از عملیات انتحاری ضدشیعی تا گفتن شهادتین در حرم امام رضا(ع)

download (1)

ماجرای شیعه شدن وهابی خوزستانی

آمده بود که بِبَرد ولی بُردنش(!). عازم مشهد شده بود که برای نابودی تشیع، توشه‎ای با خود به عربستان سعودی ببرد ولی غافل از اینکه صدای نقاره‎خوان های حرم سلطان علی بن موسی‌الرضا(ع) دلش را خواهد بُرد.

قرار ملاقاتمان در مدرسه علوی آیت الله گلپایگانی واقع در خیابان امام خمینی(ه) قم بود. در چوبی اتاق مدیر را زدم و وارد شدم. جوانی ساده پوش و لاغراندام که در صندلی انتهایی اتاق نشسته بود؛ توجهم را بیشتر جلب می‎کرد. نامش «ابوحسن حلّی» بود.

صدای نسبتا زیری داشت و ته لهجی عربی‎ به بیان شیرین خاطراتش کمک شایانی می‎کرد. تا سوالی نمی‎پرسیدم، لب به سخن نمی‎گشود. برخلاف ظاهر آرامش حرف‎های جنجالی بسیاری برای گفتن داشت.

در تمام دوساعت زمان مصاحبه، با افتاده‎حالی سخن می‎گفت. تواضع بیش از حد و به کاربردن کلمات فوق العاده محترمانه، اجازه هرگونه گزافه گویی و شیطنت‎‌های خبرنگارانه را از من می‏گرفت.

سُنی به دنیا آمد، تحت تاثیر افکار وهابیت قرار گرفت، سپس شیعه شد…

اصلا باورم نمی‎شد ابوحسنی که مقابلم نشسته، روزهای نه چندان دور بخاطر کینه‎ای که از شیعه داشت، می‎خواست خود را در میان پیروان اهل‎بیت(ع) منفجر کند. تا به حال معنای عاقبت به خیری را به این وضوح درک نکرده بودم.

آمده بود که بِبَرد ولی بُردنش(!). عازم مشهد شده بود که برای نابودی تشیع، توشه‎ای با خود به عربستان سعودی ببرد ولی غافل از اینکه صدای نقاره‎خوان های حرم سلطان علی بن موسی‏الرضا(ع) دلش را خواهد بُرد.

از آرزوهایش حرف زد، انتظار شنیدن خواسته‏های ماورایی را داشتم که با همان ته لهجه عربی گفت: “از اهل‎بیت(ع) می‏خواهم حالا که مرا خریدند، به راحتی آزادم نکنند. اجازه دهند لذت نوکری کردن برایم مادام العمر باشد”.

ما را از وهابیت پروری در مشهد برحذر داشت و از برگزاری نمازجمعه وهابیون در شهر امام هشتم خبر داد. بزرگترین ضعف اهل سنت را عدم مطالعه تطبیقی میان کتب شیعه و سنی بیان کرد و این قیاس را راهی برای نجات از ظلمت می‎دانست.

توصیف‎ها و تمجیدهایی که از «آیت‎الله جزایری» نماینده ولی فقیه در خوزستان می‏کرد، بسیار شنیدنی بود و از وی به عنوان اسطوره مبارزه با وهابیت در این استان نام برد.

فرصت را غنیمت شمرد و از برخی افراطی‏گری ها نیز گلایه کرد: هرکجای دنیا که قرار باشد پیروان اهل سنت و وهابیت را علیه شیعیان بشورانند، کافی است یکی از ویدئوهای مراسم عمرکشون را پخش کنند، دیگر نیازی به توضیحات نیست، خودش شیعه موردنظر را به فجیع ترین شکل ممکن از بین خواهد برد(!).

توقع زیادی نداشت، با بغضی که سعی در پنهان کردنش از من داشت و در گلو می‎پروراند گفت: می‎توانی کاری کنی تا با مراجع دیدار کنم؟!

القصه که جای سیاهه بسیار است و وقت اندک؛ پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. آنچه درپی می‎آید ماجرای شیعه شدن یک وهابی متعصب به قلم خبرنگار خبرگزاری حوزه می‎باشد:

* اگر اجازه بفرمایید، گپ و گفت را از روزهایی آغاز کنیم که هنوز به مذهب تشیع گرایش پیدا نکرده بودید.

خواهش می‎کنم، بفرمایید.

* اهل کجایید؟

خوزستان.

* تفکرتان درمورد شیعه چگونه بود؟

کینه عجیبی از شیعیان به دل داشتیم.

* عجیب است، اهل سنت کهچنین عقیدهای نسبت به شیعیان ندارند!

مدتی تحت تاثیر افکار وهابیت قرار گرفته بودم.

* چگونه جذب وهابیت شدید؟

از طریق شبکه های ماهواره ای و شب‎نامه هایی که وهابیون به منازل می‎انداختند.

