خواص و عوام در قرآن و روایات

واژۀ «خواص» و «عوام» به معنایی که مدّ نظر است و به همین صورت در قرآن نیامده؛ بلکه آنچه در قرآن آمده، واژه‌هایی است که این معنا را در بر دارد؛ مانند «اکثرهم» نسبت به عوام و «علما»، «أُولِی الْأَلْبَاب» و … نسبت به خواص. و برای هر دو گروه مصداقهای فراوانی ذکر شده است که به آن می‌پردازیم. در روایات، در مواردی که این واژه به کار رفته، مراد آن معنایی نیست که مدّ نظر ماست…

اشاره

واژۀ «خواص» و «عوام» به معنایی که مدّ نظر است و به همین صورت در قرآن نیامده؛ بلکه آنچه در قرآن آمده، واژه‌هایی است که این معنا را در بر دارد؛ مانند «اکثرهم» نسبت به عوام و «علما»، «أُولِی الْأَلْبَاب» و … نسبت به خواص. و برای هر دو گروه مصداقهای فراوانی ذکر شده است که به آن می‌پردازیم. در روایات، در مواردی که این واژه به کار رفته، مراد آن معنایی نیست که مدّ نظر ماست؛ (۱) ولی الفاظی چون «عصابه» و … معنای خواص را دربر دارد و الفاظی چون «هَمَجٌ رَعَاعٌ» و… در معنای عوام را می‌رساند.

تعریف خواص و عوام
با سابقه‌ترین تعریفی که دربارۀ خواص آمده و در ضمن آن عوام نیز تعریف شده، کلامی‌است که از زبان امام حسین علیه السلام نقل شده، آنجا که می‌فرماید: «ثُمَّ أَنْتُمْ أَیُّهَا الْعِصَابَهُ! عِصَابَهٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَهٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَهٌ وَ بِالنَّصِیحَهِ مَعْرُوفَهٌ وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَهٌ یَهَابُکُمُ الشَّرِیفُ وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعِیفُ وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لَا یَدَ لَکُمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیْبَهِ الْمُلُوکِ وَ کَرَامَهِ الْأَکَابِرِ…؛ (۲) شما ای بزرگان که در علم و دانش پرآوازه، و در خیر و نیکی زبانزد هستید، و در نصیحت و پند دادن شهرت دارید، و به‏خاطر خدا در دل مردم عظمت و شکوه یافته‌اید، که انسان شریف برای شما هیبت قائل است، و ناتوان شما را گرامی ‌و محترم می‌شمارد، و کسانی شما را مقدّم بر خود می‌دارند، که شما هیچ برتری بر آنها ندارید، و هیچ مالی و طلبی از آنها ندارید. آن‏گاه که خواسته‌هایشان برآورده نمی‌شود، از شما شفاعت می‌جویند و شما با شکوه شاهان و عظمت بزرگان در میان آنان راه می‌روید.»

از جملات فوق استفاده می‌شود که برجستگان، بزرگان و صاحبان موقعیتهای اجتماعی «عصابه» و «خواص» شمرده می‌شوند؛ مانند علما و دانش آموختگان، مسئولان و فرماندهان، تاجرانی که دست خیر دارند و دارای موقعیت اجتماعی می‌باشند، و خلاصه هر کسی که به نوعی جزء برجستگان و دانه‏درشتان جامعه به حساب می‌آید، از خواصّ شمرده می‌شوند، و آنهایی که به دنبال این خواص هستند و از پیروان آنها به حساب می‌آیند، عوام محسوب می‌گردند.
امام علی علیه السلام به نوعی به این تعریف نظر دارد؛ آنجا که می‌فرماید: «النَّاسُ ثَلَاثَهٌ عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ؛ (۳) مردم سه گروهند: [اول] دانشمند الهی، [دوم] دانش طلبانی که در راه نجات، دنبال تحصیل علمند و [سوم] مردمان بی سر و پا که دنبال هر صدایی می‌دوند و با هر بادی حرکت می‌کنند؛ همانها که با نور علم روشن نشده و به ستون محکمی‌پناه نبرده‏اند.»

در حقیقت دو گروه اول از خواصند و گروه سوم از عوام.
برخی نویسندگان در تعریف این دو واژه، چنین گفته‏اند: «خواص کسانی هستند که موضعگیریهایشان بر اساس بصیرت و آگاهی است. خود تصمیم گیرنده‏اند، نه آن که دیگران آنها را به تصمیم برسانند. و عوام کسانی هستند که قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را ندارند و حرکتشان بر اساس بصیرت نیست. اینان پیرو موج، و مرعوب جوّند. برای آنها در هر موضعی این مسئله است که «تا ببینیم جوّ و موج عمومی ‌در کدام سو قرار دارد.» (۴)
این تعریف الهام گرفته از سخنان مقام معظم رهبری است، و خود معظم له در بخشی از کلامشان به همان معنایی که در کلام امام حسین علیه السلام آمده است اشاره دارد: «… آن وقت عوام هم که دنباله رو خواصند، وقتی خواص به سمتی رفتند، عوامِ مردم هم به دنبال آنها حرکت می‌کنند. بزرگ‌ترین گناه انسانهای ممتاز و برجسته، اگر انحرافی از آنها سر بزند، این است که انحراف آنها موجب انحراف بسیاری از مردم می‌شود.» (۵)

