رمضان با قرآن(۲)/سی روز، سی درس / براساس تفسیر نور
رمضان با قرآن/سی روز، سی درس / براساس تفسیر نور
حجّت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی
گردآوری و تدوین: علی محمد متوسلی
بســم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمدوآل محمد
مقدمه مؤلف
خواننده عزیز،
سلام علیکم
در آستانه رمضان هزار و سیصد و نود و دو، دوستان به فکر افتادند که برای مسابقات قرآنی ماه قرآن جزوه¬ای پر مطلب، روان، مورد نیاز همگان، کوتاه و مناسب با ماه رمضان از تفسیر نور استخراج و با کمی تغییر در اختیار قرار دهند.
در سی درس و بحث این جزوه، ترکیبی از کلمات قرآنی و تفسیری و نکاتی از روایات امامان معصوم برای سی روز رمضان تنظیم شده است. امید است این انتخاب و تنظیم و تلخیص گامی برای انس با قرآن و روایات و گامی برای صرفه¬جویی در وقت و عمر شریف شما باشد.
از خداوند متعال اخلاص و برکت و قبولی عبادات و تلاشها را در ماه رمضان و سایر ماه¬ها برای شما خواهانم و امیدوارم این سطرها و تلاشها مورد عنایت قرار گیرد و از همه شما نیز التماس دعا دارم.
محسن قرائتی
فهرست درسها
رمضان ۷
روزه ۱۱
تدبرّ در قرآن ۱۴
امتیازات قرآن ۱۸
دعا ۲۲
اهمیت نماز ۲۷
امر به معروف و نهى از منکر ۳۰
تفسیر سوره حمد ۳۴
نمازشب ۳۹
دو واجب فراموش شده ۴۱
پدر و مادر ۴۵
شکر و سپاسگزاری ۵۰
مأموران الهی ۵۴
مقدّسات در اسلام ۵۶
هجرت ۶۰
تفسیر سوره قدر ۶۴
مقدرّات ۶۸
اهل بیت ۷۱
مودّت اهلبیت ۷۴
امامت و ولایت ۷۸
امام زمان ۷ ۸۲
شفاعت ۸۵
گناه و نافرمانی ۸۸
توبه ۹۲
معاد ۹۵
انفاق ۹۸
مسجد ۱۰۲
آداب اجتماعی ۱۰۶
خانواده ۱۱۰
عید رستگاران ۱۱۳
رمضان
ماه مهمانی خدا
شَهْرُ رَمَضَانَ اَلَّذِى أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرآنُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقانِ فَمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیْضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِن أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللهَ عَلَى مَا هَدَاکُم وَ لَعَلَّکُم تَشْکُرُونَ (بقره، ۱۸۵)
ماه رمضان، ماهى است که قرآن در آن نازل شده است. (و قرآن کتابى است که) هدایتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدایت ووسیله تشخیص حقّ از باطل است، پس هر کس از شما این ماه را دریابد، باید روزه بگیرد. و آنکس که بیمار یا در سفر باشد، روزهاى دیگرى را به همان تعداد روزه بگیرد. خداوند براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد (این قضاى روزه) براى آن است که شماره مقرّر روزها را تکمیل کنید و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، به بزرگى یاد کنید، باشد که شکرگزار گردید.
«رمضان» از ماده «رَمض» به معناى سوزاندن است؛ البتّه سوزاندنى که دود و خاکستر به همراه نداشته باشد. علت نامگذارى این ماه از آن روست که در ماه رمضان، گناهان انسان سوزانده و نابود مىشود.
ماه رمضان، ماه نزول قرآن و تنها ماهى است که نامش در قرآن آمده و شب قدر نیز در این ماه است. پیامبراکرم۹فرمودند: «تمام کتابهاى آسمانى، در ماه رمضان نازل شدهاند. ماه رمضان، بهترین ماه خدا است». آن حضرت در جمعه آخر ماه شعبان، خطبه مفصّلى در عظمت ماه رمضان ایراد کردهاند که در بعضى از تفاسیر و کتب روایى آمده است. همچنین در صحیفه سجّادیه، امام سجّادعلیه السلام با دعایى به استقبال ماه رمضان رفته و در وداع آن ماه، مناجات جان سوزى دارند.
در رمضان، مؤمنان با «یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم الصّیام» به مهمانى خداوند دعوت شدهاند، و این مهمانى ویژگىهایى دارد:
۱٫ میزبان، خداوند و مهمانان را شخصاً دعوت کرده است.
۲٫ وسیله پذیرایى، شب قدر، نزول قرآن، فرود آمدن فرشتگان، استجابت دعا، لطافت روح، و دورى از دوزخ است.
۳٫ زمان پذیرایى، ماه رمضان است که به گفتهى روایات، اوّل آن رحمت، وسط آن مغفرت و آخر آن پاداش است.
۴٫ چگونگى پذیرایى شب قدر به گونهاى است که نیاز یک سال مهمانان تأمین مىشود و زمین با نزول فرشتگان در شب قدر مزیّن مىگردد.
۵٫ غذاى این ماه، غذاى روح است که براى رشد معنوى لازم است، نه غذاى جسم. لطف غذاى این مهمانى، آیات قرآن است که تلاوت یک آیه آن در ماه رمضان، همچون تلاوت تمام قرآن در ماههاى دیگر است.
این مهمانى، هیچگونه همخوانى وشباهتى با مهمانىهاى دنیوى ندارد؛ خداوندِ عالِم و غنى و خالق و باقى و عزیز و جلیل، میزبان انسانهاى جاهل و فقیر و فانى و مخلوق و ذلیل و محتاج مىشود.
در وسائل الشیعه براى اخلاق روزهدار در ضمن روایت مفصّلى مىخوانیم: «روزهدار باید از دروغ، گناه، مجادله، حسادت، غیبت، مخالفت با حقّ، فحش و سرزنش و خشم، طعنه و ظلم و مردم آزارى، غفلت، معاشرت با فاسدان، سخنچینى و حرامخوارى، دورى کند و نسبت به نماز، صبر و صداقت داشته و به یاد قیامت توجّه خاصّ داشته باشد».
شرط حضور در این مهمانى، فقط تحمّل گرسنگى نیست. در حدیث مىخوانیم: «کسى که از اطاعت رهبران آسمانى سرباز زند و یا در مسائل شخصى و خانوادگى با همسرش بدرفتار و نامهربان باشد ویا از تأمین خواستههاى مشروع او خوددارى کند و یا پدر ومادرش از او ناراضى باشند، روزه او قبول نیست وشرایط این ضیافت را به جاى نیاورده است».
ارزش رمضان، به نزول قرآن است. ارزش انسانها نیز مىتواند به مقدارى باشد که قرآن در آنها نفوذ کرده باشد.
خطبه شعبانیه
از حضرت على۷ نقل شده که رسول خدا۹ روز جمعه آخر ماه شعبان خطبهاى خواند و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود:
ای مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به شما رو کرده است، ماهى که بهترین ماه، روزهایش بهترین روزها و شب¬هایش بهترین شب¬ها و ساعاتش بهترین ساعات است. ماهى که در آن به مهمانى خدا دعوت شده¬اید. نفس¬هاى شما، ثواب تسبیح و خواب شما، عبادت است، اعمالتان در آن پذیرفته و دعایتان مستجاب است. خدا را خالصانه بخوانید که شما را براى روزه و خواندن قرآن موفق بدارد. بدبخت کسی است از آمرزش و مغفرت خدا در این ماه محروم گردد.
با گرسنگى و تشنگى، گرسنگى و تشنگى روز قیامت را یاد کنید و بر فقرا و مساکین صدقه دهید و به بزرگان خود احترام گذارید و به خردسالان ترحم کنید و صله رحم کنید و زبان خود نگهدارید و از محرمات، چشم بپوشید و گوش ببندید. بر یتیمان مهر ورزید تا بر یتیمان شما مهر ورزند و از گناهانتان توبه کنید و در وقت نماز دست به دعا بردارید که بهترین ساعتی است که خداوند در آن نظر لطف به بندگان خود دارد و به دعا و مناجات آنها پاسخ دهد و فریاد آنها را لبیک گوید و درخواست و دعاى آنها را مستجاب کند.
ای مردم! شما در بند کردارتان هستید، با استغفار خود را رها سازید، بار سنگین گناهانتان را با سجده¬های طولانی سبک کنید و بدانید که خداوند متعال به عزت خود قسم خورده که نمازگزاران و ساجدان را عذاب نکند.
ای مردم! هر که در این ماه یک روزه¬دار را افطاری دهد، نزد خدا ثواب آزاد کردن بندهاى دارد و گناهان گذشتهاش آمرزیده گردد. سؤال شد: یا رسول اللَّه همه بر آن توانائى نداریم، فرمود: از خدا بپرهیزید گرچه با نصف خرما و به مقداری آب باشد.
هر که در این ماه خوشخلقى کند، جواز عبور صراط او باشد در روزى که همه قدم¬ها بلغزد. هر که بر زیردستان آسان و سبک گیرد، خداوند حسابش را آسان گیرد و هر که از شرارت دست بردارد، خداوند خشم خود را از او باز دارد و هر که در آن یتیمى را گرامى دارد، خدا او را گرامى دارد و هر که صله رحم کند، با او به رحمت خود صله نماید و هر که قطع رحم کند، رحمتش را از او ببرد. هر که نماز مستحبى بخواند، خدا برات آزادى از آتش به او دهد و هر که واجبى ادا کند، ثواب هفتاد واجب در ماههاى دیگر را دارد و هر که بر من بسیار صلوات بفرستد، خدا روزى که میزان¬ها سبک است، میزانش را سنگین کند. هر که یک آیه از قرآن بخواند، ثواب ختم قرآن در ماههاى دیگر را دارد.
ای مردم! در این ماه درهاى بهشت گشوده است، از خدا بخواهید که به روی شما نبندد و درهاى دوزخ بسته شده، از او بخواهید که به روى شما نگشاید. شیاطین دربند و زنجیرند، از خدا بخواهید که دیگر آنها را بر شما مسلط نکند.
امیر المؤمنین فرمود: من برخاستم و عرض کردم: یا رسول اللَّه کدام عمل در این ماه بهتر است؟ فرمود: اى أبو الحسن بهترین عمل تقوا و ورع از محرمات الهی است. سپس آن حضرت به گریه افتاد، عرض کردم یا رسول اللَّه چرا گریه می¬کنید؟ فرمود: ای علی! تو را می¬نگرم که در این ماه در حال نماز، شقىترین افراد ضربتى بر فرقت زند و محاسنت را به خون سرت رنگین کند. امیر المؤمنین فرمود: آیا در آن صورت دین من سالم است؟ «أَ فِى سَلامَهٍ مِنْ دِینِى» فرمود: آری. اى على هر که تو را بکشد مرا کشته و هر که تو را به خشم آرد، مرا به خشم آورده و هر که تو را دشنام دهد، مرا دشنام داده است. زیرا تو جان منى، روحت از روح من و وجودت از وجود من است.
البته باید مراقب باشیم تا با نحوه دعا و عبادت و سر و صدا و بدخلقی با اطرافیان و خانواده و یا اسراف و تبذیر و بی¬عدالتی در میهمانی و افطاری¬ها، خدای نکرده نه تنها ثوابی را درک نکرده باشیم، بلکه بارگناه خود را سنگین¬تر سازیم.
روزه
آثار و برکات روزه
یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ (بقره، ۱۸۳)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! روزه بر شما مقرّر گردید، همان گونه که بر کسانى که پیش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگار شوید.
تقوى، به معناى خویشتن دارى از گناه است. بیشتر گناهان، از دو ریشه غضب و شهوت سرچشمه مىگیرند. و روزه، جلوى تندىهاى این دو غریزه را مىگیرد و لذا سبب کاهش فساد و افزایش تقواست.
تقوى و خداترسى، در ظاهر و باطن، مهمترین اثر روزه است.
روزه، یگانه عبادت مخفى است. نماز، حج، جهاد، زکات و خمس را مردم مىبینند، امّا روزه دیدنى نیست. روزه، اراده انسان را تقویت مىکند. کسى که یک ماه نان وآب وهمسر خود را کنار گذاشت، مىتواند نسبت به مال و ناموس دیگران خود را کنترل کند. روزه، باعث تقویت عاطفه است. کسى که یک ماه مزهى گرسنگى را چشید، درد آشنا مىشود ورنج گرسنگان را احساس ودرک مىکند.
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: روزه، نصف صبر است.
روزهى مردمان عادّى، همان خوددارى از نان و آب و همسر است، امّا در روزه خواص علاوه بر اجتناب از مفطرات، اجتناب از گناهان نیز لازم است، و روزهى خاصّالخاص علاوه بر اجتناب از مفطرات و پرهیز از گناهان، خالى بودن دل از غیر خداست. روزه، انسان را شبیه فرشتگان مىکند، فرشتگانى که از خوردن و آشامیدن و شهوت دورند.
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: هرکس ماه رمضان را براى خدا روزه بدارد، تمام گناهانش بخشیده مىشود. چنانکه در حدیث قدسى نیز آمده است که خداوند مىفرماید: «الصوم لى و اَنَا اَجزى به» روزه براى من است و من آن را پاداش مىدهم.
اهمیّت روزه به قدرى است که در روایات پاداش بسیارى از عبادات را همچون پاداش روزه دانستهاند. هرچند که روزه بر امّتهاى پیشین نیز واجب بوده، ولى روزهى ماه رمضان، مخصوص انبیا بوده است و در امّت اسلامى، روزه رمضان بر همه واجب شده است.
از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده است که فرمود: براى هر چیز زکاتى است و زکات بدنها، روزه است.
آداب و شرایط روزه¬داری
أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَّرِیْضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَهٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره، ۱۸۴)
چند روزى معدود (روزه اجب شده است)، ولى هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد، پس (به همان) تعداد از روزهاى دیگر (را روزه بگیرد) و بر کسانى که طاقت روزه ندارند (همچون بیماران و پیرمردان و پیره¬زنان)، لازم است کفّارهاى بدهند، مسکینى را اطعام کنند. و هر کس به میل خود بیشتر نیکى کند (وبیش از مقدار واجب، طعام بدهد)، براى او بهتر است، ولى اگر (آثار روزه را) بدانید، (مىفهمید که) روزه گرفتن، برایتان بهتر است. (و هرگز به روزهخوارى معذوران، غبطه نمىخوردید.)
اسلام براى هر فرد در هر شرایطى، قانون مناسب دارد. در این آیه، حکم مسافران، بیماران و سالمندان بیان شده است. اگر انسان در شرایطى نمىتواند روزه بگیرد، باید در ایام دیگرى قضا کند تا از منافع روزه برخوردار شود.
تسلیم فرمان خدا بودن، ارزش است. اگر دستور روزه گرفتن داد، باید روزه گرفت و اگر حکم به افطار کرد، باید روزه را شکست. در تفسیر مجمعالبیان آمده است: گروهى از اصحاب پیامبر حتّى در حال سفر روزه گرفته و مایل نبودند که روزه خود را بشکنند. رسول اکرم صلى الله علیه وآله آنان را گناهکار خواندند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسى در سفر روزه بگیرد، من بر جنازهى او نماز نمىگزارم.
به هر حال اگر مسافر یا مریضى روزه گرفت، روزهاش باطل و باید قضاى آن را به جا آورد. امام صادق۷ فرمودند: حتّى اگر مادرى نسبت به شیر کودک یا جنین نگرانى داشت، باید روزه خود را افطار نماید و این نشانهى رأفت خداوند است.
افطاری
رسول خدا۹فرمود: هرکس با درآمد حلال، روزه¬داری را به غذا یا آبی افطاری دهد، فرشتگان هر ساعتی و جبرئیل در شب قدر بر او درود می¬فرستند.
افطاری یک عبادت است، به شرط آنکه خالصانه و به قصد قربت باشد. «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ»
افطاری اطعام مؤمنان است که به فرموده امام صادق۷ همچون نمازشب، مایه نجات و سعادت آفرین است. «الْمُنْجِیَاتُ إِطْعَامُ الطَّعَامِ»
افطاری، به نوعی اکرام و ادخال سرور مؤمنان است.
افطاری، سبب تالیف قلوب، صله رحم عامل کینه¬زدائی و نفاق است.
افطاری، سبب آمرزش خود وخانواده و احسان و نیکی به والدین است.
افطاری، وسیله دعوت و ارشاد و هدایت است.
نباید هدف از دعوت و افطاری مباهات و فخرفروشی باشد.
نباید تنها اغنیا و صاحبان و جاه و مقام را دعوت کند.
نباید سفره معصیت و گناه و تحقیر و غیبت و براندازی باشد.
نباید بی¬احترامی و بی¬ادبی و برخورد تحقیرآمیز با مهمانان باشد.
نباید با تکلف و تجمّل و چشم و هم¬چشمی و حسادت باشد.
