٫
۲۳ ـ بنگرید به: تفسیر فى ظلال القرآن، ج ۵، ص ۲۷۸۹٫
۲۴ ـ مؤمن / ۴۰٫
۲۵ ـ تفسیر نمونه، ج ۲۰، ص ۱۰۷ با تلخیص.
۲۶ ـ زندگى جاوید یا حیات اخروى، ص ۳۶٫
۲۷ ـ طه / ۱۵٫
۲۸ ـ بنگرید به: تفسیر فى ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۳۳۱٫
۲۹ ـ اسراء / ۱۰۴٫
۳۰ ـ یس / ۲۲٫
۳۱ ـ پیام قرآن، ج ۵، ص ۳۹۱٫
۳۲ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲٫
۳۳ ـ هود / ۱۰۳٫

 

 

 

 

مقدمه

همه عقاید دینی در رفتار انسان مؤثر است؛ هر چند تأثیر آنها یکسان نیست. از میان عقاید دینی، اعتقاد به رستاخیز و معاد یکی از نافذترین و مؤثرترین باورها در جهت دادن به رفتار آدمی و تربیت و اصلاح اوست.

بدون شک، ایمان به معاد تأثیر بسیار عمیق و گسترده ای در اعمال انسانها دارد. اصولاً اعمال انسان بازتاب اعتقادات اوست، یا به تعبیر دیگر رفتار هر کسی با جهان بینی او ارتباط مستقیم و تنگاتنگ دارد.

کسی که میداند تمام اعمالش بی کم و کاست به زودی در دادگاهی مورد بررسی قرار می گیرد که قضاتش از همه چیز آگاهند، نه توصیه ها در آن مؤثر است و نه رشوها و نه حکم دادگاهش تجدید نظر دارد؛ سپس بر طبق آن پاداش و کیفر می بیند. نه فقط در اصلاح خود می کوشد، بلکه در انجام اعمال گوناگونش فوق العاده سخت گیر و موشکاف است. چنین عقیده ای نقش شایانی در پرورش روح انسان دارد و آثار تربیتی شگرفی در زندگی فردی و اجتماعی او به ارمغان می آورد، در این بحث برآنیم تا با مراجعه به آیات نورانی قرآن کریم و دیگر منابع دینی، آثار فردی اعتقاد به معاد را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم.

واژه معاد

واژه معاد از ماده عود است که معانی مختلفی دارد، در لغت به معنای بازگشت و عودت است و البته این واژه به عنوان مصدر میمی، اسم زمان و مکان، می تواند مورد توجه قرار گیرد. و معنای اصطلاحی آن، زندگی در عالم آخرت و حیات پس از مرگ است.

جایگاه معاد در قرآن کریم

اصل معاد در دین مبین اسلام بدان معناست که همه انسانهایی که در این عالم به دنیا آمده و بعد از مدتی زندگی در این عالم می میرند، همگی در جهان دیگری زنده شده و در قیامت در دادگاه عدل الهی حضور یافته و پس از رسیدگی به اعمال و رفتار آنها در دنیا، در بهشت و سعادت جاودانه یا در دوزخ خشم و غضب الهی همیشه خواهند بود.

یک نظر اجمالی به آیات قرآن کریم نشان می دهد که در میان مسائل عقیدتی هیچ مسأله ای در اسلام بعد از توحید به اهمیت مسأله معاد و اعتقاد به حیات بعد از مرگ و حسابرسی اعمال بندگان و پاداش و کیفر و اجرای عدالت نیست. وجود حدود هزار و دویست آیه درباره معاد در قرآن و این که بسیاری از سوره های اواخر قرآن به طور کامل یا به طور عمده درباره معاد و مقدمات و علایم و نتایج آن سخن می گوید، شاهد گویای این مدعا است.

در جای جای قرآن مجید بعد از موضوع ایمان به خدا، ایمان به جهان دیگر آمده و تقریبا در ۳۰ آیه این دو موضوع را قرین هم قرار داده و یؤمنون بالله و الیوم الآخر یا تعبیری شبیه آن فرموده است و در بیش از صد آیه اشاره به الیوم الآخر یا الآخر فرموده است.(۱)

