بیانات آیت الله شیخ جواد مروی در باب تبلیغ در رمضان
در ماه مبارک رمضان قرار داریم … تذکّراتی را به طور فشرده و خلاصه عرض میکنیم:
نکته اول: ضرورت تبلیغ مکتب
نکته اول: ضرورت تبلیغ مکتب
این روزها مسألهی تهاجم فرهنگی عنوان میشود، سیل هجمههای فرهنگی به حوزهی اسلام و مکتب تشیّع شروع شده است. در این رابطه ضرورت تبلیغ از سوی هر کسی که قدرت و توانی دارد احساس میشود. امروز تمام دنیا یعنی همهی مکاتب موجود در دنیا بالاتّفاق تهاجم وسیع و عجیبی را بر علیه مکتب تشیّع شروع کردهاند. امروز یهودیها، مسیحیها، بهائیها، هر مکتبی را ببینید یک دشمنی خاصّی با مکتب اسلام و مخصوصاً مکتب تشیّع دارند. این مسأله باید واقعاً حسّاسیّت ما را تحریک کند و بدانیم که ما هم یک وظیفهای داریم. بنده توصیه میکنم دوستانِ اهل مطالعه شیوههای تبلیغ را در مسیحیّت بخوانند. کشیشهای مسیحی چه میکنند؟ دستگاه کلیسای کاتولیک چه میکند؟ روش تبلیغی آنها چگونه است؟ شیوههای مختلف، راههای مختلف، فیلمها، رمانها، قصّهها، داستانها، تبلیغها. این مبشّرین مسیحی در سرتاسر جهان هرجا که جای پایی را میبینند مشغول تبلیغ هستند. ما در مقابل چه میکنیم؟ یک مقدار بین تبلیغات آنها و تبلیغات خودمان مقایسه کنیم!
نمونهای از تبلیغ مسیحیت
یکی از سفرای ایران که الآن سفیر ایران در یکی از کشورهای اروپایی هست نقل میکرد؛ میگفت: اوائل انقلاب من سفیر ایران در یکی از کشورهای آفریقایی بودم. آن کشور آن قدر مستضعف و فقیر بود که حتی پایتختش برق نداشت. ایشان میگفت: ما به قصد دیدن یکی از مناطق مسلمان نشین که در وسط جنگل واقع شده بود پایتخت را ترک کردیم. چند ساعت با هلیکوپتر رفتیم. بعد از هلیکوپتر پیاده شدیم. باز چندین ساعت پیاده از کوه و کمر رفتیم تا به آن منطقهی مسلمان نشین برسیم. در بین راه به روستایی رسیدیم که با حالتهای اوّلیّه زندگی میکردند. در آن روستا دیدیم برای این مردم یک کلیسا و یک سد ساخته شده است. تعجّب کردیم! نگاه کردیم دیدیم در بین روستائیان سیاهپوست دو نفر سفید پوست دیده میشوند. رفتیم جلو و سؤال کردیم: «شما؟» آنها خودشان را معرّفی کردند. هر دو گفتند ما کشیش مسیحی اهل لندن هستیم، دکترای الهیّات داریم و مدّت سه سال است که در این منطقه مشغول تبلیغ مکتب مسیحیّت هستیم. ایشان قسم میخورد میگفت آن چه که به چشم دیدم این بود که – میدانید در بعضی از آبهای آشامیدنی آلوده یک نوع انگل وجود دارد که این انگل زیر پوست انسان از داخل گوشت یک کرمی تولید میکند و در بعضی از جاها این کرم سرش را از زیر پوست در میآورد – ایشان قسم یاد می کرد تمام بدن این کشیشهای مسیحی از این انگلها پر بود و بعضی جاها این کرمها از زیر پوست بیرون زده بود و با وجود این در آنجا مشغول تبلیغ مکتب مسیحیّت بودند.
دو نفر دکترای الهیّات، از لندن، مرکز ظاهراً متمدن در قلب اروپا بهترین زندگی را رها میکنند برای این که تبلیغ کنند مکتب مسیحیّت را.