نباید همراه زورگویی و اذیت همسر و خانواده و دیگران باشد.
در روایتی آمده است که پاداش کسی که روزه¬داری را افطاری می¬دهد، همچون پاداش روزه¬دار است.
تدبرّ در قرآن
شکایت از مهجوریّت قرآن
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً
پیامبر (در روز قیامت از روى شکایت) مىگوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند. (فرقان، ۳۰)
«هِجر»، جدایى با عمل، بدن، زبان و قلب را شامل مىشود. پس رابطه میان انسان و کتاب آسمانى، باید دائمى و در تمام زمینهها باشد، زیرا کلمهى «هجر» در جایى به کار مىرود که میان انسان و آن چیز رابطه باشد. بنابراین، باید تلاشى همه جانبه داشته باشیم تا قرآن را از مهجوریّت در آوریم و آن را در همهى ابعاد زندگى، محور علمى و عملى خود قرار دهیم تا رضایت پیامبر عزیز اسلام را جلب کنیم.
نخواندن قرآن، ترجیح غیر قرآن بر قرآن، محور قرار ندادن آن، تدبّر نکردن در آن، تعلیم ندادنش به دیگران و عمل نکردن به آن، از مصادیق مهجور کردن قرآن است. حتّى کسى که قرآن را فرا گیرد؛ ولى آن را کنار گذارد و به آن نگاه نکند و تعهّدى نداشته باشد، او نیز قرآن را مهجور کرده است.
این آیه، از گلایهى پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله سخن مىگوید و آن حضرت چون «رحمه للعالمین» است نفرین نمىکند. آری در قیامت یکى از شاکیان، پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله است. بنابراین مهجوریّت قرآن و گلایهى پیامبر و مسئولیّت ما قطعى است و تلاوت ظاهرى کافى نیست، بلکه مهجوریّتزدایى لازم است.
امام رضا۷ فرمود: دلیل آن که در نماز، قرآن مىخوانیم آن است که قرآن از مهجوریّت خارج شود.
در روایات آمده است: هر روز پنجاه آیه از قرآن را بخوانید و هدفتان رسیدن به آخر سوره نباشد، آرام بخوانید و دل خود را با تلاوت قرآن تکان دهید و هرگاه فتنهها همچون شب تاریک به شما هجوم آوردند، به قرآن پناه برید.
در اینجا اقرار بعضى بزرگان دربارهى مهجوریّت قرآن را نقل می¬کنم:
الف) ملاصدرا۱ در مقدّمه تفسیر سوره واقعه مىگوید: بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسى هستم؛ ولى همین که کمى بصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعى خالى دیدم. در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آلمحمّدعلیهم السلام بروم. یقین کردم که کارم بىاساس بوده است؛ زیرا در طول عمرم به جاى نور در سایه ایستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید، تا رحمت الهى دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم، درِ خانهى وحى را کوبیدم، درها باز شد و پردهها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من مىگویند: «سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین».
ب) فیض کاشانى۱ مىگوید: کتابها و رسالهها نوشتم، تحقیقاتى کردم، ولى در هیچ یک از علوم دوایى براى دردم و آبى براى عطشم نیافتم، بر خود ترسیدم و به سوى خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمّق در قرآن و حدیث هدایت کرد.
ج) امام خمینى۱ در گفتارى از اینکه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده، تأسّف مىخورد و به حوزهها و دانشگاهها سفارش مىکند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همه رشتهها، مقصد اعلى قرار دهند تا مبادا در آخر عمر برایّام جوانى تأسّف بخورند.
ضرورت تدبّر در قرآن
کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ
(این) کتاب مبارکى است که به سوى تو فرو فرستادیم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان پند گیرند. (ص، ۲۹)
سیماى قرآن در این آیه ترسیم شده است:
الف) متن آن نوشته شده است. «کتاب»
ب) از سرچشمهى وحى و علم بى نهایت الهى است. «انزلناه»
ج) گیرندهى آن شخص معصوم است. «الیک»
د) محتوایش پر برکت است. «مبارک»
ه) هدف از نزول، تدبّر در آن است. «لیدّبروا»
و) علم و آگاهى به نکات و معارف آن، مقدّمهى حرکت معنوى و قرب به خداوند است. «لیتذکر»
ز) کسانى این توفیق را خواهند داشت که خردمند باشند.
لذا تدبّر در قرآن از اهمیت بالایى برخوردار است، زیرا: کسى که در آیات قرآن تدبّر نکند سزاوار تحقیر الهى است. «أفلا یتدبّرون القرآن ام على قلوب اقفالها» چنانکه از منظر قرآن عالم ربانى کسى است که سروکارش با تحصیل و تدریس قرآن باشد. «… کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون»
حضرت علىعلیه السلام درباره بىکرانگى مفاهیم قرآن فرموده است: «بَحراً لایُدرک قَعره» قرآن، دریایى است که تهِ آن درک نمىشود.
معمولاً در نوع سخنان و نوشتههاى افراد بشر در درازمدّت تغییر، تکامل و تضاد پیش مىآید. امّا این که قرآن در طول ۲۳ سال نزول، در شرایط گوناگون جنگ و صلح، غربت و شهرت، قوّت و ضعف و در فراز و نشیبهاى زمان آن هم از زبان شخصى درس نخوانده، بدون هیچگونه اختلاف و تناقض بیان شده، دلیل آن است که کلام خداوند است، نه آموختهاى از بشر. لذا قرآن هشدار می¬دهد:
أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدَواْ فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً (نساء، ۸۲)
چرا در معانى قرآن تدّبر نمىکنند؟ در حالى که اگر این قرآن، از طرف غیر خدا بود قطعاً اختلافهاى بسیارى در آن مىیافتند.
فرمان تدبّر در قرآن براى همه و در هر عصر ونسلى، رمز آن است که هر اندیشمندى هر زمان، به نکتهاى خواهد رسید.
با کمى دقت در آیه، مىتوان نکات زیبایى را استفاده کرد، از جمله:
۱٫ اندیشه نکردن در قرآن، مورد توبیخ و سرزنش خداوند است.
۲٫ تدبّر در قرآن داروى شفابخش نفاق است.
۳٫ راه گرایش به اسلام و قرآن، اندیشه و تدبر است نه تقلید.
۴٫ قرآن همه را به تدبّر فراخوانده است و فهم انسان به درک معارف آن مىرسد.
۵٫ پندار وجود تضاد و اختلاف در قرآن، نتیجهى نگرش سطحى و عدم تدبّر و دقّت است.
۶٫ یکدستى و عدم اختلاف در آیات نشان آن است که سرچشمهى آن، وجودى تغییر ناپذیر است. زیرا هرچه از طرف خداست حقّ و ثابت و دور از تضاد و پراکندگى و تناقض است.
امتیازات قرآن
کتابی مبارک
إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِى لَیْلَهٍ مُّبَارَکهٍ إِنَّا کنَّا مُنذِرِینَ (دخان، ۳)
ما قرآن را در شبى مبارک و فرخنده نازل کردیم، ما همواره انذار کننده بودیم.
قرآن از همه جهت مبارک است:
الف) از جهت نازل کننده. «تبارک الّذى نزل الفرقان»
ب) از جهت مکان نزول. «ببکه مبارکا»
ج) از جهت زمان نزول. «فى لیله مبارکه»
د) از جهت متن و محتوا. «کتاب انزلناه الیک مبارک»
کتابی با کرامت
اِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ . فِى کتَابٍ مَّکنُونٍ . لَّایَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ . تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ (واقعه، ۷۷-۸۰)
همانا آن قرآنکریم است که در کتاب محفوظى جاى دارد. جز پاکیزگان به آن دست نزنند . فرو آمده از سوى پروردگار جهانیان است.
در قرآن، خدا و آنچه مربوط به اوست «کریم» توصیف شده:
۱٫ خداوند، کریم است. «ما غرّک بربّک الکریم»
۲٫ قرآن، کریم است. «انّه لقرآن کریم»
۳٫ رسول خدا، کریم است. «و جاءهم رسولٌ کریم»
۴٫ واسطه نزول وحى (جبرئیل)، کریم است. «انه لقول رسول کریم»
انسان نیز به عنوان برترین مخلوق الهى، مورد کرامت است. «و لقد کرّمنا بنى آدم» حضرت على۷ در خطبه ۱۵۲ نهجالبلاغه، اهل بیت را «کرائم القرآن» مىنامد. آری قرآن، کلید کرامت و عزّتِ فرد و جامعه است. نگاه به آن، تلاوت و حفظ آن، تدبّر در آن و پندگیرى از آن، مایه رشد وکرامت انسان است. «انّه لقرآن کریم»
گوشهاى از امتیازات قرآن این معجزهى جاودان الهى در ذیل تفسیر آیه ۳۸ سوره یونس در تفسیر نور چنین بیان شده است:
۱٫ گنجاندن معارفى بلند در کلماتى کوتاه: مثلاً در مورد زن و مرد تعبیر مىکند، «هنّ لباس لکم و انتم لباسٌ لهنّ»، زنان لباس شما و شما لباس آنها هستید. براى بیان سستى قدرتهاى غیر الهى، آنها را به خانهى عنکبوت تشبیه مىکند. و یا اینکه از آفریدن یک پشه آنان را ناتوان مىداند. «لن یخلقوا ذباباً»
۲٫ شیرینى کلام و نفوذ: اگر هزار بار هم خوانده شود، کهنه نمىشود، بلکه هر بار نکتهاى به دست مىآید.
۳٫ آهنگ و موسیقى کلام: طنین و آهنگ کلمات آن، مخصوص است و اگر آیهاى از قرآن در میان سخنان هر عرب زبان، یا در میانِ روایات باشد، مشخّص است.
۴٫ جامعیّت قرآن: از برهان تا مثل، از دنیا تا آخرت و نیز مسائل خانوادگى، حقوقى، سیاسى، نظامى، اخلاقى، تاریخى و … را دربردارد.
۵٫ واقعگرایى: محتواى آن مبتنى بر حدس و گمان نیست. حتى داستانهایش مستند و واقعى است.
۶٫ همه گیر و جهانى: مردم در هر سطح و هر کجا باشند، از آن بهره مىبرند و قرآن به صورت کتاب تخصّصى نیست.
۷٫ ابدى و جاودانه: هر چه از عمر بشر و علوم مىگذرد، اسرار بیشترى از قرآن کشف مىشود.
۸٫ رشد فزاینده: با داشتن بیشترین دشمن و ضربات فراوان، بیشترین رشد را در طول عمر خود داشته است.
۹٫ معجزهاى در دست: این معجزه در دست همه است و از نوع سخن و کلمه است که در اختیار همه است.
۱۰٫ هم کتاب موعظه و هم کتاب دستور و قانون است.
۱۱٫ از فردى درس نخوانده و منطقهاى محروم از سواد است.
۱۲٫ چیزى به آن افزوده یا از آن کاسته نشده و مصون از تحریف است.
۱۳٫ مایه شفا و رحمت است. طبیب این دارو، هم ما را مىشناسد، هم دوستمان دارد و هم نتیجه نسخهاش ابدى است و نظیری ندارد.
اعجاز قرآن
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللهِ إِن کنْتُمْ صَادِقینَ (هود، ۱۲)
یا اینکه مىگویند: (او) قرآن را از پیش خود بافته و ساخته است! بگو: اگر راست مىگویید، شما هم ده سوره مثل این از پیشِخود ساختهها، بیاورید و (براى این کار) هر کس از غیر خدا را که مىخواهید (نیز به کمک) دعوت کنید.
قرآن، تنها از نظر فصاحت و بلاغت معجزه نیست، بلکه از نظر معارف، مواعظ، براهین، اخبار غیبى و قوانین نیز معجزه است، زیرا جملهى «وادعوا من استطعتم» دعوت از همهى مردم است، نه فقط عربهایى که فصاحت و بلاغت قرآن را مىفهمند، چنانکه در آیهى دیگرى نیز مىفرماید: «قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ على أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیرا» اگر تمام انس و جنّ جمع شوند نمىتوانند مثل قرآن را بیاورند.
جهات اعجاز قرآن بسیار است: حلاوت و شیرینى الفاظ آن در قرائت، یکنواخت بودن محتواى آن با آنکه در مدّت ۲۳ سال نازل شده است، بیان علومى که تا آن زمان خبرى از آنها نبود، پیشگویى امورى که بعداً به وقوع پیوست، اِخبار از تاریخ اقوام گذشته که نشانى از آنها باقى نمانده است، بیان قوانینى جامع و کامل در همهى ابعاد فردى و اجتماعى زندگى انسان، دور ماندن از هرگونه تحریف، تغییر، کهنه شدن و به فراموشى سپرده شدن در طول قرنهاى متمادى.
با این همه تخفیف و آن همه تحریک، باز هم بشر عاجز است. قرآن در یکجا مىفرماید: مثل تمام قرآن را بیاورید، «ان یأتوا بمثل هذا القرآن»، یکجا مىفرماید: مثل ده سوره قرآن بیاورید (همین آیه)، جاى دیگر باز هم تخفیف داده و مىفرماید: یک سوره مثل قرآن بیاورید. «فأتوا بسورهٍ من مثله». علاوه بر این تخفیفها، انواع تحریکها را نیز بکار برده است. یکجا مىفرماید: اگر جن و انس پشت به پشت هم دهند، نمىتوانند. یکجا مىفرماید: از همهى مغزهاى کرهى زمین دعوت کنید، امّا هرگز نمىتوانید که مثل قرآن بیاورید.
تاریخ نیز ثابت کرده است که دشمنانى که جنگهاى بسیارى علیه اسلام به راه انداختهاند، توطئهها چیدهاند، امّا هرگز نتوانستند حتّى یک سوره مثل قرآن بیاورند، آیا معجزه غیر از این است؟
امتیاز داستانهاى قرآن
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْک أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَیْنَآ إِلَیْک هَذَا الْقُرْآنَ وَ إِن کنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ (یوسف، ۳)
ما با این قرآن که به تو وحى کردیم بهترین داستان را بر تو بازگو مىکنیم، در حالى که تو پیش از آن، از بىخبران بودى.
امتیاز داستانهاى قرآن با سایر داستانها:
۱٫ قصّهگو خداوند است. «نحن نقصّ»
۲٫ هدفدار است. «نقصّ علیک من أنباء الرّسل مانثبّتبه فؤادک»
۳٫ حقّ است، نه خیال. «نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ»
۴٫ بر اساس علم است، نه گمان. «فلنقصنّ علیهم بعلمٍ»
۵٫ وسیله تفکر است، نه تخدیر. «فاقصص القصص لعلّهم یتفکرون»
۶٫ وسیله عبرت است، نه سرگرمى. «لقدکان فى قصصهم عبره»
انواع قاریان قرآن
وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنْصِتُواْ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ
و هرگاه قرآن خوانده شود، به آن گوش دهید و ساکت شوید (تا بشنوید)، باشد که مورد رحمت قرار گیرید. (اعراف، ۲۰۴)
امام باقر۷ فرمودند: قاریان قرآن سه گروه مىباشند:
گروهى قرآن را وسیلهى کسب و کار و معاش خود دانسته و بر مردم تحمیل مىشوند، گروهى که تنها قرآن را به زبان دارند و در عمل، احکامش را رعایت نمىکنند و گروهى که قرآن را تلاوت کرده و دواى درد خود مىدانند و همواره با قرآن مأنوسند، خداوند به واسطهى این افراد عذاب را دفع کرده و به خاطر آنان باران نازل مىکند و اینان افراد بسیار نادر هستند.
دعا
اهمیّت دعا
قُلْ مَا یَعْبَؤُاْ بِکُمْ رَبِّى لَوْلَا دُعَآؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَاماً (فرقان، ۷۷)
بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگار من براى شما وزن و ارزشى قائل نیست (زیرا سابقه خوبى ندارید) شما حقّ را تکذیب کردهاید و به زودى کیفر تکذیبتان دامن شما را خواهد گرفت.
کلمه «عَبأ» به معناى وزن و سنگینى است وجمله «ما یعبأ بکم ربّى» یعنى خداوند براى شما وزن و ارزشى قایل نیست، مگر در سایه دعا و عبادت شما.
البته برای کلمهى «دعائکم» دو نوع معنا شده: یکی ناله و تضرّع و دعا کردن که سبب عنایت خداوند است. چنانکه در حدیث مىخوانیم: کسىکه اهل دعا باشد، هلاک نمىشود. لذا از گروهی که اهل دعا نیستند شکایت می¬کند که شما حقّ را تکذیب کردید و به جاى نیایش به سراغ بتها و هوسها و طاغوتها رفتید، پس کیفر خواهید دید. یکی به معنای دعوت خدا از مردم است؛ زیرا سنّت الهى دعوت مردم به حقّ و اتمام حجّت بر آنان است. آنچه انسان را موجود برتر و ارزشمند مىکند، همان پذیرش دعوت خدا مىباشد، ولى شما دعوت را نپذیرفتید و تکذیب نمودید، پس امید خیرى در شما نیست وبه کیفر عملتان مىرسید.