در راه ارائه همین مسأله و بیان همین اندیشه ها و اعتقادات بود که پیامبر اسلام(ص) گرفتار مشقتها و آزار و اذیتهای سخت و طاقت فرسای مشرکین شدند و همچون سایر انبیای الهی مورد تهمت های فراوان قرار گرفتند، تا آنجا که او را مجنون خواندند. قرآن کریم دراینباره می فرماید: وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ * أَفْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِ جِنَّهٌ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلالِ الْبَعِیدِِ(۲) و کسانی که کفر ورزیدند گفتند: آیا شما مردم را آگاه سازیم از مردی که مدعی است هنگامی که بدنهای شما به کلّی متلاشی گردید و استخوان های شما پوسید و خاک شد، بار دیگر آفرینش جدید و حیات تازه ای پیدا می کند؟ او یا به خداوند، دروغ و کذب نسبت میدهد و یا دچار جنون و دیوانگی گشته است. امّا در واقع چنین نیست، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند در عذابی سخت و در ضلالت و گمراهی عمیقی گرفتارند.

مسأله معاد و جهان آخرت همواره در سرلوحه دعوت انبیاء قرار داشته است و پیامبران الهی علیرغم مخالفتهای سرسختانه مردم در پیشروی چنین مسأله ای، همواره بر آن تأکید داشته و مردم را به اعتقاد به چنین اصلی دعوت نموده اند و این مقاومت و پایداری انبیاء در طرح مسأله معاد و آشنا ساختن مردم با مسأله جهان پس از مرگ، نشانگر اهمیت فوق العاده این اصل اعتقادی در زندگی بشر و سعادت و کمال نهایی انسان است. علم و آگاهی به اصل مسأله معاد تأثیر مستقیم در رفتار و کردار فرد و جامعه داشته و زندگی انسان را متحوّل می سازد. شناخت رابطه میان دنیا و آخرت و مقدمه بودن این جهان برای جهان دیگر نیز نقش بسزایی در رفتار آدمی دارد.

اگر فرد بداند که آنچه در این دنیا انجام میدهد در سرای دیگر نیز همان را باز خواهد یافت، مسلما در رفتار و عمل کرد خویش دقت و ملاحظه بیشتری خواهد نمود.

آثار فردی اعتقاد به معاد

آثار دنیوی ایمان به معاد در دو بعد فردی و اجتماعی قابل بررسی است؛ مقصود از آثار فردی آن دسته از آثار است که در زندگی شخصی هر فردی متجلّی می شود. برخی از آثار فردی اعتقاد به معاد عبارتند از:

۱ اعتقاد به معاد به زندگی مفهوم می بخشد.

از اثرات ایمان به رستاخیز در شکل دادن به زندگی انسان این است که اگر زندگی بعد از مرگ نباشد زندگی این جهان پوچ و بیهوده خواهد بود.

اگر انسان به زندگی پس از مرگ معتقد نباشد و مرگ را آخرین نقطه حیات بداند، این زندگی برای او مفهومی نخواهد داشت. با اندکی توجّه، خود را در یک حالت بی هدفی و بی وزنی احساس می کند و زندگی را پوچ و بیهوده می بیند، با خود می اندیشد که بالأخره پس از این همه تلاش و فعالیت و تهیه وسائل زندگی، چه می شود؟ و اگر پاسخ بشنود که هیچ، می میرد و زندگی پایان می گیرد، سخت ناراحت و آزرده می گردد و شاید به همین دلیل است که بسیاری از مردم کشورهای صنعتی و پیشرفته با این که از لحاظ زندگی مادی در رفاه هستند، همواره از زندگی ناله می کنند و خود را با انواع سرگرمی ها مشغول می سازند، این برای آن است که از فکر کردن درباره پوچی و بی هدفی زندگی فرار کنند.

این انسانها که وجود خود را احساس می کنند، اگر توجّهی به عدم خود نیز در چند بعد، به نمایند، وحشت نموده و یک حالت اضطراب، نگرانی بر آنها حکم فرما می شود. هنگامی که فرد، دلیلی بر هستی خود نبیند در این دنیا خود را بیگانه احساس می کند و خود را به صورت وصله ناجوری می بیند.

به راستی اگر جنین در شکم مادر دارای هوش و دانشی باشد، امّا خبری از بیرون رحم نداشته باشد و درباره زندگی در آن محیط بیندیشد چه حالی پیدا خواهد کرد، آیا حیات خود را پوچ و بی هدف و بیحاصل نخواهد دانست؟ و سراسر زندگیش را اضطراب فرا نخواهد گرفت؟

آنان که حیات را به همین چند روزه دنیا محدود می دانند و بر این گمانند که با سپری شدن آن، چیزی جز فنا و نیستی در انتظارشان نیست، از این که پا به عرصه هستی گذاشته اند گله دارند و می گویند: ای کاش به دنیا نمی آمدیم. اینان به زندگی بدبین اند؛ زیرا در آن چیزی جز مشکل و رنج نمی بینند چیزی که مایه دلخوشی آنان باشد در آن یافت نمی شود.

