شب گریه کردن (اشعار شب دهم محرم شب عاشورا)

)

ای شمع گریه کن که شب گریه کردن است

شام عزاست امشب و این قصه روشن است

ای شمع گریه کن تو و از سوز جان بسوز

که امشب چراغ آه به هر کوی و برزن است

ای شمع گریه کن تو و زهر بلا بریز

بر خنده های لاله که در باغ و گلشن است

ای شمع گریه کن تو به سوز دل حسین

کامشب اسیر پنجه ی بیداد دشمن است

امشب شب وداع حسین است و زینبش

در خیمه های آل علی شور و شیون است

امشب حسین گرم مناجات با خداست

فردا سرش به نیزه و صد زخم بر تن است

امشب زمین کرب و بلا جای امتحان

فردا حریم عشق خدای مهیمن است

امشب سخن ز طاعت و قرآن و سجده است

فردا حدیث نیزه و شمشیر و جوشن است

در این شب وداع از این آستان قدس

ما را سلام در بر هفتاد و دو تن است

آنان که دین ز نهضتشان دارد افتخار

گوید حسین هر یکشان را، که از من است

ای شمع گریه کن تو چو مولایمان رضا

که امشب ز داغ کرب و بلا گرم شیون است

باغ خداست کرب و بلا و در این چمن

هفتاد و دو شهید، گل یاس و سوسن است

———————————————————————

سید رضا موید

امام حسین(ع)

 

تو خودت گریه کنان را به عزا می خوانی

ابر این چشم به دست تو شده بارانی

مجلس روضۀ تو عرش خدا گشته حسین

چون خدا بهر عزای تو خودش شد بانی

باید از سوختگان غم تو یادی کرد

یاد دیوان غم محتشم کاشانی

این همه سینه زنان بهر تو این جا جمعند

از عطای تو بود سینه زنی طوفانی

هر دلی که نشد آباد از اندوه غمت

عاقبت می رود آرام سوی ویرانی

هر کجا پرچم تو دید دلم زود دوید

چه کنم با غم عشق تو و سرگردانی

یاد ما نیز نما بین مناجات شبت

امشبی را که حسین در حرمت مهمانی

————————————————————————

ناهید قبادی

امام حسین(ع)

 

خاندان علی  و ننگ مذلت هیهات

دامن فاطمی و لکه بیعت هیهات

علم حادثه بردار سفر باید کرد

پای در معرکه بگذار خطر باید کرد

 بار بربند دگر ترک وطن باید کرد

تیغ برگیر که با تیغ سخن باید گفت

 جاده در جاده به دیدار خدا باید رفت

خسته، پای آبله تا کرببلا باید رفت

 طاقت هجر نداری ره هجرت باز است

پای اگر هست تو را جاده جنت باز است

فصل وصل است گر از فاصله ها درگذرید

ای مجانین حق از سلسله ها درگذرید

 سر به شمشیر سپارید که تقدیر این است

شکوه زنهار که تاوان جنون سنگین است

 عشق گوید که ازاین مرحله چون باید رفت

بی سر و بی کفن، آغشته به خون باید رفت

 هر که دارد هوس کرببلا بسم الله

هر که دارد سر همراهی ما بسم الله

 خیمه را نیز دمی چند به ظلمت بسپار

راه رجعت به سلامت طلبان بسپار

 هر که را ذوق جراحت نبود برگردد

هر که را ذوق شهادت نبود برگردد

 هان که فردا سر و شمشیر به هم خواهد خورد

سرنوشت همه با تیغ رقم خواهد خورد

 عشق طوفان جنون دگر انگیخته بود

عطش و حنجر و خنجر به هم آمیخته بود

 آسمان در قدح تشنه هفتاد و دو صبح

یک افق باده ز دریای شفق ریخته بود

 ماند هفتاد و دو شوریده از آو مدعیان

همه را عشق به غربال بلا بیخته بود

 در شگفتم که کسی جز شهدا زنده نماند

عشق از آن محشر کبری که بر انگیخته بود

 محشری بود تماشایی و عاشورایی

که به تصویر نیاید ز قلم فرسایی

 شهسواران پی معراج کمر می بستند

زره حادثه مردانه به بر می بستند

 مرگ از هیبت آنها متواری می شد

تا فرا سوی صف خصم فراری می شد

 همه را شوق که از کاش زنو زنده شویم

زخمها خورده و در خون خود افکنده شویم

 کاش صد بار بمیریم و ز نو جان گیریم

پیر رخصت دهد و جانب میدان گیریم

تا نفس می دمد از حنجره تکبیر زنیم

در رکاب پسر فاطمه شمشیر زنیم

————————————————————–

جلال محمدی تبریزی

امام حسین(ع)

 

وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد

شیون و گریه و آهم به ثریا برسد

به لب خشکِ تو دِق می کنم از غصه اگر

تیغِ خورشید بر این پهنه صحرا برسد

کوکبِ بختِ جدایی ز تو تقدیرِ من است

چشم از رویِ تو بر هم نزنم تا برسد

به تنِ اصغرِ تو یک سرِ سوزن حس نیست

با کمی آب تلظّیش به لالا برسد

علی ات را بشناسند نخواهند گذاشت

بویی از پیرهنش نیز به لیلا برسد

بدنش مثلِ فدک پخشِ زمین خواهد شد

پای عباسم اگر بر لبِ دریا برسد

گرگ ها یوسفِ خواهر به سرت می ریزند

چاره ام چیست اگر کار به این جا برسد؟

نیزه، خون، چکمه، سراشیبی گودال، سرت

عمرِ زینب به گمانت به تماشا برسد

رویِ تَل دخترِ مضطر شده می میرد اگر

پای اسبی به لبِ تشنه ی بابا برسد

وای اگر پای شقاوت به حرم باز شود

دست بی عاطفه بر چادرِ زن ها برسد

آتش و خیمه و غارت شدن هر چه که هست

هیچ کس نیست به دادِ منِ تنها برسد

نفسِ سینه ی زینب، نفست می گیرد

وای اگر امشبِ این دشت به فردا برسد

———————————————————–

علیرضا شریف

شب عاشورا

شبِ آخر بگذار این پَر من باز شود

بیشتر رویِ تو چشم تر من باز شود

حرفِ هجران مزن اینقدر مراعاتم کن

دست بردار ، دلِ مضطرِ من باز شود

جان زینب برو از کرب و بلا زود برو

مگذاری گره ی معجر من باز شود

آه ، راضی نشو بنشینم و گیسو بکشم

آه ، راضی نشو موی سر من باز شود

پای دشمن به روی پیکر تو باز شود

روی دشمن به روی معجر من باز شود

جانِ من حرز بینداز به گردن مگذار

جای این بوسه ی پیغمبر من باز شود

جان زینب برو مگذار غروب فردا

سمت گودال رهِ مادر من باز شود

حیف از این زیر گلو نیست خرابش بکنند؟!

پس اجازه بده تا حنجر من باز شود

لااقل قول بده زود خودت جان بدهی

بلکه راهِ نفس آخر من باز شود

————————————————

 

علی اکبر لطیفیان

امام حسین(ع)

 

امشب، شب قیامت کبرای دیگر است

هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است

امشب رسد به گوش، مناجات عاشقان

فردا، به روی خاک، بدن‌های بی‌‌سر است

امشب، علم به دست علمدار کربلاست

فردا، تنش به علقمه، در خون شناور است

امشب رباب، دست دعایش بر آسمان

فردا تسلّی دل او، داغ اصغر است

امشب دعا به جان جوانان کند، حسین

فردا به روی دامن او نعش اکبر است

امشب عطش گرفته ز قاسم توان و تاب

فردا به جای آب، دهانش ز خونْ تر است

امشب دعای زینب کبراست یا حسین

فردا لبش به زخم گلوی برادر است

امشب حسین گرم مناجات با خداست

فردا هزار پاره ز شمشیر و خنجر است

امشب حسین پیرهن کهنه‌اش به بر

فردا، نه سر، نه پیرهن او را، به پیکر است

"میثم" دمد ز هر نفست شعله‌های دل

نظم تو سوز سینۀ آل پیمبر است

——————————————————-

غلامرضا سازگار

امام حسین(ع)

 

آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط

گل کرد در قنوت شما، ربّنا فقط

باریده بود عشق به صحرا و می وزید

عطر زلال نافله از خیمه ها، فقط

وقتی نسیم گلنفسی های او وزید

پر شد فضای خیمه ز بوی خدا فقط

پرسید می روید اگر، وقت رفتن است

کوتاه بود پاسخ تان: ها! کجا؟ فقط

کامل عیار سنگ محک خورده ایم ما

آغوش مان گشوده به روی بلا فقط

آن روح غیرتیم، که ما را توان گداخت

از التهاب حسرت «یا لیتنا» فقط

بی رنگ می شدید  از آن آزمون سرخ

من های تان گرفت ازو رنگ ما، فقط

باور نداشتید اگر عشق را چرا

بر داشتند پرده ز چشم شما فقط؟

روزی که آه شیونیان طعم خاک داشت

زد خیمه گلخروش شما در فضا فقط

منظومه ی بلند شهادت سرودنی است

با حنجر بریده سر نیزه ها فقط

یک کاروان دلید ولی روی نیزه هاست

سر های تان درین سفر از هم جدا فقط

ای از زمان همیشه فراتر که مانده است

از تو به یاد خاطره ی کربلا فقط

از حر مجال شرم گرفته است خنده ات

 

یعنی که از تو شکوه ندارم، بیا فقط

 

زنجیره ی قیام تو را امتداد داد

 

زینب به حلقه حلقه ی دام بلا فقط

 

بر روی نی چو دید گل افشانی تو گفت:

 

می خواهد این بهار شکوه تو را فقط

 

افزون تری ز حوصله ی ما، هزار حیف

 

از تو اگر که داغ بماند به جا فقط

 

هر شعر در رثای تو گفتیم نارساست

 

ای خطبه ی حماسی سُرخت رسا فقط

 

تو مرگ را به سُخره گرفتی کجا رواست

 

تا نام تو خلاصه شود در عزا فقط

 

خون بود و داغ بود و عطش بود و آه بود

 

امّا نبود این همه ی ماجرا فقط

 

روزی که عشق و عاطفه تاراج می شدند

 

سهم تو بود پاره ای از بوریا فقط

 

افتاده از نفس جرس، ای همنفس بیا

 

یک شیون است فاصله تا نینوا فقط

 

او ماند و خون حماسۀ او ماند و عشق ماند

 

از ما چرا به جای بماند صدا فقط؟!