در جملات فوق، ممتازان و برجستگان «خواص» نامیده شده‏اند.
و در جای دیگر اهل بصیرت را – هر چند دارای دانش اصطلاحی نباشند – خواص نامیده است: «در بین اینهایی که ما می‌گوییم «خواص» آدمهای باسوادی هست، آدمهای بی‌سواد هم هست … گاهی کسی بی‌سواد است و جزء خواص است. می‌فهمد که چه کار کند، از روی تصمیم‌گیری و تشخیص عمل می‌کند، و لو درس نخوانده و مدرسه نرفته است… درست است که مدرک ندارد لباس روحانی ندارد؛ اما می‌فهمد که قضیه چیست … خواص که می‌گوییم، معنای آن یک لباس خاص نیست، ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد، ممکن است تحصیلکرده باشد، ممکن است تحصیل نکرده باشد، ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد.» (۶)
از آنچه گذشت به خوبی استفاده می‌شود که عالمان و دانشوران الهی، خردمندان و صاحبان بصیرت، قلم به دستان، سابقه داران (همچون مجاهدان و مهاجران) و خلاصه برجستگان و بزرگان و آن کسانی که به نحوی از جایگاه اجتماعی برخوردارند، جزء خواص بشمار می‌روند. اکنون باید دید قرآن دربارۀ این افراد چه می‏فرماید و چه انتظاراتی دارد:

الف. عالمان و مبلّغان
اولین گروه از خواص که قرآن نیز آنها را بزرگ جلوه داده است و بر جایگاه اجتماعی آنها افزوده و به همان مقدار انتظارات و مسئولیت بر دوش آنها قرار داده، عالمان و مبلغان است. دربارۀ جایگاه اجتماعی آنها می‌فرماید:
۱٫ اعطای درجه:«یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»؛ (۷) «خداوند کسانی را که از شما ایمان آورده‌اند و کسانی را که علم به آنان داده شده درجات عظیمی‌می‌بخشد، و خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.»
آیۀ فوق از جایگاه بلند الهی و اجتماعی علما و دانشوران خبر می‌دهد.
۲٫ خدا ترسی علما:«إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»؛ (۸) «از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او می‌ترسند.»
بخاطر همین ترس و مکانت بلند الهی و جایگاه رفیع اجتماعی است که قرآن از همه اقرار می‌گیرد که: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ»؛ (۹)
«آیا آنهایی که می‌دانند با آنهایی که نمی‌دانند مساوی هستند؟»
قطعاً هر انسانی که کوچک‌ترین توجهی به این مسئله داشته باشد، پاسخش این است که «مساوی نیستند».

انتظارات قرآن از علما (مهم‌ترین گروه خواص)
– رساندن احکام الهی بدون ترس و واهمه:«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسِیباً»؛ (۱۰) «کسانی که تبلیغ رسالتهای الهی می‌کنند و (تنها) از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند، و همین بس که خدا حسابگر است.»
انذار مردم (یا هجرت دوباره): «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»؛ (۱۱) «چرا از هر گروهی از آنان، طایفه‌ای کوچ نمی‌کند، تا در دین آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند، شاید [از مخالفت فرمان پروردگار] خودداری کنند!» این همان است که امروز به صورت محدود در طرح هجرت روحانیان مطرح است؛ ولی می‌طلبد که علما گسترده‌تر و به صورت فرا منطقه‌ای و کشوری دست به هجرت بزنند.
– امر به معروف و نهی از منکر: از دیگر انتظارات قرآن از این گروه از خواص، اقامۀ فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر است که هیچ‏گاه این وظیفۀ مهم و ارزشمند را فراموش نکنند؛ قرآن در این باره می‌فرماید:
«وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ (۱۲) «باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی، و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنها همان رستگارند.»
هر چند ظاهر آیه خطاب به عموم است؛ ولی آن کسانی که در رأس دعوت کنندگان به خیر قرار داشته، و به شرایط معروف و منکر آگاهی دارند، علما و مبلغان راستین می‌باشند.
انتقاد قرآن به عالمان یهود و نصارا این است که چرا امر به معروف و نهی از منکر نکردند: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ»؛ (۱۳) «چرا دانشمندان نصارا و عالمان یهود آنها را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام نهی نمی‌کنند؛ چه زشت عملی است که انجام می‌دهند.»
این آیات می‌رساند که علما به عنوان ممتازترین قشر خواص، نباید ساکت و بی‏تفاوت باشند؛ و گرنه مورد بغض الهی قرار می‌گیرند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللَّهِ؛ (۱۴) وقتی بدعتها در امت من آشکار شد، باید عالم علمش را اظهار کند؛ که اگر چنین نکند لعنت خدا بر او باد.»