خداوند یک جا مىفرماید: «و ما خلقتُ الجنّ و الانس الاّ لِیعبدون» بشر را براى عبادت آفریدم. و در این آیه مىفرماید: اگر دعاى انسان نبود، او ارزشى نداشت. بنابراین دعا روح و مغز عبادت است.
آری با آنکه خدا همه چیز را مىداند، امّا دعا کردن وظیفهى ماست. دعا در هرجا ودر هر وقت که باشد، مفید است. چون خداوند مىفرماید: من نزدیک هستم. «فانّى قریب» اگر گاهى قهر او دامن ما را مىگیرد، به خاطر دورى ما از خداوند است که در اثر گناهان مىباشد.
عنایت خداوند به دعاکننده
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنّى قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِى وَ لْیُؤمِنُوا بِى لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (بقره، ۱۸۶)
و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزدیکم؛ دعاى نیایشگر را آنگاه که مرا مىخواند پاسخ مىگویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد که به رشد رسند.
دعاکننده، آنچنان مورد محبّت پروردگار قرار دارد که در این آیه، هفت مرتبه خداوند تعبیر خودم را براى لطف به او بکار برده است: اگر بندگان خودم درباره خودم پرسیدند، به آنان بگو: من خودم به آنان نزدیک هستم و هرگاه خودم را بخوانند، خودم دعاهاى آنان را مستجاب مىکنم، پس به خودم ایمان بیاورند ودعوت خودم را اجابت کنند. این ارتباط محبّتآمیز در صورتى است که انسان بخواهد با خداوند مناجات کند.
سؤال: چرا گاهى دعاى ما مستجاب نمىشود؟
پاسخ: در تفسیر المیزان مىخوانیم که خداوند در این آیه مىفرماید: «اُجیب دعوه الداع اذا دعان» خودم اجابت مىکنم دعاکنندهاى را که فقط مرا بخواند و با اخلاص تمام، از من طلب خیر کند. پس اگر دعا مستجاب نشد، یا به جهت آن است که ما از خداوند خیر نخواستهایم، و در واقع براى ما شرّ بوده و یا اگر واقعاً خیر بوده، خالصانه و صادقانه از خداوند درخواست نکردهایم و همراه با استمداد از غیر بوده است. و یا اینکه استجابت درخواست ما، به مصلحت ما نباشد که به فرموده روایات، در این صورت به جاى آن بلایى از ما دور مىشود ویا براى آینده ما یا نسل ما ذخیره مىشود ویا در آخرت جبران مىگردد.
در اصول کافى مىخوانیم: کسى که غذاى حرام بخورد، یا امر به معروف ونهى از منکر نکند ویا از سر غفلت وبىاعتنایى دعا کند، دعایش مستجاب نمىگردد.
معناى دعا، ترک کسب وکار نیست، بلکه توکل به خداوند همراه با تلاش است. لذا در حدیث مىخوانیم: دعاى بیکار مستجاب نمىشود.
شاید قرار گرفتن آیهى دعا در میان آیات روزه به خاطر تناسب بیشترى است که ماه خدا با دعا دارد.
سؤال: با اینکه کارهاى خداوند قانونمند و براساس عوامل و سنّتهاى ثابت است، پس دعا چه نقشى دارد؟
پاسخ: همان¬گونه که انسان در سفر، حکم نماز و روزهاش غیر از انسان در وطن است، انسان دعاکننده با انسان غافل از خدا متفاوت هستند و سنّت خداوند لطف به اوّلى است، نه دومى. آرى، دعا و گفتگو با خداوند، ظرفیّت انسان را براى دریافت الطاف الهى بیشتر مىکند. همان¬گونه که توسل و زیارت اولیاى خدا، شرایط انسان را عوض مىکند. چنانکه اگر کودکى همراه پدر به مهمانى برود، دریافت محبّتش بیش از آن خواهد بود که تنها برود. بنابراین دعا، زیارت و توسل، سبب تغییر شرایط است، نه برهمزدن سنّتهاى قطعى الهى.
آداب دعا
وَقَالَ رَبُّکمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ (غافر، ۶۰)
و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا براى شما اجابت کنم. همانا کسانى که از عبادت من سر باز زده و تکبّر مىورزند به زودى با سرافکندگى به جهنّم وارد مىشوند.
دعا آداب و شرایطی دارد از جمله:
۱٫ دعا همراه ایمان و عمل صالح باشد. «یستجیب الذّین آمنوا و عملوا الصالحات»
۲٫ با اخلاص باشد. «فادعوا اللّه مخلصین له الدین»
۳٫ با تضرّع و مخفیانه باشد. «ادعوا ربّکم تضرعاً و خُفیه»
۴٫ با بیم و امید باشد. «و ادعوه خوفاً و طمعاً»
۵٫ در ساعاتى خاص باشد. «یدعون ربّهم بالغداه و العشى»
۶٫ دعا کننده از اسماى الهى بهره بگیرد. «و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها»
البته باید توجه داشت که بعضى اعمال نظیر گناه و ظلم و عفو نکردنِ کسانى که از ما عذرخواهى مىکنند، مانع استجابت دعا مىشود. یا گاهى مستجاب شدن دعاى ما نظام آفرینش را به هم مىریزد، نظیر دانش آموزى که در امتحان جغرافیا در پاسخ این سؤال که آیا سطح دریا بالاتر است یا کوهها؟ چون به اشتباه نوشته بود سطح دریاها بالاتر است! از خداوند خواسته بود که این دو را جا به جا کند تا او نمره قبولى بگیرد! به هر حال خداوند همان گونه که قادر است، حکیم نیز هست.
استجابت دو طرفه است، یعنى اگر مردم انتظار استجابت از خدا را دارند باید دعوت خداوند را اجابت کنند، «استجیبوا للَّه و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم» هرگاه خدا و رسول، شما را بسوى مکتب حیات بخش مىخوانند، پاسخ مثبت دهید تا خدا نیز دعاى شما را اجابت فرماید.
اسماى حسناى خداوند
وَلِلهِ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا … (اعراف، ۱۸۰)
ونیکوترین نامها براى خداوند است، پس خدا را با آنها بخوانید…
گرچه همهى نامها و صفات الهى نیکوست و خداوند همهى کمالات را دارد که قابل احصا و شماره نیست، امّا در روایات، بر ۹۹ اسم تکیه شده و هر کس خدا را با آنها بخواند، دعایش مستجاب مىشود. این ۹۹ اسم، عبارتند از:
«اللّه، اله، الواحد، الاحد، الصّمد، الاوّل، الآخر، السّمیع، البصیر، القدیر، القاهر، العلىّ، الاعلى، الباقى، البدیع، البارّ، الاکرم، الظاهر، الباطن، الحىّ، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحقّ، الحسیب، الحمید، الحفىّ الربّ، الرّحمن، الرّحیم، الذّارء، الرّازق، الرّقیب، الرؤوف، الرّائى، السّلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتکبّر، السیّد، السُبّوح، الشهید، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنىّ، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القدیم، الملک، القدّوس، القوىّ، القریب، القیّوم، القابض، الباسط، قاضىالحاجات، المجید، المولى، المنّان، المحیط، المبین، المقیت، المصوّر، الکریم، الکبیر، الکافى، کاشف الضرّ، الوتر، النور، الوهّاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادى، الوفىّ، الوکیل، الوارث، البرّ، الباعث، التوّاب، الجلیل، الجواد، الخبیر، الخالق، خیر النّاصرین، الدیّان، الشکور، العظیم، اللطیف، الشافى».
در قرآن، اسامى خدا تا ۱۴۵ نام آمده و عدد ۹۹ در روایات، یا براى این است که برخى نامها قابل ادغام و تطبیق بر بعض دیگر است، یا مراد این است که این نامها در قرآن نیز هست، نه اینکه فقط این تعداد باشد. در برخى روایات و دعاها مانند دعاى جوشن کبیر، نامهاى دیگرى هم براى خدا بیان شده است، البتّه بعضى از اسماى حسناى الهى، آثار و برکات و امتیازات خاصّى دارد.
امام رضاعلیه السلام فرمودند: ما اهلبیت، اسماى حسناى خدا هستیم که عمل هیچ کس بدون معرفت ما قبول نمىشود. «نحن واللّه الاسماء الحسنى الّذى لایقبل اللّه من احد عملاً الاّ بمعرفتنا»
همچنین فرمودند: هرگاه به شما مشکلات و سختى روى آورد، به وسیلهى ما از خداوند کمک بخواهید و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها»
از آن حضرت نقل شده که فرمود: «انّ الخالق لا یوصف الاّ بما وصف به نفسه» آفریدگار، جز به آنچه خود توصیف کرده، وصف نمىشود. یعنى نمىتوان از پیش خود بر خدا نام نهاد. مثلاً او را عفیف و شجاع و امثال آن نامید.
اهمیت نماز
سفارش لقمان
یَا بُنَىَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ اصْبِرْ عَلَى مَآ أَصَابَک إِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (لقمان، ۱۷)
فرزندم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهى از منکر کن و بر آنچه از سختىها به تو مىرسد مقاومت کن که این (صبر) از امور واجب و مهم است.
به مناسبت سفارش حضرت لقمان به فرزندش درباره نماز و امر به معروف در آیه، به توضیح مختصرى پیرامون این دو فریضه مىپردازیم:
* نماز، سادهترین، عمیقترین و زیباترین رابطهى انسان با خداوند است که در تمام ادیان آسمانى بوده است.
* نماز، تنها عبادتى است که سفارش شده قبل از آن، خوش صداترین افراد بر بلندى رفته و با صداى بلند، شعارِ «حىّ على الصلاه، حىّ على الفلاح، حىّ على خیرالعمل» را سر دهند، با اذانِ خود سکوت را بشکنند و یک دوره اندیشههاى ناب اسلامى را اعلام و غافلان را بیدار کنند.
* نماز به قدرى مهم است که حضرت ابراهیمعلیه السلام هدف خود را از اِسکان زن و فرزندش در صحراى بىآب و گیاه مکه، اقامهى نماز معرّفى مىکند، نه انجام مراسم حج.
* امام حسینعلیه السلام ظهر عاشورا براى اقامهى دو رکعت نماز، سینهى خود را سپر تیرهاى دشمن قرار داد.
* قرآن، به حضرت ابراهیم و اسماعیلعلیهما السلام دستور مىدهد که مسجد الحرام را براى نمازگزاران آماده و تطهیر نمایند. آرى، نماز به قدرى مهم است که زکریّا و مریم و ابراهیم و اسماعیلعلیهم السلام خادم مسجد و محل برپایى نماز بودهاند.
* نماز، از هنگام تولّد که در گوش نوزاد اذان و اقامه مىگویند تا پس از مرگ که در گورستان بر مرده نماز مىخوانند، جلوه مىکند.
* نماز، کلید قبولى تمام اعمال است و امیرالمؤمنینعلیه السلام به استاندارش مىفرماید: بهترین وقت خود را براى نماز قرار بده و آگاه باش که تمام کارهاى تو در پرتو نمازت قبول مىشود.
* نماز، یاد خداست و یاد خدا، تنها آرامبخش دلهاست.
* نماز، در بیشتر سورهها، از بزرگترین سوره (بقره) تا کوچکترین آن (کوثر) مطرح است.
* هم براى حوادث زمینى مانند زلزله و بادهاى ترسآور آمده و هم براى حوادث آسمانى مانند خسوف وکسوف، نماز آیات واجب گشته وحتّى براى طلب باران، نماز باران است.
* نماز، انسان را از انجام بسیارى منکرات و زشتىها باز مىدارد.
در نماز، توجه و رغبت به تمام کمالات به چشم مىخورد از جمله:
– نظافت وبهداشت، در مسواک، وضو، غسل وپاکیزگی بدن و لباس.
– جرأت، جسارت و فریاد زدن را از اذان مىآموزیم.
– حضور در صحنه را از اجتماع در مساجد یاد مىگیریم.
– توجّه به عدالت را در انتخاب امام¬جماعت عادل مىیابیم.
– توجّه به ارزشها و کمالات را از کسانى که در صف اوّل مىایستند، به دست مىآوریم.
– جهتگیرى مستقل را در قبله احساس مىکنیم. یهودیان به سویى و مسیحیان به سوى دیگر مراسم عبادى خود را انجام مىدهند و مسلمانان باید مستقل باشند و لذا به فرمان قرآن، کعبه، قبله مستقل مسلمانان مىشود، تا استقلال در جهتگیرى آنان حفظ شود.
– مراعات حقوق دیگران را در این مىبینیم که حتّى یک نخ غصبى، نباید در لباس نمازگزار باشد.
– توجّه به سیاست را آنجا احساس مىکنیم که در روایات مىخوانیم: نمازى که همراه با پذیرش ولایت امام معصوم نباشد، قبول نیست.
– توجّه به نظم را در صفهاى منظّم نماز جماعت و توجّه به شهدا را در تربت کربلا و توجّه به بهداشت محیط را در سفارشاتى که براى پاکى و نظافت مسجد و مسجدىها داده شده است، مىبینیم.
– توجّه به خدا را در تمام نماز، توجّه به معاد را در «مالک یوم الدین»، توجّه به انتخاب راه را در «اهدنا الصراط المستقیم»، انتخاب همراهان خوب را در «صراط الّذین انعمت علیهم»، پرهیز از منحرفان و غضب شدگان را در «غیر المغضوب علیهم ولا الضّالّین»، توجّه به نبوّت و اهلبیت پیامبرصلى الله علیه وآله را در تشهّد و توجّه به پاکان و صالحان را در «السلام علینا و على عباد اللّه الصالحین» مىبینیم.
– توجّه به تغذیهى سالم را آنجا مىبینیم که در حدیث آمده است: اگر کسى مشروبات الکلى مصرف کند، تا چهل روز نمازش قبول نیست.
– آراستگى ظاهر را آنجا مىبینیم که سفارش کردهاند از بهترین لباس، عطر و زینت در نماز استفاده کنیم و حتّى زنها وسایل زینتى خود را در نماز همراه داشته باشند.
– توجّه به همسر را آنجا مىبینیم که در حدیث مىخوانیم: اگر میان زن و شوهرى کدورت باشد و یا یکدیگر را بیازارند و بد زبانى کنند، نماز هیچ کدام پذیرفته نیست.
در آیاتى از قرآن، «نماز» و «امر به معروف ونهى از منکر» در کنار هم و متأثّر از یکدیگر آمده، از جمله:
الف: «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» قطعاً نماز، انسان را از زشتىها و منکرات باز مىدارد.
ب: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»، همانا خوبىها (مثل نماز) بدىها را محو مىکند.
ج: «أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ»، نماز به پادار و امر به معروف کن و از منکر بازدار.
د: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»، مؤمنان واقعى آنانند که اگر در زمین به آنها مکنت و قدرت بخشیم، نماز به پا مىدارند و زکات مىپردازند.
امر به معروف و نهى از منکر
اهمیت
وَلْتَکنْ مِّنْکمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَأُوْلَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آلعمران، ۱۰۴)
و از میان شما باید گروهى باشند که به خیر دعوت نمایند و امر به معروف و نهى از منکر کنند و آنها همان رستگارانند.
امر به معروف، یعنى سفارش به خوبىها و نهى از منکر، یعنى بازداشتن از بدىها. انجام این دو امر مهم نیاز به سنّ خاصّى ندارد، زیرا لقمان به فرزندش مىگوید: «یا بنّى اقم الصلاه و امر بالمعروف…»
امر به معروف، نشانهى عشق به مکتب، عشق به مردم، علاقه به سلامتى جامعه و نشانهى آزادى بیان، غیرت دینى، ارتباط دوستانه بین مردم و نشانهى فطرت بیدار و نظارت عمومى و حضور در صحنه است.
امر به معروف و نهى از منکر، سبب تشویق نیکوکاران، آگاه کردن افراد جاهل، هشدار براى جلوگیرى از خلاف و ایجاد نوعى انضباط اجتماعى است. قرآن مىفرماید: شما مسلمانان بهترین امّت هستید، زیرا امر به معروف و نهى از منکر مىکنید.
حضرت على۷ مىفرماید: امر به معروف و نهى از منکر، مصلحت عامّه است. چنانکه در حدیث دیگر مىخوانیم: کسى که جلوى منکر را نگیرد، مانند کسى است که مجروحى را در جاده رها کند تا بمیرد.
پیامبرانى همچون حضرت داود و حضرت عیسى۸ به کسانى که نهى از منکر نمىکنند، لعنت فرستادهاند.
