آموزه های عاشورا (۱):درس عزت نفس

 

ان العزه لله و لرسوله و للمومنین

عزت به دست خداست:تعز من تشا و تذل من تشاء

عزت در طاعت خداست:بختیشوع طبیب را به بالین یکی از خلفا آوردند  بعد از مدتی مداوا گفت:من هرچه بلد بودم بکار بستم نتیجه نداد این مرض فقط با دعای فردی که نزد خدا مقرب  و مقامی دارد درمان پیدا می کند.خلیفه کسی را فرستاد دنبال امام کاظم علیه السلام راوی میگوید: به همراه امام رفتیم نزد خلیفه مریض .در بین راه امام دعا کردند تا رسیدیم، خلیفه حالش خوب شد خلیفه پرسید چه دعایی کردید فرمودند گفتم:اللهم کما رایته ذل معصیته فاره عز طاعتی بحار جلد ۴۸ صفحه ۱۴۰

امام خواستند بفهمانند:گناه انسان را ذلیل می کند و عبادت انسان را عزیز می کند و اینکه انسان جز از خدا نخواهد از او که توانای بر هرکاری است نه انسانهای دیگر که هرچه دارند نزدشانم عریه ای است که اگر مشیت خدا تعلق بگیرد ممکن است ساعتی دیگر در کفشان نباشد چقدر پادشاهان بوده اند که صبح در قدرت و شب در بند بوده اند.

یکی از پادشاهان صفاری در بند دشمن اسیر شده بود برایش در سطلی غذا آوردند چون خاست نزدیک شود سگی جلو آمد سر در آن ظرف کرد خواست او را دور کند کاری کرد حیوان ترسید سر ناگهان بالا آورد دسته سطل افتاد در گردنش سطل را هم با خود برد آن پادشاه گفت روزگار چه سرنوشتها دارد صبح وسائل آشپزخانه ما را ده ها شتر جابه جا می کردند و امشب غذای ما را سگی با خود برد.چقد ر پولدارها یک شبه ورشکست شدند…..انسان نباید به پول و قدرت خود غره رود بلکه همیشه باید دست به دعامان به سمت خدا دراز باشد آنها که نداریم از خدا بخواهیم و آنها که داریم از خدا خدا بخواهیم برایمان نگه دارد.

از مصادیق عزت نفس

در سخت ترین حالات خدا می تواند نجات و فرج انجام دهد یادمان نرود دیگران واسطه اند اصل کاری خداست.هارون توسط ربیع وزیر خود برای امام کاظم علیه السلام پیام فرستاد که ربیع را مامور کرده ام تا به آب و غذای تو رسیدگی کند هر چه میخواهی از او بخواه تا فراهم کند ربیع گوید آمدم نزد امام به زندان دیدم دارد نماز میخواند چون تمام می شود به نماز بعدی می ایستد اعتنایی ندارد خود را جلو اناختم تا خواست نماز بخواند پیغام هارون را رساندم امام فرمود:لا حاضر مالی فینفعتی و لم اخلق سوئلا اموالم نزدم نیست که از آنها نفع ببرم ولی از آنها هم نیستم که نیازم را از خلق خدا بخواهم این گفت و باز شروع کرد به نماز خواندن .ابراهیم هم که می خواستند آتش بزنند همه مخلوقات به تلاطم افتادند از جمله جبرئیل عرض کرد خلیل خدا اجازه میدهی کمکت کتنم فرمود نیاز ندارم اما نه از تو اگر خدا بخواهد نجاتم میدهد و الا من با خواست خدا مخالفتی ندارم این توکل او را نجات داد ولی یوسف یک لحظه غفلت کردبه زندانی التماس دعا گفت ۷ سال دیگر به مدت زندانش افزوده شد امروز برخی برای برون رفت از مشکلات خود بجایی که از خدا بخواهند و به او توکل کنند و توسل به اولیا خدا کنند و آنها را شفیع قرار دهند دست به سمت غیر خدا دراز می نند و هر پیشنهادی را می پذیرد بسیاری از پرونده های قضایی با عنوان کلاه برداری یا ورشکستگی علتش همین است رو به پولهای اسکونتی و بروی در تقاضا از آدمهای پست و سودجو نتیجه اش این شده یک روز با دادن مبلغی جزئی او را کمک کرده حالا باید بدهی سنگین او راهی زندان نموده.ابوذر همواره دعایی می خواند که جبرائیل به پیامبر عرض کرد این دعا در آسمان معروف است:اللهم انیاسئلک الامن و الایمان و التصدیق بنبیک و العافیه من جمیع البلا و الشکر علی العافیه و الغنی عن شرار الناس اصول کافی ۲ صفحه ۵۸۷

