اصول و آفات کار فرهنگی
شرف ما در مخ ما است. ارزش ما مخ ما است. خدا مخ را آن بالا گذاشته است. زیر مخ، قلب را گذاشته است. اول فکر دوم احساسات. زیر احساسات شکم را گذاشته است. زیر شکم شهوت را گذاشته است. یعنی خدا ما را از این طرفی خلق کرده است. مغز، قلب، شکم، شهوت. منتهی بعضیی از آن طرف جواب میدهند…
فکر و فرهنگ، مایهی برتری انسان به حیوان
ارزش ما به فرهنگمان است. والا در شکم که گاو از ما جلوتر است. بعضی از حیوانها بیشتر از ما میخورند. دویدن حیوانها هم از ما بیشتر است. چشم بعضی حیوانها هم از ما، بعضی حیوانها زیر برف را میبینند. ما نمیبینیم. پرواز پرندهها از ما بهتر است. آنها فرودگاه نمیخواهند. هوا هر طور باشد میپرند. آمیزش جنسی حیوانها، نر و مادگیشان خیلی راحتتر، بدون عقد، مهریه، دفتر ازدواج، اتاق خالی، یعنی ما در شکم و شهوت و خواب و پرواز و در این چیزها که شرفی نداریم. شرف ما در مخ ما است. ارزش ما مخ ما است. خدا مخ را آن بالا گذاشته است. زیر مخ، قلب را گذاشته است. احساسات! اول فکر دوم احساسات. زیر احساسات شکم را گذاشته است. زیر شکم شهوت را گذاشته است. یعنی خدا ما را از این طرفی خلق کرده است. مغز، قلب، شکم، شهوت. منتهی بعضی جواب که میدهند از این طرف جواب میدهند. اول شهوت سرش شلوغ است. بعد شکم، بعد آنجایی که احساسات است. حالا اگر ایام امتحان بود دو نفر هم در کتابخانه کتاب میخوانند. یعنی خدا ما را از این طرف خلق کرد. ما از این طرف جواب میدهیم. این جایگاه فکر و فرهنگ خیلی مهم است.
قدیمیها جلد کتابهایشان چرمی بود. یعنی چرم را خرج جلد کتاب میکردند. چون کتاب برای مغز است. الآن جلد کتاب مقوا شده، چرم را خرج کفششان میکنند. یعنی چرم پایین آمد. مقوا بالا رفت. چرمی که ارزش دارد، پایین آمد. کفش چرمی شد. ورنی شد. نمیدانم چه شد… اما جلد کتاب که برای مغز است، جلد مقوا است. کتاب نزد ما ارزش ندارد. ولذا اول سال، بچهها کتاب میخوانند. کتاب، اول سال کتاب است. همین که هوا گرم میشود، کتاب بادزن میشود. تا میخواهد امتحان بدهد، بنشیند میبیند خاکی میشود کتاب را روی کتابش میگذارد مینشیند. موکت میشود. در کوچه هم که با بچهها دعوایش میشود چنین میکند. یعنی این کتاب نیست، هم کتاب است، هم چماق است. هم بادزن است. هم موکت است. این پیداست نگاه ما به کتاب، پایین آمده است. چرم پایین رفته، مقوا بالا آمده است. کتاب ما چماق ما هم هست.
ما باید باورمان بیاید سرمایهدار کسانی هستند که کار فرهنگی میکنند. این سرمایهدار است. چون باقی سرمایهدارها چهار چیز دارند. یا برج و سکه دارند. یا مزرعه دارند و پاساژ و قالی و نمیدانم مغازه، یا نمیدانم یک چیزی مادی دارند. خانهای، زندگیای، فلانی،… ولی کسی که کار فرهنگی میکند مخ دارد. مخ افراد در اختیار او هستند. کسی که مخ در اختیارش است، سرمایهدارتر از کسی است که طلا و برج و سکه و مزرعه در اختیارش است. به تاجرها سرمایهدار نگویید. به مسئولین فرهنگی سرمایهدار بگویید. چون مغز نسل نو در اختیار اینها است. او سرمایهدار است. سرمایهی اصلی این مخ است. بنابراین میارزد که ما قصه را خیلی جدی بگیریم. قصه را خیلی باید جدی بگیریم.