@@@@@@

 

خدا کند نرود امشب و سحر نشود

 

که روز ما زشب تار تیره تر نشود

 

چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود

 

خدا کند نرود امشب و سحر نشود

 

خدا کتد که که به حشر انتها شود امشب

 

که حشر واقعه کربلا دگر نشود

 

شب اسارت پرده نشین خاص خداست

 

چه می شود که اگر صبح پرده در نشود

 

شب شهادت نوباوگان فاطمه است

 

خدا کند که سحر گاه جلوه گر نشود

 

خدا کند نرود امشب و نیاید صبح

 

که داغ زینب مظلومه تازه تر نشود

 

خدا کند نشود صبح باز تا زینب

 

زداغ مرگ دو فرزند خون جگر نشود

 

خدا کند نشود صبح این شب عاشور

 

که یادگار حسن را کفن ببر نشود

 

خدا کند نشود صبح تا گلوی علی

 

نشان تیر دستم در کف پدر نشود

 

خدا کندکه فتد تیر حرمله از کار

 

ویا هرانچه زند تیر کارگر نشود

 

شب وداع علی اکبر است با لیلی

 

وداع مادر و فرزند مختصر نشود

 

گمان به مردن لیلی بود زداغ علی

 

خدا کند که زداغ پسر خبر نشود

 

خدا کند نشود صبح تا به دشت بلا

 

به خاک و خون تن عباس غوطه ور نشود

 

سر حسین ز پیکر جدا شود فردا

 

خوش است ظلمت امشب بگو بسر نشود

 

خدا کند ندمد صبح تا که فردا شب

 

خیام ال علی طعمه شرر نشود

 

ولی اگر نبود آب خون این شهدا

 

نهال دین خداوند بارور نشود

 

قیام حق به قیام حسین پیوند است

 

قیام حق نشود این قیام اگر نشود

 

فراق کربلامی کشد مؤید را

 

مگر جوار پدر قسمت پسر نشود

 

 

سید رضامؤید

————————————————————————

 

امام حسین(ع)

 

ای خدا با تو من امشب سر سودا دارم

شوق دیدار تو در صحنۀ فردا دارم

تا که جاوید بماند به جهان دین نبی

بهر قربانیِ او اکبر زیبا دارم

تا کنم پیروی از آن پدر مظلومم

بهر شق القمری حامی و سقا دارم

تا کنم شاد دل فاطمه و قلب حسن

طفل شش ماهه و هم قاسم رعنا دارم

تا که رونق بدهم مستی بازار غمت

خواهر خون جگر و زینب کبری دارم

دخت ویرانه نشین و پسر بیماری

بهر ماندن وسط آتش اعدا دارم

نیمه جانی ز عطش مانده به پیکر بهرِ-

-نیزه و سم ستور این دل صحرا دارم

هر که خواهد که غنیمت ببرد گو آید

کهنه پیراهن و انگشتر اعلا دارم

سر اگر هست فقط در ره تو از بهرِ-

-نیزه و مطبخ و هم دیر نصاری دارم

بهر جانبازی در راه تو تا فردا ظهر

ناله و زمزمه و شیون و غوغا دارم

——————————————————–

حبیب ا… موحد

امام حسین(ع)

 

»امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است«

امشب از جام دعا، جام نمازش، مست است

ظهر فردا که شود بر سر نی رقصان است

امشب از شوق شهادت به جهان می‌خندد

ظهر فردا ز غمش، جنّ و بشر گریان است

بوی پیراهن یوسف همه جا می‌پیچد

ظهر فردا همه‌ی کرب و بلا، کنعان است

مرده بودیم ولی عشق تو احیامان کرد

تا ابد در رگ ما، خون تو در جریان است

——————————————————————–

رضااحسان پور

امام حسین(ع)

 

شب است و خیمه ها از تاب رفته

به پشت ابرها مهتاب رفته

صدای پای عباس است این جا

که چشم کودکان در خواب رفته

***

در این سو آسمان مهتاب بار است

در آن سو آسمانی تار تار است

در این سو مادری بی تاب فرزند

در آن سو حرمله فکر شکار است

***

رباب است و دلی در خون تپیده

پر از دلشوره، از هستی بریده

چرا می بوسد امشب حلق اصغر

بمیرم باز هم کابوس دیده

***

خدا در دست سقا نهر داده

به چشمش جمع ناز و قهر داده

بیاد چشم هایش حرمله باز

تمام تیرها را زهر داده

***

شب است و گفت کم کم خواهرش را

وصّیت های زهرا مادرش را

ز طرز خنده های شمر، پیداست

که امشب تیز کرده خنجرش را

***

من و راهی که پر سوز و گدازه

تو و غم های تشییع جنازه

خدایا می زنند انگار آن سو

همه بر پای مرکب نعل تازه

***

ببین آتش زدی خاکسترت را

تماشا کن نگاه آخرت را

مرا کشتی بیا امشب برون آر

تو از انگشت خود انگشترت را

——————————————————-

علی کبیری

امام حسین(ع)

 

در این‌ صحرای‌ طوفانی‌ به‌ این‌ دل های‌ بحرانی‌

چه‌ سودایی‌ ست‌ ای‌ یاران‌ که‌ شد هر چهره‌ قرآنی‌

ز هر سو اشک می‌بارد هر عاشق‌ عالمی‌ دارد

که‌ فردا می‌شود کشته‌ به‌ راه‌ عشق‌ سبحانی‌

کنون‌ اتمام‌ حجت‌ شد مرا ایام‌ غربت‌ شد

پس‌ از این‌ قسمت‌ ما را خداوندا تو می‌دانی‌

در این‌ غربت‌ خدا جویید ره‌ پیغمبران‌ پویید

چنین‌ با یکدگر گویید مناجاتی‌ ست‌ عرفانی‌

خدای‌ عالی‌ اعلی‌ به‌ عشق‌ لشگری‌ والا

نه‌ در این‌ وادی‌ غربت‌، به‌ جنت‌ داده‌ مهمانی‌

پس‌ از این‌ نیزه‌ و تیر است‌ پذیرایی‌ به‌ شمشیر است‌

در این‌ مهمانی‌ خونین‌ بُود این‌ میزبان‌ جانی‌

امان‌ از کربلا فردا در این‌ دشت‌ بلا فردا

 گل‌ دامان‌ پیغمبر شود پرپر به‌ آسانی‌

به‌ عاشورا قسم‌ امشب‌، بود شام‌ غم‌ زینب‌

 ولی‌ صبح‌ ظفر او را بود در راه‌ طولانی‌

پی‌ گندم‌ بنی‌ آدم‌ کُشند آزادۀ‌ عالم‌

کِشند بر نیزه‌ قرآن‌ را فروشند دین‌ به‌ آسانی‌

بیایید ای‌ همه‌ یاران‌، کنارم‌ ای‌ سبکبالان‌

 علی‌، قاسم‌، ابوفاضل‌، همه‌ یاران‌ میدانی‌

حبیبم‌ کو، زهیرم‌ کو، غلامم‌ کو، بریرم‌ کو

بگیریم‌ حلقۀ‌ ذکری‌ به‌ یاد مسلم‌ و هانی‌

رقیه‌، فاطمه‌، نجمه‌، سکینه‌، زینب‌ و کلثوم‌

ربابم‌ را کنید یاری‌، کند گهواره‌ جنبانی‌

انیس‌ کودکان‌ گردید، به‌ دور بانوان‌ گردید

که‌ فردا می‌زند سیلی‌ عدو با دست‌ طوفانی‌

بسوزد خیمه‌ها فردا، دهد حق‌ خون بها فردا

 که‌ خون‌ عشق‌ می‌ریزد به‌ خنجرهای‌ عریانی‌

تن‌ ذریۀ‌ زهرا شود فردا در این‌ صحرا

 همه‌ پامال‌ مرکب ها، چه‌ شد رسم‌ مسلمانی‌

عدو حق‌ را رها کرده‌، که‌ با ابلیس‌ تا کرده‌

 بَرد فرمان‌ ز استکبار، کند رفتار شیطانی‌

به‌ مظلومان‌ وفا شد نه‌، ز ظلم‌ و کین‌ ابا شد نه‌

 بریزد اشک‌ و خون‌ با هم‌ ز چشم‌ و سینه‌ بارانی‌

———————————————————————–

محمود ژولیده

اشعار شهادت امام حسین علیه السلام

***

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

 

دل های عرشیان همه در تاب و در تب است

 

اصلا بیا بمان که فقط روشنی دهی

 

خورشید من بدون تو هرروز من شب است

 

وقتی ز روی زین به زمین خوردی ای حسین

 

گفتم زمان خانه خرابی زینب است

 

یا ایهالشهید، ذبیح من القفا

 

رگ های گردنت چقدر نامرتب است

 

مانده ست یادگار، به تشییع جنازه ات

 

بر روی پیکرت اثر سم مرکب است

 

می بینمت دوباره و از حال می روم

 

این دل ز درد و غصه و ماتم لبالب است

@@@@@@@

چشمش به سوی زینب و آن را نگاش کرد

 

هنگام آمدن به سوی ات چکمه پاش کرد

 

یک نیزه دار بغض علی را به سینه داشت

 

سر نیزه را میان دهان تو جاش کرد

 

خندان به روی سینه ی تو ماندگار شد

 

با خنجرش گلوی تو را آشناش کرد

 

با خنجرش به روی گلو تا دوازده

 

هی ضربه زد به سختی و آخر جداش کرد

 

سر را برید از بدنت،نعره ای زد و

 