– مرزبانی از مرز عقاید و اندیشه: اگر از طریق امر به معروف و نهی از منکر جلوی فساد گرفته نشود، آرام آرام، مرز عقیده و اندیشه‌های اساسی مورد هجوم و انکار قرار می‌گیرد، همان چیزی که هر از چند گاهی شاهد آن هستیم؛ چرا که اعمال نادرست، اندیشه ناسالم را در پی خواهد داشت. قرآن کریم می‌فرماید: «سرانجام کسانی که مرتکب بدی می‌شوند آن است که آیات الهی را تکذیب می‌کنند.» (۱۵) علاوه بر اعمال ناشایست، ایجاد شبهه، و به وجود آوردن شک و تردید در بین جامعه مخصوصاً جوانان، مرزهای اعتقادی را زیر سؤال می‌برد، و بنیان اعتقادات جامعه را سست می‌کند؛ به این جهت علما و مبلغان علاوه بر فساد زدایی از طریق امر به معروف و نهی از منکر، به شبهه زدایی نیز اهمیت دهند، بلکه بیش‌تر از گناه زدایی به روشنگری و رفع شبهات بپردازند، و این می‌طلبد که علما و مبلغان ما علاوه بر کسب علوم مرسوم حوزوی به علوم زمان و شبهاتی که القاء می‌شود، آشنا شوند و پاسخ آن را به خوبی بدانند؛ چرا که قرآن کریم جامعه را در چنین هجومهایی به علما ارجاع داده است و آنان را پناهگاه و سنگربانان عقیدۀ مردم می‌داند، و اعلام می‌کند: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون»؛ (۱۶) «اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید!»

هر چند صدر آیه مربوط به یکی از مسائل اعتقادی است، که مسئله رسالت خاتم انبیاء می‌باشد؛ ولی شأن نزول مقید و مخصص آیه نمی‌شود؛ لذا عمومیت دارد و هر سؤال فکریی که جامعه بدان نیاز دارد، باید علما به عنوان وارثان اهل ذکر، جوابگوی آن باشند. همان کاری را که استاد مطهریها انجام دادند؛ چنان که خود می‌گوید: «این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم بدست گرفته، مقاله یا کتاب نوشته‌ام، تنها چیزی که در همۀ نوشته‌هایم آن را هدف قرار داده‌ام، حل مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینۀ مسائل اسلامی ‌در عصر ما مطرح است. نوشته‌های این بنده برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلافی، برخی فقهی و برخی تاریخی است، با اینکه موضوعات این نوشته‌ها کاملاً با یکدیگر مغایر است، هدف کلی از همه اینها یک چیز بوده و بس.» (۱۷)

– عامل بودن به گفته‌ها:
مهم‌ترین عاملی که علما را همیشه جزء خواص با مسئولیت نگه می‌دارد، و جامعه نیز به خوبی به دنبال آنان حرکت خواهد نمود این امر است که خود زودتر از دیگران به آنچه می‌گویند عمل کنند. در طول تاریخ آن دانشوران و علمایی موفق بوده‌اند که علاوه بر اهل علم و دانش بودن، اهل عمل نیز بوده‌اند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون»؛ (۱۸) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا سخنی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی‌کنید.»
این آیه نیز ظاهری عام و فراگیر دارد؛ ولی مسلماً آن گروهی که بیش از همه به دیگران نصیحت و پند می‌دهند، علما و واعظان و مبلغان هستند؛ لذا باید خود عامل آنچه می‌گویند باشند.
نفس خود نکرده تادیب ای فلان
چون کنی تعلیم نفس دیگران
نفس خود اول برو در بند کن
وانگهی آهنگ وعظ و پند کن

اقامه عدالت و احقاق حق زیردستان:
از مهم‌ترین وظایف این قشر از خواص، اقامۀ عدالت و احقاق حق ضعفا و زیر دستان است؛ چرا که علما وارثان پیامبرانند. از مهم‌ترین مسئولیتهای خاتم پیامبران اقامۀ عدالت و احقاق حق مردم بود، و علما وارث انبیا می‌باشند.
امام حسین علیه السلام در ادامه سخنان خود دربارۀ انتظار از خواص می‌فرماید: «آیا این همه احترام و کرنش برای این نیست که مردم امید دارند تا شما به احیای حقوق خداوند قیام کنید؟ لیکن شما در بیش‌تر موارد از ادای حق الهی کوتاهی کردید، و حقوق ائمه علیهم السلام را سبک شمردید، حق ضعیفان و بینوایان را پایمال نمودید. شما آنچه حق خود تصور می‌کردید به ناروا گرفتید؛ ولی در راه خدا نه مالی بخشش کردید، و نه جانتان را به مخاطره انداختید و نه از اقوام و خویشانتان برای رضای خدا بریدید.
شما می‌بینید که پیمانهای الهی در هم شکسته می‌شود؛ ولی هیچ دم نمی‌زنید، و به هراس نمی‌افتید و… افراد کور، لال و فلج در شهرها، بی‌سرپرست مانده‌اند و شما رحمی‌ بر آنان نمی‌کنید و عملی را که درخور شأن خودتان باشد در مورد آنها انجام نمی‌دهید و نه قصد انجام آنرا دارید؛ بلکه فقط با چاپلوسی و تملق پیش ستمگران، رفاه و آسایش خویش را می‌جویید، خدا دستور فرموده است که از این اعمال پلید جلوگیری شود؛ ولی شما از آن غافلید. شما مصیبت‌بارترین مردم هستید؛ زیرا از مسئولیتها، عالمانه و آگاهانه دست کشیدید و علت همۀ گرفتاریها آن است که زمام امور و اجرای احکام باید بدست علمای الهی باشد که در رعایت حلال و حرام خدا امین هستند؛ ولی این مقام و منزلت از شما سلب شده است؛ چرا که از محور حق پراکنده شدید، و با وجود دلایل روشن در سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله اختلاف کردید؛ اگر بر رنجها و آزارها شکیبایی داشتید، و سختیهای راه خدا را تحمل می‌کردید، اجرای امور دین خدا بدست شما می‌افتاد؛ و لکن شما ستمگران را در مقام و منزلت خود جایگزین ساختید و امور دین خدا را بدست آنان سپردید، و آنان به اشتباه عمل می‌کنند و در راه شهوات خود گام برمی‌دارند، و بر شما مسلط شدند.» (۱۹)