امّا اگر یقین داشته باشیم که منزلگاهی در پیش داریم آن منزلگاه عدم نیست، هستی است، در یک سطح عالیتر حیاتی است که با زندگی این دنیا هیچ چیزش قابل قیاس نیست، نه این تنگ نظریها وجود دارد، نه بخلها، نه کینه ها، نه حسادتها، نه ناامنی ها و نه دردها و رنجها، بلکه همه آرامش و صلح و صفا است و به تعبیر قرآن کریم:

دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ…(۳)گفتار آنها در بهشت این است که خداوندا منزهی تو و تحیّت آنها سلام است.

معتقد به معاد، باور دارد که زندگی به این چند روز دنیا محدود نیست، بلکه این زندگی در آنچه در پیش روی دارد از مقایسه قطره به دریا نیز کمتر است.

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الاْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ(۴) این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست، و زندگی حقیقی همانا در سرای آخرت است؛ ای کاش می دانستند.

بنابراین، یکی از آثار عقیده به زندگی پس از مرگ، مفهوم دادن و هدف بخشیدن به زندگی و از بیهودگی در آوردن است.

با وجود اعتقاد به معاد، زندگی هدفدار می شود چنین شخصی می داند که خداوند او را بیهوده نیافریده و به زودی به سوی خداوند باز می گردد، چنان که خداوند می فرماید: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ(۵) آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما باز نمی گردید؟

فردی که به معاد اعتقاد دارد، زندگی دنیا را مقدمه ای برای آخرت و دنیا را مزرعه ای برای آخرت می داند. ازاین رو سعی می کند با مشکلات زندگی مبارزه کند و به سوی هدف مقدس گام بردارد.

بنابراین، اگر ما یقین داشته باشیم که منزلگاهی که در پیش داریم، منزلگاه عدم نیست، هستی است در یک سطح عالی تر، ادامه همین حیات است در یک افق بالاتر، و همه تلاشها و کوششها سرانجام به آن منتهی می گردد، در این حالت زندگی ما از پوچی و بیهودگی خارج می شود و مفهوم می گیرد.

۲ کنترل غرایز و شهوات

تا زمانی که انسان در این دنیا استقرار دارد، دلش از تمنّا و خواهش ها باز نمی ایستد، امّا وقتی در پرتو ایمان به غیب و اعتقاد به سرای باقی دریافت که فرصت دنیا بسیار محدود و بهره آن نیز بسیار ناچیز است، و حتّی در قلمرویی که به دست می آید نمی توان آن را برای همیشه حفظ کرد و خوشی ها و لذایذ واقعی نیز در همین ایّام کوتاه خلاصه نمی شود، دیگر نه هر دم امواج خواسته های بی پایان بر دلش استیلا می یابد که خود را به همه چیز وابسته کند و موجب انهدام خویشتن گردد و نه از این که بیش از حد از نعمت ها و ثروت های دنیا برخوردار نشده، آزرده خاطر می شود.

در زندگی دنیا هم آرزوهای بلند و هم یأس های عمیق در کمین انسان نشسته اند و هر دو کشنده اند و هر دو تهدید کننده زندگی اند، و آنچه هر دو را در بند می کشد، یاد مرگ است. یاد مرگ هم آمال و هم آلام را که هر دو بی حد جلوه می کنند، محدود می کند و آنها را آن چنان که هستند کوچک نشان می دهد و تاب و طاقت آدمی را افزایش می دهد و او را بر ادامه زندگی قادر می سازد.

رسول گرامی اسلام فرمود: از بین برنده لذتها را یاد کنید، سؤال شد: آن چیست؟ فرمود: مرگ… و مرگ اولین منزل از منازل سرای آخرت، و آخرین مرحله از مراحل ( زندگی) دنیاست.(۶)

امام علی(ع) یاد مرگ را اصلاحگر انسان و تربیت کننده روح بشر می خواند و می فرماید:

الا فاذکروا هادم اللَّذات و منغِّص الشهوات و قاطع الاُمنیات عند المساوَرهِ لِلاْعمالِ القبیحه(۷) به هنگام تصمیم بر کارهای زشت، مرگ را که نابود کننده لذت ها و مکدّرکننده شهوت و قطع کننده آرزوهاست به یاد آورید.

