چرا خداوند از فرحین استقبال نمی کند؟!

در قرآن داریم که سرمست نباش زیرا خدا، سرمستان را دوست ندارد. این "فرحین" چه کسانی هستند؟ این فرحین کسانی هستند که بدمستی می کنند، یعنی در شادی خود به آن توازن بی اعتنا هستند.


"در قرآن داریم که "لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین / سرمست نباش زیرا خدا، سرمستان را دوست ندارد." خب این چه شادی ای است که خداوند دوستش ندارد. این "فرحین" چه کسانی هستند؟ این فرحین کسانی هستند که بدمستی می کنند، یعنی در شادی خود به آن توازن بی اعتنا هستند، جایی شادی می کنند که جای شادی نیست. آن قدر شادی می کنند که از آن نقطه اعتدال خارج شوند، یک شوخی را آن قدر ادامه می دهند که کسی یا گروهی یا قومی را برنجانند اما به رنجیدن آن فرد یا گروه یا قوم توجه نمی کنند."


حجت الاسلام و المسلمین مهدی واعظ موسوی به بررسی مفهوم شادی از دیدگاه وحی و فاصله گذاری آن با بدل هایی است که گاهی به نام شادی در اذهان جا افتاده است.

اگر اجازه بدهید دریچه بحث را از این زاویه باز کنیم که از سرچشمه وحی، اصل و منبع شادی ها  از کجا آغاز می شود. آیا شادی ابداع بشر است یا نه، در واقع در عالم وجود دارد و آدمی به شادی ورود می کند؟

قرآن  صراحتا می فرماید: "انه هو اضحک و ابکی / اوست که می خنداند و می گریاند." خدایی که هم زندگی را آفریده است هم مرگ را، هم خنده را خلق می کند و هم گریه را. هم درد را، هم درمان را، هم بیماری و هم شفا، هم فقر و هم غنا را.

ما وقتی به مجموعه این پدیده ها در قرآن، ادعیه و ادبیات دینی مان نگاه می کنیم می بینیم همه این پدیده ها منتسب به پروردگار است، در این میان شادی و غم دو عنصر حیاتی و اساسی است که در نرم افزار هستی و در هندسه عالم لحاظ شده است. پس این ها با هم جفت آفریده شده اند و این طور نیست که بعضی ها گمان می کنند هستی فقط شادی است لذا باید بخندیم و وجود عنصر مهمی به نام غم را انکار کنیم.

البته در این میان ژست های روشنفکرمأبانه هم هست که در چرخه حرف ها  و موضع ها تکرار می شود. این که مثلا "ما برای شادی و شادمانی آفریده شده ایم" ظاهر فریبنده ای هم دارد اما لازمه این نوع نگاه به زندگی نوعی اباحه گری و بی مسئولیتی و صوفی گری و خروج از حد اعتدال و تعادلی است که در قرآن آمده است.

اگر خلاصه کنم این که در بازار این عالم، همه چیز جفت آفریده شده است، از این رو است که شادی در کنار غم معنی می یابد، فراق در کنار وصال و بلا در کنار عافیت.

همچنان که سعدی می گوید قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

بله، ما این قاعده را داریم که تعرف الاشیا باضدادها. ذهن انسان همین طور است که مفهوم پدیده ها را با ضد آن متوجه می شود. شما در بازارچه این عالم، موقعیت کسی را دارید که به میوه فروشی سر زده  و می بیند که نمی تواند میوه ها را سوا کند. نمی شود کسی فقط میوه های درشت و رسیده را بردارد، فقط  شادی ها را در سبدش بگذارد. خواه ناخواه غم ها هم در زندگی خواهند آمد.در واقع حتی کسی که به ظاهر می تواند با تکیه بر تمکن مالی اش، ظاهرا میوه های درشت تر را صاحب شود او هم تلخی هایی را تجربه خواهد کرد که مال و مکنت نمی تواند آن تلخی ها را شیرین کند.به خاطر این که به تعبیر امیر مومنان، علی (ع) عیش این دنیا منغص است، تا می آیی عیشی را جمع و فراهم کنی خزانی از راه می رسد و برگ و بار باغ را به تاراج می برد. به تعبیر معروف: هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم. در همین صفحات حوادث روزنامه ها یا خبرهای شفاهی بارها و بارها خوانده ایم و شنیده ایم که چطور مجلس عروسی با یک تصادف یا یک حادثه ناگوار به مجلس ماتم و سوگ تبدیل شده است، این واضح ترین مثال همزیستی و همسایگی شادی و غم کنار هم است و به چشم می آید. در واقع همه مجلس های ما واجد این دو سویه هستند اما چون در چشم ما دور از هم هستند تصور ما این است که شادی و غم از هم جدا افتاده اند.من این استدلال شما را می پذیرم اما پرسش من درباره مدیریت شادی و غم در زندگی است. به هر حال ما موجودات منفعلی در برابر موج های غم و شادی که در این جهان به ما می رسد نیستیم و طبیعتا  مبتنی بر ذهنیت و محتوای فکری و عقلانی مان به این موج ها واکنش نشان می دهیم. پرسش من این است که دیدگاه وحیانی در این باره چیست؟ انسان حق مدار و مسلمان چگونه باید این حس ها را در درون خود مدیریت کند؟پرسش مهمی است.  کسی که می خواهد متعادل زندگی کند،خواه ناخواه باید به این پرسش جواب دهد که: جنس شادی حقیقی چیست و چگونه می توان به این شادی دست یافت. در قرآن تعبیر زیبایی داریم: "لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ / تا بر آنچه از دستتان مى‏رود اندوهگین نباشید و بدانچه به دستتان مى‏آید شادمانى نکنید. و خدا هیچ متکبر خودستاینده‏اى را دوست ندارد."