از گیسویت گرفت و بدن را رهاش کرد

علی حسنی

آی بمیرم،ای کاش یکی به جای دستای زینب چشمای زینب و می بست،این منظره ها رو نمی دید،آخ تا رسید کنار گودال قتلگاه،هر چی صدا زد،دادش جواب زینب و بده،حسین چشما رو باز نکرد،تا قسم داد حسین جان،جان مادرم، چشمای خون گرفته رو باز کرد،زینب برگرد برو به خیمه،می گه دیدم زینب داره می ره،اما عقب عقب می ره،هی به سر می زنه،هی فریاد می زنه،حسینم و دارن می کشند، أَمَا فِیکُمْ مُسْلِمٌ؟ یه مسلمون بین شما پیدا نمی شه؟ آی بمیرم،نانجیب روی زینب و زمین زد،گفت:مگه نمی بینی حسین و دارن می کشند،گفت :کار حسین و زودتر تموم کنید،یه وقت زینب ببینه،سری به نیزه،اگه این روضه یه شب در سال جا داشته باشه بخونی امشبه،وقتی شام غریبانیه،بی بی زینب زیر این خیمه نیم سوخته ها خوابش برد،عجب خوابیدنی،خواب به چشمش اومد یا نه،بی بی بیهوش رو زمین اوفتاد،این بچه ها سرشون رو دامن بی بی،همه از حال رفتند،یه وقت در عالم رؤیا حضرت زهرا سلام الله علیها رو در خواب دید،مادر اومدی،اما دیر اومدی،یه جمله رو می خوام عرض کنم،گفت زینب جان،من از صبح اینجا بودم،خودم همه ی منظره ها رو دیدم ،اونوقتی که می خواست سر از بدن حسین جدا کنه،سر رو دامن خودم،هر چی فریاد زدم،بُنَیَّ ،

******

حدود ساعت سه ،من عقیله دختر حیدر

چنان مرغی که پرپر می زند، بر خاک و خاکستر

حدود ساعت سه،من پریشان آمدم با سر

ولی مثل همیشه باز از من زودتر مادر

حدود ساعت سه، دیدمت بر خاک و خاکستر

ولی عریان نه پیراهن نه عمامه،نه انگشتر

******

آنطرف از دور دیدم سارقی کرده کمین

 چشم دارد او به انگشتر به خیلی چیزها

جا گرفته روی سینه آن سگ حار از قفا

می زند هی ضربه بر حنجر به خیلی چیزها

کاش تنها آن حرامی با گلویت کار داشت

می خورد این تیزی خنجر به خیلی چیزها

با قد خم مادرت آمد عیادت کرده ای یاد پهلو

یاد میخ در به خیلی چیزها

داخل گودال حالش را رعایت می کنی

چون که حساس است مادر به خیلی چیزها

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله

شب عاشوراست امشب،کربلا غوغاست امشب

چه خبره امشب تو خیمه ها،آی ،نوکرا،فدایی های ابی عبدالله،بیاید بریم تو خیمه،با حضورمون با ناله زدنمون،با گریه کردنمون امشب تسلای دل زینب باشیم،اینقدر زینب از دیدنتون خوشحال می شه،اینقدر سکینه خوشحال می شه،آخه صدای پای اسب ها می اومد می گفت عمه ،لشکر برا کی داره می آد،تا صدای پای دو تا مرکب اومد،مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر،تا این دو تا اومدند به زینب خبر دادند،برا حسینت لشکر اومده،اینقدر زینب خوشحال شد،به حبیب که گفتند بی بی زینب از اومدن شما اینقدر خوشحال شده،شروع کرد گریه کردن،گفت:مگه من کیم؟الحمدالله من باعث خوشحالی زینب شدم،آی کربلایی ها با ناله تون امشب دل زینب و خوشحال کنید،ناله بزنید یاحسین……….

******

که ای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن

احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن

ای وارث سریر امامت،به پای خیز

ما را سوار بر شتر بی جحاز کن

******

دلی در خون نشسته دوست داری

بگو قلبی شکسته دوست داری

تو را ای عشق بی سر دوست دارم

مرا با دست بسته دوست داری

******

نه تنها تیر و تیغ وسنگ بوده

سر پیراهنت هم جنگ بوده

ولی شرمنده زینب دیر فهمید

که انگشتر به دستت تنگ بوده

 

 

 

@@@@@@@

 

اشعار شب عاشورا

***

امشـب شهـادت نـامه‌ی عشاق، امضا می‌شود

فردا ز خون عاشقــان،ایــن دشـت دریا می‌شود

امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی

فردا پریشان جمع‌شان، چون قلب زهرا می‌شود

امشــب بــود پــریــا اگــر، ایـن خـیمه‌ی ثـاراللهی

فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا می‌شود

امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی

فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا می‌شود

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است

فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا می‌شود

امشب که جمع کودکان،در خـواب نــاز آسوده‌اند

فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا می‌شود

امــشب رقیــه حلــقه‌ی زریــن اگـر دارد به گوش

فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا می‌شود

امشب بـه خـیـل تشنگان،عباس باشد پاسبان

فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقـا می‌شود

امشب که قاسم زینب گلـــزار آل مصطــفـاست

فردا ز مرکب سرنگون، ایــن سـرو رعنا می‌شود

امشب گـــرفته در میــــان اصحـــاب، ثـــارالله را

فـــردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها می‌شود

امشب به دست شاه دین،باشد سلیمانی نگین

فردابه دست ساربان، این حلقه یغما می‌شود

امــشــب سـر ســر خــدا بــر دامـــن زینـب بود

فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــی‌شود

ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد«حسان»

فردا اســــارت نامه‌ی زینب چو اجرا می‌شود

 

 

ًًًًًًً

ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟

 

 

 

گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟

 

ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟

 

بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟

 

با ناله های فاطمه اینجا دویدم

 

گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟

 

یک جای بوسه در تنت باقی نمانده

 

خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟

 

آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟

 

سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟

 

گیرم سرت را از قفا آقا بریدند

 

آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟

 

از تو توقع دارم ای تندیس غیرت

 

برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟

 

این دشت دشت چشمهای خیره سر شد

 

آقا کمک من خواهرت را دخترت کو

@@@

گودال قتلگاه

***

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد

همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد

 

تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی

هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

 

همینکه از طرف جمعیت دو تا چکمه

رسید اول گودال،مادرت افتاد

 

تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند

چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد

 

ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست

درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

 

خبر رسید که انگشتر تورا بردند

میان راه،النگوی دخترت افتاد

 

کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه

و خواهر توبه یاد برادرت افتاد

@@

زبان حال حضرت زینب سلام الله

***

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم

نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال

عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم

گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند

زلف خونین شکن در شکنت را دیدم

قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی

شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم

آه یعقوب شده چشم من از روزی که

به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم

خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد

چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم

تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود

عطر گیسوی تو و … سوختنت را دیدم

@@@

وداع امام حسین با حضرت زینب

***

صبر کن ای برادرم آرام

غصه ام بوسه ای ز حنجر توست

 

آه زینب خدانگهدارت

غم من خاک روی معجر توست

 

ای برادر مگو که این لشکر

کهنه پیراهن تو را ببرند

 

نه فقط کهنه پیرهن خواهر

چند چادر هم از شما ببرند

 

کشتی ام ای حسین میبینی

رفتنت برده است جان حرم

 

خواهرم دست بر دلم نگذار

جان تو جان دختران حرم

 

ای برادر خدا کند جایت

به سر نی سر مرا ببرند

 

خواهرم صبر کن که بعد سرم

زود انگشتر مرا ببرند

 

همه چشم انتظار آمدنت

دشنه و تیغ و تیر و سر نیزه

 

آه زینب قرارمان باشد

تو در آتش حسین بر نیزه

@@@@@

زبان حال امام حسین با حضرت زینب

***

داری عقیله خواهر من گریه می کنی

آیینه برابر من گریه می کنی

از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت

خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام

وقتی کنار دختر من گریه می کنی

من از برای معجر تو گریه می کنم

تو از برای حنجر من گریه می کنی

امشب برای ماندن من نذر می کنی

فردا برای پیکر من گریه می کنی

امشب نشسته ای و مرا باد می زنی

فردا به جسم بی سر من گریه می کنی

ًًًً

وداع امام حسین با حضرت زینب

***

بیا که گریه کنم لحظه‌های آخر را

بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را

دلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح

بنالم از سر شب روضه‌های مادر را

پریده خواب رباب از خیال حرمله باز

گرفته است به چادر گلوی اصغر را

خدا کند که بمیرم در این شب و فردا

که روی نیزه نبینم سر برادر را

خدا کند که نبیند دو چشم مبهوتم

به زیر بوسه‌ی نیزه، تنی مطهّر را

خدا کند که نبینم به روی تشت طلا

جسارت نوک چوب و لبان پَرپَر را

@@@@@

متن روضه عاشورایی

@@@@@ آخرین وداع امام حسینه،قبلش مکرر میدون رفته،برگشته،بدن حسین غرق زخمه

 

حسین زخمی ترین برادر من

 

بگو چرا دور و بر من

 

میاد صدای مادر من

 

حسین داره میمیره خواهر تو

 

چی میاد اینجا به سر تو

 

خنجر کُند و حنجر تو

 

نرو که این جماعت

 

دست از تو برندارند

 

تا اینکه داغ تو بر

 

دل حرم بذارند

 

چند جور ذبح داریم،یه ذبح داریم مثل گوسفند،میذارند زمین،ولی بعضی حیوانها هستند که،مثل میزنم ناراحت نشی،شتر رو نمیشه ذبحش کرد،نیست قدش بلنده،یه خنجر بلند هست،یه نیزه،فرو میکنند تو این تهیگاهش(میان پهلوی راست و چپ شکم)،لذا میگندشتر نحر شد

 

تیراندازا به زانو،نشسته روبروتند

 

نیزه دارا تو فکر،نحر کردن گلوتند

 

قربون دل امام زمانم برم،هر روز به یاد جد غریبش،میشینه زیارت نامه میخونه،همه ی این صحنه ها رو یکی یکی میبینه،هی صدا میزنه جد غریبم،….شب یازدهم بی بی زینب بچه هارو جمع کرد زیر یه خیمه سوخته،بچه ها بی هوش افتادند همه،خانم زینب رو یه چند لحظه خواب درربود،خواب مادرش زهرا رو دید،تو خواب شروع کرد گله کردن،مادر دیدی چه خاکی به سرم شد،مادر نبودی علی اکبرم رو ارباًاربا کردن،مادر نبودی علی اصغرم رو رو دست باباش کشتند،مادر نبودی چه کردند،آخ مادر چشمای عباس،آخ مادر  قاسم رو یادته،قدی نداشت،چه قدی کشید،زیر سُم اسب ها،هی گفت،هی گفت،خانم زهرا فرمود:زینب جان من دیگه دلم طاقت نداره،دیگه بس کن،اینقده گله نکن،صدا زد آخه مادر تو که نبودی ببینی،گفت:من نبودم ببینم،تمام لحظه به لحظه کنارت بودم،وقتی وداع میکرد داشتم نگاهت میکردم،وقتی داشت میرفت جون داشتی میدادی دیدمت،وقتی علی اکبر و با هم آوردید، من هم بودم،وقتی علی اکبر رو آورد تو خیمه منم بودم، زینب من یه جا من بودم که تو هم نبودی،زینب سرش تو دامن من بود،اومد تو گودال با خنجر برهنه نشست رو سینه پسرم،جلو چشم من…حسین…این نفس رو آزاد کن تا میتونی نعره بزن،حسین……بگو قلبت منفجر نشه،حسین……نفست نبره ،شب عاشورای آقاست،حسین….