قرآن کریم نیز از این تأثیر نافذ و مؤثر ایمان به معاد در آیات متعددی سخن می گوید، از جمله:

۱ مؤمن آل فرعون قوم خود را که سخت فریفته دنیا بودند و همین امر آنها را به انواع ستم ها و بیدادگری ها آلوده ساخته بود، نصیحت کرده آنها را به ناپایداری زندگی دنیا و ابدی بودن سرای آخرت متوجّه می سازد و می گوید:

یَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الاْآخِرَهَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ(۸) ای قوم من! (به این دنیا دل نبندید که) این زندگی دنیا متاع زودگذری است و آخرت سرای همیشگی و ابدی است.

مسأله تنها فانی بودن این دنیا و باقی بودن سرای آخرت نیست، مسأله مهم، مسأله حساب و جزاست: هر کس عمل بدی انجام دهد فقط به اندازه آن به او کیفر داده می شود، امّا کسی که عمل صالحی انجام دهد خواه مرد باشد یا زن در حالی که مؤمن باشد وارد بهشت می شود و روزی بی حسابی به او داده خواهد شد.

او در این سخنان حساب شده اش از یک سو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان می کند که تنها به مقدار جرمشان جریمه می شوند. و از سوی دیگر اشاره به فضل بی انتهای او که در مقابل یک عمل صالح پاداش بی حساب به مؤمنان داده می شود و هیچگونه موازنه ای در آن رعایت نخواهد شد، پاداشی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و حتی به فکر انسانی خطور نکرده است. و از سوی سوم لزوم توأم بودن ایمان و عمل صالح را یادآور می شود.

و از سوی چهارم مساوات مرد و زن در پیشگاه خداوند و در ارزشهای انسانی.

به هر حال، او با این سخن کوتاه خود این واقعیت را بیان می کند که متاع این جهان گرچه ناچیز است و ناپایدار، ولی می تواند وسیله رسیدن به پاداش بی حساب گردد، چه معامله ای از این پرسودتر؟! ضمنا تعبیر به مثله اشاره به این است که مجازاتهای عالم دیگر شبیه همان کاری است که انسان در این دنیا انجام داده است، شباهتی کامل و تمام عیار.

تعبیر به غیر حساب ممکن است اشاره به این مطلب باشد که نگاه داشتن حساب عطایا مخصوص کسانی است که مواهب محدودی دارند و می ترسند اگر حساب را نگه ندارند گرفتار کمبود شوند، امّا کسی که خزائن نعمتهای او نامحدود و بی پایان است و هر قدر ببخشد کاستی در آن پیدا نمی شود، زیرا هر قدر از بینهایت بر دارند باز هم بینهایت است !نیاز به حسابگری ندارد.(۹)

۲ قرآن کریم از گروهی افراد با ایمان یاد می کند که در برابر انسان های فریفته ثروت و آنان که جاه و جلال و زرق و برق زندگی قارون چشمانشان را خیره کرده بود و آرزوی لحظه ای زندگی همچون وی را در دل می پروراندند، می گفتند:

وای بر شما! چه می گویید، ثواب و پاداش الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است.

…وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا…(۱۰))

ایمان به معاد، چنان افق فکری آنها را وسعت بخشیده بود که به ثروت سرشار قارون و حشمت و جلال او به چشم تحقیر می نگریستند و این جلوه های فریبنده و زودگذر را در برابر ثواب و پاداش الهی هیچ می انگاشتند.

۳ حضرت شعیب(ع) در برابر قوم خود که در سنگلاخ شرک و بت پرستی سرگردان بودند و نه تنها بت، که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را هم می پرستیدند، و برای کسب و تجارت پر رونقشان به تقلّب و کم فروشی و خلافکاری های دیگری آلوده شده بودند، یاد قیامت را به آنها گوشزد می نماید و ایشان را از عذاب فراگیر الهی بیم می دهد، تا شاید به خود آیند و از مفاسد اقتصادی خود دست شویند:

…وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ(۱۱) ای قوم من! .. . پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشی نزنید). من شما را در خیر و خوبی می بینم و از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم.

۳ آرامش روحی روانی

از آنجا که روی برتافتن از معنویت و اخلاق و گرایش به ارزشهای مادّی، برخلاف ساختار روحی روانی انسان و در جهت عکس قانون خلقت است، بشریت با بحرانهای بسیاری دست به گریبان می باشد و هر چه این حرکت معکوس تداوم یابد این بحران شدیدتر می شود.