خطر انحراف در کارهای فرهنگی
در قرآن برای کارهای اقتصادی، اگر منحرف شود یک «وَیل» داریم. انحراف کار اقتصادی یک «وَیل» دارد. «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» (مطففین/۱) وای بر کمفروشها! چون کم فروشی انحراف کار اقتصادی است. به انحراف کارهای اجتماعی یک «ویل» داریم. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/۱) «هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» یعنی وای بر کسانی که نیش میزنند. یک متلک به او میگوید او را تحقیر میکند. در جامعه نیش میزند طرف را خراب میکند. اگر در جامعه کسی را خراب کنی یک «ویل» داریم. اگر در اقتصاد منحرف شوی، یک «ویل» داریم. اما اگر کار فرهنگی انحراف پیدا کند این دیگر خیلی انحراف دارد. سه تا «ویل» داریم. آیهی ۷۹ سورهی بقره است. در یک آیه سه مرتبه میگوید: «ویلٌ» «ویلٌ» «ویلٌ». «ویل» اول «فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» (بقره/۷۹) «وَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ» وای به کسانی که یک چیزی مینویسند میگویند: این، قانون خدا است. یعنی به دروغ یک چیزی را مینویسند میگویند: اخلاق اسلامی این است. اقتصاد اسلامی این است. نمیدانم سیاست اسلامی این است. مدیریت اسلامی این است. وای به کسانی که یک چیزی را روی سلیقهی خودشان مینویسند این را به خدا نسبت میدهند. دیگر چه؟ میگوید: «فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِم» (بقره/۷۹) دوباره در همان آیه میگوید: «فَوَیْلٌ لَهُمْ» اول میگوید: «فَوَیْلٌ لِلَّذینَ» دوباره میگوید: «فَوَیْلٌ لَهُمْ» مرتبه سوم میگوید: «وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ» (بقره/۷۹) در یک آیه سه مرتبه «ویل» آمده است برای کسانی که انحراف فرهنگی دارند. به کسی که قالی کسی را بدزدد، پول کسی را بدزدد، ظالم میگویند. اما کسی که فکر کسی را بدزدد میگویند: اظلم! «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى» (انعام/۲۱) یعنی انحرافات دیگر ظلم است. انحراف فرهنگی اظلم است.
هدایت یک انسان، برابر هدایت یک جامعه
گاهی انسان با یک فیلم یک کسی را منحرف میکند. گاهی با یک شعر، گاهی با یک طنز، گاهی با یک متلک، گاهی با یک نامه، برعکسش هم هست. گاهی با یک فیلم کسی را هدایت کند. با یک نامه، با یک شعر کسی را هدایت کند. آیهی قرآن داریم «وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعا» (مائده/۳۲) کسی یک نفر را زنده کند انگار همهی مردم را زنده کرده است. امام میفرماید: زنده کند یعنی یک نفر را هدایت کند. یعنی یک نفر یک کسی را هدایت کند، انگار کل کرهی زمین را هدایت کرده است. اینقدر ثواب دارد. کار فرهنگی خیلی کار مهمی است. هرچه پول خرج مخ شود میارزد. غصه نخوریم که چقدر پول برای تحصیلات بچهمان دادیم. شما اگر میخواهی غصه بخوری، غصه برای کفشش بخور. برای لباسش، برای پولهایی که مثلاً خرج ازدواجش میکنی. خرج مسکنش میکنی. خرج جهازش میکنی. چقدر برای جهاز یا مسکن بچهات پول میدهی. چقدر برای مخ بچهات پول میدهی؟ هرچه پول مخ دادید غصه نخورید. حدیث داریم با کسی رفیق شوید که وقتی پهلویش مینشینید «یُعِلْمِکُمْ مَنْطِقُه» مخت را بالا ببرد. یعنی منطقش، «یعلمکم» به تو آموزش بدهد. پهلوی کسی مینشینی بنشین، پهلوی کسی… با یک کسی باش که وقتی مینشینی از او چیز یاد بگیری. «یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُه» (الکافی/ج۱/ص۳۹) با او مینشینی تو را یاد خدا بیاندازد.