@@@@@

شب عاشوراست،شب مصیبت و غمه،دل ها رو متصل به کربلا کنیم،ان شاء الله دست جمع مُحرمی باشیم کربلا،کنار حرم ابی عبدالله اونجا عرض ارادت کنیم،عاشقای ابی عبدالله امشب رو کمش نذار،شب عاشوراست،بعضی ها نوشتند امشب رو تا صبح بیدار باشید،به یاد حسین گریه کنید،امشب رو شب زنده داری دارن بعضی ها،لا اله الا الله،بمیرم برا اون خواهری که امشب آخرین شب برادر رو میبینه،بمیرم برا اون خواهری که فردا بی برادر میشه،بمیرم برا اون خواهری که فردا حسینش رو از دست میده،آی ابی عبدالله،چراغ خیمه رو کم کرد،گفت:هرکی میخواد بره بره،من حسینم،من غریبم،هرکی میخواد با من بمونه ،بمونه،هر کی میخواد بره،بره،چراغ رو خاموش کردن،یکی یکی بلند شدن و رفتند،آی موندن یارایی که دوستای حسین بودن،اما فردا ابی عبدالله،میبینه یکی یکی دارن میرن خودش تنها مونده،این و بگم امشب حسین همه ی خیمه ها سر میزنه،میگن با حبیب بن مظاهر سنی ازش گذشته بود،حبیب اصلاً مزاح نمیکرد،شوخی نمیکرد با امام حسین،امشب با حسین نزاع میکنه،خنده میکنه،چرا؟میگه حسین جان میدونم فردا تو رکابت شهید میشم،میرم کنار مولام علی،میرم کنار مولام رسول الله،یا رب العالمین،….

@@@@@@

متن روضه باران-حاج سعید حدادیان

 

 

اومدن در خونه ی امیرالمؤمنین علیه السلام،من می خوام امشب بارون بگیرم،خیلی از استانهای ما از بی آبی رنج می برند،امشب می خواهیم یه بارونی بیاد،من روضه ی بارون می خونم،شما هم گریه ی بارون کنید،که بارون بیاد،دعا برای بارون، اومدند در خونه ی امیرالمؤمنین علیه السلام، اهل کوفه،عرض کردند آقا،دام های ما داره تلف میشه،زراعتها از بین رفت،آقا جان ، آخه یه دعایی،فرمود: بگید به اونی که باید دعا کنه بیاد. کی آقا جان؟،فرمود:حسینم رو خبر کنید،آمد،هنوز دست بلند نکرده،ابرهای تیره و تار به هم پیچیدند،باران سیل آسایی اومد،مشایخ کوفه خوشحال شدند،گفتند:حسین جان ان شاءالله جبران میکنیم…..آب رو میریخت جلو چشم حسین،میگفت:وحشی های بیابون آزادند از این آب بنوشند، اما حسین به تو آب نمی دیم،کدوم سختره؟

 

عمو جان عمو جان،حرم آب نداره….

 

اگر چه مشک سقا،یه قطره آب نداره

 

گریه نکن علی جان،شاید بارون بباره

@@@@@

دیگه به زانو شد حضرت،به عنوان یک انسان،تشنگی دیگه غلبه کرد،چون زخم ها زیاده،عددش بالاست،حضرت به زانو شد،ولی رو زانو قامت داشت،همین باعث شد،تیر سه شعبه تو قلبش خورد،روایت مقتل این طوریه،میگه هر کاری کرد،چون عمیق فرو رفته بود،نتوانست حضرت،از جلو تیر رو بیرون بیاره،اینجاست مادرش داد میزنه،آی….میفرماید: دست برد،عقب سر،تیر و بیرون آورد،مثل فواره خون میزد بیرون،خونها رو گرفت:رو صورتش مالید،فرمود: بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی مله رسول الله،یه وقت دیدن حضرت صورتش رو گذاشت رو خاک،تا حضرت صورتش و گذاشت رو خاک، ریختن همه، یکی انگشت جدا میکرد، روایت میگه:برای اینکه حضرت دیگه نتونه از خودش دفاع کنه، دستاشو از مچ بریدند.حسین…..

 

بهانه دارد این دلم

 

به کربلا سفر کند

 

بر آن ضریح محترم

 

به چشم تر نظر کند

 

میکُشی مرا حسین

 

فدای خاک کربلا

 

حریم قتلگاه تو

 

همان مکان که بوده است

 

به خیمه ها نگاه تو

 

از اون جا به خیمه ها نگاه میکرد

 

جان مادرت حسین

 

جان خواهرت حسین

 

کن به من عطا حسین

 

میکُشی مرا حسین

 

فدای تشنگی تو

 

که سوخته گلوی تو

 

فدای زخم خنجری

 

که مانده است به روی تو

 

قاری بریده سر

 

روی نیزه در به در

 

کشته ی خدا حسین

 

حسین……..

 

یه شب اومدی برای یه سالت روضه خوندم برو، وقتی زینب سلام الله علیها بهش میگه، مُرَمل بالدماء،مقطع الاعضاء، اون بچه هایی که از تو خیمه اومدن بیرون،دیدن همه چیزو چیکار میخواستن بکنند ؟بیخود نبود فرمود:عمه جان،زینب جان، بگو همشون ، علیکم بالفرار،بگو فرار کنند،این نامردها رحم نمی کنند،آی آی

@@@@@@@@

متن روضه شهادت امام علی علیه السلام(گریز بیست و دوم )

معاویه در جنگ صفین آب را بر روی لشکریان امام علی (ع) بست . امام حسین (ع) با اجازه ی امام با گروهی وارد کارزار شدند و آب را باز پس گرفتند هنگامی که خبر پیروزی امام حسین (ع) به امام علی (ع) رسید . شروع کرد گریه کردن . پرسیدند: چرا گریه میکنید ؟ فرمودند: زمانی را به خاطر آوردم که در صحرای کربلا آب را بر روی او میبندند و تشنه شهیدش میکنند .

 

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست،انتشارات: صبح امید

@@@@@@

متن گریز مناجاتی (گریز یازدهم)-روز عرفه

 

 

   ….دعای عرفه را رها کنیم و بگذریم.امروز بیایید فقط به امام حسین(ع) نگاه کنیم و فقط محو جمال او باشیم.به مناجات کردن او نگاه کنیم و لذت ببریم؛ مثل وقتی که زیارت ال یاسین را میخوانیم و سلام به ارکان نماز امام زمان(عج) میدهیم و ومیگوییم:(السلام و علیک حین تصلی و تقنت السلام و علیک حین ترکع و تسجد…)امروز هم به ارکان مناجات او خیره شویم و سلام دهیم سلام به ان دندان قشنگ حسین(ع) چقدر زیبا دعا می خوانی و مناجات میکنی ! چقدر زیبا با خدا حرف میزنی!…نمی دانم ان نامرد چطور دلش امد با چوب خیزران به این لب و دندان بکوبد؟لب و دندانی که تلاوت قران میکند بوسیدنی است،یزید ! چطور به این لب و دندان اهانت میکنی؟

 

ظالما بر قلب من اذر مزن

 

چوب کین بر این لب انور مزن

 

گرزنی پنهان بزن ای بی حیا 

 

پیش چشم نازنین دختر مزن

 

رحم کن بر حال زار مادرش

 

بر دل زهرا دگر نشتر مزن

 

بوسه کرده فاطمه بر این لبان

 

اتش کین بر لب مادر مزن

 

شرم کن از روی جدش مصطفی

 

اتش اندر قلب پیغمبر مزن

 

باب زارش کرده بوسه این لبان 

 

اتش کین بر دل حیدر مزن

 

 

 

منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست،انتشارات: صبح امید 

@@@@@@

خیلی امام حسن علیه السلام مظلومه، خیلی آقا غریبه،مظلومانه زندگی کرد، اَشْهَدُ اَنََّکَ عِشْتُ مَظْلوما،خیلی ها مظلومانه به شهادت رسیدند،اما این آقا،نه توی خونه آرامش داشت و نه بیرون خونه، مرد بیرون خونه اذیتش کنند ،میگه میرم توی خونه شریک زندگیم یارمه،می رفت توی خونه اذیتش می کردند، می اُمد توی کوچه و بازار (سادات ببخشند یه جمله بگم زود رد شم)، می اُمد توی کوچه و بازار، می دید قاتلای مادرش زهرا دارن راه می رن،نمی تونست حرف بزنه،می رفت توی مسجد دو رکعت نماز بخونه،می دید بالای منبر دارن به باباش ناسزا می گن،چکار کنه،به کی دلش رو خوش کنه، به یار دلش رو خوش کنه،کدوم یار، یار نزدیکش سجاده از زیر پاش کشید،یار می خوای برو کربلا، پیرمرد جلوی امام ایستاد ، گفت: حسین،اگر هزار تیکه مون کنن ، هر تیکه مون می گه حسین،ببین زهیر چی گفته بُریر چی گفته، ببین سعید بن عبدالله چی گفته، دلش و به چی خوش کنه، یارش قاتلش شد،دل آدم می سوزه ، یکی میشه اُون زن نانجیب،یه زنم می شه رباب،می گن تا آخر عمرش تو آفتاب رفت،هیچ وقت ندیدن رباب تو سایه بره،گفتن داری از بین می ری،دیگه بسه بیا تو سایه،میگه خودم دیدم بدن حسین علیه السلام زیر آفتاب داغ کربلا،ناله بزن حسین….ببین به این میگن کریم، داریم روضه امام حسن علیه السلام می خونیم ،اما بی اختیار همه می گن حسین، قربون غربتت برم، خودتم می خوای همه بگن حسین،آی گرفتارا ، مریض دارا، اونایی که گره کور تو کارشون افتاده، حسین چی کشید،اینقدر آقا عاطفیه،اینقدر مهربونه،هر موقع امام حسن علیه السلام رو می دید گریه می کرد،چقدر حسین دل نازکه،آدم دلش می خواد حسین هیچ وقت داغ نبینه،من نمی دونم کربلا  چطور جلو چشمش این همه داغ دید،می گفت : گریه نکن داداش همه برا تو گریه می کنن، اوج مظلومی امام حسن علیه السلام اینه،بابا ، پنج نفرند ،حدیث کساء رو بخون،اَنّی ما خَلَقتُ سَماءً مَبْنیّه و لا ارْضاً مَدْحیّه وَلا قَمَراً مُنیراً ،  ببین خدا همه زمان و زمین و بخاطر این پنچ تا خلق کرد،الا فی محبه هؤلاء الخمسه ، همتون حفظید،اون وقت من از شما سئوال می کنم،پیغمبر چه طوری دفن شد،یکی بلند شه بگه،نیمه شب تو خونه خودش،غریبانه، پیغمبر و چه طوری دفن کردند،اون همه مقام،مگه این پیغمبر چند تا فاطمه داشت،مگه این همه نگفت هرکی فاطمه ی منو اذیت کنه، خدارو اذیت کرده، زهرا شو چه جوری دفن کردند،هفت نفر اُمدند،زیر جنازشو گرفتند،شبونه دفن شد،دامادش علی بن ابی طالب علیه السلام،چه جوری دفن شد،نیمه شب،باز لااقل مدینه هفت نفر بودند،کوفه این هفت نفرهم نبودند،دو سر جنازه رو….الله اکبر نمی خوام روضه رو باز کنم،حرف دارم،اما دل این اهلبیت علیهم السلام خوش بود، یه بدن و روز برمی دارند،خوشحال بودند،بدن امام حسن علیه السلام روز تشییع می شه،اما بمیرم،جلوی چشم داداشاش اینقدر این بدن و تیر زدند،امشب می خوای داد بزنی نمی دونم،برای چی،اما داری جوری گریه می کنی ،بوی عاشورا می یاد،یااباعبدالله،خودت یه طرف نشستی،عباس یه طرف نشست،دو تایی تیر از بدن برادر بیرون کشیدید،حسینه،تیر از بدن بیرون کشید،نمی دونم،کاش توی مدینه تموم می شد،یاصاحب الزمان ببخشد آقا،من حیا می کنم بعضی حرفها رو بزنم،به من اجازه بدید،راحت برا جوونها روضه بخونم،اینها می خوان تو روضه حسین جون بدن،اینها قرار گذاشتن عاشورا برات بمیرن،می خوام بگم حسین،مدینه تیر بییرون کشیدی،کاشکی تو مدینه تموم می شد،اما اُمدی کربلا،بازم تیر بیرون کشیدی،یه بار از گلوی علی اصغر تیر بیرون کشیدی،ساکت نباشی، مدیونی اگه داد نزنی،یه بار از چشم عباس تیر کشیدی،اما اینها یه طرف،من کار دارم،نمی دونم اون لحظه ای که، پیراهن عربی تو بالازدی،سینت پیدا شد،حرمله باتیر سه شعبه، حسین……. آقاجانم،شنیدم،تیر حرمله مسموم بوده،روایت می گه جرت دمک المیزان، خون مثل ناودان جاری شد. حضرت دستانش را زیر خون می برد و سر و

صورتش را با این خون خضاب می کرد،تیر مسمومه،اباعبدالله ضعف کرد،خودشو به زحمت نگه داشت،یه دفعه یه نامردی اُمد،این حسین به زور خودشو نگه داشته،سادات منو ببخشند،با نیزه به پهلوش زد،حسین از رو اسب اُفتاد.اُفتاد رو زمین یکی با نیزه می زنه،یکی با شمشیر می زنه،ذوالجناح برگشت،زن و بچه اُمدند دنبالش،عبدالله دستش تو دست عمه است،این بچه ده سالشه، دید همه دور عمو جمع شدند،حسین جلوی این همه لشکر رو زمینه،همه اُمدند هنر نمایی می کنند،نیزه دارا،شمشیردارا،تیراندازا، میگه یه دفعه،می خوام اسم نعسشو ببرم همین جا لعنتش کنیم،اون ابن کعب ملعون ،دیدند اُمد جلو،دیدند یه شمشیر به فرق حسین زد،خون فواره زد،عبدالله دیگه طاقت نداشت،دستشو از دست عمه جدا کرد،داد می زنه والله لااُفارق عمی،اُمد وسط میدان،ابی عبدالله اَفتاده،خون از سر داره میریزه،کتف چپ حضرت رو زدند،طرف چپ حضرت افتاد،گردن حضرت پیدا شد،نانجیب اُمد سرو جدا کنه،شمشیرو برد بالا،عبدالله دستشو آورد جلو،یهو دستش اُفتاد،اُفتاد تو بغل عمو،حسین…….فقط یه جمله،وقتی عبدالله تو بغل عمو افتاد نگاش به سینه سوراخ شده حسین اُفتاد،می گن یک کلمه گفت،تا نگاه کرد گفت:وا اُماه

@@@@@@@

بذار سلام رو با سلامی که امام زمان(عج)امروز داده عرض کنیم،هرچه بادا باد،به ما ربطی نداره،میگیم آقامون این طور برامون ترسیم کرده.

 

أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ

 

این شب و روزها روضه های سنگینی خونده میشه،بعضی ها طاقت ندارن بشنوند،اما بعضی روضه ها رو خود خدا خونده،این روضه از طرف خداست،جبرئیل حامل این روضه است،داره برای آدم ابوالبشر علیه السلام روضه میخونه،وقتی رسید،گفت:آدم این طور که من میگم بگو خدا توبه ات رو قبول میکنه، یا حمید بحقّ محمّد، یا عالی بحقّ علی، یا فاطر بحقّ فاطمه، یا محسن بحقّ الحسن،همه رو آدم بعد جبرئیل داره میگه،تا رسید به این اسم،بگو:یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین،گفت جبرئیل این آخری چه اسمی بود،دلم رو زیر و رو کرد ،گفت:برات میگم،دلیلشم میگم،این فرزند پیامبر آخرالزمانه،با لب تشنه میکشنش،صدا زد آدم روضه ات بی دلیل نیست،برای اون آقایی گریه میکنی،که با لب تشنه،زبانم لال،مثل گوسفند،من نمیگم،جبرئیل داره میگه،امام رضا علیه السلام  هم این طور روضه خونده،بابا رئوف تر از امام رضا علیه السلام مگه،سراغ داری؟اما رضا میگه: یَا ابْنَ شَبِیبٍ: إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ( علیه السَّلام (،عین این عبارت رو،زبونم لال دیگه نگم،عین این عبارت رو امام رضا علیه السلام میگه،ابن شبیب گریه کن،برا اون آقا،بابا زین العابدین علیه السلام سی و پنج سال بعد،هر موقع از بازار قصاب ها رد میشد،نگاه میکرد یه گوسفندی رو دارند ضبح میکنند،میگفت:آب بهش دادید یانه،میگفت:آقاجان این چه سئوالیه،دین ما اینطور به ما یاد داده،میدیدند سر به دیوار گذاشته،داره،های های گریه میکنه،میگه ای تشنه لب حسین…. تازه داری رنگ و بوی عاشورا پیدا میکنی،کسی عاشورا تو مجلس حسین علیه السلام میاد،تماشاچی نباشه،تماشاچی فقط امروز دور گودال بودند،یه عده تماشا میکردند،زینب کبری اولین حرفی که زد،به عمر سعد ملعون،فرمود :نانجیب ایستادی داری نگاه میکنی،دارن داداشم رو میکشند.

 

سینه مرا به وسعت هفت آسمان بده

 

اشکی برای گریه ی غم بی امان بده

 

دور سرت شلوغ ترین جای کربلاست

 

الان هم کربلا بری غوغاست،مردم اونجا می ایستند،نماز میخونند،اما این شلوغی برای چیز دیگه ای بود،از هم می خواستند سبقت بگیرند،به جایزه برسند،اما هیچکی جرأت نکرد،هرکی می اومد نزدیک میشد،اربابتون یه نگاه بهش میکرد،همه بدنش به لرزه می افتاد،شمشیر می انداخت و می رفت، فقط دوتا ملعون موندند،لذا برا همینه،بعضی ها به نام سنان بن انس ملعون،بعضی ها به نام شمر ملعون نوشتند،این دوتا باقی موندند،اما تاریخ میگه،سنان هم جرأت نکرد،خود شمر حرومزاده رفت،رحمت الله واسعه است حسین،حتی از این ناجیب هم می خواد دستگیری کنه،یه لحظه آقا دید سینه اش سنگین شد،چشماش رو باز کرد،ابی عبدالله،گفت:می دونی کجا نشستی،نانجیب گفت:می دونم،گفت:اسمت چیه،خود ملعونش رو معرفی کرد،ابی عبدالله فرمود:من کی هستم،گفت:تو حسین پسر علی و فاطمه،نوی پیغمبر.گفت: من رو میشناسی اومدی سر از بدنم برداری،گفت:خوب می شناسمت،اما دنبال جایزه یزیدم.آقا فرمود:بلند شو ،صرف نظر کن،من یه کاری میکنم،دعا میکنم،واسطه میشم،خدا از سر تقصیرت بگذره،به اینجا که میرسی هرچی آلوده هم باشی ،میگی قربون این ارباب برم،از شمر هم میخواد دستگیری کنه،از من نمی کنه!؟چقدر آدم باید بی سعادت باشه،چقدر باید اهل شقاوت باشه،چقدر شکمش از مال حرام پر شده باشه،که به اینجا برسه،جوون ها موظب لقمه ی غذایی که میخورید باشید،آقا فرمود:من کاری میکنم،کنار حوض کوثر بابام رو ببینی،گفت:من این همه راه اومدم کارت رو تموم کنم،فرمود:اگه قصدت اینه،یه جرعه آب به لبهام برسون،یه زخم زبونی زد،گفت: مگه نمی گی،بابات ساقی کوثره،برو از دست بابات سیراب شو.بعضی ها امروز می اومدن،مشک های پر از آب رو سر باز میکردند،دور و بر گودال این آب ها رو روی زمین میریختند،

 

دور سرت شلوغ ترین جای کربلاست

 

از خون وضو گرفته بیام و اذان بده

 

از بس که بال و پر زدم از حال رفته ام

 

چه روزی رو زینب پشت سر گذاشته،گاهی کنار بدن قاسم بوده،گاهی کنار بدن علی اکبر بوده،همش امروز دویده زینب،گاهی بچه ها رو جمع و جور کرده،

 

از بس که بال و پر زدم از حال رفته ام

 

حالا مرا کنار خودت آشیان بده

 

اگه دستور خود حسین نبود،زینب نمی گذاشت،زینب ایستاده ،هرکی می خواد بیاد سمت گودال فریاد می زنه،تا من زنده ام نمی ذارم،خیلی ها رو زینب برگردوند،یه وقت دید صدای حسین داره میاد،زینب دلم رو شکوندی برگرد،میون این همه بی حیا چرا ایستادی؟ برگرد.برگرد

 

ای نفس مطمئنه بر بال ارجعی

 

قبل از عروج سرخ به زینب زمان بده

 

از اینجا دیگه مرد می خواد پای روضه بشینه،گفت:

 

اینان برای گیسوی تو چنگ می کشند

 

داداش اینها پی غنیمت اومدند.