یکی از پیامدهای بی اعتنایی انسان به معنویت، که طعم خوش حیات را در کام انسانها تلخ کرده، افسرگی و اضطراب است.

اینگونه انسانها، زندگی را منحصر به دنیا و دنیا را همه دوره حیات خود می پندارند و به فرموده قرآن کریم شعار چنین افرادی این است: وَقَالُوا مَا هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ(۱۲) آنها گفتند: چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست؛ گروهی از ما می میرند و گروهی جای آنها را می گیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی کند! آنان به این سخن که می گویند علمی ندارند، بلکه تنها حدس میزنند (و گمانی بی پایه دارند)!

زندگی برای چنین افرادی همین مدت محدود، همراه با همه رنجها، سختیها و مشکلات گوناگون است. ازاین رو، افسردگی، ناامیدی، اضطراب روانی، بلاتکلیفی، احساس پوچی و بی هدفی بر اینگونه زندگی سایه می افکند و حتی در زمانهایی که به لذتهای ناپایدار و زودگذر این دنیا رو می آورد نیز ترس و وحشت و اضطراب آنها را رها نمی کند.

قرآن کریم می فرماید: وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَی(۱۳) و هر کس از یاد من رویگردان شود زندگی تنگ (و سختی) خواهد داشت، و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم.

طبیعت دنیا مستلزم آن است که انسان همیشه به آنچه می خواهد و دوست دارد نرسد. با سختیها و ناملایمات، شکستها و ناکامیها، ضرر و زیانها و بسیاری چیزهای ناخوشایند دیگر مواجه شود. ایستادگی در برابر مشکلات و ناامید نشدن، محتاج به جهانبینی استواری است که بتواند مقاومت در برابر آنها را برای انسان توجیه کند. تنها جهانبینی الهی و ایمان معاد است که از عهده این مشکل برمی آید: أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلاْءِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ(۱۴) پس آیا کسی که خدا سینه اش را برای (پذیرش) اسلام گشاده، و (در نتیجه) برخوردار از نوری از جانب پروردگارش می باشد (همانند فرد تاریک دل است؟) پس وای بر آنان که از سخت دلی یاد خدا نمی کنند، اینانند که در گمراهی آشکارند.

جهانبینی مادی، توان توجیه منطقی و منطبق با فطرت سلیم را ندارد و معتقدان به آن، در مقابل مشکلات خلع سلاح هستند.(۱۵) شاهد این مدعا وجود بیماریهای روحی حادّ و بحرانهای شدید اخلاقی در دنیای معاصر به ویژه در جوامع مادی غرب است.

وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ، أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ(۱۶) و کسانی که کفر می ورزیدند، کارهایشان چون سرابی در زمینی هموار است که تشنه، آن را آبی می پندارد، تا چون بدان رسد آن را چیزی نیابد و خدا را نزد خویش یابد و حسابش را تمام به او دهد و خدا زود شمار است. یا (کارهایشان) مانند تاریکی هایی است که در دریایی ژرف است که موجی آن را می پوشاند و روی آن موجی دیگر است و بالای آن ابری است. تاریکی هایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است. هرگاه (غریق) دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را می بیند، و خدا به هرکس نوری نداده باشد، او را نوری نخواهد بود.

ملاکها و ارزشهای مادّی، توان توجیه و تبیین این امر را ندارند و انسان را در نیمه راه زندگی رها کرده و قدرت روبه رو شدن و تصمیم گیری در برابر حوادث را از انسان سلب می کند. اینجاست که انسان از انسانیت خود خلع و به موجودی زبون و بی اراده و افسرده تبدیل می شود و زندگی را بی ارزش می یابد و اضطراب و نگرانی و افسردگیها بر او هجوم می آورد.

به هر حال، عامل اصلی این نگرانیها عمدتا احساس پوچی و بی هدف بودن زندگی، احساس نداشتن پناهگاه در مشکلات طاقت فرسا، تصویر وحشتناک از مرگ و بدبینی و ترس از آینده جهان و آینده زندگی فردی است. بدون شک ایمان به سرای دیگر و زندگی جاویدان در آن عالم، توأم با آرامش و عدالت، میتواند به این نگرانیها پایان دهد.(۱۷)

افرادی که به جهان آخرت ایمان راسخ ندارند و فقط به لذایذ و کامیابی های دنیوی اهمیت می دهند؛ از جهات مختلف گرفتار تشویش خاطر و اضطراب می گردند:

  1. در اثر احساس شکست در برابر موانع طبیعی، قانونی و اجتماعی که سدّ راه آنان در رسیدن به کامیابی های مطلوب و دلخواهشان می باشد.
  2. به خاطر مصایب و ناملایمات طبیعی و غیرطبیعی که از زندگی دنیوی انفکاک پذیر نیست.
  3. اندیشه و تصور مرگ که در نظر آنان به منزله پایان مطلق حیات می باشد.

