پدربزرگ من از آن واقعه جان سالم به در برد

 

 

 ۲۱ تیرماه برای خاندان موزون یادآور یک خاطره ی تلخ و یک افتخار است.

۲۱ تیرماه روز حجاب و عفاف است.

۷۸ سال پیش در چنین روزهایی پدربزرگم (مرحوم خواجه عبدالکریم موزون) زائر مشهدالرضا بود.

آنگونه که ایشان برای اَبَوی تعریف کرده اند :

دوسه روزی بود که در مسجد گوهرشاد شیخی ژولیده و پابرهنه به نام بهلول به منبر می رفت و سخنرانی های شورانگیز در مخالفت با دستور کشف حجاب رضاشاه ایراد می کرد.

ظاهراً شیخ محمدتقی بهلول رحمت الله علیه، تعمداً خود را به سادگی و ژولیدگی می زده و میان مردم با پای برهنه تردد می نموده تا بتواند پیام روحانیت را در آن خفقان رضاخانی به گوش مردم برساند و به همین دلیل نیز ایشان را بهلول لقب داده اند چرا که رفتارش و البته دانشش، شباهتی به بهلول امام صادق(ع) داشته.

خواجه عبدالکریم موزون ادامه می دهند:

روز ۲۱ تیرماه بود که نیروهای نظامی مسجد را محاصره کرده و با تمام توان مستمعین و نمازگزاران را به رگبار گلوله بستند.کربلایی در مسجد گوهرشاد به راه افتاد.

مردم بهلول را از مسیر مخفی (اگر درست یادم مانده باشد پدربزرگ گفته بود از یک کانال) فراری دادند.

آمار قتل عام گوهرشاد را فراتر از دوهزار نفر برآورد کرده اند.

پدربزرگ من از آن واقعه جان سالم به در برد.

ایشان ۳۲ سال بعد از آن فاجعه به دیار باقی شتافتند و در جوار آقارودبند دزفول به خاک سپرده شدند.

هر سال ۲۱ تیرماه با یادآوری واقعه گوهرشاد و گرامیداشت روز حجاب و عفاف تلخی آن کشتار در کامم تازه می گردد ضمن اینکه افتخار می کنم که عضوی از خاندان ما در پای منبر آیت الله شیخ محمدتقی بهلول و در آن حادثه تا مرز شهادت در محضر علی ابن موسی الرضا(ع) پیش رفته است.

اما..

چیزی قریب به شش سال قبل از حادثه مسجد گوهرشاد بود که روحانیت متعهد دزفول در راستای پروژه ی شوم کلاه پهلوی موظف شدند تا عمامه را با کلاه عوض کنند.

به درستی نمی دانم این پروژه در دزفول تا چه حد پیاده شد!

اما خاندان موزون مفتخر است که شهیدی والامقام در این فقره تقدیم مکتب اهل بیت علیهم السلام نموده است.

شیخ محمدتقی موزون، از روحانیت و اکابر محله ی مسجد دزفول (پشت پاساژ امین فعلی) بود.

خلاصه ی مطلب آنکه اواخر هفته به ایشان می گویند که تا دوشنبه ی هفته ی آینده فرصت دارید که عمامه از سر بردارید و کلاه را جایگزین نمایید.

شیخ در حضور مردم و در مسجد دست به آسمان می برد و با صدای بلند می فرماید :

بارالها من تحمل چنین ننگی را ندارم قَسَمَت می دهم مرا تا دوشنبه زنده مگذار.

شیخ، روز یکشنبه رحلت نمود و دوشنبه ای که قرار بود عمامه از سر ایشان بردارند، به خاک رفت.

نمی دانم تلقی «شهید» برای چنین مرگ عزتمندانه ای صحیح است یا خیر!

اما رحلت ایشان مرا بیاد آن فرمایش مولای متقیان می اندازد که فرمود :

«بمیر قبل از آنکه بمیرانندت»

شیخ محمدتقی موزون، عموی ابوی بنده و به تعبیر دیگر برادر پدربزرگم (خواجه عبدالکریم) هستند. خدایش رحمت کند.

 

 






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ 2 = 3