قیام امام حسین۷ براى امر به معروف و نهى از منکر بود. «اُرید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر»
سکوت و بى¬تفاوتى در مقابل گناه، سبب مىشود که گناه کردن عادّى شود، گنهکار جرأت پیدا کند، ما سنگدل شویم، شیطان راضى گردد و خدا بر ما غضب نماید.
قرآن مىفرماید: اگر در مجلسى به آیات الهى توهین مىشود، جلسه را به عنوان اعتراض ترک کنید تا مسیر بحث عوض شود.
اگر کسى را به کار خوبى دعوت کردیم، در پاداش کارهاى خوب او نیز شریک هستیم، ولى اگر در برابر فساد، انحراف و گناه ساکت نشستیم، به تدریج فساد رشد مىکند و افراد فاسد و مفسد بر مردم حاکم خواهند شد.
انسان باید از انجام گناه هم در دل ناراحت باشد، هم با زبان، نهى کند و هم با اِعمال قدرت و قانون، مانع انجام آن شود.
امر به معروف و نهى از منکر، دو وظیفه الهى است و توهّماتى از این قبیل که: گناه دیگران کارى به ما ندارد، آزادى مردم را سلب نکنیم، من اهل ترس وخجالت هستم، با یک گل که بهار نمىشود، عیسى به دین خود موسى به دین خود، ما را در یک قبر قرار نمىدهند، دیگران هستند، من چرا امر به معروف کنم؟ با نهى از منکر، دوستان یا مشتریان خود را از دست مىدهم، و امثال آن، نمىتوانند این تکلیف را از دوش ما بردارند.
آداب و شرایط
امر به معروف و نهى از منکر باید آگاهانه، دلسوزانه، عاقلانه وحتّى المقدور مخفیانه باشد. گاهى باید خودمان بگوییم، ولى آنجا که حرف ما اثر ندارد، وظیفه ساقط نمىشود، بلکه باید از دیگران بخواهیم که آنان بگویند. حتّى اگر براى مدّت کوتاهى مىتوان جلوى فساد را گرفت، باید گرفت و اگر با تکرار مىتوان به نتیجه رسید، باید تکرار کرد.
امر به معروف و نهى از منکر، به دو صورت انجام مىشود:
۱٫ به عنوان وظیفهاى عمومى و همگانى که هرکس به مقدار توانایى خود باید به آن اقدام نماید.
۲٫ وظیفهاى که یک گروه سازمان یافته و منسجم آن را به عهده دارد و با قدرت، آن را پىمىگیرد. چنانکه اگر رانندهاى در خیابان خلاف کند، هم سایر رانندگان با چراغ و بوق به او اعتراض مىکنند و هم پلیس براى برخورد قاطع با متخلّف، وارد صحنه مىشود.
امر به معروف، نشانه بهترین امّت
کنتُم خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ … (آلعمران، ۱۱۰)
شما بهترین امّتى هستید که براى مردم ظاهر (و برگزیده) شدهاید. به خوبىها فرمان مىدهید و از بدىها و زشتىها، نهى مىکنید و به خدا ایمان دارید…
در این آیه به مرحله عمومى امر به معروف و نهى از منکر اشاره شده که شرایط و نکاتى را در بردارد، از جمله:
۱٫ بهترین امّت بودن با شعار نیست، با ایمان و امر به معروف و نهى از منکر است. «کنتم خیر امّه… تأمرون…»
۲٫ در امّتِ ساکت و ترسو خیرى نیست. «خیر امّه… تأمرون… تنهون»
۳٫ امر به معروف و نهى از منکر به قدرى مهم است که انجام آن معیار امتیاز امّتهاست. «کنتم خیر امّه»
۴٫ امر به معروف و نهى از منکر، در صورتى محقّق مىشود که مسلمانان به شکل یک امّت باشند، یعنى حاکمیّت داشته باشند. «کنتم خیر امّه»
۵٫ مسلمانان مسئول اصلاح تمام جوامع بشرى هستند. «اُخرجت للنّاس»
۶٫ سفارش به خوبىها بدون مبارزه با فساد، کم نتیجه است. «تأمرون بالمعروف و تنهون عنالمنکر»
۷٫ هر یک از افراد امّت باید امر به معروف ونهى از منکر کند. (یک دختر ۹ ساله نیز حقّ امر به معروف ونهى از منکر رئیس جمهور را دارد)
۸٫ در امر به معروف، سنّ، منطقه، نژاد، سواد و موقعیّت اقتصادى و اجتماعى نقشى ندارد. «خیر امّه… تأمرون… تنهون»
۹٫ مسلمان باید از موضع قدرت امر و نهى کند، نه ضعف و التماس. «تأمرون»
۱۰٫ امر به معروف، مقدّم بر نهى از منکر است. «تأمرون… تنهون»
۱۱٫ امر و نهیى مىتواند مؤثّر باشد که از ایمان مایه گرفته باشد. تأمرون، تنهون، تؤمنون»
آثار و برکات
گوشه¬ای از آثار و برکات امر به معروف و نهى از منکر، حتّى در صورتى که اثر نکند را در اینجا بیان مىکنم:
۱٫ گاهى امرور اثر نمىکند، ولى در تاریخ، فطرت و قضاوت دیگران اثر دارد. چنانکه امام حسین۷ در راه امر به معروف و نهى از منکر شهید شد، تا وجدان مردم در طول تاریخ بیدار شود.
۲٫ گاهى امر و نهى، فضا را براى دیگران حفظ مىکند. چنانکه فریاد اذان مستحبّ است، گرچه شنوندهاى نباشد، ایستادن به هنگام قرمز شدن چراغ راهنمایى لازم است، گرچه ماشینى نباشد. زیرا حفظ قانون و فضاى احترام به قانون، لازم است.
۳٫ گاهى گناهکاران را از گناه بازنمىدارد، ولى گفتنهاى پى در پى، لذّت گناه را در کام او تلخ مىکند و لااقل با خیال راحت گناه نمىکند و روزی وجدانش بیدار خواهد شد و اثرگذار خواهد بود.
۴٫ براى حفظ آزادى باید امر و نهى کرد، زیرا نگفتن، جامعه را به محیط خفقان و ترس و سکوت تبدیل مىکند.
۵٫ امر ونهى براى خود انسان مقامآفرین است، گرچه دیگران گوش ندهند. قرآن مىفرماید: «و من احسن قولاً ممّن دعا الى اللّه»
۶٫ اگر در دیگران اثر نکند، لااقل براى خود ما یک نوع قرب به خداوند، تلقین و تمرین شجاعت و جلوهى سوز و تعهّد است.
۷٫ هنگام قهر الهى، آمرین به معروف نجات خواهند یافت.
۸٫ امر و نهى، وجدان انسان را آرام مىکند، انسان با خود مىگوید که من به وظیفهام، عمل کردم، این آرامش وجدان با ارزش است، گرچه دیگران گوش ندهند.
امر به معروف ونهى از منکر، سیره انبیاست، گرچه دیگران گوش ندهند. قرآن بارها مىفرماید: مردم سخنان و ارشادهاى پیامبران را گوش نمىدادند و از آنها روى مىگرداندند. آنان در راه فریضه امر به معروف و نهى از منکر شهید شدند تا حقّ گم نشود و از میان نرود.
تفسیر سوره حمد
بِسـْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ «۱» ألْحَمْدُ ِللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ «۲» ألرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «۳» مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ «۴» إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ «۵» إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُستَقِیمَ «۶» صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ «۷»
به نام خداوند بخشندهى مهربان. سپاس و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است. (خدایى که) بخشنده و مهربان است. مالک روز جزاست. (خدایا) تنها ترا مىپرستیم و تنها از تو یارى مىجوئیم. (خداوندا!) ما را به راه راست هدایت فرما. (خداوندا! ما را به) راه کسانى که آنها را مشمول نعمت خود ساختى، (هدایت کن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!
«الحمدللّه»، بهترین نوع تشکر از خداوند است. هر کس در هرجا، با هر زبانى، هرگونه ستایشى از هر کمال و زیبایى دارد، در حقیقت سرچشمهى آن را ستایش مىکند. البتّه حمد خداوند منافاتى با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنکه به امر خداوند و در خط و مسیر او باشد.
خداوند رحمت را برخود واجب کرده است، «کتب ربّکم على نفسه الرّحمه» و رحمت او بر همه چیز سایه گسترده است. «و رحمتى وسعت کلّ شىء» همچنین پیامبر و کتاب او مایه رحمتند، «رحمهً للعالمین» آفرینش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نیز مىدهد از روى لطف است.
بخشیدن گناهان و قبول توبهى بندگان و عیبپوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.
با آنکه خداوند مالک حقیقى همه چیز در همه وقت است، ولى مالکیّت او در روز قیامت و معاد جلوهى دیگرى دارد.
جمله «نعبد» هم اشاره به این دارد که نماز به جماعت خوانده شود و هم بیانگر این است که مسلمانان همگى برادر و در یک خط هستند. در نماز، گویا شخص نمازگزار به نمایندگى از تمام خداپرستان مىگوید: خدایا! نه فقط من که همهى ما بنده توایم، ونه تنها من که همهى ما محتاج و نیازمند لطف توایم.
سوره حمد، راه مستقیم را راه کسانى معرّفى مىکند که مورد نعمت الهى واقع شدهاند وعبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا وصالحین. توجّه به راه این بزرگواران و آرزوى پیمودن آن وتلقین این آرزو به خود، ما را از خطر کجروى و انحرافى باز مىدارد. بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا دارد که او را در مسیر غضبشدگان وگمراهان قرار ندهد.
مراد از نعمت در «انعمتَ علیهم»، نعمتِ هدایت است. زیرا در آیهى قبل سخن از هدایت بود. علاوه بر آنکه نعمتهاى مادى را کفّار ومنحرفین ودیگران نیز دارند.
هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائماً از خدا بخواهیم که مسیر ما، به غضب و گمراهى کشیده نشود.
درسهاى تربیتى سوره حمد
۱- با «بسماللَّه» از غیر خدا قطع امید مىکند.
۲- با «ربّ العالمین» و «مالک یوم الدین» احساس مىکند که پرورش یافته و مملوک خداوند است، و بر این اساس باید خودخواهى و غرور را کنار گذارد.
۳- با کلمهى «عالمین» خود را مرتبط با نظام هستى مىبیند و از تکروى و انزوا دورى مىکند.
۴- با «الرّحمن الرّحیم» خود را در سایه لطف او مىبیند.
۵ – با «مالک یوم الدّین» غفلتش از آینده زدوده مىشود.
۶- با گفتن «ایّاک نعبد» ریا و شهرت طلبى را زایل مىکند.
۷- با «ایّاک نستعین» به هیچ قدرت غیر الهى پناه نمىبرد.
۸ – با گفتن «انعمت» تمام نعمتها را از او مىداند.
۹- با «اهدنا» هدایت به راه حقّ وطریق مستقیم را درخواست مىکند.
۱۰- با «صراط الّذین انعمت علیهم» همبستگى خود را با پیروان حقّ اعلام مىکند.
۱۱- با گفتن «غیر المغضوب علیهم» و «لاالضّالّین» بیزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مىدارد.
اهمیّت «بسم اللّه»
«بسماللَّه الرّحمن الرّحیم» نه تنها در ابتداى قرآن، بلکه در آغاز تمام کتابهاى آسمانى بوده است.
در سر لوحهى کار و عمل همهى انبیا «بسماللَّه» قرار داشت. حضرت سلیمان علیه السلام نیز وقتى ملکه سبا را به ایمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جملهى «بسماللَّه الرّحمن الرّحیم» آغاز نمود.
حضرت علىعلیه السلام فرمود: «بسماللَّه»، مایه برکت کارها و ترک آن موجب نافرجامى است. بر زبان آوردن «بسماللَّه» در شروع هر کارى سفارش شده است؛ هنگام خوردن و خوابیدن و نوشتن، سوارشدن، مسافرت وبسیارى کارهاى دیگر؛ حتّى اگر حیوانى بدون نام خدا سربرنده شود، مصرف گوشت آن حرام است.
«بسماللَّه» آرم و نشانهى مسلمانى است و باید تمام کارهاى هر مسلمان رنگ الهى داشته باشد. همانگونه که محصولات و کالاهاى ساخت یک کارخانه، آرم و علامت آن کارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزیى باشد یا کلّى. یا اینکه پرچم هر کشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگانهاى آن کشور است و هم بر فراز کشتىهاى آن کشور در دریاها و هم بر روى میز ادارى کارمندان.
امام صادق۷ نقل شده است: «بسماللَّه» تاج سورههاست. در قرآن تنها در آغاز سوره برائت، «بسماللَّه» نیامده و این به فرموده حضرت على۷ به خاطر آن است که «بسماللَّه» کلمه امان و رحمت است و اعلام برائت از کفّار و مشرکین، با اظهار محبّت سازگار نیست.
«بسماللَّه» عامل فرار شیطان. کسى که خدا را همراه داشت، شیطان در او اثر نمىکند.
راه مستقیم
«صراط» نام پلى بر روى دوزخ است که در قیامت همهى مردم باید از روى آن عبور کنند.
در راه مستقیم بودن، تنها خواستهاى است که هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مىکند؛ حتّى رسولاللَّهصلى الله علیه وآله و ائمّه اطهارعلیهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقیم را مىخواهند.
راه مستقیم مراتب و مراحلى دارد؛ «والّذین اهتدوا زادَهم هُدى» حتّى کسانى که در راه حقّ هستند، مانند اولیاى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زیادشدن نورِ هدایت، دعا کنند.
راه مستقیم یعنى؛ میانهروى و اعتدال و احتراز از هر نوع افراط و تفریط، چه در عقیده و چه در عمل.
در روایات امامان معصوم: مىفرمودند: راه مستقیم، ما هستیم. یعنى نمونه عینى و عملى راه مستقیم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در آن، رهبران آسمانى هستند. آنها در عمل به دستورات خود دربارهى تمام مسائل زندگى از قبیل: کار، تفریح، تحصیل، تغذیه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و … ، نظر داده و ما را به اعتدال و میانهروى سفارش کردهاند. جالب آنکه ابلیس در همین صراطِ مستقیم به کمین مىنشیند. «لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم»
در قرآن و روایات، نمونههاى زیادى آمده که در آنها به جنبه اعتدال که همان راه مستقیم است، تأکید و از افراط و تفریط نهى شده است. آرى، اسلام دین یک بعدى نیست که تنها به جنبهاى توجّه کند و جوانب دیگر را نادیده بگیرد؛ بلکه در هر کارى اعتدال ومیانهروى وراه مستقیم را سفارش مىکند.
غضبشدگان در قرآن
در قرآن، افرادى همانند: فرعون و قارون و ابولهب و امّتهایى همچون: قوم عاد، ثمود و بنىاسرائیل، به عنوان غضبشدگان معرّفى شده و نام برخى به عنوان گمراه کننده آمده است، از قبیل: ابلیس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونیاکان منحرف. در آیات متعدّد ویژگىهاى گمراهان و غضب شدگان و مصادیق آنها بیان شده است.
ما در هر نماز، از خدا مىخواهیم که مانند غضبشدگان نباشیم. یعنى نه اهل تحریف آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد. همچنین از گمراهان نباشیم، آنان که حقّ را رها کرده و به سراغ باطل مىروند و در دین و باور خود غلوّ و افراط کرده، یا از هوا و هوس خود یا دیگران پیروى مىکنند.
بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از:
۱٫ هوسها. «اتّخذ الهه هَواه واضلّه اللَّه»
۲٫ بتها. «جعلوا لِلّه انداداً لِیضلّوا عن سبیله»
۳٫ گناهان. «وما یضلّ به الا الفاسقین»
۴٫ پذیرش ولایت باطل. «انّه من تولاّه فانّه یضلّه»
۵٫ جهل و نادانى. «و ان کنتم من قبله لمن الضّالّین»
انسان در این سوره، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبیا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ نیز برائت و دورى مىجوید و این مصداق تولّى و تبرّى است.
نمازشب
اهمیت و فضیلت
وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّک عَسَى أَن یَبْعَثَک رَبُّک مَقَاماً مَّحْمُوداً (اسراء، ۷۹)
و پاسى از شب را بیدار باش وتهجّد و عبادت کن، و این وظیفهاى افزون براى توست، باشد که پروردگارت تو را به مقامى محمود وپسندیده برانگیزد.
«هَجود»، به معناى خوابیدن و «تَهجّد»، به معناى برطرف کردن خواب با عبادت مىباشد. در کلمهى «مقاماً» عظمت نهفته است (به خاطر تنوین) و در روایات آمده که «مقام محمود» همان شفاعت است.
سه چیز بر پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله واجب بود و بر دیگران مستحبّ: نماز شب، مسواک و سحرخیزى.