ب. اهل بصیرت یا صاحبان خرد
یکی دیگر از مهم‌ترین گروه خواص، کسانی هستند که اهل بصیرت و خرد می‌باشند. آن قدر این مسئله مهم است که در برخی تعریفها آمده است: «کسانی که وقتی عملی انجام می‌دهند یا موضع‏گیری می‌کنند و یا راهی را انتخاب می‌کنند، از روی فکر و تحلیل است، می‌فهمند و تصمیم می‌گیرند و عمل می‌کنند.» (۲۰)
صاحبان بصیرت کسانی‌اند که اوضاع زمان، آنها را گمراه نکند، عوام فریبیها، حقه بازیها، دروغ پردازیها، دوروییها را از صداقت و راستی تشخیص بدهند و راه حق را در پیش گیرند.
قرآن کریم صاحبان بصیرت را تأیید نموده و آنها را کسانی می‌داند که حوادث را خوب می‌توانند بفهمند و تحلیل کنند و از آن عبرت گیرند. می‌فرماید: «در دو گروهی که [در میدان جنگ بدر] با هم رو به رو شدند، نشانه [و درس عبرتی] است برای شما. یک گروه در راه خدا نبرد می‌کرد و جمع دیگری که کافر بودند [در راه شیطان و ظلمت] در حالی که آنها (گروه مؤمنان) را با چشم خود دو برابر می‌دیدند. و خداوند هر کس را بخواهد با یاری خود تأیید می‌کند، در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت.» (۲۱) و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «سرگذشت یهودیان در شکستی که خوردند درس عبرتی است برای اهل بصیرت» (۲۲)
و در بیش از ۱۶ آیه این گروه را به عنوان «أُولِی الْأَلْبَابِ؛ (۲۳) صاحبان خرد» یاد کرده است و امتیازات آنان را که درک مسائل حیاتی جامعه (۲۴) و فهمیدن ژرفای تاریخ (۲۵) و قرآن، و شناخت آیات الهی و پند پذیری است، بر شمرده.
در روایات نیز از این گروه بسیار یاد شده است. حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: «دوستان خدا کسانی هستند که به باطن دنیا می‌نگرند، زمانی که مردم به ظاهر آن نگاه می‌کنند، و به آیندۀ آن مشغولند، آنگاه که مردم به امروز آن سرگرمند.» (۲۶)
صاحبان بصیرت در صدر اسلام در گسترش مکتب قرآن و تعالیم دینی، نقشی مهم و کلیدی ایفا کردند. استاد مطهری رحمه الله در این رابطه می‌گوید: «در دورۀ مکه، مسلمانان تعلیمات دیدند و با روح اسلام آشنا شدند. فرهنگ اسلامی ‌در اعماق روحشان نفوذ یافت و نتیجه این شد که پس از ورود در مدینه هر کدام مبلغ واقعی اسلام بودند، و رسول اکرم صلی الله علیه و آله که آنها را به اطراف و اکناف می‌فرستاد، خوب از عهده برمی‌آمدند و هنگامی‌که به جهاد می‌رفتند، می‌دانستند برای چه هدف و ایده‏ای می‌جنگند و به تعبیر امیرمؤمنان علی علیه السلام «…حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْیَافِهِم…؛ (۲۷) آنان بصیرتها [و اندیشه‌های روشن و حساب شدۀ] خود را بر شمشیرهای خود حمل کردند؛ چنین شمشیرهای آب دیده و انسانهای تعلیمات یافته بودند که توانستند رسالت خود را در زمینۀ اهداف اسلام انجام دهند.» (۲۸)
در همۀ جبهه‌ها، بصیرت حرف اول را می‌زند، و امروز هم کسانی می‌توانند به خوبی از عهده مسئولیتها برآیند و اسلام را به دیگر کشورها عرضه کنند که از بصیرت ژرف و عمیقی برخوردار باشند.
حضرت علی علیه السلام فرمود: «وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاقِعِ الْحَق؛ (۲۹) این پرچم را جز اهل بصیرت و مقاومت و آگاهان به موضع‌گیریهای حق، نمی‌توانند به دوش کشند.»