 

آخر هر آنچه هست به شمر و سنان بده

 

چشمش گرفته است بیا تا نگشته دیر

 

انگشترت در آور و به این ساربان بده

 

با زجر تا که از تن زخمت نبرده اند

 

پیراهنت به این و امان به آن بده

 

از زیر تیر و نیزه و شمشیر و سنگ ها

 

مردم عزیز فاطمه خود را نشان بده

 

افتاده زیر چکمه اگر زنده ای هنوز

 

پا بر زمین مکوب نه دستی تکان بده

 

در زیر پای اسب سواران چگونه ای

 

اول بگیر جان مرا بعد جان بده

 

مرحوم ابن مقرم تو مقتلش آورده:وقتی این اسب ها رو نعل تازه زدند،ببین مردم چقدر بدبخت شده بودند،از روی بدن ابی عبدالله تاختند،هر کدوم از این اسب ها به هر شهری که می رفتند،نعل ها رو میکندند،برا تبرک در خون ها می زدند،ایشون می فرمایند بعد از این رسم شد، الانم شاید دیده باشی نعل هایی رو درست می کنند،آویزان می کنند،میگن خوشبختی میآره،ببین تا کجا کشیده شده غربت امام حسین علیه السلام،نعل اسب رو تبرک می بردند،هر کاری کرد این نانجیب دید خنجر کاری نیست،ابی عبدالله فرمود:بیهوده داری زحمت میکشی،این محل بوسه جدم رسول خداست،این محل بوسه ی بابام علی است،این محل بوسه ی مادرم زهراست،این محل بوسه ی زینبه،خود حسین راهش رو نشون داد،روایت نوشته دوازده ضربه زد،وای وای…هر یه بار ضربه،حسین میگه الله اکبر.

 

هر ضربه با شمارش الله اکبرت

 

این هشتمی است یا نهمی وای من سرت

 

حسین……

 

چه روزی است امروز ،هم حسین الله اکبر میگه،هم نانجیب تا سر رو به نیزه زد،هم خودش گفت:الله اکبر،هم هر کی دور و برش ایستاده بود. حسین……

 

منبع: کتاب گودال سرخ

 

 

@@@@@@@@

متن روضه امام حسین علیه السلام(شب عاشورا)- سید مهدی میرداماد

 

 

                                       

 

به سوز و اشک و مناجات سر کنید امشب

 

به شوق مرگ شب خود سحر کنید امشب

 

تصور کن آقا همه یارانش رو جمع کرده،شب عاشورا داره باهاشون حرف میزنه

 

کمالتان پر و بال عروجتان گشته

 

به قله ی ابدیت سفر کنید امشب

 

شما به مکتب توحید زندگی دادید

 

یه نگاه به یارانش کرد،فرمود:ندیدم باوفاتر از اینها،استوارتر از اینها،ندیدم،بهتر و برتر از این یارها،اینها دست چین شده ها و گلچین شده های روزگارند.

 

شما به مکتب توحید زندگی دادید

 

مباد آنکه زمردن حذر کنید امشب

 

چه خبره کربلا؟

 

کنون که آب روان را به رویتان بستند

 

زاشک شوق لب خویش تر کنید امشب

 

ارباب و مولاشون مقابلشون ایستاده،داره فردارو براشون توضیح میده،آمادشون میکنه

 

به پیش نیزه و

 

امام باقرعلیه السلام فرمود:جد مارو با پنج وسیله کشتند

 

به پیش نیزه و شمشیر و تیر و سنگ همه

 

به خنده سینه ی خود را سپر کنید امشب

 

من چهارتاشو گفتم،پنجمی رو تو روضه برات میگم

 

نماز وتر بخوانید و سجده ی آخر

 

دعا به زینب خونین جگر کنید امشب

 

دل شب است بیایید دخت زهرا را

 

زایستادگی خود خبر کنید امشب

 

بیایید دونه دونه حرفاتون رو خواهرم بشنوه،بعضی نقل ها خود بی بی شروع کرد سر کشی کردن،اول خیمه اصحاب،حرف هارو داره میشنوه،دونه دونه حرف هارو شنید،حرفهای زهیر،بُریر،مسلم بن عوسجه،حرف های حبیب رو،بعد اومد خیمه ی بنی هاشم،دید همه دور عباس حلقه زدند،علی اکبر یه چیزی میگه،قاسم یه چیزی میگه،یه خورده دلش آروم شد،اما من میخوام یه جمله بگم،اگه همه هم یه چیزی بگن،بازم دل زینب ِ،امشب هی بزن تو سینه ات بگو امان از دل زینب،وای از دل زینب،امشب شب زینب ِ،امشب شب جدایی حسین بن علی از خواهر ِ،سه روز میری کربلا،چند روز میری کربلا،حرم اباعبدالله رو زیارت میکنی،میخوای جداشی نمی تونی،ان شاء امشب مادرش براتون برات کربلا امضا کنه،کربلا رفته ها گریه کنند،یکی از سخت ترین لحظات ،لحظاتی است که می خواهید از کربلا  خداحافظی کنی،من از شما میپرسم،من و تویی که چند روز با حرم حسین زندگی کردیم کجا، اون خواهری که پنجاه و چند سال با خود حسین زندگی کرد،فردا بعد از کشته شدن اباالفضل ،بعد از شهادت اباالفضل ، تا عباس بود ابی عبدالله داغ دیده بود،بالاتر از داغ علی اکبر،بالاتر از ارباً اربا،اما صورت ابی عبدالله نوشته اند هی برافروخته تر میشد،هی سرختر میشد،اما داغ عباس رو که دید رنگ از چهره پرید،دیگه فهمید لحظه های آخره،فهمید همه ی وجودش رفته،دیگه بعد از عباس وداع ها شروع شد،وداع با زن و بچه،یه مرتبه اومد جلو خیمه،صدا زد یا سکینه،یا رباب،یازینب،یا ام الکلثوم، علیکنّ منی السلام صدای ضجه ی اهل حرم بلند شد،حضرت آرومشون کرد،ابی عبدالله فرمود: مَهلاً فَإنَّ البُکاءَ أمامَکُم آروم بگیرید،شما گریه ها در پیش دارید،الان زوده گریه کنید،من که هستم،این بچه ها،خصوصیت بچه است،حس کنجکاوی دارند،بعد از عمو فقط به بابا نگاه میکردند و عمه،مرکز و کانون نگاه همه همین دو نفر بودند،هی ابی عبدالله می آمد،می رفت،دوباره می آمد،الله اکبر،می گفتتند عمه جان نکنه این بار آخره،بذار ما بابارو سیر ببینیم،بی بی زینب می فرمود نه،نگران نباشید،هنوز اون لحظه ی آخر، نرسیده،من می دونم لحظه ی آخر چه زمانی است،بین من و حسین یه رمزی است،اون لحظه رو من میدونم،آخه مادرم گفته

 

گفتم که فراق را نبینم دیدم

 

آمد به سرم از آنچه میترسیدم

 

اون لحظه رسید،فرمود:خواهرم برو اون امانتی مادرم رو بیار،زینبم پیراهنی که مادرم داده بیار،آورد تقدیم داداش کرد،نوشتن ابی عبدالله با نیزه ای پاره پاره اش کرد،داداش چیکار میکنی،این یادگار مادرمه،یه حرفی زده آقا من نمی دونم با دل خواهر چه کرد،صدا زد خواهرم من این مردم رو میشناسم،اینها به پیراهن من هم رحم نمی کنن،می خوام جلب توجه نکنه،نمی خوام عریان بشم،وای وای،کاشکی حسین انگشترم در آورده بود،ای وای،ای وای،حسین ……..

 

توفقط دست به زانومزن وگریه مکن

 

گیرم ای شاه کسی نیست…خودم نوکرتو

 

لحظه ای فکرکنی پیرشدم،مدیونی

 

درسرم هست همان شوق علی اکبرتو

 

من خودم یک تنه ازکرببلا می برمت

 

چه کسی گفته که پاشیده زهم لشگرتو

 

خودم یه لشکر دارم نگاه کن،رقیه ات رو ببین،بچه هات رو ببین،خودم یه تنه می برمت کوفه،می برمت شام،حسین جان

 

توبرایم نگرانی چه می آیدسرمن

 

من برایت نگرانم چه می آیدسرتو

 

همه رابدرقه کردی وبه میدان بردی

 

میروی،هیچکسی نیست به دوروبرتو

 

بده پیراهن خودراکه خودم پاره کنم

 

نمی ارزدسراین کهنه شده…پیکرتو…

 

امام زمان من و ببخش.

 

وای ازمعجرمن،معجرمن،معجرمن

 

وای ازپیکرتو،پیکر تو،پیکرتو

 

سعی ام این است ببینم بدنت را،اما

 

چه کنم!شمرنشسته جلوی خواهرتو

 

شمر کجا نشسته،دارم درست میبینم،اینجارو پیغمبر بوسیده،حسین….