آن وقت ما در مقابل چه میکنیم؟ توقّع بعضی از ماها این است که چهار نفر ما را دعوت کنند، پنج نفر بیایند منزل ما به ما اصرار کنند، التماس کنند که آقا مسجد آماده شده، موقعیّت آماده هست، ۲۰۰ نفر هم مستمع هست حالا جنابعالی بفرمایید منبر بروید.
خوب ببینید آنها دنبال مستمع میگردند، از اروپا بلند میشوند میروند آنجا و با آن شکل در بین مردم تبلیغ میکنند.
آیا ما در قبال مکتبمان وظیفهای نداریم؟
بنده عرض میکنم امروز هر کس به هر شکلی که میتواند وظیفهاش تبلیغ است، یعنی واجب عینی است. هر کسی در هر زمینهای استعداد دارد امروز از این استعدادش در راه تبلیغ مکتب باید استفاده کند.
ماه مبارک رمضان خودمان برویم مسجد محل دست چهار نفر جوان را بگیریم نه این که توقّع داشته باشیم افرادی برای ما آنها را جمع کنند بعد ما برویم آنجا بنشینیم «بسم الله الرحمن الرحیم»، منبر را ارائه بدهیم، «و السلامُ علیکم و رحمهُالله» بیاییم بیرون.
چه اشکال دارد برویم سر کوچه دست دو نفر جوان را بگیریم، با آنها صحبت کنیم، اینها را به مسجد بیاوریم، برای آنها برنامه بگذاریم و برایشان جاذبیّت ایجاد کنیم؟
هر کس در هر زمینهای هنری دارد باید در راه تبلیغ مکتب این هنر را به کار ببندد.
برای تابستان دوستانی که زبان بلدند زبان عربی، انگلیسی، فرانسه، ادبیات فارسی، ادبیات عرب چه اشکال دارد در پوشش کلاسهای تقویتی بیاییم جوانها را جذب کنیم به مکتب؟ بچّهها را جمع کنیم دور هم و در پوشش کلاس تقویتی مسائل مکتبی را، مسائل مذهبی را برای مردم توضیح بدهیم.
خلاصه به هر شکلی که میتوانید، در هر زمینهای که بضاعت علمی دارید باید کار کنید. کسی که به این میدان آمده وظیفهاش هست. دوستانی هم که در راه تبلیغ به آن شکل خاصّ خودش یعنی منبر و سخنرانی تخصّص دارند، آنها هم نباید خودشان را راکد بگذارند، باید خودشان را عرضه کنند، ولو ۵ نفر آدم باشد، ولو ۳ نفر آدم باشد، ولو در یک روستای دور افتاده با هزار و یک مشکل باشیم؛ آدم باید برود خودش را عرضه کند تا این که وظیفهی شرعیش را انجام داده باشد.
البته باید منبر را متحوّل کنیم. باید مطالب را بیاموزیم و در غالبهای هنری و درست به مردم القاء کنیم. …
نکته دوم: تهذیب نفس و عمل به گفتهها شرط تأثیر کلام
اگر هدفمان تبلیغ و بیان مسائل دین برای دیگران هست مرحلهی اوّل این کار تهذیب نفس است. این یک اصل مسلّمی هست که اگر انسان واقعاً خود ساخته نباشد حرفهایش نمیتواند مؤثّر باشد. حضرت امیر (علیهالسلام) میفرمایند:
«من نصب نفسه للناس اماماً فالیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»
(کسی که خود را پیشوای مردم قرار میدهد قبل از پرداختن به دیگران باید خودش خود ساخته باشد)
واقعاً ماه رمضان ماه خودسازیست. یک ماهی است که اگر انسان یک مراقبتهای ویژهای برای خودش داشته باشد با آن مراقبتهای ویژه میتواند راه به جایی ببرد. پس در این ماه برای خودمان برنامه بریزیم تا یک مرحله از گذشتهای که داشتهایم جلوتر برویم.