ج. اهل قلم
از دیگر گروههای برجسته در جامعه که از خواص شمرده می‌شوند، نویسندگان و اهل قلم هستند. راستی، هدایت و ضلالت جامعه، به نویسندگان و قلم به دستان یک جامعه بستگی زیادی دارد. «قرآن کریم این گروه را تکریم نموده و به قلم آنها قسم یاد می‌کند، آنجا که فرمود: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»؛ (۳۰) «ن. سوگند به قلم و آنچه را با قلم می‌نویسند.»
راستی قلم سرچشمۀ پیدایش تمدن انسانی و پیشرفت و تکامل علوم و بیداری اندیشه‌ها و افکار، و شکل گرفتن مذهبها، و سرچشمۀ هدایت و آگاهی بشر است، تا آنجا که تاریخ بشر از زمانی شروع می‌شود که خط اختراع شد، این سوگند در محیط مکه آن زمان یاد شده است که هنوز نقش قلم را به خوبی نمی‌دانستند.» (۳۱)
و در نخستین آیه ای که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد، به مقام والای قلم و نویسندگان اشاره دارد؛ آنجا که می‌فرماید: «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ»؛ (۳۲) «بخوان به نام پروردگار بزرگت، هم او که انسان را به وسیلۀ «قلم» تعلیم داد، و آنچه را که انسان نمی‌دانست به او آموخت.»

این همه نشان از عظمت قلم و اهل آن در پیشگاه الهی دارد، و در عصر کنونی نیز هیچ کسی منکر نقش عظیم و برجستۀ اهل قلم و نویسندگان آن نیست؛ اما آنچه که مهم است، انتظاراتی است که قرآن از نویسندگان و ارباب قلم دارد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:
اهل قلم به عنوان مهم‌ترین قشر خواص وظیفه دارند آنچه حق است بنویسند، و از آن حمایت کنند، واقعیتها را تحریف نکنند و با نیش قلم، به جان آبروی دیگران نیش زهرآلوده نزنند. قرآن کریم می‌فرماید: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ»؛ (۳۳) «پس وای بر آنها که نوشته‌ای با دست خود می‌نویسند؛ سپس می‌گویند: این از طرف خداست، تا آن را به بهای کمی ‌بفروشند، پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند، و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می‌آورند.» وقتی که در یک آیه سه مرتبه تهدید به عذاب، با لفظ «ویل» شده نشانگر این است قلم مسموم و زهرآگین که واقعیات را تحریف می‌کند تا چه اندازه خطرناک و فاجعه آفرین است.

و در جهان امروز مطبوعات و کتاب، به معلمی‌حاضر در همۀ خانه‌ها، کارخانه‌ها و ادارات تبدیل شده‌اند و استکبار جهانی همراه با صهیونیزم بین‌الملل، نقشه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را از این طریق به افکار جوامع بشری تزریق می‌کنند. و به قول «روژیه گارودی» محقق و نویسندۀ فرانسوی: «مسئول بیهوشی جوامع امروزی همین مطبوعات [و قلم به دستها] هستند تا جراحان جهانی هر بلایی را بر سر بشر امروزی می‌خواهند بیاورند.» (۳۴) طبق آمار سال (۱۹۶۹٫م) یونسکو، روزانه ۳۶۵ میلیون روزنامه منتشر می‌شود تقریباً برای هر هزار نفر، ۳۶۵ روزنامه چاپ می‌شود (۳۵) و این غیر از مجلات و کتابهایی است که ماهانه و یا سالانه چاپ می‌شود.
این حجم از مطبوعات در تحریف واقعیات نیز سهم بسزایی دارد؛ مخصوصاً که دست صهیونیزم جهانی در میان است. قرآن کریم خبر تحریف گری قوم یهود را در ۵ آیه از قرآن بیان نموده است که هم دست به تحریف تورات و انجیل زدند، و هم وقتی قرآن را می‌شنیدند و می‌فهمیدند، وارونه با تحریف نقل می‌کردند. (۳۶)
انتظار قرآن از قلم به دستان داخلی و خودیها این است که با افکار نادرست و انحرافی مسئول بیهوشی مردم و گرفتار نمودن آنان به دام جراحی بیگانگان نباشند.
انتظار دیگر این است که از بین شنیده‌ها و گفته‌ها بهترینها را انتخاب نموده در اختیار جامعه قرار دهند و از بیان مطالب غیر مفید و بیهوده پرهیز نمایند. قرآن کریم می‌فرماید: (فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ)؛ (۳۷) «پس بندگان مرا بشارت ده؛ همان کسانی که سخنان را می‌شوند و از نیکوترین آنها پیروی می‌کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند.» خردمند و خردورز واقعی آنهایی هستند که بهترینها را گزینش می‌کنند، و تحویل مردم و جامعه می‌دهند.