نماز شب از نمازهاى بسیار با فضیلت است و در سورههاى مزّمل و مدّثر سفارش أکید شده است: «قم الّیل الاّ قلیلاً»
در روایات بیش از ۳۰ فضیلت براى نمازشب برشمرده شده است که به برخى از فضایل آن اشاره مىشود:
* تمام انبیا نمازشب داشتند. نماز شب، رمز سلامتى بدن وروشنایى قبر است. نماز شب، در خلق و خوی، رزق و روزی، برطرف شدن غم و اندوه، اداى دین، نورانیت چهره و روشنایی چشم مؤثّر است.
* نماز شب، گناه روز را محو مىکند و نور قیامت است.
* امام صادق۷ مىفرماید: پاداش نمازشب آن قدر زیاد است که خدا مىفرماید: «فلاتَعلم نفس ما اُخفى لهم من قُرّه اَعین جزاء بما کانوا یعملون» هیچکس پاداشى را که براى آنان در نظر گرفته شده نمىداند.
* امام صادق۷ فرمود: شرف مؤمن، نمازشب است و عزّتش، آزار واذیّت نکردن مردم.
* در حدیث می¬خوانیم: درمانده کسى است که از نماز شب محروم باشد.
* ابوذر کنار کعبه مردم را نصیحت مىکرد که براى وحشت و تنهایى قبر، در دل شب دو رکعت نماز بخوانید.
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود: بهترین شما کسى است که کلامش نیکو باشد، گرسنگان را سیر کند و به هنگامى که مردم در خوابند، نمازشب بخواند.
آن حضرت سه بار به على بن ابیطالب فرمود: بر تو باد به نماز شب. «علیک بصلاه اللیل، علیک بصلاه اللیل، علیک بصلاه اللیل»
امام صادق۷ فرمود: زینت و افتخار مؤمن خواندن نماز شب است.
شخصى به حضرت على۷ گفت: از توفیق خواندن نمازشب محروم شدهام! امام فرمود: «قَیَّدتک ذنوبک» گناهانت تو را بازداشته است.
امام صادق فرمودند: رسولخداصلى الله علیه وآله در نماز وتر، هفتاد مرتبه استغفار مىکرد.
سحرخیزی و شب¬زنده¬داری
إِنَّ نَاشِئَهَ الَّیْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطْئاً وَأَقْوَمُ قِیلاً (مزّمل، ۶)
همانا برخاستن در شب (براى عبادت) پایدارتر پابرجاتر و گفتار آن استوارتر است.
خداوند به تمام قطعات زمان سوگند یاد کرده است. مثلاً: «والفجر»، «والصبح»، «والنهار»، «والعصر» اما به سحر سه بار سوگند یاد شده است: «والّیل اذا یَسر»، «والّیل اذا عَسعَس»، «والّیل اذ اَدبر» یعنى سوگند به شب هنگام تمام شدنش.
و در بارهى استغفار در سحر و سحرخیزان دو آیه آمده است: «و بالاسحار هم یستغفرون»، «المستغفرین بالاسحار»
خداوند به حضرت موسى علیه السلام خطاب کرد: اى موسى، دروغ مىگوید کسى که خیال مىکند مرا دوست دارد ولى هنگامى که شب فرارسد، به جاى گفتگو با من، به خواب مىرود.
پیامبر خداصلى الله علیه وآله فرمود: دو رکعت نماز در دل شب، از دنیا و آنچه در آن است نزد من محبوبتر است.
دو واجب فراموش شده
زکات
إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَآءِ وَالْمَسَاکینَ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَفِى الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِّنَ اللهِ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ (توبه، ۶۰)
همانا صدقات (زکات)، براى نیازمندان ودرماندگان وکارگزارانِ زکات وجلب دلها و آزادى بردگان واداى بدهى بدهکاران و(هزینهى جهاد) در راه خدا وتأمین در راه مانده است، این دستور، فرمانى است از جانب خدا و خداوند، دانا و حکیم است.
حکم زکات در مکه نازل شد، امّا به علّت کمى مسلمانان و اندک بودن پول زکات، مردم خودشان مىپرداختند. پس از تشکیل حکومت اسلامى در مدینه، گرفتن زکات از مردم و واریز کردن آن به بیتالمال و تمرکز آن توسّط حاکم اسلامى مطرح شد. «خذ من أموالهم صدقه» زکات مخصوص اسلام نیست، بلکه در ادیان پیشین نیز بوده است. حضرت عیسى۷ در گهواره به سخن آمد وگفت: «أوصانى بالصلاهِ و الزّکاه» و حضرت موسى۷ خطاب به بنىاسرائیل مىفرماید: «اقیموا الصلاه واتُوا الزّکاه» و دربارهى عموم پیامبران مىخوانیم: «وجعلناهم أئمّهً یهدون بامرنا و أوحینا الیهم فعلَ الخیراتِ واقامَ الصلاه وایتاء الزکاه»
در قرآن چهار تعبیر براى زکات بیان شده است:
۱٫ دادن مال. « وآتى المال على حبّه ذوى القربى»
۲٫ صدقه. « خذ من أموالهم صدقه»
۳٫ انفاق. «یقیموا الصّلاه وینفقوا»
۴٫ زکات. «یقیمون الصلاه ویؤتون الزکاه»
اهمیت زکات
در قرآن، معمولاً زکات همراه با نماز آمده و هیچ یک از واجبات دین، اینگونه مقارن با نماز نیامده و طبق روایات، شرط قبولى نماز، پرداخت زکات است. این پیوند رابطهى با خدا و رابطهى با مردم را مىرساند.
گرفتن زکات بر سادات حرام است، گروهى از بنى هاشم از پیامبرصلى الله علیه وآله تقاضا کردند تا مسئول جمعآورى زکات چهارپایان باشند و بدین وسیله سهمى به عنوان کارگزاران زکات نصیبشان گردد. حضرت فرمودند: زکات بر من و شما حرام است. مگر آنکه دهنده و گیرندهى زکات هر دو سیّد باشند.
قانون زکات، به معناى تمایل اسلام به وجود قشرِ فقیرِ زکات گیرنده و ثروتمندِ زکات دهنده نیست، بلکه راه حلّى براى یک واقعیّت خارجى جامعه است. اغنیا هم گاهى با پدیدههایى چون سرقت، آتشسوزى، تصادف، جنگ و اسارت مواجه مىشوند و در نظام اسلامى باید بودجهاى براى تأمین اجتماعى باشد.
در روایات آمده است: خداوند در مال اغنیا به مقدار حلّ مشکل نیازمندان حقّى قرار داده است و اگر مىدانست که برایشان کافى نیست، آن را مىافزود. اگر مردم حقوق فقرا را به آنان مىپرداختند، همه زندگى خوبى داشتند و اگر اغنیا زکات مىدادند، فقیرى در کار نبود.
بر خلاف عقیدهى بعضى در مورد جلوگیرى از افزایش درآمد افراد و محدود ساختن آن، اسلام عقیده دارد که باید آزادى نسبى داد تا انسان با تلاش، ابتکار و بهرهگیرى از طبیعت رشد کند، ولى مالیات هم بپردازد.
شرط مصرف زکاتِ در راه خدا، «فى سبیل اللَّه» فقر نیست، بلکه در هر جا که کمک به حاکمیّت خطّ اسلام کند، مىتوان خرج کرد.
براى نجات جامعه از شرّ افراد شرور، مىتوان از زکات استفاده کرد و این مشمولِ «والمؤلفه قلوبهم» است.
اگر بر گردن کسى، دیه ثابت شد و توان پرداخت نداشت، مشمول «والغارمین» است و مىتوان از زکات به او کمک کرد.
شاید تعبیر «و فى الرّقاب»، شامل مصرف زکات براى آزادسازى زندانیان یا تأمین مخارج آنان هم بشود.
تقسیم زکات در موارد هشتگانه، لازم نیست یکسان باشد؛ بلکه زیر نظر حاکم اسلامى و به مقدار نیاز و ضرورت تقسیم مىشود.
زکات، عامل تعدیل ثروت است.
زکات، تشکر عملى از دادههاى الهى است.
زکات، فاصلهى طبقاتى را کاسته، کینهى میان فقرا و ثروتمندان را مىزداید.
زکات، روح سخاوت و رحمت را در انسان زنده ساخته، از دنیاطلبى و وابستگى مادّى مىکاهد.
زکات، پشتوانهى تأمین اجتماعى محرومان است. به فقیر مىگوید: نگران نباش، به ورشکسته مىگوید: تلاش مجدّد کن، به مسافر مىگوید: از ماندن در راه نترس، به کارمند مىگوید: سهم تو محفوظ است، به بردگان وعدهى آزادى مىدهد، بازار خدمات الهى را رونق مىبخشد و دلهاى دیگران را به اسلام جذب مىکند.
غفلت از یاد خدا، بهرهکشى از مردم، سنگدلى، طغیان و عیّاشى، ثمره تکاثر و ثروتاندوزى است و زکات، داروى این بیمارى است.
زکات، علاوه بر محرومیت زدایى، گرایش به اسلام را مىافزاید و یا لااقل موجب ترک همکارى افراد با دشمنان اسلام مىگردد. چنانکه در روایات آمده است که گاهى افرادى که ایمان ضعیفى دارند، با کمکهاى مالى و نزدیک شدن به اسلام، ایمانشان استوار مىشود.
زکات که نمودارى از نظام اسلامى است زمینهساز عدالت اجتماعى، فقرزدایى، تأمین کارمندان، محبوبیت بینالمللى، آزادى بردگان وافراد در بند، به حرکت درآوردن نیروها، حفظ آیین و کیان مسلمانان و گسترش خدمات عمومى است.
خمس
طبق روایات و به عقیدهى شیعه، آیه ۴۱ سوره انفال شامل هرگونه درآمدى اعمّ از کسب و کار و تجارت مىشود و یک مورد از خمس در این آیه آمده و موارد دیگر در روایات مطرح شده است. «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ»
خمس، در روایات از اهمیّت ویژهاى برخودار است، از جمله: هر کس خمس مالش را نپردازد، مالش حلال نمىشود و نمىتواند در آن تصرّف کند و نماز با لباسى که خمس آن پرداخت نشده باشد، مشکل دارد.
فقها خمس را در هفت چیز واجب مىدانند: ۱٫ سود و منفعت کسب و درآمد سالیانه، ۲٫ گنج، ۳٫ معادن، ۴٫ گوهرهایى که از غوّاصى به دست مىآید، ۵٫ مال حلال مخلوط به حرام، ۶٫ زمینى که کافر ذمّى از مسلمان بخرد، ۷٫ غنیمت جنگى.
بسیار روشن است که خداوند نیاز به خمس ندارد، بنابراین سهم خدا، براى حاکمیّت قانون خدا و ولایت رسول، تبلیغات و رساندن نداى اسلام به گوش جهانیان، نجات مستضعفان و جلوگیرى از مفسدان است.
برپایهى روایات، سهم خدا در اختیار رسول و سهم رسول و پس از او، در اختیار امام است. و این سه سهم در زمان غیبت امام، در اختیار نوّاب خاص و یا نوّاب عام او یعنى مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید قرار داده مىشود.
از مصارف دیگر خمس در روایات، مساکین و در راه ماندگان از سادات بنىهاشم است، چون گرفتن زکات بر فقراى سادات حرام است، پس باید از طریق خمس، نیازهاى آنان تأمین شود. در واقع اسلام براى برطرف کردن محرومیّتهاى جامعه، دو چیز را واجب کرده است: یکى زکات که مربوط به همهى فقراى جامعه مىباشد و دیگرى خمس که بخشى از آن مخصوص فقراى سادات است و خمس و زکات به اندازهى نیاز سال فقرا به آنان پرداخت مىشود، نه بیشتر.
پدر و مادر
احسان به والدین
وَ قَضَى رَبُّک أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَک الْکبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ کلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کرِیماً . وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً (اسراء، ۲۳ – ۲۴)
پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند، به آنان «اُف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو. و از روى مهربانى و لطف، بالِ تواضع خویش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همان گونه که مرا در کودکى تربیت کردند.
در احادیث، در مورد احسان به والدین بسیار سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش به عمل آمده است:
پاداش نگاه رحمت به والدین، حج مقبول است. رضایت آن دو رضاى الهى و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر را طولانى مىکند و سبب مىشود که فرزندان نیز به ما احسان کنند.
در احادیث آمده است: حتّى اگر تو را زدند، تو «اُفّ» نگو، خیره نگاه مکن، دست بلند مکن، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن، کارى مکن که مردم به آنان دشنام دهند، پیش از آنان منشین و پیش از آنکه از تو چیزى بخواهند به آنان کمک کن.
مردى مادرش را به دوش گرفته طواف مىداد، پیامبر را در همان حالت دید، پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّى حقّ یکى از نالههاى زمان زایمان را ادا نکردى.
در حدیث آمده است: حتّى اگر والدین فرزند خود را زدند، فرزند بگوید: «خدا شما را ببخشاید» که این کلمه همان «قول کریم» است.
از پیامبراکرم۹ سؤال شد: آیا پس از مرگ هم احسانى براى والدین هست؟ فرمود: آرى، از راه نماز خواندن براى آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهّداتشان و پرداخت بدهىهایشان و احترام به دوستانشان.
مردى از پدرش نزد پیامبر شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود، پدر پیر گفت: روزى من قوى و پولدار بودم و به فرزندم کمک مىکردم، امّا امروز او پولدار شده و به من کمک نمىکند. رسول خدا۹ گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنى نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به آن فرزند فرمود: «اَنتَ و مالُک لاَبیک» تو و دارایىات از آنِ پدرت هستید.
احسان به والدین، از صفات انبیاست. چنانکه در مورد حضرت عیسىعلیه السلام، توصیفِ «بِرّاً بوالدتى» ودر مورد حضرت یحیىعلیه السلام «بِرّاً بوالدیه» آمده است.
اگر والدین توجّه کنند که پس از توحید مطرحند، انگیزهى دعوت فرزندان به توحید در آنان زنده مىشود.
بنابراین مىتوان از این آیه نتیجه گرفت:
۱- خدمتگزارى و احسان به پدر و مادر، از اوصاف موحّد واقعى است. «الاّتعبدوا الاّ ایّاه و بالوالدین احساناً»
۲- فرمانِ نیکىبه والدین مانند فرمانِ توحید، قطعى و نسخنشدنى است. «قَضى»
۳- احسان به والدین در کنار توحید و اطاعت از خداوند آمده است تا نشان دهد این کار، هم واجب عقلى و وظیفهى انسانى است، هم واجب شرعى. «قَضى ربّک ألاّ تعبدوا اِلاّ ایّاه و بالوالدین احساناً»
۴- نسل نو باید در سایهى ایمان، با نسل گذشته، پیوند محکم داشته باشند. «لاتعبدوا الاّ ایّاه و بالوالدین احساناً»
۵ – در احسان به والدین، مسلمان بودن آنها شرط نیست. «بالوالدین احساناً»
۶- در احسان به پدر و مادر، فرقى میان آن دو نیست. «بالوالدین احساناً»
۷- نیکى به پدر ومادر را بىواسطه وبه دست خود انجام دهیم. «بالوالدین احساناً»
۸ – احسان، بالاتر از انفاق است و شامل محبّت، ادب، آموزش، مشورت، اطاعت، تشکر، مراقبت و امثال اینها مىشود. «بالوالدین احساناً»
۹- احسان به والدین، حدّ و مرز ندارد. «بالوالدین احساناً» (نه مثل فقیر، که تا سیر شود، وجهاد که تا رفع فتنه باشد و روزه که تا افطار باشد.)
۱۰- سفارش قرآن به احسان، متوجّه فرزندان است، نه والدین. «و بالوالدین احساناً» زیرا والدین نیازى بهسفارش ندارند و به طور طبیعى به فرزندان خود احسان مىکنند.
۱۱- هرچه نیاز جسمى وروحىِ والدین بیشتر باشد، احسان به آنان ضرورىتر است. «یبلغنّ عندک الکبر»
۱۲- پدر و مادر سالمند را به آسایشگاه نبریم، بلکه نزد خود نگهداریم. «عندک»
۱۳- هم احسان لازم است، هم سخن زیبا و خوب. «احساناً … قل لهما قولاً کریماً»
۱۴- در احسان به والدین و قول کریمانه، شرط مقابله نیامده است. یعنى اگر آنان هم با تو کریمانه برخورد نکردند، تو کریمانه سخن بگو.
۱۵- فرزند در هر موقعیّتى که هست، باید متواضع باشد و کمالات خود را به رُخ والدین نکشد. «واخفِض لهما جناح الذّل»
۱۶- تواضع در برابر والدین، باید از روى مهر و محبت باشد، نه ظاهرى و ساختگى، یا براى گرفتن اموال آنان. «واخفض لهما… من الرّحمه»
۱۷- فرزند باید نسبت به پدر مادر، هم متواضع باشد، هم برایشان از خداوند رحمت بخواهد. «واخفض… و قل ربّ ارحمهما»
۱۸- دعاى فرزند در حقّ پدر و مادر مستجاب است، وگرنه خداوند دستور به دعا نمىداد. «وقل ربّ ارحمهما…»
۱۹- دعا به پدر و مادر، فرمان خدا و نشانهى شکرگزارى از آنان است. «قل ربّ ارحمهما…»
۲۰- رحمت الهى، جبران زحمات تربیتى والدین است. «ربّ ارحمهما کما ربّیانى» گویا خداوند به فرزند مىگوید: تو رحمت خود را دریغ مدار، واز خدا نیز استمداد کن که اداى حقّ آنان از عهدهى تو خارج است.