اگر مسألهی تهذیب نفس نباشد این را بدانید که دیگر هیچ چیز انسان را سیر نمیکند. یعنی مسائل اقتصادی، مسائل مقامی و موقعیّتی هر چه بیشتر باشد اگر تهذیب نفس نباشد انسان تشنهتر می شود. مثل یک موجودی است که تشنه بوده و آب شور به او دادهاند؛ هر لیوان آب شوری که بیاشامد تشنگیاش بیشتر میشود. خاصیّت انسان این است که اگر تهذیب نفس نداشته باشد به هر مرحلهای که برسد باز بسنده نمیکند، باز دلش میخواهد به مرحله و موقعیّت دیگر برسد و اینها برای نفس انسان مضرّ است. لذا بر روی نفسمان مرحله به مرحله کار کنیم که ماه رمضان اگر کسی بخواهد در این زمینه کار کند وقت مناسبیست.
پس اگر میخواهیم حرفمان بر روی مردم تأثیر داشته باشد اوّل باید خودمان عمل کنیم. تا خودمان عمل نکردهایم هر چه به مردم بگوییم بیفائده است.
علماء بزرگ دینی ما در زمینههای اخلاقی چه میکردند و چه جور بودند؟ چه جور زندگی میکردند؟ روحیه، اخلاق، تواضع، فروتنی، برخوردشان با دیگران چه جور بوده است؟ آن وقت یک کلمه هم میگفتند طوفان به پا میکرد. آیا ما به آن حدّ رسیدهایم؟ مشکلات در جامعه زیاد است ولی یکی از مشکلات این است که خودمان عمل نمیکنیم نتیجتاً هر چه هم میگوییم مردم عمل نمیکنند. باید در آن راه قدم برداشت.
ملّای رومی شعری دارد در مثنوی چنین میگوید:
نَفس خود ناکرده تسخیر ای فلان
چون کنی تسخــــیرِ نفسِ دیگران
نَفس را اوّل بِرو در بنــــــــــــد کن
پس بِرو آهنگ وعظ و پنــــــــد کن
منبـــــــری بگذار بهر خود نُخست
وانگهی برجه به منبر تند و چُست
آتشی در دل برافـــــــروز آن گهی
گرم کن هنگامهی وعظ ای رهی
تا زسوز دین نگــــــــردد دل کباب
دم نگـــــردد گرم ای عالی جناب
تا تو را سوزی نباشــــــد در جگر
دم مزن کانـــــــــدر دمت نَبوَد اثر
این است واقعیّتش. چهقدر در مرحلهی تواضع کار کردهایم؟ چهقدر با یکی دو کلمه علممان فخر فروشی کردهایم؟ مگر این یک ذرّه علم چیست؟
مرحوم نجمآبادی از فلاسفه و عرفای بزرگاند. ایشان از نجمآباد میآیند تهران مدرسهی مروی. یک لباسِ مندرسی پوشیدهاند وارد مدرسه میشوند. به طلبهای میگویند: آقا حجرهات جا دارد من هم بیایم. آن طلبه یک نگاهی به سر و رویش میکند و میگوید: حجرهام جا دارد اما به یک شرط. میگویند: به چه شرط؟ میگوید: به شرطی که نظافت و تمیز کردن حجره و غذا درست کردن به عهدهی تو باشد. من گرفتارم، درس دارم و باید به درسهایم برسم. این کارها با تو در عوض من اجازه میدهم تو به حجرهام بیایی. مرحوم نجمآبادی میفرمایند: باشد اشکال ندارد. میآید در حجرهی این طلبه. یکسال و اندی این عارف و عالم و فیلسوف بزرگ کارش این است که برای این بچّه طلبهی مغرور و متکبّر حجره را تمیز کند و غذا برایش بپزد. کم کم این آقا به عنوان خادم مدرسه تلقّی میشود.
