با حضرت زهرا عهد بسته ام بدون وضو بر منبر ننشینم

عهد و پیمانی را از پدرش آموخت که می‌‎بایست با حضرت زهرا (س) ببندد. نتیجه‎اش نیز این شد که هرگاه بر منبر تکیه می‌‎زند، مطلبی بر زبانش جاری می‌‎شود که صلاح آن محفل و جمع است.

حجت الاسلام والمسلمین سیدابوالفضل یثربی درباره خاطرات و تجارت یک عمر تبلیغ و منبرداری انجام داده که نکات مهم آن بدین شرح است:
در نوجوانی به حوزه آمدم. روزی که به همراه پدرم به مدرسه رضویه (قم) جهت ثبت نام آمده بودم، «سید احمد» آقا‌زاده «آیت الله العظمی بروجردی» را نیز آورده بودند که نزد آمیرزا علی حکمی «مصدر اصل کلام است» را شروع کند. آمیرزا علی از علما و اساتید برجسته این مدرسه بود و ید طولایی در ادبیات داشت. ایشان با پدرم آشنایی داشتند و تا مرا دیدند گفتند: «بیا، سید احمد هم آمده و دنبال هم مباحثه‎ای می‌گردد، به این ترتیب هم مباحثه فرزند آیت الله برو جردی شدم. خلاصه اینگونه دوران طلبگی ما آغاز شد. صبح تا ظهر درس و مباحثه داشتیم. بعداز ظهر‌ها دوباره درس را شروع می‌‎کردیم تا نیم ساعت مانده به اذان.
یک روز بعدازظهر، زنگ خانه ما زده شد. دیدم آمیرزا علی حکمی است. نگاه نگرانی داشت و گفت؛ دستم به دامنت. گفتم اختیار دارید استاد، این چه حرفی است (؟!). گفت:» آقا (آیت‌الله بروجردی) از سید احمد مطلبی را سوال کردند و او نتوانست جواب دهد.
خدمتشان احضار شدم. پاسخی نداشتم ولی انگار امام زمان (عج) در دهانم انداخت که به آقای بروجردی عرض کردم، از هم مباحثه‌اش سیدابوالفضل نیز پرسش فرمایید، اگر او هم بلد نبود؛ مقصر من هستم. آقا قبول کردند و اکنون بناست فردا خدمتشان شرفیاب شوی «.
آمیرزا علی روحانی بسیار مقید و متعهدی بود. پس از اینکه جریان را شرح داد، گفت» از حالا تا فردا من در اختیارت هستم «. بنده خدا واهمه داشت من نیز در درس کم کاری کرده باشم ولی به ایشان عرض کردم که خیالتان راحت باشد.
فردای آن روز به اتفاق استادم آمیرزا علی حکمی خدمت آیت‌الله بروجردی رفتیم. ایشان به حاج محمد حسین فرمودند که جامع‌المقدمات بیاورید که من بلافاصله گفتم، آقا اجازه می‌فرمایید از حفظ بخوانم؟ ایشان سر خود را به نشانه تایید تکان دادند.
خیلی سریع شروع به خواندن کردم که «احسن کلمه یُبتدأ بها الکلام و خیر خبر یُختتم به المرام، حمدک اللهم علی جزیل الانعام و الصلاه و السلام علی سیدنا محمد و آله البرره سیما ابن عمه و وصیه…». در همین بین، آقای بروجردی به خادم خود فرمودند که» احتیاج به کتاب ندارد، از حفظ می‌خواند «.
پس از آنکه سوالات را جواب دادم، ایشان دستی به زیر تشک بردند و یک بسته اسکناس ۵ تومانی به من دادند و من پول را به آمیرزا علی دادم. آقای بروجردی بسیار از این حرکت من شگفت زده شدند و سه مرتبه خطاب به بنده فرموردند:» عجب! حقا که در بیت علم تربیت شدی! بارک‌الله… «.
نخستین منبر من اینگونه آغاز کردم که در شب ولادت حضرت زهرا‌ (س) بود و مراسمی در منزل برپا کردیم. حضرات آیات بروجردی، روحانی، حاج میرزا ابوالقاسم، حاج میرزا ابوالحسن، سیدمحمود پدر سیدصادق، آقای سلطانی، سید حسین قاضی و… دورتادور دو اتاق بزرگ منزل که تو در تو بود، نشسته بودند. همه مجلس از سادات بودند و متفرقه نبود.
شب‌های گذشته آقا محمود شاه‌احمدی می‌آمد و ذکر توسلی می‌کرد، ولی آن شب نیامد. سراغ پدرم رفتم و عرض کردم» آقا محمود نیامده، شما ذکر توسلی کنید «. میرزا ابوالقاسم روحانی که کنار پدرم نشسته بود اعتراض کرد و رو به ایشان گفت» به آقازاده‎تان بگوببد منبر برود «.
نشسته بودم که صدای پدرم را شنیدم:» سیدابوالفضل پاشو برو منبر بابا «. شُکّه شده بودم، من هنوز تا آن روز منبر نرفته بودم. از جا برخاستم و بر صندلی تکیه زدم.» ولای حضرت زهرا‌ (س) «را بلد بودم، «علی‌الله فی کل الامور توکلی» را خواندم، پس از آن نیز اشعاری در آن زمینه بر لب جاری کردم.
القصه، مجلس گرفت و مرحوم میرزا ابوالقاسم ۵ تومان به من صله داد. این درحالی بود که برای هر منبر ۵ ریال به منبری می‌‎دادند. مورد تحسین بسیار قرار گرفتم و آقای روحانی خطاب به بنده گفتند» تو از همین حالا آماده‌ای که ضمن درس و بحث، منبر هم بروی «.
پدرم زندگی را از راه منبر اداره می‌کرد و وجوهات نمی‌‎گرفت. شهریه‌اش را هم به نیازمندان می‌‎داد. من نیز همچون ایشان تا الان شهریه نگرفته‌ام، عهد بستم که از راه امام حسین‌ (ع) اداره شوم.