۲۱- گذشتهى خود، تلخىها و مشکلات دوران کودکى وخردسالى را که بر والدین تحمیل شده است از یاد نبرید. «کما ربّیانى صغیراً»
۲۲- پدر و مادر باید بر اساس محبّت فرزندان را تربیت کنند. «ارحمهما کما ربّیانى»
۲۳- انسان باید از مربّیان خود تشکر و قدردانى کند. «ارحمهما کما ربّیانى»
در آیههاى ۸۳ سورهى بقره، ۳۶ سورهى نساء ، ۱۵۱ سورهى انعام و ۲۳ سورهى اسراء در رابطه با احسان به والدین سفارش شده، ولى در آیه ۱۴ سورهى لقمان، احسان به والدین به صورت وصیّت الهى مطرح شده است: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ…»
آرى، احترام به والدین از حقوق انسانى است، نه از حقوق اسلامى، از حقوق دائمى است، نه از حقوق موسمى و موقّت.
در روایات مىخوانیم که احسان به والدین در همه حال لازم است، خوب باشند یا بد، زنده باشند یا مرده.
پیامبر را دیدند که از خواهر رضاعى خود بیش از برادر رضاعىاش احترام مىگیرد، دلیل آن را پرسیدند، حضرت فرمود: چون این خواهر بیشتر به والدینش احترام مىگذارد.
در قرآن مىخوانیم که حضرت یحیى و حضرت عیسى۸ هر دو مأمور بودند به مادران خویش احترام گذارند.
پیامبر اکرم۹ فرمود: بعد از نماز اوّل وقت، کارى بهتر از احترام به والدین نیست.
گسترهى معناى والدین
در فرهنگ اسلام، به رهبر آسمانى، معلّم و مربّى و پدرِ همسر نیز پدر گفته مىشود. در برخى احادیث، پیامبر اکرم۹ و امیرالمؤمنین۷ پدر امّت به حساب آمدهاند. «أنا و علىّ ابوا هذه الامّه» همچنان که حضرت ابراهیم، پدر عرب به حساب آمده است. «ملّه ابیکم ابراهیم» در روزهاى پایانى عمر پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله که حضرت در بستر بیمارى بودند، به علىعلیه السلام فرمودند: به میان مردم برو و با صداى بلند بگو:
لعنت خدا بر هر کس که عاقّ والدین باشد،
لعنت خدا بر هر بردهاى که از مولایش بگریزد،
لعنت خدا بر هر کسى که حقّ اجیر و کارگر را ندهد.
حضرت علىعلیه السلام آمد و در میان مردم این جملات را گفت و برگشت. بعضى از اصحاب این پیام را ساده پنداشتند و پرسیدند: ما درباره احترام به والدین و مولا و اجیر قبلاً این گونه سخنان را شنیده بودیم، این پیام تازهاى نبود که پیامبر از بستر بیمارى براى ما بفرستد. حضرت که متوجّه شد مردم عمق پیام او را درک نکردهاند، بار دیگر على۷ را فرستاد و فرمود: به مردم بگو:
مُرادم از عاقّ والدین، عاق کردن رهبر آسمانى است. یا علىّ! من و تو پدر این امّت هستیم و کسى که از ما اطاعت نکند عاقّ ما مىشود.
من و تو مولاى این مردم هستیم و کسانى که از ما فرار کنند، مورد قهر خدا هستند.
من و تو براى هدایت این مردم اجیر شدهایم و کسانى که حقّ اجیر را ندهند، مورد لعنت خدا هستند.
در این ماجرا ملاحظه مىفرمایید که گرچه احسان و اطاعت از والدین یک معناى معروف و رسمى دارد، ولى در فرهنگ اسلام مسأله از این گستردهتر است.
شکر و سپاسگزاری
چگونگى شکر
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیْدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِیدٌ (ابراهیم، ۷)
و(نیز به یادآور) هنگامى که پروردگارتان اعلام فرمود: همانا اگر شکر کنید، قطعاً (نعمتهاى) شما را مىافزایم، و اگر کفران کنید البتّه عذاب من سخت است.
امام صادق۷ فرمود: شکر نعمت، دورى از گناه است. و نیز فرمود: شکر آن است که انسان نعمت را از خدا بداند (نه از زیرکى و علم و عقل و تلاش خود یا دیگران) و به آنچه خدا به او داده راضى باشد و نعمتهاى الهى را وسیلهى گناه قرار ندهد، شکر واقعى آن است که انسان نعمت خدا را در مسیر خدا قرار دهد.
شکر در برابر نعمتهاى الهى، بسیار ناچیز و غیرقابل ذکر است، به قول سعدى:
بنده همان به که زتقصیرخویش، عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوندیش، کس نتواند که بجا آورد
در حدیث مىخوانیم که خداوند به موسى وحى کرد: حقّ شکر مرا بجا آور. موسى گفت: این کار امکان ندارد، زیرا هر کلمهى شکر نیز شکر دیگرى لازم دارد. وحى آمد: همین اقرار تو و این که مىدانى هر چه هست از من است، بهترین شکر من است.
تشکر از مردم تشکر از خداوند است، همان گونه که در روایت آمده است: کسى که از مخلوق تشکر نکند، از خداوند شکرگزارى نکرده است. «مَن لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر اللّه»
اگر نعمت خدا را در مسیر غیر حقّ مصرف کنیم، کفران نعمت و زمینه کفر است. «لئن کفرتم»، یا آیه دیگر: «بدّلوا نعمه اللَّه کفراً» کسانى که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند.
شکر خداوند
خداوند، نیازى به عبادت و تشکر ما ندارد و قرآن، بارها به این حقیقت اشاره نموده و فرموده است: خداوند از شما بىنیاز است. ولى توجّه ما به او، مایه عزّت و رشد خود ماست، همان گونه که خورشید نیازى به ما ندارد، این ما هستیم که اگر منازل خود را رو به خورشید بسازیم، از نور و روشنایى آن استفاده مىکنیم.
یکى از ستایشهایى که خداوند در قرآن از انبیا دارد، داشتن روحیهى شکرگزارى است. مثلاً دربارهى حضرت نوح با آن همه صبر و استقامتى که در برابر بىوفایى همسر، فرزند و مردم متحمّل شد، خداوند از شکر او یاد کرده و او را شاکر مىنامد. «کان عبداً شکوراً»
بارها خداوند از ناسپاسى اکثر مردم شکایت کرده است.
البتّه توفیق شکر خداوند را باید از خدا خواست، همان گونه که حضرت سلیمان از او چنین درخواست کرد: «ربّ اوزعنى أن أشکر نعمتک الّتى انعمت علىّ» («اوزعنى»، یعنى به من الهام و عشق و علاقه نسبت به شکر نعمتهایت، مرحمت فرما.) ما غالباً تنها به نعمتهایى که هر روز با آنها سر و کار داریم توجّه مىکنیم و از بسیارى نعمتها غافل هستیم، از جمله آنچه از طریق نیاکان و وراثت به ما رسیده و یا هزاران بلا که در هر آن از ما دور مىشود و یا نعمتهاى معنوى، مانند ایمان به خدا و اولیاى او، یا تنفّر از کفر و فسق و گناه که خداوند در قرآن از آن چنین یاد کرده است: «حبّب الیکم الایمان و زیّنه فى قلوبکم و کرّه الیکم الکفر والفسوق والعصیان»
علاوه بر آنچه بیان کردیم، بخشى از دعاهاى معصومین نیز توجّه به نعمتهاى الهى و شکر و سپاس آنهاست، تا روح شکرگزارى را در انسان زنده و تقویت کند.
شکر الهى، گاهى با زبان و گفتار است و گاهى با عمل و رفتار.
در حدیث مىخوانیم: هرگاه نعمتى از نعمتهاى الهى را یاد کردید، به شکرانهى آن صورت بر زمین گذارده و سجده کنید و حتّى اگر سوار بر اسب هستید، پیاده شده و این کار را انجام دهید و اگر نمىتوانید، صورت خود را بر بلندى زین اسب قرار دهید و اگر این کار را هم نمىتوانید، صورت را بر کف دست قرار داده و خدا را شکر کنید.
نمونههاى شکر عملى
۱٫ نماز، بهترین نمونه شکر خداوند است. خداوند به پیامبرش مىفرماید: به شکرانهى اینکه ما به تو «کوثر» و خیر کثیر دادیم، نماز بر پا کن. «انّا اعطیناک الکوثر فصلّ لربّک و انحر»
۲٫ روزه، چنانکه پیامبران الهى به شکرانه نعمتهاى خداوند، روزه مىگرفتند.
۳٫ خدمت به مردم. قرآن مىفرماید: اگر بىسوادى از باسوادى درخواست نوشتن کرد، سر باز نزند و به شکرانه سواد، نامهى او را بنویسد. «ولا یأب کاتب أن یکتب کما علّمه اللّه» در اینجا نامه نوشتن که خدمت به مردم است، نوعى شکر نعمت سواد دانسته شده است.
۴٫ قناعت. پیامبر۹ فرمود: «کن قَنِعاً تکن اشکر الناس» قانع باش تا شاکرترین مردم باشى.
۵٫ یتیم نوازى. خداوند به پیامبرش مىفرماید: به شکرانه اینکه یتیم بودى و به تو مأوا دادیم، یتیم را از خود مران. «فامّا الیتیم فلا تقهر»
۶٫ کمک به محرومان و نیازمندان. خداوند به پیامبرش مىفرماید: به شکرانهى اینکه نیازمند بودى و ما تو را غنى کردیم، فقیرى را که به سراغت آمده از خود مران. «و امّا السائل فلا تنهر»
۷٫ تشکر از مردم. خداوند به پیامبرش مىفرماید: براى تشکر و تشویق زکات دهندگان، بر آنان درود بفرست، زیرا درود تو، آرامبخش آنان است. «و صلّ علیهم انّ صلاتک سکن لهم»
شکر بر تلخىها
قرآن مىفرماید: «عسى أن تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسى أن تحبّوا شیئاً و هو شرّ لکم» چه بسیار چیزهایى که شما دوست ندارید، ولى در حقیقت به نفع شماست و چه بسیار چیزهایى که شما دوست دارید، ولى به ضرر شماست.
اگر بدانیم؛ دیگران مشکلات بیشترى دارند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، توجّه ما را به خداوند بیشتر مىکند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، غرور را مىشکند و سنگدلى را برطرف مىکند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به یاد دردمندان مىاندازد.
اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به فکر دفاع و ابتکار مىاندازد.
اگر بدانیم؛ مشکلات، ارزش نعمتهاى گذشته را یادآورى مىکند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، کفّارهى گناهان است.
اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب دریافت پاداش اُخروى است.
اگر بدانیم؛ مشکلات، هشدار و زنگ بیدارباش قیامت است.
اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب شناسایى صبر خود و یا شناخت دوستان واقعى است.
و اگر بدانیم؛ ممکن بود مشکلات بیشتر یا سختترى براى ما پیش آید، خواهیم دانست که تلخىهاى ظاهرى نیز در جاى خود شیرین است.
آرى، براى کودک، خرما شیرین و پیاز و فلفل تند و ناخوشایند است، امّا براى والدین که رشد و بینش بیشترى دارند، ترش و شیرین هردو خوشایند است.
امام على۷ در جنگ اُحد فرمود: شرکت در جبهه از مواردى است که باید شکر آن را انجام داد. ودختر او زینب۳ در پاسخ جنایتکاران بنىامیّه فرمود: در کربلا جز زیبایى ندیدم. «ما رأیت الاّ جمیلاً»
مأموران الهی
حیوانات، مأموران الهى
فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَآبَّهُ الْأَرْضِ تَأْکلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کانُواْ یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُواْ فِى الْعَذَابِ الْمُهِینُ (سبأ، ۱۴)
پس چون مرگ را بر سلیمان مقّرر داشتیم، کسى جنّیان را از مرگ او آگاه نساخت مگر جنبنده زمین (= موریانه) که عصایش را (به تدریج) مىخورد، پس چون سلیمان به زمین افتاد جنّیان دریافتند که اگر غیب مىدانستند، در آن عذاب خوار کننده (کارهاى سخت) نمىماندند.
در قرآن بارها به نقش و مأموریت حیوانات اشاره شده است، از جمله:
۱٫ تکهاى از بدن گاو (گاو بنىاسرائیل)، مقتولى را زنده مىکند تا قاتل خود را معرّفى کند. «اِنّ اللّه یأمر أن تذبحوا بقره»
۲٫ عنکبوت، پیامبر۹ را در غار حفظ مىکند. «الاّ تنصروه فقد نصره اللّه»
۳٫ کلاغ، معلّم بشر مىشود. «فَبَعثه اللّه غُرابا»
۴٫ هدهد، مأمور رساندن نامه حضرت سلیمان به بلقیس پادشاه سرزمین سبأ مىشود. «اذهب بکتابى هذا»
۵٫ ابابیل، مأمور سرکوبى فیل سواران مىشود. «و أرسَلَ علیهم طیراً أبابیل»
۶٫ اژدها، وسیله حقّانیّت موسى مىشود. «هى ثعبان مبین»
۷٫ نهنگ، مأمور تنبیه یونس مىشود. «فالتقمه الحوت»
۸٫ موریانه، وسیله کشف مرگ سلیمان مىشود. «دابّه الارض تأکل منسأته»
۹٫ سگ اصحاب کهف مأمور نگهبانى مىشود. «و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید»
۱۰٫ چهار پرنده (طاووس، کبوتر، خروس و کلاغ) سبب اطمینان ابراهیم مىشود. «فخذ اربعه من الطیر»
۱۱٫ الاغ، سبب یقین عُزیر به معاد مىشود. «و انظر الى حمارک»
۱۲٫ شتر، گاو و گوسفند در حج، شعائر الهى مىشوند. «و البُدن جعلناها لکم من شعائر اللّه»
۱۳٫ حیوان، وسیلهى خداشناسى مىشود. «افلا ینظرون الى الابل کیف خلقت»
۱۴٫ حیوان، وسیله آزمایش انسان مىشود. «تناله ایدیکم و رماحکم»
۱۵٫ حیوان، معجزه الهى مىشود. «هذه ناقه اللّه»
۱۶٫ حیوان، وسیلهى قهر و عذاب الهى مىشود. «الجراد والقّمل و الضفادع»
مقدّسات در اسلام
احترام به مقدّسات
یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَاتَرْفَعُواْ أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَ لَا تَجْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکمْ وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (حجرات، ۲)
اى کسانىکه ایمان آوردهاید! (در گفتگو با پیامبر) صدایتان را بلندتر از صداى پیامبر نکنید و آن گونه که با یکدیگر بلند گفتوگو مىکنید، با پیامبر بلند سخن مگویید! مبادا (به خاطر این بىادبى،) اعمالتان نابود شود و شما آگاه نشوید.
در تمام دنیا با وجود عقائد مختلف، به بزرگان خود احترام خاصّ مىگزارند. شهرها، خیابانها، دانشگاهها، فرودگاهها، مدارس و مؤسسات را به نام آنان نامگذارى مىکنند. در اسلام نیز برخى افراد و حتّى برخى گیاهان و جمادات قداست دارند.
در اسلام ریشهى قداست و کرامت هر چیزى، وابستگى آن به ذات مقدّس خداوند است و هر چه این وابستگى بیشتر باشد، قداست هم بیشتر است و ما باید احترام ویژهى آن را حفظ کنیم؛ امّا مقدّسات:
۱٫ خداوند سرچشمه قدس است و مشرکان که دیگران را با خدا یکسان مىپندارند، در قیامت به انحراف خود اقرار خواهند کرد و به معبودهاى خیالى خود خواهند گفت: رمز بدبختى ما این است که شما را با پروردگار جهانیان یکسان مىپنداشتیم.«اذ نُسوّیکم بِربّ العالَمین»
در قرآن از تسبیح و تنزیه خداوند زیاد سخن به میان آمده است، یعنى ما باید براى خدا آن احترام وقداستى را بپذیریم که هیچگونه عیب و نقصى براى او تصوّر نشود. نه تنها ذات او، بلکه نام او نیز باید منزّه باشد. «سَبّح اسم ربّک الاعلى»
۲٫ کتاب خدا نیز احترام و قداست ویژهاى دارد. وقتى خداوند قرآن را عظیم مىداند، پس ما باید آن را تعظیم کنیم، وقتى قرآن را کریم مىداند، ما باید آن را تکریم کنیم، و چون قرآن را مجید مىداند، ما باید آن را تمجید کنیم.