* شب‎نامه پخش می‌کردند و کسی جلودارشان نبود؟

نیمه های شب به این کار می‎پرداختند، البته گاهی توسط سپاه ،شناسایی و دستگیر می‎شدند.

صبح که بیدار می‎شدیم، جزوه‎ای در حیاط منزل افتاده و در آن نوشته بود: «ید الله فوق ایدیهم» پس خدا دست دارد؛ «وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره» پس خدا صورت دارد.

* چیزی از کافر بودن ما شیعیان نوشته نشده بود؟!

آش که بدون کشک نمی‎شود، می‎شود؟! (باخنده).

اصلا همه رفتار و اعمال وهابیت برای سرکوب و ملحد معرفی کردن شیعیان است.

* شبکه های وهابیت چگونه افکار را علیه مذهب تشیع ملتهب می‌کردند؟

مهمترین اقدامات آنان، کافر جلوه دادن شیعیان است و شبهاتی که مطرح می‎کنند، در تحقق همین هدف شوم آن‎ها می‏باشد.

اخیراً در حال جوسازی علیه علما و مراجع شیعی هستند. می‎گویند مراجع شیعیان همگی حرام خوارند، چون از مردم خمس می‎گیرند و این موضوع در هیچ جای قرآن نیامده است(!).

* در سوالات قبلی گفتید که نسبت به شیعیان کینه شَدیدی داشتید. تا چه حد؟

به حدّی که آماده شده بودیم تا به عنوان انتحاری، خود را در تجمعات شیعی منفجر و آنان را تکه تکه کنیم. چون وهابیون معتقدند با کشتن هفت شیعه به بهشت می‎روند و شام را با پیامبر(ص) می‎خورند، به ما نیز می‎گفتند حتما با خود یک قاشق ببرید!!!

این موضوع در کشورهایی که وهابیت عملیات انتحاری انجام می‎دهد کاملا مشهود می‎باشد و پس از انفجارها، قاشق‎هایی همراه با جسد وهابیون پیدا می‎کنند.

* غالب اهل سنت ایران، انسان‎های معتدلی هستند. خانوادهتان در مقابل افکار تند شما موضع نمی‏گرفتند؟

خانواده‎ام تحصیلات عالیه نداشتند و انسان‎های ساده‎ای بودند، من مرجع آنها بودم چراکه بسیار تحقیق و مطالعه می‎کردم و به هرچیزی که می‎رسیدم، خانواده نیز تبعیت می‎کردند. هر سوال شرعی که داشتند از من می‎پرسیدند. ضمنا آنها از گرایش جدید من خبر نداشتند.

* جرقه گرایش به تشیع کجا زده شد؟

من اصلا قصد شیعه شدن نداشتم، می‎خواستم شیعه را نابود کنم.

* نابود؟

پنج سال پیش بود(در سن ۱۹ سالگی). خبری به گوشم رسید که یکی از وهابیون قصد دارد از میان جوانان اهل سنت خوزستانی، تعداد محدودی از آنها که اهل علم و تحقیق هستند را به عربستان ببرد تا در شبکه های ماهواره‏ای علیه شیعیان صحبت کنند. از نظر رفاهی نیز تمام زمینه ها را فراهم خواهد کرد؛ از بهترین خودرو و حقوق گرفته تا فراهم کردن زیباروترین زن‎ها برای ازدواج.

تصمیم خود را گرفتم تا با رفتن به عربستان، به تمام آمال و آرزوهای خود برسم. گفتم بمانم در ایران چه کنم؟! خودم را منفجر کنم؟! به عربستان می‎روم تا از لحاظ علمی، حق بودن مکتب وهابیت را اثبات کنم. این خدمت فراتر از انتحاری شدن است و درنتیجه بهتر می‎توان داغ بر دل‎های شیعیان گذاشت.

کمی تفکر کردم. گفتم بروم مقابل دوربین و بگویم من شنیدم که شیعیان فلان کردند و بهمان؟! عقلانی نیست. باید بروم با چشمان خودم ببینم تا اگر کسی اشکال وارد کرد، بگویم من دیدم که شیعیان آهن می‎بوسیدند و به غیر خدا توسل می‏کردند؛ مشاهده موارد شِرک شیعیان، توشه راه خوبی می‎تواند باشد.

گفتم به کجا بروم که از دیدگاه شیعیان هم بسیار مقدس و هم مستند باشد؟! گفتم حرم امام رضا(ع). آنچه نیاز بود برداشتم و روانه مشهد شدم.

وارد حرم شدم، از خدّام پرسیدم ضریح کدام طرف است که نشانم دادند. در چندمتری ضریح به جایی رسیدم که حلقه های معرفت مدرسه پریزاد در سمت راست و دارالقرآن در سمت چپ قرار داشت.

چند قدمی رد شدم که عبارت “حلق






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


7 + = 15