د. مجاهدان و رزمندگان
مجاهدان دوران انقلاب یک انقلاب اصیل و الهی و رزمندگان میدان نبرد حق و باطل، از دیگر گروه خواص هستند که از جایگاه اجتماعی و الهی خاصی برخوردارند. قرآن جایگاه ویژه و رفیع مجاهدان را در آیاتی صریحاً بیان نموده است؛ از جمله می‌فرماید: «لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَهً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً * دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَهً وَ رَحْمَهً»؛ (۳۸) «[هرگز] افراد با ایمانی که بدون بیماری و ناراحتی، از جهاد باز نشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند. خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان (ترک کنندگان جهاد) برتری ‌بخشیده، و به هر یک از این دو گروه [به نسبت اعمال نیکشان] وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان با پاداش عظیمی ‌برتری بخشیده است. درجات [مهمی] از ناحیه خداوند و آمرزش رحمت [نصیب آنان می‌گردد].» راستی که رزمندگان راه خدا و مجاهدان فی سبیل الله از جایگاه عظیمی ‌برخوردارند. و همین امر باعث برجستگی آنها و جزء خواص جامعه شدن آنها گردیده است. قطعاً هر کس که جایگاهی دارد، در مقابل آن، انتظاراتی نیز از آنها می‌رود، که برخی از آنها از این قرار است:

۱٫ تقویت قدرت نظامی‌و رزمی
اولین انتظار از رزمندگان این است که قدرت و بنیۀ نظامی‌خود را تقویت نمایند و در هر دوره به اسلحۀ زمان مسلح شده، و از هر جهت پیشرفته و آمادۀ دفاع از کیان اسلام باشند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»؛ (۳۹) «هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [دشمنان] آماده سازید، و [همچنین] اسبهای ورزیده [برای میدان نبرد] تا بوسیله آن دشمن خدا و خویش را بترسانید.»
از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که هر اسلحۀ پیشرفته‌ای که برای مقابله با دشمن لازم است، باید تهیه کرد و تا آنجا قدرت نظامی ‌باید تقویت شود که دشمن حتی فکر حمله را در سر نپروراند.

۲٫ غفلت زدایی
از بزرگ ترین آفت این گروه از خواص، این است که دوران جنگ و جهاد و فداکاریها و شهادتها را از یاد ببرند، سرگرم جناح بندیها، و زندگی و تجملات آن شده و در نتیجه گرفتار غفلت فراگیر شوند. اینجاست که دشمن به هوس می‌افتد که هجوم نظامی‌کند، به این جهت قرآن عزیز می‌فرماید: (وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَهً واحِدَهً)؛ (۴۰) «وسایل دفاعی و سلاحهایشان را با خود حمل کنند، [زیرا] کافران دوست می‌دارند، که شما از سلاحها و متاعهای خود غافل شوید و یکباره به شما هجوم آورند.»

۳٫ حفظ ارزشها و شهادت طلبیها
گام اول در بوجود آمدن هر ارزشی، اندیشۀ درست دربارۀ آن ارزش است. رزمندگان پیشگام باید ارزشهای جهاد و شهادت، فداکاریها و ایثار را در ذهن جامعه زنده نگهدارند؛ چنانکه تلاش دشمن در اندیشه‌سازی این است که ارزشهای جهاد را از بین ببرد و یا آن را ضد ارزش جلوه دهد، همان کاری که امروز در جامعه توسط برخی وابستگان به بیگانه یا بی‏خبران در حال انجام است. قرآن آنچنان حفظ این ارزشها را مهم و حتی از طرف رزمندگان مسلم می‌داند، که به شهدا بشارت می‌دهد راه شما ادامه دارد و ارزشها همچنان محفوظ و باقی است؛ آنجا که می‌فرماید: «فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»؛ (۴۱) «آنها [شهدا] بخاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند، و بخاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده‏اند (مجاهدان و شهیدان آینده) خوشوقت‏۰اند؛ [زیرا مقامات برجستۀ آنها را در آن جهان می‏بینند، و می‏دانند] که نه ترسی بر آنهاست و نه غمی خواهند داشت.»

هـ . پیشگامان
در هر جامعه‌ای جلوداران و سابقه داران و پیشگامانی وجود دارد که از جایگاه اجتماعی خاصی برخوردارند، پیشگامان در جهاد، هجرت، انقلاب، کارهای خیر و …
قرآن کریم می‌فرماید: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»؛ (۴۲) «و پیشگامان پیشگامند [و] آنها مقربان [درگاه الهی] هستند.»
و دربارۀ پیشگامان عرصۀ هجرت می‌فرماید: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»؛ (۴۳) «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها [نیز] از او خشنودند.» انتظار این است که این پیشگامی ‌در هجرت همچنان باقی بماند؛ مخصوصاً در بین اقشار تحصیلکرده و حوزویان؛ چرا که مناطق دور دست از جهات عدیده‏ای نیاز به وجود آنها دارد، و همین طور دیگر کشورهای دنیا، به روحانیان روشن و دلسوز که تن به هجرت دهند، و اسلام را با هجرتشان توسعه دهند.

