بعثی‌هایی که با ذبح «شبیه خمینی» پایکوبی کردند

سرباز بعثی‌ عصبانی شد، سرنیزه کلاشینکف را برداشت و به شقیقه حجت الاسلام قنوتی کوبید. سرپا نگهش داشته بودند و جمجمه اش را می بریدند؛ به بیرحمانه ترین شکل. او هم فقط می گفت: «الله اکبر» دور پیکر مطهرش جمع شده بودند و پایکوبی می کردند و می‌خواندند«قتلنا الخمینی».

در یکی از خاطرات شهدای روحانی هشت سال دفاع مقدس درباره چگونگی شهادت حجت الاسلام محمدحسن شریف قنوتی، نخستین شهید روحانی دوران دفاع مقدس آمده است: رضا داشت رانندگی می کرد. شیخ هم بغل دستش نشسته بود. سر خیابان چهل متری(خرمشهر) که رسیدند ناگهان دیدند عراقی ها جلویشان را سد کردند. رضا گفت: «آقا، اینها عراقی اند!» آشیخ گفت: «سریع برگرد طرف مسجد جامع»، که ناگهان عراقی ها ماشین را به رگبار بستند.زانوی رضا گلوله خورد.گردن، دست، پا و ران شیخ هم مورد اصابت هفت، هشت گلوله قرار گرفت.

کمی که جلوتر رفتند عراقی ها آر.پی.جی زدند، خودرو واژگون شد و به جدول های کنار میدان خورد و ایستاد. تا آمدند به خود بیایند و دست به اسلحه ببرند، عراقی ها محاصره شان کردند. یک عده رضا را گرفتند و کتفش را شکستند. یک عده هم دور شیخ را گرفتند و شروع کردند به پیکوبی و خواندن «اسرنا الخمینی؛ اسرنا الخمینی؛ خمینی را اسیر کردیم.»

عمامه را از سرش برداشتند. همین طور که از بدنش خون می رفت شروع کرد به نصیحت کردن عراقی ها: «امروز حسین زمان، خمینی است و یزید زمان صدام؛ از زیر علم یزید بیرون بیایید و بروید تحت بیرق حسین.»

سرباز عراقی عصبانی شد. سرنیزه کلاشینکف را برداشت و به شقیقه او کوبید. سرپا نگهش داشته بودند و جمجمه اش را می بریدند؛ به بیرحمانه ترین شکل…. او هم فقط می گفت: «الله اکبر» دور جنازه مطهرش جمع شده بودند و پایکوبی می کردند.این بار می خواندند.«قتلنا الخمینی»

اما باز دست بردار نبودند بعد از جسارتهای زیاد به جسد شیخ و لگد زدن به آن، عمامه اش را به گردنش بستند و در خیابان کشیدند و آن را از بالای یک ساختمان دو طبقه آویزان کردند بعد آن را به پایین پرتاب کردند!… و حسین شریف قنوتی شد اولین جانباز، اسیر و شهید روحانی جنگ.

گفتنی است، شیخ محمدحسن شریف قنوتی، معروف به «شیخ شریف» در ۳ تیر ۱۳۱۳ در روستای قصبه ، از توابع اروندرود آبادان ، در خانواده ای روحانی و متدین چشم به جهان گشود، بعد از تحصیلات ابتدائی وارد حوزه علمیه آبادان شد و بعد از آن به «بروجرد» رفت و از محضر مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی استفاده کرد و سپس در قم از محضر امام خمینی(ره) و مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، فقه و عرفان را آموخت و همزمان با تحصیل، مبارزه با ظلم را آغاز کرد تا جایی که از یاران عالی قدر شهید نواب صفوی بود و در آن ایام در زندان اوین مدت شش ماه زندانی شد و پس از شهادت نواب صفوی در مبارزه با طاغوت، به امام خمینی(ره) پیوست تا جایی که او را به عنوان نواب ثانی لقب دادند.

با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در اواسط مهر به همراه تشکلی از جوانان بروجرد به خرمشهر رفت و با پایه گذاری گروه های چریکی الله اکبر و گروهان های مقاومت در خرمشهر، این شهر را برای چندمین بار از خطر سقوط حتمی نجات داد.

آن روز شیخ و عده ای از یارانش در نقاط مختلف شهر، مردانه با دشمن متجاوز جنگیدند و پس از رشادت های فراوان به شهادت رسیدند و نام خرمشهر را به خونین شهر تغییر دادند.






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


4 + = 9