بی نیازی از انسانهای بد اساس عزت و سر بلندی مومن است.اباذر واقعا عزت نفس بالایی داشت.اباذر بخاطر زبان رسائی که داشت کارهای خلیفه سوم را افشاء میکرد بارها خواستند اباذر را تطمیع و تهدید ، آرام کنند نتوانستند انواع گرفتاریها برایش درست کردند نشد هدیه ها فرستادند قبول نکرد.یک روز پول زیادی فرستادند برای ابذر این را خلیفه فرستاده پرسید آیا برای همه مسلمانه ابه این اندازه فرستاده گفتند مخصوص شماست چون صحابی بزرگ پیامبرید فرمود:این هدیه نیست رشوه است قبول نمی کنم.

روزی توسط غلامی فرستادند گفتند اگر بتوانی به اباذر بقبولانی آزادی .آمد به باذر گفت اگر به خاطر خلیفه قبول نمی کنی به خاطر من قبول کن که من آزاد شوم گفت:ان کان فیها عنقک فان فیها رقی کشکول شیخ بهایی صفحه ۲۶۳ اگر باعث آزادی تو می شود ولی مرا بنده می کند پس قبول نمی کنم یک روز خود عثمان به ملاقات او آمد و هدایای به او داد ولی اباذر نپذیرفت و گفت:لا حاجه لی فی ذلک یکفی باذر یقته بالله جهره الاولیا ۲ ص ۴۶

عید یا مسعود یا یکی دیگر از یاران پیامبر هم در بستر مریضی افتاده بوده عثمان به عیادت او آمد گفت دوست دریم کمکی کرده باشیم اگر نیازی هست بگو انجام دهیم گفت:نه این لحظات آخر عمر است نیازی نیست .دوباره گفت  پس برای خانواده خصوصا که از تو دخترانی باقی می ماند برای آنها باشد که بعد تو دچار مشکل نشوند گفت آنها هم نیاز ندارند چون به آنها  یاد داده ام هر شب سوره واقعه را بخوانند پیامبر فرمود خواندن هر شب این سوره باعث می شود انسان محتاج دیگران نشود.با این وسیله استغنا و مناعت طبع خود را نشان می دادند .

در حالات علماء هم این نمونهن برخورد ها را دایم.

سید رضی مولف نهج البلاغه خیلی منیع طبع بود هدیه از کسی قبول نمی کرد وزیر دربار آل بوییه ابوغالب فخر الملک وزیر بهاءالدوله با خبر شد سید صاحب فرزند شده مبلغ ۱۰۰۰ دینار در طبقی به عنوان هدیه برای ایشان فرستاد.سید آن مبلغ را برگرداند و گفت وزیر می داند که ما هدیه قبول نمی کنیم وزیر بار دیگر فرستاد که این مربوط به کودک است باز پس داد و گفت کودکان ما هم چیزی از کسی قبول نمی کنند بار دیگر فرستاد برای قابله باشد  باز پس فرستاد و گفت ما قابله بیگانه نداریم پیر زنان ما انجام می دهند آنها هم اجرش وصله ای نمی گیرند بار چهرام فرستاد این مبلغ را بین طلاب حوزه تقسم کنید ایشان فرمود طلاب همه حاضرند هرکس احتیاجی داشته باشد بردارد فقط یک نفر بلند شد یک سکه برداشت رفت .آمد باقی پول را انداخت داخل ظرف طلاب همه نپذیرفتند و پول برگشت فورا سید از آن طلبه پرسید شما برای چه برداشتی گفت شبی نیاز به روغن چراغ داشتم کلید انبار نبود مجبور شدم برم از مغازه روغن قرضی بیاورم تا بتوانم مطالعه کنم برداشتم بردم قرضم را اداء کردم باقی را برگرداندم سید دستور داد به تعداد طلبه های مدرسه یک کلید درست کند تا مورد مشابهی تکرار نشود هر کس هرچی می خواهد بردارد و طلبه ها جز به اندازه نیاز بر نمی داشتند .

مردان علم در میدان عمل ص ۱۳۱

 



« (خبری قبلی)



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ 1 = 8