ویژگی های اخلاقی پیامبر پیش از اسلام

ویژگی های اخلاقی پیامبر پیش از اسلام:

شکی نیست که پیامبر اسلام حضرت محمد بن عبد الله یکی از اسوه های اخلاقی برای جامعه بوده و است و هیچ کسی را یارای انکار این مساله نیست چرا که قرآن کریم در دو مورد به صراحت به اسوه بوده و دارای اخلاق با عظمت بودن آن حضرت تصریح کرده است.

لکم فی رسول الله اسوه حسنه.

و انک لعلی خلق عظیم.

با این دو آیه شریفه اسوه اخلاقی بودن پیامبر اسلام بسیار روشن است و همه جامعه اسلامی و انسانی می تواند در مسیر زندگی به وجود مقدس آنحضرت اقتدا کند و او را الگوی خود قرار دهد.

اما نکته مهم در این مختصر که بدان خواهیم پرداخت این است که آیا پیامبر تنها پس از اسلام الگوی اخلاق جامعه است و یا قبل از اسلام نیز این چنین بو.ده است؟

با اندک مطالعه و آشنایی با سیره و زندگی و تاریخ دوران قبل از اسلام و توجه پیدا کردن به جایگاه اجتماعی پیامبر اسلام می توان به پاسخ بسیار روشنی رسید که آنحضرت همیشه اسوه و الگوی خوبان جامعه بوده است.

در این مختصر به نمونه هایی از رفتار های آنحضرت در مسیر اخلاق فردی و اجتماعی اشاره خواهیم نمود.
۱ – امـانـتـدارى و راسـتـگـویـى:

امـیـن بـودن پـیـامـبـر اکـرم (ص ) قـبـل از بـعـثت، زبانزد مردم حجاز بود، بطورى که امین لقب مشهور آن حضرت شده بود.

از همین رو بود که  در تـجـدید بناى کعبه هنگامى که در نصب حجرالاسود بین طایفه هاى قریش اختلاف افتاد و بـه دنـبـال راه حـل بـودند، همه براین اتفاق کردند که نخستین کسى که از در مسجد الحرام وارد شد، هر پیشنهادى کرد آن را بپذیرند.

نـخـسـتـین کسى که از در وارد شد، حضرت محمّد صلى اللّه علیه و آله بود. چون او را دیدند با کمال خرسندى گفتند: ((هذَا الْاءَمینُ، رَضینا، هذا مُحَمَّدٌ)) این امین است، به حکم وى تن مى دهیم این محمد است.

پـاکـى و امـانـت پـیـامـبـر نـه تـنـهـا قـبـل از بـعـثـت مـورد قـبـول همگان بود، بلکه پس از بعثت نیز با آن همه دشمنى، باز بسیارى از مردم امانتهاى خود را نزد آن حـضـرت مـى سـپـردنـد، بـگـونـه اى کـه پـیـامـبـر، هـنـگـام هـجـرت بـه مـدیـنـه (سـیـزده سـال پـس از بعثت ) به على علیه السلام فرمان داد تا در مکّه بماند وامانتهاى مردم را به آنها برساند و سپس به مدینه مهاجرت کند.

۲ – دفاع از مظلوم و مقاومت در برابر ظالم و ستمگر:

یکى از خصوصیات روحى و اخلاقى پیامبر اسلام، مبارزه با سـتـم و سـتـمـگـر و یـارى سـتـمـدیـدگـان بـود، بـگـونـه اى کـه آن بـزرگـوار بـیـسـت سـال قـبـل از بـعـثت در حالى که بیش از بیست بهار از عمرش نگذشته بود، در پیمانى به نام ((حِلف الفضول )) شرکت کرد که بر اساس آن عده اى متعهد شدند با اتحاد، حقوق مظلوم را از ستمگر بگیرند.

قبل از اسلام در میان اعراب و سران برخى از قبائل‏ پیمانهائى بسته شده بود که به احلاف مشهور است و هدف ازاین پیمانها عموما جلوگیرى از بى‏نظمى و اغتشاش و مقاومت دربرابر دشمنان قریش و حمایت از خانه کعبه و اهداف دیگرى‏بود.