ویژگی خاص منبر مرحوم آقا مرتضی برقعی در مقدمه‌اش بود. مقدمه منبرش همیشه با موضوع مجالس بسیار هماهنگی داشت. مراسم درگذشت همسر آیت‌الله بروجردی که در فیضیه برگزار شد را ایشان منبر رفت. در ابتدای منبر آیه «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الی‌ها و جعل بینکم موّده و رحمه» را خواند. من کنار آقای بروجردی نشسته بودم که رو به من کردند و گفتند: سیدمرتضی مقدمه را خیلی خوب شروع کرد.
سخنران را باید در مقدمه شناخت. منبری‌های معروف، آیه‌ای مثل یا ای‌ها الذین آمنو اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» را می‌‎خوانند و وارد بحث می‌شوند. بعد هم یکی از مراحل اخلاق را بیان کرده و شروع به صحبت پیرامون آن می‌‎کنند.
پس از مقدمه؛ ذی المقدمه، نتیجه‌گیری و به تناسب روضه خواندن اهمیت دارد. ولی حالا بسیاری منبر‌ها سَر و تَه ندارد (!).
یک روز زمستانی، بنده در معیّت پدر از مجلس روضه‌ای برمی‎گشتیم. بین راه پاکتی که دریافت کرده بودم را باز کردم و شمردم. آن سال با سال‎های پیشین تفاوت‎هایی داشت. تا سال گذشته بلندگو در مجالس به ندرت دیده می‌‎شد ولی آن سال تمام هیئات، بلندگو خریده بودند. در درگاه محل جلسه، فرش گسترانده بودند و خلاصه مجالس آن سال، رونق و تشریفات خاصی داشت.
درحالی که قدم می‌‎زدیم رو به پدر کردم و پرسیدم که» پاکت شما چقدر است؟ «. ابوی پاسخ دادند،» برای چه می‌‎پرسی؟ «. گفتم که» امسال مجالس خیلی تشریفاتی شده، حتما پاکت‎‌ها هم تغییر محسوسی کرده است «.
هنوز جمله‎ام تمام نشده بود که پدر کنار دیوار ایستاد و پرسید» مگر پاکتت را می‌‎شماری؟ «. گفتم» نباید بشمارم؟! «. اشک در چشمانشان حلقه زد و گفت» با امسال، ۴۹ سال است که منبر می‌روم. تا به الان پاکتی را به قصد شمارش باز نکرده‌ام. پاکت‌های محرم و صفر را کناری می‌گذارم، بعد از اتمام این دوماه باز می‌کنم و به تناسب نیاز خرج می‌‎کنم. اگر خواهرانت جهیزیه بخواهند، با آن پول تهیه می‌‎کنم و مابقی را بین سال خرج می‌کنم.
از شرمندگی نمی‌‎دانستم چه کنم، گفتم «آقاجان نمی‌‎دانستم…». دستش را بر شانه‎ام گذاشت و به یکباره گرمای عجیبی در آن سرمای زمستان بدنم را فرا گرفت. گویا پاره آتش بود، عرق شرمم جاری شد.
پدرم گفت «اگر بدون توجه به پاکت می‌‎توانی منبر بروی؛ برای ارباب بخوان. اگر می‌‎خواهی سر از محتوای پاکت درآوری، تا جوانی برو دنبال کار دیگری و عمرت را تلف نکن». این را که به من گفت، گریست. من هم ناخودآگاه اشکم جاری شد. بعد رو به من کرد که گفت «پسرم دعایت می‌‎کنم».
از آن شب به بعد، هر وقت که می‌‎خواهم منبر بروم، هرچه فکرمی‎کنم درمورد چه موضوعی صحبت کنم، ذهنم یاری نمی‌‎کند. ولی زمانی‎که روی منبر می‌‎نشینم، تا می‌‎گویم «بسم الله الرحمن الرحیم»، آیه یا حدیثی به ذهنم خطور می‌‎کند و مورد بحث قرار می‌‎دهم.
نکته طلایی اصول منبر که از پدرم آموختم این بود که با وضو روی منبر بنشینم. پدرم همیشه توصیه می‌‎کرد که بدون وضو بر منبر اباعبدالله (ع) تکیه نزن. ایشان با گریه به من می‌‎گفت «با امام حسین‌ (ع) و حضرت زهرا‌ (س) عهد ببند که من بدون طهارت روی منبر نمی‌نشینم؛ شما نیز که اهل‌بیت‌ (ع) طهارتید به من کمک کنید».
روزی به ابوی عرض کردم می‌خواهم فلان‎جا منبر بروم، در چه زمینه‌ای صحبت کنم؟ ایشان پرسید «عهدی که با هم کردیم یادت هست؟». گفتم بله. گفتند «تو با طهارت روی منبر بنشین، هر چه که برای آن منبر لازم باشد، خودش می‌آید». واقعا هم چنین شد. تا به الان هر چه دارم از آن عهد دارم. ناراضی هم نیستم. بیش از آنچه مایه دارم مورد توجه هستم.
من همواره در محضر امام (ره) بودم و در مجالسشان حضور داشتم. اولین سال که حضرت امام (ره) به قم آمدند، مراسم عزاداری را در دهه عاشورا برگزار کردند. مسئول جلسات نیز مرحوم آقای حجت امام جماعت مسجد امام زین‌العابدین‌ (ع) بود.
از روز اول تا چهارم را من منبر رفتم و گفتم دیگر نمی‌توانم بیایم چون باید بیوت دیگر مراجع نیز بروم. مرحوم آقای حجت گفت؛ پس روز هشتم بیا. گفتم از هفتم خانه آقای گلپایگانی منبر می‌روم. خلاصه قبول کردم و روز هشتم محرم رفتم بیت امام که مرحوم حاج علی‌اکبر‌ کوثری پدر حاج آقا محمد منبر بود.