 

ابی عبدالله دو بار برا آب آوردن به میدان رفته،یه بارش با عباس رفت،یه بار خودش رفت،از هفتاد و دو زخم،تا چهار هزار زخم نقل کردند، که به بدن حضرت وارد شد،حداقل هفتاد و دو زخم ِ،هم لهوف، هم أعیان الشیعه نوشتن هفتاد و دو به بالا،علامه ی مجلسی ،معالی السبطین ،بعضی از مقاتل نوشتن هزارتا به بالا تا چهارهزارتا،من از شما سئوال میکنم،یه بدن چقدر جای زخم داره،یه نکته بگم رد شم،فکر نکنی زخم های جدید بوده،بعضی ها زخم رو زخم می زدند،نیزه رو جای نیزه می زدند،ابی عبدالله جنگیده،حضرت روزه بوده،حضرت سه چهار روزه آب نخورده،نمی دونم روضه ی عطش از شب هفتم داره ادامه پیدا میکنه،خدا صبر بده به امام زمان(عج)،امشب بیا یه دست رو دل این جوونها بذار،بعضی ها دارن دق می کنن،هنوز من حرفی نزدم،ای وای،حضرت خسته است،گرسنه است،روی زین اسب به شمشیر تکیه داده،یه خورده استراحت کنه،نانجیب صدا زد نگذارید حسین استراحت کنه،شروع کردن تیرباران کردن،پیشونی حسین رو با تیر زدن،خون جاری شد،حضرت کمربند رو باز کرد،پیراهن رو بالازد،حرمله نشست رو کنده ی زانو،یه تیر مسموم زد،میدونی این تیر کدوم تیره،همون تیری است که،خواهرش اومد تو گودال،اول نگاهش افتاد به جای تیر،گفت:داداش کاش این تیر رو به قلب زینب می زدند،رگ حیاتم رو بریدند،حسین….هرکاری کرد،چه جوری تیر رو در آورد،فقط همین رو بگم،همچین که تیر رو درآورد،دیگه رمق نشستن رو اسب نداشت،فَرَس تو عرب یعنی اسب،اسب حیوون باهوشیه،تربیت شده است،می فهمه وقتی سوارش زخمی بشه،باید یه جوری با سوارش مدارا کنه،ذوالجناح فهمید چه بلایی سر آقاش اومده،میگن آروم اومد،جلوی گودال ،دستاش رو زمین زد،پاهاش رو باز کرد،خم شد،آروم حسین رو انداخت رو خاک،همچین که حسین افتاد،زن و بچه دویدن،وای حسین……جلوی همه زینب سلام الله علیها،این که میگه:زن مگو مرد آفرین روزگار، همینه،یک زن این همه داغ ببینه،عبارت مقتل رو برات نوشتم،ابی عبدالله رو خاک افتاده،خواهر اومد وسط میدان،رو کرد به عمرسعد، و یحک یا عمر ایقتل ابا عبدالله و انت تنظر الیه؟تو داری نگاه میکنی،حسین من رو خاک افتاده،رو کرد به لشکر کوفه، وَیْلُکُمْ، أما فِیکُمْ مُسْلِمٌ،یه مُسلمون بین شما پیدا نمی شه،این حرف عمرسعد رو تکون داد،بعضی مقاتل میگن،این جمله زینب،عمرسعدرو تکون داد،میگن گریه اش گرفت،اومد عقب،تا اومد عقب،اون حروم زاده اومد جلو،شمر اومد،گفت:دیگه کار تو نیست،از اینجا به بعد حسین کار منه،برو کنار،شمر اومد،وای وای،ابی عبدالله تا دید شمر داره میآد،بی رمق، یه نگاه به خیمه ها کرد،به زینب: اِرجعى اِلى الفسطاط،ابی عبدالله فهمید دیگه آخرهای کاره،گفت:زینبم برگرد،دیگه نبینی این صحنه رو،تو باید زنده باشی،زینب برگشت،شمر اومد تو گودال،دلش رو داری یا نه،اول روضه گفتم با پنج تا سلاح ارباب ما رو کشتن،یکی تیره،یکی شمشیره،یکی نیزه است،یکیش سنگه،آخری مال الانه،می دونی آخری چیه؟آخری زخم زبونه،آخری توهینه،وای،غیرتی ها بمیرن،شمر اومد دید حسین لبهاش خشکه،گفت:پاشو پسر ابوتراب،شنیدم بابات ساقی کوثر بوده،از جانبازها بپرسید تشنگی با آدم چیکار میکنه،بچه جبهه ای ها باید بگن،اونها برا ما تعریف کردن،عطش چه بلایی سر آدم میآره،شیخ جعفر شوشتری،تو خصائص آورده،میگه عطش چند عضو حسین رو از کار انداخت،اولیش لبهای حضرت بود،دومیش زبان حضرت بود،سومیش زانوهای حضرت بود،چهارمیش چشم های حضرت بود،پنجمی جگر حضرت بود،شمر اومدتو گودال دید حسین،داره زبون دور دهان میچرخونه،شروع کرد طعنه زدن،بگو بابات بیاد سیرابت کنه،نشست رو سینه،فقط یه جمله،حسین تشنه بود،شمر بهش گفت:مگه نگفتی پسر ساقی کوثری،الان بابات باید بیاد بهت آب بده،چیکار کرد،وقتی از گودال اومد بیرون،میگن هلال بن نافع ظرف آب داشت می برد،گفت:کجا می بری آب رو،گفت:مگه نشنیدی،حسین تشنه است،گفت:نمی خوای بیای،خودم سیرابش کردم،خودم آبش دادم،ای حسین……..

 

 منبع: کتاب گودال سرخ

 

@@@@

متن روضه امام حسین علیه السلام(شب عاشورا)-حاج محمد رضا طاهری

 

 

                    

 

امشب روضه ها خیلی است،باید پای روضه های بی بی بشینی،خانم برات روضه بخونه،تو ناله بزنی،همه اتمام حجت ها رو کرد،مثل امشبی هم دستور داد،مشعل های خیمه ها رو خاموش کردند،هر کی می خواد بره،بره.این ها فردا با من کار دارند،خیلی ها هم همین امشب،تو روایت هست،همان طور که از سپاه دشمن اومدند،یه عده بی لیاقت و بی سعادت هم امشب رفتند،اربابشون رو ترک کردند،همچین که خیالش راحت شد،دیگه این ها موندنی اند،ما بین دو انگشتش رو باز کرد،یک به یک جایگاه اصحاب رو فردا در بهشت،نشونشون داد،رسید به حبیب بن مظاهر،آقا فرمود:حبیب تو هم بیا، جایگاهت رو ببین،دست روی انگشتای نازنین حسین گذاشت،انگشت ها رو بست،گفت:آقا جان بهشت من، تویی،نمی خوام ببینم نعمات الهی رو،همه ی نعمت خدا،برای من تویی،حسین..

 

نافع بن هلال با اون هلال بن نافعی که اگه فردا روضه اش خونده بشه فرق داره،اون تو سپاه دشمنه،این نافع بن هلال،از اصحاب باوفای اربابه،میگه دیدم نیمه های شب،ابی عبدالله از خیمه بیرون اومد،پشت خیمه ها،منم آروم پشت سر این آقا حرکت کردم،دیدم همه ی مواضع جنگی رو داره حساب شده نگاه میکنه ابی عبدالله،بزرگترین فرمانده ی جنگه حسین،گاهی هم دیدم خم میشه،روی زمین،از روی زمین خارها رو جمع میکنه،متوجه من شد ارباب،فرمود:تو برا چی بیرون اومدی،  گفتم آقاجان،تنهایید،ترسیدم،دشمن نانجیب بلایی سر شما بیاره،وظیفه خود دونستم،یک به یک آقا مواضع رو فرمود،من سئوال کردم آقاجان این خارها رو برا چی می کنی،فرمود:فردا وقتی خیمه هارو آتیش می زنند،بچه های من باپای برهنه،می دوند،می خوام قدری از این خارها رو کم کنم،کمتر به پاهای بچه هام بره، نشانم داد،مابین دو کوه رو،فرمود:نافع از این فرصت استفاده کن،تو هم برو،قصدش بوده یه عده رو بهشتی کنه،اما اینقدر مهربانه آقا،فرمودند:اینها با من کار دارند شما برید،کاری باهاتون ندارند،میگه تا این حرف رو آقام گفت،پاهام سست شد نشستم،گفتم:آقا جان،شمشیر رو هزار درهم دادم خریدم،این اسب رو تهیه کردم،فقط به عشق اینکه،فردا تو رکابت باشم،تا وقتی این شمشیر کُند نشه،تا وقتی این اسب از نفس نیوفته،تا وقتی که خون تو تن منه،آقا محاله تنهات بذارم،کجا برم،جواب مادرت رو چی بدم،حسین…امشب روضه ها زیاده،بشینیم پا سفره ی روضه ی زینب سلام الله علیها

 

بگذار با تو این شب آخر به سر شود

 

ای وای اگر که امشب زینب سحر شود

 

امشب یه وظیفه رو دوش منه،یه وظیفه رو دوش تک تک کسانی که اومدن،مادرش زهرا عاشق این ذکره،لذا تو آقایون آذری ها میدونن،مرسومه،این زبونی که میگیرن،حسین….،میگن خانم حضرت زهرا سلام الله علیها رو خواب دیدن،فرمود:من عاشق این زبون گرفتن شما هستم،همچین که پسر غریبم روصدا میزنید،منم با شما زبون میگیرم،حسین،بُنییَ،قتلوک عطشانا.

 

هرچه به صبح واقعه نزدیک می شویم

 

از غصه ی تو دلهره ام بیشتر شود

 

ای میهمان تشنه لبم،بر غریبی ات

 

پهلو شکسته آمده تا نوحه گر شود

 

تا آه میکشی جگرم تیر میکشد

 

خواهر به حال بی کسی ات خون جگر شود

 

حرف از جدا شدن بزنی لطمه می زنم

 

راضی نشو که زینب تو دربه در شود

 

****

 

جان منی و پای تو آوردم ای حسین

 

تا صبح من گرد تو می گردم ای حسین

 

ای یادگار مادرم ای سایه ی سرم

 

ای مهربان برادرم ای سایه ی سرم

 

ای آیه های فجر زتو دل نمی کنند

 

آید هرآنچه برسرت ای سایه ی سرم

 

می سوزم از شراره ی اشک تو امشب

 

فردا در آتش حرم ای سایه ی سرم

 

پیداست از هیاهوی دشمن که خواهرت

 

یک امشب است محترم ای سایه ی سرم

 

سوگند خورده اند سرت را جدا کنند

 

با تیغ و نیزه در برم ای سایه ی سرم

 

من بر هزار زخم تنت گریه کرده ام

 

تو روی نی بر معجرم ای سایه ی سرم

 

جان منی و پای تو آوردم ای حسین

 

تا صبح من گرد تو می گردم ای حسین

 

***

 

فردا که لحظه لحظه نفس گیر میشود

 

در خاک و خون عروج تو تفسیر میشود

 

از ترس خواب هرکه ندارد زکوفیان

 

همه ی اینها امشب از ترس تو و برادرت اباالفضل،کسی خواب به چشمش نمی ره.