نوشتهاند یک شب مرحوم نجمآبادی مریض و خسته است. این آقا طلبه هم یک کتاب فلسفی را گرفته دستش و یک جایی مشکل دارد و هی زحمت میکشد و این مشکل را نمیتواند درک کند. ایشان هم مریض، ناراحت میگویند برق را خاموش کن بگذار بخوابیم. آقا طلبه به مرحوم نجمآبادی میگوید تو از علم چه فهمیدی؟ من میخواهم این مشکل را حلّش کنم. ایشان میگویند حالا بیا اینجا بنشین ببینم چیه؟ میآیند و کتاب را نگاه میکنند. مطلب را توضیح میدهند برایش و بعد از او التزام میگیرند که به کسی نگوید. فردا مشکل دیگری دارد، میگوید آقا اینجا را هم اگر شما میتوانید حلّش کنید. میبیند عجب!!! ایشان از استاد خودش بهتر توضیح میدهد. کم کم این طلبه این طرف و آن طرف مشهور میکند که بله همین آقای خادمی که آمده یک چیزهایی از این درسها می فهمد خلاصه. طلبهها دور ایشان را میگیرند و بعد در تهران معروف میشود که یک فردی آمده که در عرفان و فلسفه وارد است. و وقتی هم که مرحوم نجمآبادی احساس میکند که اقبال به سمت ایشان زیاد شده باز ترک میکند تهران را به جای دیگر.
یا در سفری مرحوم مقدّس اردبیلی را نمیشناسند. یک آقایی میآید میگوید بیا این لباسهای چرک مرا بردار و بشور. ایشان میفرمایند: چشم و میروند مشغول شستن لباسهای آن فرد میشوند. اطرافیان مرحوم مقدس اردبیلی میآیند و به آن آقا تعرّض میکنند که آیا میدانی به چه کسی گفتهای لباسهایت را بشوید؟ مرحوم مقدس اردبیلی میگویند تعرّض نکنید؛ حقّ مؤمن بر مؤمن زیاد است. حالا یکی از حقّهایش هم این است که من لباسهای این آقا را بشورم؛ چه اشکالی دارد؟ مگر چه شده؟
اگر به این درجات رسیدیم آن وقت وعظ و پندمان هم تأثیر دارد و الّا نه.
نکته سوم: توجه به جوانان
در روایات داریم: «علیکم بالاحداث» در مسائل تبلیغی باید به جوانها پرداخت. کار را باید از جوانها شروع کرد. … آنهایی که آیندهی کشور و اسلام در گرو خدمات آنهاست؛ با آنها باید کار کرد و دست آنها را گرفت.
امیدوارم خداوند به همهی ما توفیق دهد که به وظایفمان عمل نماییم و در راه تهذیب نفس و تبلیغ مکتب گام برداریم.
خدایا به مقرّبان درگاهت سوگندت میدهیم به همهی ما توفیق اندوختن علمِ صالح و عمل کردن بر طبق این علم را عنایت بفرما؛
پروردگارا توفیق شناخت مسائل اسلام، عمل کردن بر طبق وظایف را به همهمان عنایت بفرما؛
خدایا روحیّهی صبر، تواضع، استقامت، سختکوشی، سعی وافر و فراوان را به همهی ما عنایت بفرما؛
کسانی که در راه اسلام و کشور عزیزمان خدمت میکنند، رهبر معظّم انقلاب را در کنف حمایت امام زمان (عج) از جمیع بلیّات محفوظ بدار؛
خدایا همهی ما را از فیوضات گسترده و فراوان ماه رمضان متنعّم بفرما؛
ما را در ماه مبارک رمضان جزء آزاد شدگان از آتش جهنّمت قرار بده.
و السلام علیکم و رحمهُالله
اخبار مرتبط
حضرت خدیجه، اولین شیعه علی علیهالسلام
خدیجه بانویی عاقل و شریف بود. به اضافه آنچه خداوند از بزرگواری و خیر نسبتبیشتر بخوانید
رمضان با قرآن(۴) /سی روز، سی درس/براساس تفسیر نور
امتیازات قرآن کتابی مبارک إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِى لَیْلَهٍ مُّبَارَکهٍ إِنَّا کنَّا مُنذِرِینَ (دخان، ۳) مابیشتر بخوانید