برعکس، ایمان راسخ به جهان پس از مرگ، همه عوامل یاد شده را خنثی می کند، زیرا:

اولاً: زندگی دنیوی جز مزرعه و کشتزاری برای حیات اخروی نیست، و تمتعات مادّی تا آنجا مجاز می باشد که مانع رسیدن انسان به سعادت ابدی نگردد:

وَمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الاْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ(۱۸)

ثانیا: تحمّل شداید و ناگواری ها به انگیزه به دست آوردن رضای الهی، پاداش های اخروی بزرگی را به دنبال دارد:

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ أُولَئِکَ * عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ(۱۹) آنها که هرگاه مصیبتی به آنها رسد می گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمی گردیم! اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدایت یافتگان.

قرآن کریم در جای دیگر پس از بیان این که انسان طبیعتا در برابر ناملایمات بی قراری و بی تابی می کند، از اقامه نماز، کمک به محرومان، ایمان به جهان آخرت، و ترس از عذاب الهی، به عنوان عوامل آرامش بخش یاد کرده و می فرماید:

إِنَّ الاْءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَ هُ الْخَیْرُ مَنُوعًا * إِلاَّ الْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ * وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ * وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ * وَالَّذِینَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ.(۲۰)

ثالثا: بر پایه ایمان به معاد، مرگ پایان زندگی نیست، بلکه دریچه ای به سوی جهان ابدی است، چنانکه امام علی(ع) می فرماید:

اَی¨ُّهَا النَّاسُ اِنَّا وَ اِی¨َّاکُمْ خُلِقْنَا لِلْبَقَاءِ لا لِلْفَنَاء، لَکِنَّکُمْ مِنْ دارٍ اِلی دارٍ تُنْقَلُونْ(۲۱) ای مردم، ما و شما برای بقاء و پایداری آفریده شده ایم، نه برای فناء و نابودی، ولی شما از سرایی به سرای دیگر منتقل می شوید.

  1. احساس مسئولیت و حالت آماده باش دائمی

یکی از آثار پر برکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت و وظیفه شناسی در عمق وجود انسان هاست، به گونه ای که تمام افکار و کردار آدمی را تحت الشعاع قرار می دهد و او در مقابل هر کاری خود را موظّف به پاسخگویی می داند.

قرآن کریم به منظور تأکید بر مسئولیت انسان در برابر عملکرد خویش با لحنی آمیخته به انکار و عتاب می فرماید: أَیَحْسَبُ الاْءِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًی(۲۲) آیا انسان گمان می کند بی هدف رها می شود؟

قرآن کریم در نفی این پندار؛ حیات مجدّد انسان، جریان مسئولیت خواهی و مؤاخذه انسان در روز قیامت را به او گوشزد می نماید: فَوَرَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِیْنَ * عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ(۲۳) پس سوگند به پروردگارت که از همه آنان خواهیم پرسید، از آنچه انجام می دادند.

معتقد به معاد، بر این باور است که روز قیامت در پیشگاه عدل الهی مؤاخذه خواهد شد و دایره مسئولیت او به کارهای ظاهری بزرگ محدود نمی شود: …وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ…وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ(۲۴) و اگر آنچه در دلهای خود دارید، آشکار یا پنهان کنید، خدا شما را به آن محاسبه می کند… و خداوند بر هر چیزی تواناست.

معتقد به معاد، بر این باور است که روز قیامت در پیشگاه عدل الهی تمام اعمال او، حتّی به اندازه وزن دانه خردل و یا ذرّه را نافذی بصیر و خبیر به نقد می کشد تا سرّه از ناسرّه مشخص گردد.

… وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ(۲۵) و اگر (عمل) هموزن دانه خردلی باشد آن را می آوریم و کافی است که ما حسابرس باشیم.

یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ * فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ(۲۶) در آن روز مردم با گروههای متفرّق بیرون می آیند تا اعمال آنها را به آنان نشان دهند پس هر کس به سنگینی یک ذره خوبی کند آن را می بیند و هر کس به سنگینی یک ذره بدی کند آن را می بیند. از این رو کوتاه ترین لحظات عمر نیز ارزشی فوق العاده می یابد و انسان خود را همچون مسافری خواهد دانست که باید از فرصت ها بیشترین بهره را ببرد و ره توشه آخرت را هر چه بیشتر و بهتر برگیرد.