۳٫ رهبران الهى، تمام انبیا و جانشینان بر حقّ آن بزرگواران به خصوص حضرت محمّدصلى الله علیه وآله و اهلبیت او، داراى مقام مخصوصى هستند که در این سوره پارهاى از آداب برخورد با آن حضرت بیان شده است: بر آنان پیشى نگیریم، بلندتر از آنان صحبت نکنیم و در آیات دیگر، فرمان صلوات بر پیامبر داده شده است.
البتّه باید به این نکته توجّه کنیم که پس از رحلت پیامبر نیز، زیارت آن حضرت و زیارت و احترام جانشینان و ذریّه آن بزرگوار و تمام کسانىکه به نحوى به آن حضرت نسبت دارند، به خصوص علماى ربّانى و فقهاى عادل و مراجع تقلید که به فرمودهى روایات، جانشینان پیامبرند، بر ما لازم است. چنانکه در حدیث مىخوانیم: «کسىکه سخن فقیه عادل را رد کند، مثل کسى است که سخن اهلبیت پیامبرعلیهم السلام را رد کرده و کسىکه سخن آنان را رد کند، مثل کسى است که سخن خدا را رد کرده باشد».
نه تنها شخص پیامبران، بلکه آنچه مربوط به آنان است، قداست و کرامت دارد. در قرآن مىخوانیم: صندوقى که موسىعلیه السلام در زمان نوزادیش در آن نهاده و به دریا انداخته شده بود و بعداً یادگارهاى موسى و آلموسى در آن نگهدارى مىشد، به قدرى مقدّس بود که فرشتگان آن را حمل مىکردند و باعث پیروزى بر دشمنان مىشد.
۴٫ در اسلام، والدین از کرامت و قداست خاصّى برخوردارند. در قرآن پنج مرتبه بعد از سفارش به یکتاپرستى، احسان به پدر و مادر مطرح شده و تشکر از آنان، در کنار تشکر از خداوند آمده است.
احترام والدین تا آنجا است که نگاه همراه با محبّت به والدین عبادت است و به ما سفارش شده صداى خود را بلندتر از صداى آنها قرار ندهید، سفرى که سبب اذیّت آنان مىشود، حرام است و باید در آن سفر نماز را کامل خواند.
۵٫ در اسلام، بعضى زمانها مثل شب قدر، بعضى مکانها مثل مسجد، بعضى سنگها مثل حجرالاسود، بعضى آبها مثل آب زَمزم، بعضى خاکها مثل تربت امام حسین۷، بعضى لباسها مثل لباس احرام، مقدّس شمرده شده است و باید براى آنها احترام خاصّى قائل شد.
حضرت موسى به احترام وادى مقدّس، هنگام ورود به آنجا کفش خود را بیرون آورد. «فَاخلَع نَعلَیک انّک بِالوادِ المقدّس طُوى»
مسجدالحرام مکان مقدّسى است که مشرک، حقّ ورود به آنجا را ندارد. «انّما المشرکون نجس فلایَقربوا المسجد الحرام»
محلّ عبادت و مساجد مقدّس است و هنگامىکه به مسجد مىروید، زیبا و پاکیزه بروید. «خُذوا زینَتکم عند کلّ مسجد» و فرد جُنُب و ناپاک، حقّ توقّف در مسجد را ندارد. «و لاجُنباً الاّ عابرى سبیل»
مسجد به قدرى عزیز است که افرادى مثل حضرت ابراهیم، اسماعیل، زکریّا و مریمعلیهم السلام مسئول تطهیر آن بودهاند. «طَهّرا بَیتى» حتّى مادر مریم که خیال مىکرد فرزندش پسر است، نذر کرد او را خادم مسجدالاقصى قرار دهد. «انّى نَذَرتُ لَک ما فى بَطنى مُحرّراً»
۶٫ انسان با ایمان نیز داراى قداست وکرامت است، تا آنجاکه آبروى مؤمن از کعبه بیشتر است و آزار و غیبت او حرام و دفاع از حقّ او واجب و حتّى بعد از مرگ نیز نبش قبر او حرام است.
توهین به پیامبر، دفاع خداوند
إِنَّآ أَعْطَیْنَاک الْکوْثَرَ . فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ . إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ
همانا ما به تو خیر کثیر عطا کردیم. پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى کن. همانا دشمن تو بىنسل و دم بریده است. (کوثر، ۱-۳)
هر چه ضربه به دین و مقدّسات دینى شدیدتر باشد، دفاع هم باید قوىتر باشد. به پیامبر اسلام جسارتهاى زیادى کردند و او را ساحر، کاهن، شاعر و مجنون خواندند که همه آنها به نحوى در قرآن جبران شده است؛ به پیامبر گفتند: «انّک لمجنون» تو جنّ زدهاى، ولى خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمه ربّک بمجنون» به لطف الهى تو مجنون نیستى. به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلاً» تو فرستاده خدا نیستى، خداوند فرمود: «انّک لمن المرسلین» قطعاً تو از پیامبرانى. به حضرت نسبت شاعرى و خیالبافى دادند: «لشاعر مجنون» خداوند فرمود: «و ما علّمناه الشعر و ما ینبغى له» ما به او شعر نیاموختیم و براى او سزاوار نیست.
به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئک هو الابتر».
آرى، پاسخ کسى که به اشرف مخلوقات ابتر بگوید، آن است که خدا به او کوثرى عطا کند که چشم همه خیره و عقل همه مبهوت شود.
از آیه آخر سوره کوثر که مىفرماید: «انّ شانئک هو الابتر» استفاده مىشود که مراد از کوثر چیزى ضد ابتر است و از آنجا که عرب به افراد بىعقبه و بىنسل که فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو مىشود، ابتر مىگوید، بهترین مصداق براى کوثر، ذریّه پیامبر است که امامان معصوم از نسل فاطمه مىباشند.
البتّه کوثر، معنایى عام دارد و شامل هر خیر کثیر مىشود، اما هر کثیرى کوثر نیست. قرآن مىفرماید: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجب واندارد، زیرا که خداوند اراده کرده آنان را در دنیا از طریق همان اموال و اولاد عذاب کند.
در ماجراى فتح مکه که مشرکان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد مىشدند، خداوند تنها دستور تسبیح مىدهد: «رَأیتَ النَّاس یَدخلون فى دینِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولى براى عطا کردن کوثر به پیامبر مىفرماید: «فصلِّ لربّک» نماز بگزار. گویا اهمیّت کوثر از اسلام آوردن مشرکان بیشتر است.
هجرت
هجرت برای دین شناسی
وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (توبه، ۱۲۲)
سزاوار نیست که همهى مؤمنان (به جهاد) رهسپار شوند، پس چرا از هر گروهى از ایشان دستهاى کوچ نمىکنند تادر دین فقیه شوند و هنگامى که به سوى قوم خویش باز گشتند، آنان را بیم دهند تا شاید آنان (از گناه و طغیان) حذر کنند.
تفقّه در دین، به معناى تلاش براى کسب شناخت عمیق در دین و عقاید واحکام اسلامى است. تفقّه در دین، گاهى ممکن است براى دنیا و مقام و عشق به درس و بحث و سرگرمى و عقب نماندن از دوستان باشد و گاهى براى دین، خدا، بهشت و نجات امّت باشد. آیه، دوّمى را ارزشمند مىداند که بیمدهى مردم و دعوت آنان به راه خداست. «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ»
چنانکه حضرت امیر۷ به فرزندش سفارش مىکند: «تَفقَّه فىالدّین فان الفقهاء ورثه الانبیاء» امام حسین۷ نیز شب عاشورا در جملاتى خداوند را چنین ستود: حمد خدایى که ما را فقیه در دین قرار داد.
از امام صادق۷ پرسیدند: اگر براى امام حادثهاى اتفاق افتاد، تکلیف مردم چیست؟ امام این آیه را تلاوت فرمود که از هر شهر و طایفهاى باید براى شناخت امام حرکت کنند.
باید از هر منطقه، افرادى براى شناخت اسلام به مراکز علمى بروند و به منطقه خود برگردند تا در همه مناطق، روحانى دینى به مقدار لازم حضور داشته باشد. آری هجرت، ملازم ایمان است. یا براى دفاع از دین، هجرت کنید، یا براى شناختِ دین. بنابراین تفقّه در دین و آنگاه آموزش دین به مردم بخصوص وطن و زادگاه انسان، واجب کفائى است. پس براى طلاب حوزهها، دو هجرت لازم است: یکى به سوى حوزهها ودیگرى از حوزهها بسوى شهرها. لذا ماندن در حوزهها جز براى اساتید جایز نیست.
البته فقه، تنها فراگیرى احکام دین نیست، بلکه همهى معارف دینى قابل تحقیق، دقّت و ژرفنگرى است. «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»
فقه در دین، آنگاه ارزش دارد که فقیه، عالم به زمان و آگاه از شیطنتها و راههاى نفوذ دشمن باشد تا بتواند هشدار و بیم دهد. پس به سخنان یک اسلامشناس فقیه، مىتوان اعتماد کرد. لِیَتَفَقَّهُوا … لِیُنْذِرُوا (ممکن است یک نفر در منطقه باشد، پس خبر واحد حجّیت دارد)
علما باید سراغ مردم بروند و منتظر دعوت آنان نباشند. «رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» و نباید انتظار اطاعتِ مطلق همهى مردم را داشته باشند، چون گروهى هرگز به راه دین و خدا نمىآیند. «لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»
هجرت تاریخی پیامبر
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِى سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّ نَصَرُواْ أُوْلَئِک بَعْضُهُمْ أَوْلِیَآءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَىْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ.. (انفال، ۷۲)
همانا کسانى که ایمان آورده و هجرت کردند و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد کردند، و آنان که (مجاهدان و مهاجران را) پناه داده و یارى کردند، آنان دوستدار و حامى و همپیمان یکدیگرند. امّا کسانى که ایمان آورده، ولى هجرت نکردند، حقّ هیچگونه دوستى و حمایت از آنان را ندارید، تا آنکه هجرت کنند. …
در سال سیزدهم بعثت و پس از گذشت ده سال از دعوت علنى پیامبر به اسلام، هنوز مشرکان مکه دست از اذیّت و آزار پیامبر و مسلمانان برنداشته بودند، و روز به روز بر شدّت آن مىافزودند تا اینکه تصمیم گرفتند با توطئهاى حساب شده و اقدامى دستهجمعى، پیامبر را به قتل برسانند و اسلام را ریشهکن نمایند.
با اطلاع پیامبر۹ از آن توطئه و جانفشانى على۷، شبانه مقدّمات هجرت فراهم شد و آن حضرت در اوّل ماه ربیعالاوّل ابتدا به غار ثور رفتند و به مدّت سه روز در آنجا به گونهاى معجزهآسا مخفى شدند و در این مدّت تنها حضرت علىعلیه السلام براى آن حضرت غذا تهیه کرده و اخبار بیرون را در اختیار آن جناب قرار مىدادند. سرانجام پیامبر با توصیه به حضرت على مبنى بر اعلان مهاجرت مسلمانان به یثرب و همراه آوردن اهلبیت آن حضرت، خود راهى یثرب شدند، و پس از طى مسافتى حدود چهارصد کیلومتر، روز دوازدهم ربیعالاوّل به محلّهى قبا رسیدند و بقیّهى مهاجرین نیز به آنان ملحق شدند.
مردم یثرب، از مهاجران استقبال شایانى به عمل آوردند وآنها را با آغوش باز پذیرفتند و «یَثرب» را به «مدینهالنبىّ» و «مدینه الرّسول»، تغییر نام دادند. آنگاه پیامبر براى پیشگیرى و دورى از تفرقه، میان مهاجران و انصار که حدود سیصد نفر بودند، دو به دو عقد اخوّت و برادرى جارى کردند و مسجد قبا را پایهگذارى و بنا کردند.
مهاجرین، کسانى هستند که در مکه به پیامبر ایمان آوردند و چون در آنجا تحت فشار بودند، خانه وکاشانهى خود را رها کرده به همراه پیامبر به مدینه هجرت کردند و انصار، مسلمانان مدینه هستند که پیامبر اسلام و مهاجرین را در بین خود جاى داده و یارى نمودند.
معموماً ملّتها، مهمترین و بزرگترین حادثهاى را که در حیات اجتماعى، علمى و مذهبى آنان رخ داده و آن را نقطهى عطفى در سرگذشت ملّى خود مىدانند، مبدأ تاریخ خود قرار دادهاند، مثلا میلاد حضرت مسیح نزد مسیحیان و یا عام الفیل (سالى که سپاه ابرهه به مکه حمله کرد و نابود شد) نزد اعراب، مبدأ سال قرار گرفت.
از آنجایى که دین اسلام کاملترین شریعت آسمانى است و در عین حال از ادیان دیگر مستقل است، لذا مسلمانان میلاد حضرت مسیح را مبناى سال خود قرار ندادند، همچنین عامالفیل گرچه سال تولّد پیامبر نیز بود، و یا حتّى روز بعثت پیامبراکرمصلى الله علیه وآله ، مبناى سال قرار نگرفت، امّا با هجرت پیامبر به مدینه که حکومتى مستقل در آنجا پایهگذارى شد و مسلمانان توانستند در نقطهاى آزادانه فعالیّت کنند، پیامبر شخصاً تاریخ هجرى را بنا گذاردند. چنانکه مىتوان از عبارت «مِن اوّل یوم»، در آیه «لمسجد اُسس على التّقوى من اوّل یوم احقّ ان تقوم فیه» که در مورد ساختن مسجد قبا مىباشد نیز پایهگذارى سال هجرى را استفاده نمود، زیرا اوّلین اقدام پیامبر در هجرت به مدینه ساختن مسجد قبا مىباشد. آرى اگر هجرت نبود، چه بسا اسلام در همان نقطه محدود و نابود مىشد.
البته در صدر اسلام دو هجرت رخ داده است: یکى در سال پنجم بعثت، هجرت گروهى از مسلمانان به سرزمین حبشه و دیگرى در سال سیزدهم بعثت، هجرت از مکه به مدینه.
آثار و برکات هجرت
بیشتر بلاهاى ما از غرق شدن در رفاه و ترک هجرتهاى سازنده سرچشمه مىگیرد. اگر همهى مغزها و متخصّصان و کارشناسان مسلمانى که در کشورهاى غربى به سر مىبرند، به کشور خود هجرت کنند، هم ضربه به دشمن وارد ساخته است و هم موجب تقویت اسلام و کشورهاى اسلامى مىشوند.
هجرت، اختصاص به پیامبراکرم۹ ندارد، بلکه هجرت از محیط شرک، کفر و گناه، براى حفظ دین و ایمان و یا براى برگشت از نافرمانى خداوند لازم است، چنانکه خداوند در پاسخ کسانى که عذر آلودگى خود و ارتکاب به گناه را محیط ناسالم مىدانستند و مىگفتند: «کنّا مستضعفین فى الارض»، مىفرماید: زمین خداوند که پهناور بود، چرا به مکانى دیگر هجرت نکردید؟ «قالوا الم تکن ارض اللّه واسعه» البتّه با توجّه به عبارت «مستضعفین»، معلوم مىشود که اگر توانایى امر به معروف و نهى از منکر باشد، باید به این مهم اقدام نمود و جامعه را ترک نکرد و آن را مورد اصلاح قرار داد.
امام صادق۷ مىفرماید: هنگامى که در سرزمینى که در آن زندگى مىکنى نافرمانى و معصیت خدا مىکنند، از آنجا به جایى دیگر هجرت کن. «اذا عصى اللّه فى ارض انت فیها فاخرج منها الى غیرها»
چنانکه هجرت براى آموختن علم و دانش و هجرت براى بیان آموختههاى خود به دیگران نیز لازم است.
تفسیر سوره قدر
شب قدر
إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِى لَیْلَهِ الْقَدْرِ . وَ ما أدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ . لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ . تَنَزَّلُ الْمَلَآئِکهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ . سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْر (قدر، ۱-۵)
همانا ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. و تو چه دانى که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است. در آن شب، فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان براى انجام هر کارى فرود آیند. (آن شب) تا طلوع فجر، (سراسر) سلام و درود است.
کلمه «قدر» در قرآن، در چند معنا به کار رفته است:
الف) مقام و منزلت. چنانکه مىفرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»، آن گونه که باید، مقام و منزلت الهى را نشناختند.
ب) تقدیر و سرنوشت. چنانکه مىفرماید: «جِئْتَ عَلى قَدَرٍ یا مُوسى» اى موسى تو بنا بر تقدیر (الهى به این مکان مقدّس) آمدهاى.