زمان طوری تنظیم شده بود که ایشان ۹: ۴۵ میکروفون را به من تحویل دهد و سخنرانی را شروع کنم. آن موقع برعکس الان، اول مداحی و پس از آن سخنرانی بود. ساعت ۱۰ شد و حاج علی اکبر هنوز از منبر پایین نیامده بود. آقای حجت با چهره‌ای پریشان، اضطراب آن را داشت که هرلحظه امام برسد و سخنرانی هنوز شروع نشده باشد. الحمدلله امام در مسیر به دلیل ازدحام جمعیت دیر رسیدند و تا آن موقع، من منبر را آغاز کرده بودم.

حضرت امام با «درود» «درود» مردم وارد شدند و در درگاه جلسه نشستند. وارد روضه شدم و مصیبت حضرت علی اکبر را خواندم؛ «السلام علی اول قتیل من نسل خیر سلیل…» گفتم به یاد عزیز از دست رفته این بیت که طاقت ندارم اسمش را ببرم…. امام سرشان را بلند کردند، نگاهی به من انداختند و سپس بسیار گریستند.

آیت‌الله گلپایگانی عصرهای عاشورا مجلس روضه داشتند و بعضاً من منبر می‌‎رفتم. اول خود آقا روضه می‌خواندند؛ چراکه می‌‎گفتند «می‌خواهم اسمم جزو ذاکرین امام حسین (ع) ثبت شود». پس از ایشان من منبر می‌‎رفتم. گاهی به بنده می‌‎فرمودند «برایم دعا کن» که عرض کردم ما ریزه‌خوار سفره شما هستیم.






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ 8 = 15