عرض کنم که، آفات کار فرهنگی را در جلسهی قبل گفتیم. ۱- انحراف در پژوهشها و دانستنیها. این شعاری که ما در ایران رسم است این شعار، شعار غلطی است. شعار غلطی است. منتها خوب خیلی جا افتاده است و باید، یک کارهای غلط را باید صد بار آدم در تلویزیون بگوید، تا این مثلاً دو مرتبه فرهنگ عوض شود. با یکبار… این هم که گفتند: نماز بخوان. در نماز هم دائم میگویند: بگو الله اکبر! اول نماز الله اکبر، «کُفُواً أَحَدٌ» (اخلاص/۴) الله اکبر! «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، الله اکبر»! بین دو سجده الله اکبر! این تکرار برای چیست؟ برای اینکه برای ما چیز دیگر بزرگ است. پول بزرگ است. مقام بزرگ است. عزل و نصب و زنده باد، مرده بادها بزرگ است. این دائم میگوید: الله اکبر! دائم دارد مثل موج از آن طرف میکشد. این طناب هم از آن طرف میکشد. یک موجی که یک قایق را دائم به سمت دریا هل میدهد، این را باید یک بندی باشد که این را از این طرف نگه دارد. گول نخوری. گول نخوری. حواست جمع باشد. مثل جادههایی که خیلی لغزنده است، هر بیست متر نوشته خطر! خطر! خطر! چرا این قدر تابلو خطر است؟ چون انصافاً خطر است. هرجا خطرش بیشتر است، تابلویش هم باید بیشتر باشد. چون ما زیاد منحرف میشویم، چون که سرکه سرکگی افزون کند، مثنوی میگوید: وقتی شما سکنجبین میپزی، میچشی. (با بیان حرکت) همینکه دیدی ترش است، شکرش را زیاد میکنی. چون ترشی مادیات دائم ما را از این طرف میکشد، خدا هم گفته: الله اکبر بیا این طرف! با یکبار دوبار هم حل نمیشود.
انحراف! استدلالهای خشک، یکی از آفات، استدلالهای خشک است. انحراف اول، در جلسهی قبل گفتیم.
منطق و استدلال، همراه با عواطف و احساسات
انحراف در پژوهش، تحقیق میکند روی چیزی که هیچ باری ندارد. خاصیتی ندارد. دومین انحراف، استدلال خشک است. استدلال باید همراه با عاطفه باشد. عقل خالی برای زندگی کافی نیست. اگر عقل خالی کافی بود، خدا فقط میگفت: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْل» (نحل/۹۰) بس است. میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْل …» کسی هست بقیهاش را بلد باشد؟ با هم بگویید… «… وَ الْإِحْسانِ» آفرین! یعنی غیر از عدل احسان! احسان! این جامعیت است. محبت خیلی مهم است. به بعضی از افراد که میگوییم: بهترین عکس امام خمینی کدام است؟ میگوید: همان عکسی که امام استکان چای دستش است، پهلوی حاج خانم میبرد. او کار به فلسفه و عرفان امام ندارد که رهبر انقلاب است. میگوید: ببین، امام با همهی بزرگیاش دارد برای خانمش چای میبرد. این مهم است. این مهم است. ما استدلال میخواهیم، اما عاطفه هم میخواهیم. استدلالها… کتابهایی که فقط استدلالی است. عاطفه در آن نیست. جاذبه ندارد. از آفات کارهای فرهنگی، این استدلال خشک است. انسان نیاز به خنده دارد. باید خندهی مردم هم تأمین شود. رشد باید رشد جسمی، روحی، عاطفی، علمی، منطقی، همه باید با هم رشد کنند. اگر زنی بچه زایید. کلهی بچه بزرگ بود، اما بازوهایش لاغر، مردنی است. کله اندازهی یک گردو، بازوهایش اندازهی یک بشکه باز مردنی است. یعنی باید… آبگوشتهای هیئتها که میبینید خوشمزه است، میدانید چرا خوشمزه است؟ چون کل گوسفند را یک جا در دیگ میگذارند. لذا آبگوشتش معطر است. این خانههای ما که آبگوشتهایش خوشمزه نمیشود چون، گوشت قرمز درست میکنند آبگوشتش مثل آب جوش میماند. یعنی جمع گوسفند با همان استخوان و چربی و گوشت لخم و… یعنی همه با هم که شد، شما یک دختر را اگر تکه تکهاش کنی. موهایش را در یک نعلبکی بریزی، چشمهایش را در یک نلبکی بریزی، هیچ کس عاشق این دختر نمیشود. اما وقتی با هم شد یک دختر میشود. پسر میشود. یعنی گاهی وقتها دین را وقتی مثله میکنی جاذبه ندارد. نامردهایی که کاریکاتور ساختند، یا فیلم ساختند برای پیغمبر، قسمتهای جهاد را گفتند. جهاد را… میگویند: ببین پیغمبر این آیه آمده، این هم شمشیر! من که فیلمش را ندیدم. ولی طبعاً اینطوری است. فیلمی که ساختند آیهی «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» (توبه/۷۳) «وَ اغْلُظْ» یعنی بر اینها غلیظ باش. بعد فوری شمشیرش را روی این میکشد، دین وحشی! بله، جهاد داریم اما «وَ اخْفِضْ» چه؟ «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ» (اسراء/۲۴) پیغمبر بالهایت را با محبت باز کن. «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْب» (آلعمران/۱۵۹) پیغمبر خیلی خوش خلق هستی. «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم/۴) تو خیلی خوش اخلاق هستی. «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/۱) آیا من به تو سعه صدر ندادم؟ با همه خوش برخورد هستی. آیات لبخند و خوش خلقی پیغمبر را نمیگوید. یک آیات که میگوید: پیغمبر جهاد کن، فوری آیه را میخواند. شمشیر پیغمبر را میکشد، میگوید: این دین اسلام است. یک گوشهاش را نشان دادن بد است. شما پوستین را اگر از آن طرفش کنی، هر بچهای میترسد. لولو میشود. دین را باید با هم معرفی کرد. استدلالهای خشک از آفات است. باید سعی کنیم که مثلاً یک بچهی ۱۴ ساله، یک بچهی ۱۶ ساله، یک دانشجو احساساتش چیست؟ احساسات آن… نیازها… اول بود.
سوم بیتوجهی به اولویتها است. این هم سومین آفات است. آفات کار فرهنگی را بنویسم. شاید یک وقت ارشادی، سازمان تبلیغاتی، دفتر تبلیغاتی، حوزهای، آموزش و پرورشی، خواست یک وقت این را پوسترش کند. چون از خودم هم نیست. آنچه از قرآن و حدیث گرفتم، آنچه تجربه دارم، چون الآن تقریباً بیست سال تا شصت و… ۴۵ سال است من معلم هستم. حدود سی سالش را در تلویزیون بودم و هیچ کاری هم قبول نکردم جز کار فرهنگی. هیچ کاری قبول نکردم جز کار فرهنگی. بعد از ۴۵ سال، تجربهی بین المللی هم دارم. یعنی من حدود ۱۰۰ سفر خارج هم داشتم. بعد از این تجربه میارزد که یک جوانی که، یک خواهری، برادری که میخواهد کار فرهنگی بکند، این تجربه را به عنوان یک همکار بپذیرد. اگر خواست بپذیرد. نخواست که هیچ!
پژوهشهای غیر ضرور، با وجود کارهای ضروریتر
۱) پژوهش آفات، پژوهشهای کم اثر یا بی اثر؛ من پای منبر یک روحانی رفتم. دیدم ده شب سخنرانی میکند یک شب حضرت علی از ابراهیم مهمتر است. یک شب حضرت علی از موسی مهمتر است. یک شب حضرت علی از عیسی مهمتر است. گفتم: آقا، الآن مشکل مملکت ما این است؟ کشور ما نسبت به حضرت علی عاشق است. حتی روستاهای ما یک وقت من شمردم، ما ۳۰۰ علیآباد داریم. در لغتنامهی دهخدا شمردم. ما با امیرالمومنین جوش خوردیم. حالا ده شب ثابت کنی حضرت علی از یکی یکی… این چه مشکلی را حل میکند؟ حالا یک شب طوری نیست. دو شب طوری نیست. آخر ده شب، اینها که پای منبر نشستند دیگر هیچ نیازی ندارند؟ آخر تقسیم کن. یک پدر و مادری که جهازیه میخرد هرچه پول دارد لحاف کرسی نمیخرد. یک لحاف، یک پتو، یک استکان، آخر نیازهای دیگر هم هست. گاهی وقتها نیرویمان را صرف یک چیز خاص میگذاریم. پژوهشهای کم اثر یا بیاثر!
۲) استدلال خشک! منطق لازم است اما همراه با عاطفه. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْل» این برای منطق است. «وَ الْإِحْسانِ» این برای عاطفه است.