و از جمله این پیمانها که طبق روایات رسیده،اسلام نیز آنراامضاء کرده و بعنوان پیمان مقدسى از آن یاد شده‏«حلف‏الفضول‏»است که براى‏جلوگیرى از ظلم و تعدى زورگویان و بمنظور دفاع از ستمدیدگان بسته شد.

أن رجلاً من زبید قدم مکه ببضاعه، فاشتراها منهالعاص بن وائل؛ فحبس عنه حقه؛ فاستعدی علیه الزبیدی الأحلاف، الذین کانوایسمون: لعقه الدم، لأنهم حین تحالفوا غمسوا أیدیهم بالدم علی خلاف المطیبینالمشار إلیهم آنفاً، الذین هم أصحاب حلف الفضول أیضاً. والأحلاف هم: عبدالدار، ومخزوم، وجمح، وسهم، وعدی بن کعب. فأبی الأحلاف معونه الزبیدی علی العاص بن وائل، وانتهروه،وذلک لما کان یتمتع به العاص هذا من نفوذ، وسیأتی أنه قد أنقذ عمر من برائنأهل مکه. فلما رأی الزبیدی الشر، صعد علی أبی قبیس، واستغاث. فقام الزبیربن عبد المطلب، ودعا إلی الحلف المذکور؛ فعقد؛ ثم مشوا إلی العاص، وانتزعوامنه سلعه الزبیدی؛ فدفعوها إلیه.

البدایه والنهایه ج ۲ ص ۲۹۱، ۲۹۲ والسیره الحلبیه ج ۱ ص ۱۳۲، والسیره النبویه لدحلان ج ۱ ص ۵۳٫

و ازرسول خدا(ص)روایت‏شده که پس از بعثت مى‏فرمود:
لقدشهدت فی دار عبد الله بن جدعان حلفا ما احب ان لی‏به حمرالنعم و لو ادعى به فیالاسلام لاجبت‏.

 براستى که در خانه عبد الله بن جدعان شاهد پیمانى بودم که خوش ندارم آنرا با هیچ چیز دیگر مبادله کنم،و اگر در اسلام نیزمرا بدان دعوت کنند اجابت‏خواهم کرد و مى‏پذیرم.
و ماجرا-چنانچه گفته‏اند-از اینجا شروع شد که مردى ازقبیله‏«زبید»و یا قبائل دیگر حجاز بمکه آمد و مالى را به‏عاص بن وائل سهمى فروخت،و هنگامى که بسراغ پول آن رفت‏عاص بن وائل از پرداخت آن خوددارى کرد و مرد زبیدى را ازنزد خود راند.
مرد زبیدى بنزد جمعى از سران قریش رفت واز آنها براى گرفتن حق خود استمداد کرد،ولى آنها پاسخى به‏او نداده و حاضر به گرفتن حق او نشدند.
مرد زبیدى که چنان دید بر فراز کوه ابى قبیس-که مشرف‏به شهر مکه و خانه کعبه بود-رفت و بوسیله این دو بیت فریادمظلومانه و ستمى را که به او شده بود بگوش مردم مکه و اشراف‏شهر رسانده و در قالب شعر هایی که خواند فریادش را به گوش مردم مکه رساند.

این فریاد مظلومانه که در شهر مکه‏طنین افکند،زبیر بن عبد المطلب عموى رسول خدا(ص) ازجا حرکت کرده گفت:این فریاد را نمى‏توان نشنیده گرفت،وبسراغ بزرگان قبائل قریش رفت،و توانست قبائل زیر یعنى‏بنى هاشم و بنى زهره و بنى تیم بن مره و بنى حارث بن فهر را باخود همراه کند و در خانه عبد الله بن جدعان  اجتماع کرده و درآنجا پیمان‏«حلف الفضول‏»را منعقد ساخته،و دستهاى خود رابه نشانه تعهد در برابر پیمان در آب زمزم فرو بردند و بمضمون زیرپیمان بستند که:
لا یظلم غریب و لاغیره،و لئن یؤخذ للمظلوم منالظالم‏ نباید به هیچ شخص غریب یا غیر غریبى ستم شود،و بایدحق مظلوم از ظالم گرفته شود!و بدنبال این پیمان بنزد عاص بن‏وائل رفته،و حق مرد زبیدى را از او گرفته و به آن مرد دادند.






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


9 + 5 =