و. تاجران و ثروتمندان
از دیگر گروههایی که در جامعه دارای نفوذند و می‌توان آنها را از خواص شمرد، ثروتمندان متدین و تاجران آگاه است. صدور اسلام در آفریقا و خیلی از کشورها بر اثر تلاشهای تاجران متعهد و دلسوز بوده است. همچنین نقش بازاریان را در انقلاب و جنگ و حمایت از امام و رهبری در مواقع حساس نمی‌توان انکار کرد.
قرآن در بیش از ۷۰ آیه بحث انفاقِ انفاقگران و روشهای آن، پاداش انفاق و اهداف آن و … را بیان نموده است که عمدۀ این آیات متوجه ثروتمندان جامعه می‌باشد، و در آیاتی از اینها مخصوصاً آنهایی که در انفاق پیشقدم بوده اند تقدیر شده است؛ از جمله می‌فرماید: (وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ * مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریمٌ)؛ (۴۴) «چه شده است شما را که در راه خدا انفاق نمی‏کنید؟ در حالی که میراث آسمانها و زمین مال خداست. از شما کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند [با کسانی که بعد از پیروزی انفاق کردند] یکسان نیستند، آنها بلند مقام تر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نموده و جهاد کردند. خداوند به هر دو وعدۀ نیک داده و خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است. کیست که به خدا وام نیکو دهد تا خداوند آن را برای او چندین برابر کند؟ و برای او پاداش پرارزشی است.»

هیچ کس نمی‌تواند نقش پر ارزش تاجران را در اداره حوزه و کمک به مراجع انکار کند و همین طور کمک به جبهه‌ها و اقشار ضعیف جامعه؛ منتهی در کنار انفاقها بصیرت خویش را حفظ کنند، مبادا انفاقهای آنها در مسیری قرار گیرد که به زیان اسلام و مسلمین تمام شود. امام حسین علیه السلام در بخشی از سخنان خویش می‌فرماید: «… علاوه بر این امر به معروف و نهی از منکر، دعوت کردن به اسلام است. همگامی‌در طرد ستمگریها و مخالفت با ستمگران و دعوت کردن به تقسیم عادلانه بیت المال و غنائم، و گرفتن مالیات از چیزهایی که در اسلام مشخص گردیده، و مصرف آن در جایگاه اصلی خویش است.» (۴۵)

ن. عوام
به تعریف عوام در ضمن تعریف خواص اشاره شد، و فشردۀ آن این است: عوام کسانی هستند که جاهلانه و بدون تامل و بصیرت عمل می‌کنند، و در کارها و رفتار خویش تعقل و اندیشه ندارند. خداوند گاهی در قرآن از آنها به نام اکثریت یاد می‌کند و می‌فرماید: «أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ»؛ (۴۶) «اکثر آنها نمی‌دانند».
این تعبیر و مشابه آن بیش از ۷۷ بار در قرآن تکرار شده است. گاه اکثریت را نادان، گاه بی‏خرد (۴۷)، گاهی فاسق و نابکار (۴۸) و غیر مؤمن و ناسپاس (۴۹)، گاه کافر (۵۰) و کاره حق (۵۱) خوانده است و گاه می‌فرماید: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ»؛ (۵۲) «آنها تنها ظاهر زندگی دنیا را می‌بینند و از آخرت غافلند!» اینان چشم دارند؛ اما نابینایند. و در آیه‌ای دیگر فرمود: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»؛ (۵۳) «آنها دلهایی دارند که با آن نمی‌اندیشند، چشمانی دارند که با آن نمی‌بینند، گوشهایی دارند که با آن نمی‌شنوند و آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراه تر. اینان همان غافلانند.» امیرمؤمنان در وصف عوام بی‌بصیرت که تنها لذت برای آنان مطرح است و بس و ارزشها و فضایل و کمالات برایشان واژۀ بی معناست می‌فرماید: «کَالْبَهِیمَهِ الْمَرْبُوطَهِ هَمُّهَا عَلَفُهَا؛ (۵۴) همانند حیوانات پرواری که تنها به علف خود می‌اندیشند و بس.»
از اینجا یک نکته روشن شد و آن این است که عوام مساوی با تودۀ مردم بی سواد نیست، که قرآن نوعاً از آنها به «الناس» یاد می‌کند؛ چرا که ممکن است برخی افراد خیلی هم باسواد باشند؛ ولی از نظر فرهنگ قرآنی عوام شمرده شوند؛ بلکه کالانعام و بلکه بدتر از آن خواهند بود.
شیطان بعد از ۶۰۰ هزار سال عبادت (۵۵) و آن همه علم، از عرش به حضیض آمد. و یا سرگذشت بلعم با عورا که آیات الهی به او داده شده بود و به مرز مستجاب الدعوۀ رسیده بود؛ ولی یک مرتبه به پستی گرایید تا آنجا که قرآن او را همچون سگ‌هار می‌داند. (۵۶)
و یا طلحه و زبیری که به منزله حواری (خواص) پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، و در اوایل از حامیان علی علیه السلام، ولی سرانجام، دنیاپرستی آنها را از مقام خواص به بدترین عوام تبدیل نمود. (۵۷)
و همین طور همسر نوح و لوط که در خانۀ پیامبر رشد کرده بودند؛ چون نتوانستند موقعیت ویژه و خواص بودنشان را حفظ نمایند تبدیل شدند به الگوی کافران و عوام بدتر از انعام. «خداوند مثلی برای کافران می‌زند همسر نوح و همسر لوط است؛ این دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند؛ ولی به آنان خیانت کردند و ارتباط آنها با این دو پیامبر سودی به حالشان نبخشید و به آنها گفته شد وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می‌شوند.» (۵۸)
اما همسر فرعون که شاید از علم ظاهری آن چنانی برخوردار نبود، ولی دارای بصیرت عمیق بود، از درون کاخ فرعون به موسی ایمان آورد و بدترین شکنجه‌ها هم نتوانست او را از عقیده‌اش برگرداند، و در نتیجه الگویی شد برای خواص«مثلی که خداوند برای مؤمنان زد، همسر فرعون است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و عمل او نجات ده.» (۵۹)