پیام وحی به آدمیان این است که در برابر موج هایی که از طرف دنیا به شما می رسد حالا این موج ها چه موافق میل و ذائقه و تمایلات شما باشد چه برخلاف آن، نه خیلی ذوق زده شوید –  به تعبیر عامه جوری نشود که از شادی در پوست تان نگنجید و اختیار از کف بدهید – و نه این که چنان غمگین و افسرده که  نتوانید آن واقعه و مصیبت را تاب بیاورید و قالب تهی کنید.

دقت کنید که پیام قرآن چیست؟  اگر می خواهید آن آرامش درونی را که پایه شادی حقیقی است تجربه کنید باید ریشه هایتان محکم باشد وگرنه مثل تخته پاره ای، بازیچه موج های موافق و مخالف خواهید بود. من وقتی حس کنم که پشت همه حوادث عالم حکمتی نهفته است راحت تر آن واقعه ها را می پذیرم و آن آرامش درونی بیشتر تأمین می شود.

قرآن می فرماید این ها همه در کتاب الهی نوشته شده است، یعنی هر آنچه از ریز و درشت حوادث در گذشته و حال و آینده در عالم روی می دهد پیش بینی شده و علم الهی نسبت به آن حوادث و رویدادها اشراف دارد، یعنی این ها جزو مقدرات و تقدیر الهی است.

این همان نقطه ای است که در بسیاری از ما آدم ها تولید غم می کند. این که من گاهی وقت ها تلاش می کنم به نقطه ای برسم اما انگار قرار نیست به آن اتفاق برسم، این که قدرت من در برابر آن موج های بیرونی اندک است.ببینید، اصل شادی این جاست که به آن محدوده تسلیم وارد شده باشی و همان جا بمانی. این که راضی باشی به رضای پروردگار. البته که شما اختیار داری و دست  به انتخاب می زنی و می توانی سکان انتخاب هایت را  به سمت خیر بچرخانی یا به سمت شر، اما انسان مختار مختار هم که نیست. به تعبیری انسان در مجموعه حوادث عالم و علل و اسباب قرار دارد، انتخابگر است اما دایره انتخاب هایش محدود است. حالا اگر کسی بیاید و دایم در این حیطه بچرخد که چرا در این خانواده به دنیا آمده و چرا مثلا در فلان نقطه عالم به دنیا نیامد یا در فلان زمان زاده نشد، جز این که در محاصره غم ها گرفتار شود سودی حاصل خواهد کرد؟

حالا آن که به حکمت زیستن دست یافته تسلیم هم خواهد بود نه این که در حوادث عالم اثرگذار نباشد و نسبت به خیر و شر بی تفاوت باشد تسلیم از این نظر که یک چشم او همیشه به مقدرات باشد، چنین انسانی مسلما شاد هم خواهد زیست. ابوعلی سینا در "اشارات" می گوید: "العارف هش بش / عارف بشاشت دارد، عارف شاد است. ما عارف افسرده نداریم کسی که به حکمت و معرفت برسد، زیستن بر او دشوار نخواهد بود. قرآن این تعبیر زیبا را به کار می برد که "لا خوف علیهم و لا هم یحزنون".  اگر بخواهیم دست به معادل سازی های امروزی بزنیم این خوف همان اضطراب است و حزن هم افسردگی.

