با خطیبی که اولین بار شعار «مرگ بر شاه» را در مشهد فریاد زد

با خطیبی که اولین بار شعار «مرگ بر شاه» را در مشهد فریاد زد برای دیدن امام (ره) تلویزیون کمیاب شد!شما در جریان مبارزات انقلابی‌تان، اولین کسی بودید که در مشهد مرگ بر شاه را به‌صورت علنی از منبر فریاد زدید. از آن روز و خاطره‌اش بگویید.
سال ۵۶، یک روز که نقاش داشت طبقه زیرزمین خانه‌ام را که در محله کوی پلیس تازه ساخته بودم، نقاشی می‌کرد، از منزل آیت‌ا… شیرازی تماس گرفتند که سریع خودت را برسان که باید بروی منبر.همان جا فهمیدم چه خبر است؛ غسل شهادت کرده و با اهل خانه خداحافظی کردم.
قرار بود چه مراسمی آنجا برگزار شود؟
آن روز قرار بود مراسم چهلم شهدای تبریز در منزل آیت‌ا… شیرازی برگزار شود.
استقبال مردم چطور بود؟
خیلی زیاد. وقتی رسیدم، جمعیت فراوانی آنجا جمع شده بودند؛ به‌طوری‌که در بیرون از خانه عده فراوانی تجمع کرده بودند.
و بالاخره رفتید بالای منبر…
بله، رفتم بالای منبر و شروع کردم به سخنرانی. آن روز برای اولین بار شعار مرگ بر پهلوی در مشهد سرداده شد؛ به طوری‌که بعدها نوار صوتی آن سخنرانی در کل کشور پخش شد و بازتاب خوبی هم در بین مبارزان سایر شهرهای کشور داشت.
نیروهای امنیتی چه واکنشی نشان دادند؟
خب چون برای اولین بار بود که این‌گونه به شاه توهین می‌شد، نیم ساعتی نگذشته بود که نیروهای شاه گاز اشک آور زدند و مردم هم فرار کردند.
دستگیر شدید؟
نه. راستش من هم متواری شدم و برای مدتی مخفی بودم.
با سایر نیروهای انقلابی هم ارتباط داشتید؟
بله. و اتفاقا در همان گیرودار بود که آیت ا… شیرازی به من گفت برای برپایی یک تظاهرات باید راهی کرمان شوم.
رفتید؟
البته! رفتم و آنجا سخنرانی انجام دادم و بعد از اینکه مردم کرمان به خیابان‌ها ریختند، به قائن سفر کردم و در آنجا هم منبر رفتم و تظاهراتی که مملو از جمیعت مردم این شهر بود، برپا شد.
چه مدت خارج از مشهد بودید؟
زمان زیادی نگذشت و بالاخره توانستم مدتی بعد به مشهد برگردم.
دقیقا چه روزی بود؟
جمعه خونین بود. آن روز صدها نفر از مردم مشهد به دست نیروهای ارتش به شهادت رسیده بودند.
به تظاهرکنندگان پیوستید؟
نه، چون مجبور شدم بروم بهشت رضا.
چرا؟
به من گفتند بروم بهشت رضا(ع) و شهدایی را که آنجا می‌آیند غسل بدهم و برایشان نماز بخوانم؛ چون واقعا تعداد شهدا زیاد بود و کسی هم وجود نداشت که کار دفن آن ها را بر عهده بگیرد. یادم می‌آید آن روز از صبح تا غروب در بهشت رضا(ع) ماندیم و شهدا را به خاک سپردیم.
یکی از روزهای جالب بعد از انقلاب مربوط به زمانی است که رادیو و تلویزیون به دست انقلابیان افتاده بود.خاطره‌ای از آن روز دارید؟
بله. زمانی‌که تلویزیون به دست نیروهای انقلابی افتاد و عوامل و پرسنل طرفدار و بعضا مفسد رژیم قبلی اخراج شده بودند، خیلی از مردمی که تا آن زمان تلویزیون نمی‌خریدند و آن را حرام می دانستند، اقدام به خرید آن کردند تا امام را ببینند. یادم می آید کار به جایی رسید که تلویزیون در مشهد کمیاب شده بود. همراه با مردم، خیلی از روحانیان هم تلویزیون می خریدند.
خود شما کی تلویزیون خریدید؟
یک روز که با شهید صادقی برای خرید تلویزیون رفتیم بازار، تا بعدازظهر به هرجایی‌که سر زدیم تلویزیون نداشتند! آخرش یکی از دوستانم تلویزیون قدیمی اش را که بی‌استفاده بود، به من قرض داد و کارم راه افتاد!

برای نشان دادن نفرتشان از شاه هزاری پاره می کردندآن روزها در تظاهرات علیه شاه ملبس بودید یا نه؟
چرا نبوده باشم؟!
خب به‌علت خطراتی که ممکن بود عوامل رژیم برایتان به وجود بیاورند.
بله.آن زمان اگر لباس طلبگی نمی پوشیدیم، انگار بدترین توهین ها را به ما
کرده اند و برای همین بود که حتی در تظاهرات هم لباس تنمان بود.
از تظاهرات قبل از پیروزی انقلاب، خاطره ای دارید که در ذهنتان ماندگار شده باشد؟
(فکر می کند)بله!تنفر مردم از شاه!
همین؟!
یادم می آید در یک تظاهرات، هرچه به مردم می گفتیم که بنشینند، به حرفمان نمی‌کردند که آخرش گفتیم: هرکسی ننشیند، شاه است و بعد در کمال تعجب، همه نشستند!
بگذریم. عکس و فیلم‌های زیادی از روز ۲۲ بهمن و حال‌وهوای مردم پایتخت وجود دارد؛ اما در مورد شهری مثل مشهد کمتر عنوان شده که آن روز چه شرایطی حاکم بود.
خب همه واقعا آن روز خوشحال بودند و سر از پا نمی‌شناختند. آن روزها مردم باهم خیلی مهربان شده بودند. حتی مثلا اگر دو خودرو باهم تصادف می‌کردند، صاحبانش روی هم را می‌بوسیدند و می‌رفتند.می خواهم بگویم به شکل عجیبی روحیات مردم تغییر کرده بود.شاید دلیلش این بود که بعد از سال ها شهر و کشورشان طعم آزادی را چشیده بود.
رفتار مردم عادی با طلبه‌ها و به خصوص افرادی مثل شما که ملبس در تظاهرات حضور می‌یافتید چطور بود؟
(می‌خندد) خوب بود!هیچ‌وقت یادم نمی‌رود. روز ۲۲ بهمن چند جوان در میدان شهدا جلوی مرا گرفتند و گفتند: حاج آقا تو هم باید مثل ما خوشحالی کنی و… که جواب دادم: این‌قدر شادمانم که حاضرم همه کار بکنم!
از حال و هوای مردم مشهد در روز ۲۲ بهمن بگویید.
اجازه بدهید این‌گونه پاسخ شما را بدهم که آن زمان هزار تومانی خیلی ارزش داشت. حقوق یک کارگر ۳۰ تومان بود و حتی ۵۰ تومانی هم کم گیر می‌آمد؛ ولی مردم آن روز از خوشحالیِ رفتن شاه از کشور، هزارتومانی را که عکس شاه داشت، سوراخ یا مچاله و پاره می کردند چون او واقعا منفور شده بود.






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ 7 = 13