توجه به اولویتها در امور فرهنگی
بیتوجهی به اولویتها! یک مرتبه یک مسئلهای مثل قمه زنی مهم میشود. میروند خانهی این آقا، آن مرجع، خودشان را یقه چاک میکنند. مثلاً که چه؟ فرض کنیم که شما ثابت کردی که قمه زدن روز عاشورا جایز است. حالا فرض کنیم. جمع بسیاری از علما گفتند: نکنید، امام فرمود: نکنید. مقام معظم رهبری گفت نکنید. حالا یک دو تا آقا، ۵ تا آقا، ده تا آقا، عکسهایشان را جمع میکنند. همه را مثلاً… میخواهم بگویم: حساب کن، این قمه زدن را کسی نگفته است واجب است. روی کرهی زمین هیچ نفس کشی نگفته واجب است. هیچ نفس کشی هم نگفته مستحب است. تازه خودتان را شاخ و شانه کُشید، ممکن است بگوید: جایز است. خوب این جایز است چقدر سرمایه میخواهد؟ این هم در یک روز، در عاشورا، این هم قمه زدن در ۳ دقیقه، بگو: ۵ دقیقه، ۵ دقیقه. یعنی شما برای کاری که نه واجب است نه مستحب، فقط جایز است، این هم یک روز، این هم ۵ دقیقه، این همه نیرو صرف کردی که قمه بزنی؟ آن وقت نسلی که بعضیشان تارک نماز هستند. بعضیشان کاهل هستند. شکمها همه گندم زکات نداده است. یعنی «یُقیمُونَ الصَّلاه» زکات، تمام دین را… اصلاً به فکر نیست که راجع به نماز نسل چه کنیم؟ لقمههایی که در شکم ما است، این لقمهها از این نانواها است. نانواها از این گندمش از این سیلوها است. بسیاری از مردم هم زکات نمیدهند. اصلاً ۵ دقیقه راجع به نماز و زکات فکر نمیکند. اما شاخ و شانه میکشد که ثابت کند که حتماً قمه بزنیم. یک کسی هم گفت: ببین من قمه زدم، گفتم: خوب خدا نجاتت بدهد. میخواهی بزن، بزن! من نمیگویم … حالا اینقدر مهم نیست که حالا من هم علیه آن حرف بزنم یا به لَهاش! … ولی میخواهم بگویم: ببینید اولویتها چیست؟
خواستگار برای دخترش میآید، خواستگار خوبی است. دخترش هم وقت ازدواجش است. اولویت دختر شما همسر است یا لیسانس؟ میگوید: نه! باشد لیسانسش را بگیرد. فوق لیسانسش را بگیرد بعد ان شالله… تو اگر لیسانست را بگیری، شوهرت فوق لیسانس میشود. مادر چنین میگوید: اگر فوق لیسانس شوی شوهرت دکتر میشود. بعد فوق لیسانس میشود دیگر خواستگار نمیآید. آنوقت پیر دختر میشود. دختر ۳۷ سال، ۳۸ سال، اولویت، ازدواج ضرورت است. ازدواج ضرورت است. لیسانس و فوق لیسانس فضیلت است. ضرورت مهمتر است یا فضیلت؟ این مهم است. لیسانس و اینها که… مثل یک آدمی که تشنهاش است. من این مثل را یکبار دیگر هم زدم. تشنهتان است خوب انشالله لیسانست را بگیر آبت بدهم. اِ…! این حالا تشنهاش است. آدم به آدم تشنه نمیگوید: بعد فوق لیسانس خوب مثلاً آب میدهم. همسر خوب اولین همسری که برای دخترتان آمد، اگر از نظر فکری، اخلاقی، ایمانی، بچهی سالمی است، به او بدهید. سربازی نرفته خوب بعدش خواهد رفت. حالا گیر نده، ممکن است این پسر کمالاتی دارد که بعد پیدا نشود. به سربازی گیر ندهید. به مدرک، اینها چیزی نیست. سربازیاش تمام میشود. مدرکش را میگیرد. ببینید ما در اولویتها گاهی وقتها ضرورت را له میکنیم برای رسیدن به فضیلت. ازدواج ضرورت است و تحصیل…
منبع: سایت برنامه درسهایی از قرآن
اخبار مرتبط
بایدها و نبایدهای تبلیغ در دانشگاه
روشن است مبلغی که اعتقاد به اهمیت و تأثیرگذاری دانشجو و دانشگاه در سازندگی وبیشتر بخوانید
شرایط برگزاری نمازبرای بانوان در مساجد مطلوب نیست؛ غفلتهای پشت پرده
اهمیت حضور بانوان در مساجد و مکانهای مذهبی و کسب معارف دینی، موضوع مهمیبیشتر بخوانید