  1. انجام اعمال صالح و اجتناب از گناه

عقیده به عالم پس از مرگ و بقای اثر اعمال آدمی، هم می تواند یک عامل بازدارنده قوی در برابر گناه و خطاکاری، و هم یک عامل محرّک نیرومند برای تشویق سرمایه گذاری مادی و معنوی در راه خدمت به خلق خدا و نیکی ها گردد.

اثراتی که ایمان به عالم پس از مرگ می تواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشویق افراد فداکار و مجاهد و لایق بگذارد به مراتب بیش از اثرات دادگاهها و کیفرهای معمولی، و بیش از پاداشها و تشویقهای عادی است؛ زیرا از مشخصات دادگاه رستاخیز این است که نه تجدید نظر در آن راه دارد، و نه توصیه و پارتی بازی، و نه می توان فکر قضات آن را با طرفند و ارائه مدارک دروغین تغییر داد، و نه تشریفات آن نیازمند به طول و تفصیل خواهد بود.

قرآن کریم می فرماید: وَاتَّقُواْ یَوْما لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئا وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَهٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ(۲۷) از روزی بپرهیزید که هیچ کس بجای دیگری جزا داده نمی شود و نه شفاعتی از او پذیرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل، و نه کسی به یاری او می آید.

همچنین میفرماید: وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَهَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ(۲۸) و هر کس از آنها که ظلم و ستم کرده، اگر تمامی روی زمین را در اختیار داشته باشد، در آن روز همه را برای نجات خویش می دهد، و هنگامی که عذاب الهی را می بینند پشیمانی خود را مکتوم می دارند (مبادا رسواتر شوند) و در میان آنها به عدالت داوری می شود و ستمی بر آنها نخواهد رفت.

و نیز در آیه ای دیگر می خوانیم : لِیَجْزِی اللّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ(۲۹) هدف این است که خداوند هر کس را به آنچه انجام داده جزا دهد چرا که خداوند سریع الحساب است.

به همین دلیل در قرآن مجید سرچشمه بسیاری از گناهان فراموش کردن روز جزا ذکر شده است: فَذُوقُوا بِمَا نَسِیتُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا…(۳۰) بچشید آتش دوزخ را به خاطر اینکه ملاقات امروز را فراموش کردید.

حتّی از پاره ای از تعبیرات استفاده می شود که انسان اگر گمانی در قیامت داشته باشد نیز از انجام بسیاری از اعمال خلاف خود داری می کند.(۳۱)

  1. عبرت آموزی

یکی دیگر از ثمرات نیکوی درخت پربار ایمان به معاد، عبرت آموزی از تاریخ گذشتگان و پندآموزی از فراز و نشیب زندگی است.

آدمی در پرتو ایمان و باور به معاد چشمانی نافذ و حقیقت بین می تواند از ظواهر امور به باطن آن دیده گشاید و از خانه غرور به خانه شعور پا نهد.

تحوّلات دنیا، دگرگونی های روزگار، آمدن ها و رفتن ها همه و همه آینه های تمام نمایی هستند که به خوبی ناپایداری این دنیا و جلوه های فریبای آن را نشان می دهند و انسان را از دل بستن به دنیا و فرو رفتن در گرداب غفلت برحذر می دارند، به شرط آن که انسان تنها تماشاگر حوادث نباشد، بلکه از مدرسه روزگار، درس عبرت آموزد و خود را برای دانشگاه قیامت مهیا سازد:

ای خوشا چشمی که عبرت بین بود عبرت از نیک و بدش آیین بود

انسان فطرتا جویای سعادت خویش است، از تصوّر وصول به سعادت غرق در مسرّت می گردد، و از فکر یک آینده شوم و مقرون به محرومیت، لرزه بر اندامش می افتد و سخت دچار دلهره و اضطراب می گردد. آنچه مایه سعادت انسان می گردد دو چیز است: یکی تلاش و دیگری اطمینان به شرایط محیط.

امام علی(ع) در سفارش به پندپذیری از تاریخ می فرماید:

اگر راهی برای زندگی جاودانه وجود می داشت، یا از مرگ، گریزی بود، حتما سلیمان بن داوود(ع) چنین می کرد، او که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه با نبوّت و مقام بلند قرب و منزلت، در اختیارش قرار داد . امّا آن گاه که پیمانه عمرش لبریز و روزی او تمام شد، تیرهای مرگ از کمان های نیستی بر او باریدن گرفت و خانه و دیار از او خالی گشت، خانه های او بی صاحب ماند و دیگران آنها را به ارث بردند.