 

از ترس خواب هرکه ندارد زکوفیان

 

فردا سر رقیه تو شیر میشود

 

امشب به هرکجا تنت بوسه ای زنم

 

فردا اسیر نیزه و شمشیر میشود

 

نمی دونم،حق این بیت رو چه طور می خوای ادا کنی

 

فردا که دست و پا بزنی زیر چکمه اش

 

زینب میان هلهله ها پیر میشود

 

حسین….

 

زهرای کوچک تو همین امشب است عزیز

 

فردا دچار حلقه ی زنجیر میشود

 

فردا که روی نی همه سرها روانه گشت

 

از تیرهای حرمله تقدیر می شود

 

***

 

حسین…

 

ای تشنه لب حسین

 

ای عشق زینب حسین

 

ای بی کفن حسین

 

صد پاره تن حسین

 

هرکاری کرد زینب رو آروم کنه،نمیتونه،صدا زد،داداش همه ی دلخوشی زینب بودی،کجا میخوای بری،حسین برو به اینها التماس کن،شاید قبول کنند زینب رو به جای تو بکشند،فرمود:آروم باش،جدّم از من بهتر بودرفت،بابام علی از من بهتر بود رفت،مادرم زهرا،داداشم حسن،همه از من بهتر بودن،زینب جواب داره،گفت:راست میگی داداش،جدّمون رفت،گفتم خدا سایه ی حسین رو سرمه،مادرم  رفت،گفتم:داداش حسینم هست،بابام علی رفت،گفتم:خدا حسین رو برام نگه داره،داداش حسنم رفت،گفتم:همه دلخوشیم حسینه،امشب اگه برات وداع بخونم،فردا باید بری تو گودال،آروم کرد،دست ولایتی رو قلب خواهر گذاشت،آرام شد زینب،گفت:میخوای بری برو حسین،خدا پشت و پناهت،اما مثل فردا هنوز زیاد دور نشده بود،یه وقت دید،صدا ناله اش می آد،مهلاًمهلا،یابن الزهرا،صبر کن،کارت دارم،ابی عبدالله فرمود:خواهر مگه نگفتم،تو خیمه باش،نیا،اینها بی حیان،اینقدر دیده کنار بدنها،چقدر بی حیایی کردند،فرمود:مگه نگفتم،تو خیمه باش،داداش فرمودی،اما الان یاد وصیت مادرم افتادم،روزهای آخر که میخواست بره،منو در آغوش گرفت،صدا زد زینب،کربلا نیستم پسرم رو یاری کنم،عوض من،ظهر عاشورا،وقتی داداشت داره میره،زیر گلوش رو بوسه بزن،وصیت مادر رو انجام داد،اما دلیلش رو نمی دونه،برا چی مادر گفت:زیر گلو رو ببوس،تا اون لحظه ای که اومد بالای تل،نگاه کرد دید نانجیب،….می خوای نگم،تو صدای ناله ات  رو به فاطمه برسون،حسین……فردا باید بریم تو گودال همراه زینب،میون این همه که دارن هلهله می کنن،حداقل ناله هامون یه کاری کنه…

 

میان این همه دشمن، چه بی کسم دیدند

 

دشت بی کسی ام، ناکسانه خندیدند

 

چه شبی است امشب،غم ها و مصیبت هاش یه طرف،شب بزرگی است امشب،احیاء ی این شب وارده،بهترین شبه برا دعا کردن،اشکای چشمت رو، روی دست بگیر،دستات رو بالا ببر، اللهم عجل لولیک الفرج……

 

منبع: کتاب گودال سرخ

 

 

@@@@@@@

چهار جراحت

 

 

مرحوم شیخ جعفر شوشتری می گوید: در روز عاشورا، چهار جا، چهار عضو بدن ابی عبدالله به خاطر بی آبی از کار افتاده بود، که حتی شاید اگر آب هم می دادند، کار از کار گذشته بود و فایده نداشت.

 

اولین جایی که از عطش از کار افتاد چشمان امام حسین (علیه السّلام) بود، امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: جدّ ما در روز عاشورا، از شدت عطش چشمانش آسمان را دود می دید.

 

دومین عضو، لبهای آقا بود، می دونی چرا؟ حمیدبن مسلم می گه دیدم لب های حسین علیه السلام مانند دو چوپ خشک شده به هم می خورد، دیدم از لبهای حسین داره خون می آید.

 

سومین عضو زبان حضرت بود، همان زمان که علی اکبر را بغل گرفت، زبان در دهان علی گذاشت، علی اکبر دید بابا از خودِ او تشنه تر است.

 

چهارمین عضو جگر حسین بوده، هلال بن نافع می گوید، آمدم نزدیک گودال، جنگ تمام شده، از بالای گودال نگاه کردم، دیدم لبهای حسین تکان می خورد، نزدیک تر رفتم، گفتم شاید حسین نفرین می کنه، دیدم می گوید: «لشگر جگرم از تشنگی می سوزد» از گودال آمدم بیرون، سریع رفتم آب آوردم، دیدم شمر داره بیرون می آید، گفت کجا می روی، گفتم می روم پسر فاطمه را سیراب کنم، گفت زحمت نکش، من سیرابش کردم … .

 

 

 

منبع:کتاب گلواژه های روضه

@@@@

متن روضه ی رسول ترک

 

 

لات بود، سر و وضعش خوب نبود، اومد مجلس امام حسین (علیه السّلام)، صاحبان هیئت بیرونش کردند، گفت ای بابا ! مجلس مال یکی دیگه است، حسین ! خیال کردم خیمه، خیمه ی توست اومدم، اگه می دونستم اینها صاحب خیمه اند نمی یومدم، من اصلاً خونه ی اینها نیومدم، تو که می خواستی دست شمر را هم بگیری، آقا باشه !! من رفتم، هی با خودش می گفت: من امشب مجلست را خراب کردم، شب رئیس هیئت خوابیده، گنبد و بارگاه حسین (علیه السّلام) را دید، قافله ی عزادارها، دسته دسته می آمدند، دید یه سگی قافله ها را نوبت نوبت می بره و می آره، دید سگه سرش مثل آدمه، اومد دید همون رسولِ ترکه …. از خواب پرید ، به سرش زد …

 

(آقا یه جایی ما را هم قبول کن، گوشه کنارها کاری دست ما بده) بزرگان هیئت را جمع کردند اومدند، در زدند، رسول کارت داریم بیا، گفت: من نمی آم، من بخوام بیام یه شرط دارم، خودت یه قلاده گردنم بندازم بیام ….

 

منبع:کتاب گلواژه های روضه

@@@@

روضه خوانی

 

 

در هندوستان در قدیم آن شخص روضه داشت، حاکم آن بلاد ناصبی بود، به گناه روضه خوانی مالش را مصادره کرد، روضه تعطیل شد، آخر سال گذشت، هیچ چیز نداشتند، زانوی غم بغل کرد، مرد گفت: امسال روضه خوانی نداریم، پول نداریم، چیکار کنیم؟ زن گفت: من یه گوهری دارم، بفروش و با پولش روضه راه بیانداز، مرد گفت: من و تو زن و شوهریم، تو گوهری داشتی و به من نگفتی، زن گفت: ما یه جوون داریم، گوهر ماست، برو این جوان را به عنوان غلام بفروش و پولش را برای روضه ی  حسین (علیه السّلام) بده، جوونش از در وارد شد، نظرش را پرسیدند، گفت: من افتخار می کنم برای روضه ی حسین (علیه السّلام) بروم و غلامی کنم، فردا راه افتادند، مادر با پسر خداحافظی کرد، گفت: ای مرد داری می ری، این جوری می فهمند پسرته، حلقه به گوشش بینداز، لباس مندرس بپوشانش، بعد ببرش، بچه را آورد، وسط بیابون تا به یک شهر دیگه ببره، یه سوار از دور پیدا شد، پرسید: کجا داری می روی؟ گفت می روم غلامم را بفروشم، گفت من می خرم چه قیمتی می فروشی؟ گفت: هر چی به قیمت بر پا کردن روضه ی حسین (علیه السّلام) باشه، پسر را خرید، اما موقع رفتن دید یه جوری با غلام خداحافظی کرد، (خوش به حالی اونی که غلام چنین آقایی بشه، آخه فقط ارباب ما اومد بالا سر غلام سیاهش، عزیز دلم هر کی نوکر حسین باشه، پاره ی تن حسینه، هر کی زائر حسینه مهمون آقاست، خود حسین فرموده: من زار زائرنا کمن زارنا) غلام را خرید، دور شدند، با لبخند کیسه ی پول روضه فراهم شد.

 

فردا داشتند کارهای روضه را می کردند، دیدند جوانشون اومد، گفتند: جوون ! کجا اومدی؟ فرار کردی؟ گفت: نه بابا ! خودش منو فرستاد، بابا ! تو که رفتی، منو بغل کرد، گفت: من که می دونم اون بابات بود برو، بگو ما قبول کردیم فردا که روضه علم شد، والی شهر هم می یاد پولتون را پس می ده، گفتم شما کیستید، گفت: من صاحب روضه ام.

 

فردا دیدند والی اومد، دست رو سینه، گفت غلط کردم این پولتون، سالی ده هزار درهم هم می دم برای روضه ی حسین (علیه السّلام)، گفتند: مگه چی شده؟ گفت:  دیشب خواب آقا رو دیدم، فرمود: تو خجالت نکشیدی مجلس ما را به هم زدی … .

 

کرامات الحسینیه

 

منبع:کتاب گلواژه های روضه

@@@@@@

 






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


1 + 2 =