ما در اسلام، اضطراب و افسردگی نداریم. قلبی که به خداوند تسلیم شده باشد مضطرب و افسرده نیست و نخواهد بود چون به سرچشمه ایمنی و آرامش متصل است اما ما در روایات داریم که خداوند، قلب حزین را دوست دارد، یعنی مومن حقیقی در عین حال که به آن شادمانی عمیق وصل است لایه ای از حزن هم در قلب او وجود دارد.

یعنی این همان حزن متعالی و بالابرنده است که اجازه نمی دهد آن شادی درونی به بدمستی و بی عاری بدل شود؟

دقیقا!  از همین روست که اگرچه  قهقهه در اسلام حرام نیست اما مکروه به شمار می رود و قساوت قلب می آورد. لذا در قرآن داریم که "لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین / سرمست نباش زیرا خدا سرمستان را دوست ندارد." خب این چه شادی ای است که خداوند دوستش ندارد. این "فرحین" چه کسانی هستند؟ این فرحین کسانی هستند که بدمستی می کنند، یعنی در شادی خود به آن توازن بی اعتنا هستند، جایی شادی می کنند که جای شادی نیست. آن قدر شادی می کنند که از آن نقطه اعتدال خارج شوند، یک شوخی را آن قدر ادامه می دهند که کسی یا گروهی یا قومی را برنجانند اما به رنجیدن آن فرد یا گروه یا قوم توجه نمی کنند. از همین روست که خداوند در ادامه همین آیه می فرماید: "وَ ابْتَغِ فِیمَا ءَاتَئکَ اللَّهُ الدَّارَ الاَْخِرَهَ وَ لَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فىِ الْأَرْض / در آنچه خدایت ارزانى داشته، سراى آخرت را بجوى و بهره خویش را از دنیا فراموش مکن. و هم چنان که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و در زمین از پى فساد مرو که خدا فسادکنندگان را دوست ندارد."

این عبارت ها خطاب قوم قارون به اوست که می گفتند: بدمستی نکن! خدا آدم های بدمست را دوست ندارد و به آنچه خداوند به تو داده سرای آخرت را بجوی و بهره ات را از دنیا فراموش نکن اما همان طور که خداوند به تو احسان کرده تو هم از محسنین و احسان کنندگان باش.

مفهوم مشابهی هم در آیه ۷۵ سوره غافر آمده است: "ذَالِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فىِ الْأَرْضِ بِغَیرِْ الْحَقّ‏ِ وَ بِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ / این بدان سبب است که به ناحق در زمین شادمانى مى‏کردید و به ناز مى‏خرامیدید." این به خود نازیدن و به خود شیفته شدن و خودخواهی را تا بدمستی پیش بردن همان مانع شادی حقیقی است.

امیرالمومنین، علی (ع) می فرماید: چه بسا نشاط و سرمستی ای که به غارت رفتن اموال یا هلاکت و ناراحتی و مصیبتی را در پی دارد، پس هر نوع از شادی و طرب، خوب نیست. چه بسا شادی هایی که رخوت آور و غفلت زا است. اهالی تاریخ می دانند که این اصل، جزو سنت های تاریخ است؛ مملکتی که دچار رخوت و بدمستی و رفاه زندگیو طرب شود دچار فروپاشی و اضمحلال خواهد شد. در غررالحکم از امیرالمومنین آمده است: "رب طرب یعود لاهرب / چه بسا سرمستی ای که هلاکتی را در پی دارد."  امیرالمومنین در جایی دیگر می فرمایند: " شما را چه شده است که برای رسیدن به اندک چیزی از دنیا ذوق زده می شوید شاد می شوید  و برای محروم شدن از بسیاری از آخرت اندوهگین نمی شوید. معیار شادی و غم شما دنیا است نه آخرت." این بیان نورانی امیرالمومنین این حقیقت را پیش چشم ما می گذارد که اگر دنیا عیار و  خطکش و وسیله سنجش و تمییز شادی و غم باشد در آن صورت آدمی فریب خواهد خورد و به آن نشاط حقیقی دست نخواهد یافت لذا در دعاها داریم که پروردگارا استغفار می کنم از هر لذتی که ذکر و یاد تو در آن نباشد. در واقع انسان کامل به این می اندیشد که لذت ببر و شادی کن اما نه آن شادی و لذتی که تو را از یاد خدا غافل کند.  امام سجاد (ع) می فرمایند: "استغفرک من کل لذت به غیر ذکرک / خدایا استغفار می کنم از هر لذتی که مرا از یاد تو بیرون بیاورد. و من کل راحه به غیر انسک / و از هر راحتی که انس تو در آن نباشد. و من کل سرور به غیر قربک / و از هر شادی که قرب و نزدیکی تو در آن نباشد."






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


9 + = 18