مردم! برای شما در تاریخ گذشته درس های عبرت فراوان وجود دارد، کجایند عمالقه و فرزندانشان؟ کجایند فرعون ها و فرزندانشان؟ کجایند مردم شهر رس، آنها که پیامبران خدا را کشتند و چراغ نورانی سنّت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جبّاران را زنده ساختند؟(۳۲)

قرآن کریم پس از بیان سرگذشت دردناک قوم نوح و عاد و ثمود و قوم شعیب و قوم لوط و سرگذشت فرعونیان، ماجرای آنها را درس عبرتی می داند برای همه کسانی که از عذاب آخرت در ترس و بیم به سر می برند، و پشتشان از شنیدن حوادث هولناک قیامت می لرزد؛ آنجا که می فرماید:

إِنَّ فِی ذَلِکَ لایَهً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَهِ ذَلِکَ یَوْمٌ مّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ(۳۳) در این (سرگذشت های عبرت انگیز و حوادث شوم و دردناکی که بر گذشتگان رفت) علامت و نشانه ای است برای کسانی که از عذاب آخرت می ترسند؛ همان روزی که همه مردم در آن گرد می آیند.

آری، آنها که به رستاخیز ایمان دارند، با دیدن هر یک از این نمونه ها و سرنوشت شومی که چنین اقوامی بدان گرفتار آمدند، دل هایشان تکان می خورد، و از ماجرای آنها عبرت می گیرند و راه خود را باز می یابند و دامان خود را به گناهانی که آنها بدان آلوده شدند نمی آلایند.

امّا آنها که ایمانی به قیامت ندارند، دریچه دل هایشان بر واقعیت های زندگی بسته شده، تنها سر در آخور زندگی دارند و از آخرت غافل اند. ازاینرو از کنار تمامی حوادث و تحوّلات زندگی به سادگی می گذرند و دل های سنگ و سختشان از مواعظ و عبرت های فراوان عالم هیچ تأثیر نمی پذیرد.

پی نوشت ها:

  1. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج ۵، ص ۱۷، قم، انتشارات هدف،۱۳۷۲ ش.
  2. سوره سبأ، آیه ۷ و ۸٫
  3. سوره یونس،آیه ۱۰٫
  4. سوره عنکبوت، آیه ۶۴؛ ر.ک: سوره رعد، آیه ۲۶؛ سوره توبه، آیه ۳۸٫
  5. سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵٫
  6. بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۳۳، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت.
  7. نهج البلاغه، خطبه ۹۹٫
  8. سوره مؤمن،آیه ۳۹ .
  9. تفسیر نمونه، ج۲۰، ص ۱۰۶٫
  10. سوره قصص،آیه ۸۰٫
  11. سوره هود، آیه ۸۴٫
  12. سوره جاثیه، آیه ۲۴٫
  13. سوره طه، آیه ۱۲۴٫
  14. سوره زمر، آیه ۲۲٫
  15. قرآن و روانشاسی، ص ۳۳۶ ۳۳۵؛ ر.ک: سوره بقره، آیه ۱۵۸ و ۲۵۱ ۲۴۹ ؛ سوره معارج، آیه ۱۹ ۲۸٫
  16. سوره نور،آیه ۴۰ ۳۹٫
  17. پیام قرآن ج ۵، ص ۴۱۱٫
  18. سوره عنکبوت، آیه ۶۴٫
  19. سوره بقره، آیات ۱۵۶ ۱۵۷٫
  20. سوره معارج، آیات .۱۹ ۲۷٫
  21. شیخ مفید، ارشاد، ص ۱۲۷، چاپ دوم، نجف اشرف.
  22. سوره قیامت، آیه ۳۶٫
  23. سوره حجر، آیه ۹۳ ۹۲٫
  24. سوره بقره،آیه ۲۸۴٫
  25. سوره انبیاء،آیه ۴۷٫
  26. سوره زلزال،آیات ۸ ۶٫
  27. سوره بقره، آیه ۴۸٫
  28. سوره یونس، آیه ۵۴٫
  29. سوره ابراهیم، آیه ۵۱٫
  30. سوره السجده، آیه ۱۴٫
  31. سوره مطففین، آیه ۴٫
  32. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲٫
  33. سوره هود، آیه ۱۰۳٫

 

 






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


1 + 9 =