پی نوشت :

۱) مانند آنچه درباره روزه عوام و خواص، یا خواص الخواص به کار رفته است که بیش‌تر معنای عرفانی مطرح است تا موقعیتهای اجتماعی.
۲) ر.ک: بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، دارالکتب الاسلامیۀ، تهران، ج ۱۰۰، ص ۷۹، حدیث ۳۷ و درک فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام ، محمد دشتی، قم، انتشارات مشهور، چاپ سوم، ۱۳۸۱ ش، ص ۲۶۶ – ۲۶۷ و تحف‏ العقول، ص ۱۶۸٫
۳) نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتی، ص۶۸۵، حکمت ۱۴۷٫
۴) رسالت خواص، سید احمد خاتمی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ نهم، ۱۳۷۸ش، ص ۱۳٫
۵) عبرتهای عاشورا، سید احمد خاتمی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش، ص۱۹۲٫
۶) عبرتهای عاشورا، ص ۱۴٫
۷) مجادله/ ۱۱٫
۸) فاطر/ ۲۸٫
۹) زمر/۹٫
۱۰) احزاب/ ۳۹٫
۱۱) توبه/ ۱۲۲٫
۱۲) آل عمران/۱۰۴٫
۱۳) مائده/۶۳٫
۱۴) الاصول من الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، به تصحیح علی اکبر غفاری، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیۀ، ج ۱، ص ۵۴، ح ۲٫
۱۵) روم/ ۱۰٫
۱۶) نحل/ ۴۳ و انبیاء/ ۷٫
۱۷) عدل الهی، مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا، ص ۸٫
۱۸) صف/ ۳٫
۱۹) بحار الانوار، همان، ص ۷۹، حدیث ۳۷ و فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام ، همان، ص ۲۶۹ – ۲۷۱٫
۲۰) رسالت خواص، همان، ص ۲۵٫
۲۱) آل عمران/۱۳٫
۲۲) حشر/ ۲٫
۲۳) بقره/ ۱۷۹ و ۱۹۷ و ۲۶۹ و …
۲۴) همان.
۲۵) یوسف/ ۱۱۱٫
۲۶) نهج البلاغه، حکمت ۴۳۲٫
۲۷) نهج البلاغه، خطبه ۱۵۰٫
۲۸) جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا، ص ۱۵۲٫
۲۹) نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳٫
۳۰) قلم/ ۱٫
۳۱) تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب اسلامیۀ، ج ۲۴، ص ۳۶۹ با تلخیص.
۳۲) علق/ ۱- ۵٫
۳۳) بقره/ ۷۹٫
۳۴) فساد سلاح تهاجم فرهنگی، سید محمود مدنی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۴ ش، ص ۳۶۴٫
۳۵) همان، ص ۳۶۵٫
۳۶) نساء/ ۴۶ و مائده/۱۳ و ۴۱ و بقره/۷۵٫
۳۷) زمر/ ۱۷ – ۱۸٫
۳۸) نساء/ ۹۶ و۹۵٫
۳۹) انفال/ ۶۰٫
۴۰) نساء/ ۱۰۲٫
۴۱) آل عمران/ ۱۷۰- ۱۷۱٫
۴۲) واقعه/ ۱۰ – ۱۱٫
۴۳) توبه/ ۱۰۰٫
۴۴) حدید/ ۱۰ – ۱۱٫
۴۵) فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام ، همان، ص۲۶۷ -۲۶۸٫
۴۶) طور/ ۴۷٫
۴۷) حجرات/ ۴٫
۴۸) آل عمران/ ۱۱۰٫
۴۹) یوسف/ ۳۸٫
۵۰) نحل/ ۸۳٫
۵۱) مؤمنون/ ۷۰٫
۵۲) روم/ ۷٫
۵۳) اعراف/ ۱۷۹٫
۵۴) نهج البلاغه، نامه ۴۵٫
۵۵) خطبه ۱۹۲٫
۵۶) اعراف/ ۱۷۵ – ۱۷۶٫
۵۷) ر.ک: رسالت خواص، همان، ص ۶۰٫
۵۸) تحریم/ ۱۰٫
۵۹) تحریم/ ۱۱٫

سیدجواد حسینی






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


9 + = 15