ج) تنگى و سختى. چنانکه مىفرماید: «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ …» کسى که رزق و روزى بر او تنگ و سخت شود …
دو معناى اول در مورد «لَیْلَهِ الْقَدْرِ» مناسب است، زیرا شب قدر، هم شب با منزلتى است و هم شب تقدیر و سرنوشت.
خداوند در شب قدر، امور یک سال را تقدیر مىکند، چنانکه قرآن در جایى دیگر مىفرماید: «فیها یفرق کلّ امر حکیم» بنابراین، شب قدر منحصر به شب نزول قرآن و عصر پیامبر نیست، بلکه در هر رمضان، شب قدرى هست که امور سال آینده تا شب قدر بعدى مقدّر مىشود.
بیدار بودن شب قدر و احیاى آن با دعا و نماز و قرآن، مورد سفارش پیامبر و اهل بیت آن حضرت بوده است و در میان سه شب، بر شب بیست و سوم تأکید بیشترى داشتهاند. چنانکه شخصى از پیامبر پرسید: منزل ما از مدینه دور است، یک شب را معیّن کن تا به شهر بیایم. حضرت فرمود: شب بیست و سوم به مدینه داخل شو.
امام صادق۷در حالى که بیمار بودند، خواستند که شب بیست و سوم ایشان را به مسجد ببرند. و حضرت زهرا۳ در این شب، با پاشیدن آب به صورت بچهها، مانع خواب آنها مىشدند.
در روایات آمده است که دهه آخر ماه رمضان، پیامبر بستر خواب خود را جمع نموده و ده شب را احیا مىداشت.
در حدیثى طولانى از پیامبر اکرم۹ مىخوانیم: حضرت موسى۷ به خدا عرض کرد: خدایا مقام قربت را خواهانم. پاسخ آمد: «قُرْبى لِمَن اسْتَیْقَظَ لَیْلَهَ الْقَدْر»، قرب من، در بیدارى شب قدر است.
عرضه داشت: پروردگارا، رحمتت را خواستارم.
پاسخ آمد: «رَحْمَتى لِمَنْ رَحمَ الْمَساکینَ لَیلهَ الْقَدر»، رحمت من در ترحّم بر مساکین در شب قدر است.
گفت: خدایا، جواز عبور از صراط مىخواهم. پاسخ آمد: «ذلِک لِمَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَهٍ لَیْلَهَ الْقَدْر»، رمز عبور از صراط، صدقه در شب قدر است.
عرض کرد: خدایا بهشت و نعمتهاى آن را مىطلبم. پاسخ آمد: «ذلک لِمَنْ سَبَّحَ تَسْبیحَه فى لیلهِ القدر»، دستیابى به آن، در گرو تسبیح گفتن در شب قدر است.
عرضه داشت: پروردگارا، خواهان نجات از آتش دوزخم. پاسخ آمد: «ذلک لِمَنْ اسْتَغْفَرَ فِى لَیلهِ الْقَدْر»، رمز نجات از دوزخ، استغفار در شب قدر است.
در پایان گفت: خدایا رضاى تو را مىطلبم. پاسخ آمد: «رِضاىَ لِمَنْ صَلّى رَکعَتَینِ فِى لَیلهِ الْقَدْر»، کسى مشمول رضاى من است که در شب قدر، نماز بگذارد.
از وقایع عجیب تاریخى، ضربت خوردن حضرت على۷ در شب قدر، در محراب عبادت و به هنگام نماز است. آرى، اشرف خلق خدا، در اشرف مکانها و اشرف زمانها، در اشرف حالات، شهید شد.
طول شب قدر، یک شب کامل کره زمین است که ۲۴ ساعت مىشود، نه آنکه مخصوصِ مکان خاصّى همچون مکه و آن هم به میزان ۸ ساعت شب آن منطقه باشد. چنانکه مراد از روز عید فطر، یک روز کامل کره زمین است که شامل همه نقاط و مناطق مىشود.
تقارن شب تقدیر بشر با شب نزول قرآن، شاید رمز آن باشد که سرنوشت بشر، وابسته به قرآن است. اگر پیرو قرآن باشد، سعادت¬ و رستگاری و اگر دور از آن باشد، شقاوت و بدبختى براى او رقم مىخورد.
ابوذر مىگوید: به رسول خدا عرضه داشتم آیا شب قدر در عهد انبیا بوده و امر بر آنان نازل مىشده و پس از آنکه از دنیا مىرفتند، نزول امر در آن شب تعطیل مىشده است؟ فرمودند: شب قدر تا قیامت هست.
شاید رمز اینکه شب قدر مخفى است، آن باشد که مردم شبهاى متعدّد را به عبادت بپردازند، کسانى که یک شبِ آن را درک کردند مغرور نشوند و کسانى که آن را درک نکردند، از باقى شبها مأیوس نشوند.
در روایات آمده است: کار نیک در شب قدر، بهتر از کار نیک در هزار ماه بدون شب قدر است.
تقدیر امور در شب قدر، با نزول و حضور فرشتگان صورت مىگیرد. «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ … مِنْ کُلِّ أَمْر»
مراد از «سَلامٌ» در این سوره، لطف و عنایت ویژه الهى به بندگان در شب قدر است که سلامت و رحمت و برکت را بدنبال دارد و باب نقمت و عذاب را مىبندد، زیرا کید و وسوسه شیطان در آن مؤثر واقع نشود. در شب قدر، فرشتگان به زمین نازل مىشوند و بر هر مرد و زنى که در حال عبادت باشند، سلام مىکنند. چنانکه در قیامت نیز با گفتن سلام به استقبال بهشتیان مىروند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ»
سیماى فرشتگان در قرآن
۱٫ فرشتگان، بندگان گرامى خدا هستند. «بل عباد مکرمون»
۲٫ معصوم ومطیع خدایند. «لایعصون اللّه ما امرهم ویفعلون ما یُؤمرون»
۳٫ تدبیر اموری بر عهده آنهاست. «فالمدبّرات أمراً»؛ «فالمقسّمات أمراً»
۴٫ مراقب الفاظ و سخن انسانند. «ما یلفظ من قول»
۵٫ کاتب اعمال جهانیان هستند. «و رسلنا لدیهم یکتبون»
۶٫ بشارت¬دهنده به رزمندگان در جنگ و جهاد، «بجنود لم تروها»، اجابت دعا و فرزنددار شدن، «انّا نبشرک بغلام اسمه یحیى» و بشارت دهنده در لحظه مرگ مؤمنان هستند. «الاّ تخافوا ولا تحزنوا»
۷٫ مأمور عذاب الهى بر مجرمانند. «لمّا جاءت رسلنا لوطا سىء بهم»
۸٫ محافظ انسان هستند. «یُرسل علیکم حفظه»
۹٫ دعاگو و آمرزش خواه مؤمنانند. «و یستغفرون للذین آمنوا»
۱۰٫ شفاعت مىکنند. «و کم من ملک فى السموات لا تغنى شفاعتهم شیئا الاّ من بعد ان یأذن اللّه لمن یشاء و یرضى»
۱۱٫ لعن کننده کفّارند. «اولئک علیهم لعنه اللّه والملائکه والنّاس»
۱۲٫ امدادگر جبهههایند. «ان تصبروا وتتّقوا… یمددکم بخمسه آلاف»
۱۳٫ مجرمان را در لحظه مرگ تنبیه مىکنند. «توفّتهم الملائکه یضربون وجوههم و ادبارهم»
۱۴٫ از بهشتیان استقبال مىکنند. «سلام علیکم بما صبرتم»
۱۵٫ مسئول عذاب دوزخ هستند. «علیها تسعه عشر»
۱۶٫ مسئول قبض روح هستند. «توفّته رسلنا»
۱۷٫ داراى رسته و درجه هستند. «ما منّا الا له مقام معلوم»
۱۸٫ مسئول نزول وحى مىباشند. «ینزّل الملائکه بالروح»
۱۹٫ گاهى به شکل انسان در مىآیند. «فتمثّل لها بشراً سویّا»
۲۰٫ از عبادت خسته نمىشوند. «یسبّحون… و هم لایسئمون»
۲۱٫ با غیر انبیا نیز گفتگو دارند. «انّما انا رسول ربّک لاهب لک غلاماً»
۲۲٫ بعضى فرشتگان برگزیدهاند. «اللّه یصطفى من الملائکه رسلا»
۲۳٫ ایمان به فرشتگان لازم است. «والمؤمنون کلّ آمن باللّه و ملائکته و کتبه و رسله»، «و مَن یکفر باللّه و ملائکته و کتبه و رسله فقد ضلّ ضلالاً بعیدا»
در روایات آمده است که با منکران امامت، با سوره قدر احتجاج کنید. زیرا بر اساس این سوره، فرشتگان هر سال در شب قدر نازل مىشوند. در زمان حیات پیامبر بر وجود شریف حضرتش وارد مىشدند. پس از آن حضرت بر چه کسانى نازل مىشوند؟
روشن است که هر کسى نمىتواند میزبان فرشتگان الهى باشد و باید او همچون پیامبر، معصوم بوده و ولایت امور بشر به عهده او باشد و او کسى جز امام معصوم نیست که در زمان ما، حضرت مهدى علیه السلام مىباشد و فرشتگان در شب قدر شرفیاب محضرش مىشوند.
مقدرّات
اقسام مقدّرات الهى
یَمْحُواْ اللهُ مَا یَشَآءُ وَیُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْکتَابِ (رعد، ۳۹)
خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات مىکند و اُم الکتاب تنها نزد اوست.
بر اساس آیات و روایات، مقدرات الهى بر دو نوع است:
الف) امورى که مصلحت دائمى دارد و لذا قانونش هم دائمى است. مثل آیاتِ؛ «ما یبدّل القول لدىّ» در کلام ما تبدّل راه ندارد. «کلّ شىءٍ عنده بمقدار» هر چیزى در نزد پروردگار داراى حساب و کتاب دقیقى است. اینگونه مقدرات در لوح محفوظ ثبت است و فقط مقربان الهى به اذن خداوند مىتوانند بر آن آگاه شوند. «کتاب مرقوم یشهده المقرّبون»
ب) امورى که غیرحتمى و مصالح آنها تابع اعمال و رفتار مردم است، مثل توبه کردن مردم از گناه که مصلحت عفو را درپى دارد، و یا دادن صدقه که مصلحت دفع بلا را به همراه مىآورد و یا ظلم و ستم که بخاطر مفسدهاش قهر الهى را بدنبال دارد. یعنى خداوند متعال در ادارهى نظام آفرینش دست بسته نیست و با حکمت و علم بىنهایتى که دارد، مىتواند با تغییر شرایط، تغییراتى در آفرینش و قوانین آن بدهد. بدیهى است که این تغییرات، نشانهى جهل خداوند متعال و یا تجدید نظر و پشیمانى او نیست، بلکه این تغییرات بر اساس حکمت و تغییر شرایط و یا پایان دورهى آن امر است.
قرآن در این زمینه نمونههاى زیادى دارد، از جمله:
۱٫ «اُدعونى استجب لکم» دعا کنید تا من براى شما مستجاب کنم. انسان با تضرع ودعا مىتواند مصالح خود را بدست آورد و سرنوشت خود را تغییر دهد.
۲٫ «لعلّ اللَّه یحدث بعد ذلک أمرا»؛ قانون الهى در همه جا ثابت نیست، شاید خداوند با پدید آمدن شرایط لازم، برنامه جدیدى را بوجود آورد.
۳٫ «کلّ یوم هو فى شأن»؛ او هر روز شأنی مخصوص همان روز دارد.
۴٫ «فلّما زاغوا، ازاغ اللَّه»؛ چون راهانحرافى را انتخاب کردند، خدا هم منحرفشان ساخت.
۵٫ «و لو انّ أهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات»؛ با ایمان و تقوى، مسیر قهر الهى به لطف و برکت تغییر مىیابد.
۶٫ «ان اللَّه لایغیّر ما بقوم حتّى یغیّروا ما بانفسهم»؛ خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمىدهد، مگر آنکه آنها خودشان را تغییر دهند.
۷٫ «الاّ مَن تاب وآمن وعمل عملا صالحاً فاولئک یبدّل اللَّه سیئاتهم حسنات»؛ کسانى که توبه کنند، ایمان آورند و عمل نیکو انجام دهند، خداوند بدىهاى آنان را به خوبى و حسنه تبدیل مىکند.
۸٫ «ان عُدتم عُدنا»؛ اگر شما برگردید، ما هم برمىگردیم.
البته علم خدا بر اساس نظام علل و اسباب است، بدین صورت که او علم دارد که اگر از این وسیله استفاده شود، این نتیجه واگر از دیگرى بهرهبردارى شود، آن سرانجام را درپى خواهد داشت.
بداء چیست؟
منظور از بداء نزد شیعه، ظاهر شدن چیزى است که ما انسانها خلاف آن را گمان مىکردیم، نه تغییر در علم الهى و کشف خلاف براى خدا. پس بداء به معناى جهل ماست نه جهل خداوند.
«بداء» در آفرینش، نظیر نسخ در قانون است، مثل آنکه از ظاهر قانون و یا حکمى تصوّر کنیم که دائمى است، ولى بعد مدّتى ببینیم که عوض شده است. البتّه این به معناى پشیمانى و یا جهل قانونگذار نیست، بلکه شرایط باعث بوجود آمدن این تغییر در قانون شده است، درست مانند نسخهاى که پزشک با توجّه به شرایط فعلى بیمار آن را مىنویسد، امّا به محض تغییر حال او، نسخه جدیدى تجویز مىکند.
در اینجا به نمونههاى از بداء در قرآن اشاره می¬کنیم:
۱٫ ما گمان مىکردیم خداوند که به حضرت ابراهیمعلیه السلام فرمان ذبح فرزندش را داده است، مىخواسته اسماعیلعلیه السلام کشته و خونش بر زمین ریخته شود، امّا بعداً ظاهر شد که ارادهى الهى از این امر، آزمایش پدر بوده است نه کشته شدن پسر.
۲٫ ما از وعده خداوند با حضرت موسىعلیه السلام تصوّر مىکردیم که دورهى مناجات سى شب است، «و واعدنا موسى ثلاثین لیله»؛ امّا بعداً ظاهر شد که از اول برنامه چهل شب بوده است ولى خداوند به جهت آزمایش، آن را در دو مرحله اعلام فرموده است، ابتدا سى شب و سپس ده شب.
۳٫ ما فکر مىکردیم که قبلهى مسلمانان براى همیشه بیتالمقدس است، ولى آیات تغییر قبله براى ما ظاهر کرد که قبلهى دائمى، کعبه بوده است.
۴٫ وقتى نشانههاى قهر خدا پدید آمد، حتّى حضرت یونسعلیه السلام هم مطمئن شد که عذاب الهى نازل و قوم کافرش نابود خواهند شد، لذا از میان مردم بیرون رفت، امّا مردم ایمان آوردند و قهر الهى برطرف گردید. «الاّ قوم یونس لمّا آمنوا کشفنا عنهم»
به هر صورت معناى بداء جهل خداوند و عوض شدن علم او نیست، زیرا خداوند از ابتدا مىدانست که خون اسماعیل ریخته نخواهد شد، مدّت مناجات موسى چهل شب است، قبله دائمى مسلمانان، کعبه خواهد بود و قوم یونس اهل نجات هستند، ولى ظاهر دستورات و حوادث به نحوى بود که انسان تصوّر دیگرى داشت. پس تغییرى در علم خداوند پیدا نشده و این ما هستیم که داراى دید تازهاى شدهایم.
بداء به این معنا داراى اثرات تربیتى بسیارى است، از جمله اینکه انسان تا آخرین لحظهى عمر، به تغییر شرایط امیدوار مىماند، روحیّهى توکل در او زنده مىگردد، اسیر ظواهر نمىشود، ایمان انسان به غیب و قدرت خداوند متعال بیشتر مىشود. با توبه، صدقه، مناجات و دعا تلاش مىکند تا مسیر حوادث و قهر الهى را تغییر دهد.
اهل بیت
آیهى تطهیر
….إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً (احزاب، ۳۳)
…. و از خدا و رسولش اطاعت کنید؛ همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى (گناه) را از شما اهلبیت (پیامبر) دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.
کلمه «اِنّما» نشانه این است که آیه شریفه درباره یک موهبت استثنایى در مورد اهلبیتعلیهم السلام سخن مىگوید.
مراد از «یُرید»، اراده تکوینى است، زیرا ارادهى تشریعى خداوند، پاکى همه مردم است نه تنها اهل بیت پیامبرعلیهم السلام.
مراد از «رجس» هر گونه ناپاکى ظاهرى و باطنى است.
مراد از «اهل البیت» همهى خاندان پیامبر نیست، بلکه برخى افراد آن است که نام آنان در روایات شیعه و سنّى آمده است. این گروه عبارتند از: علىّ و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام.
سؤال: دلیل این انحصار چیست؟ و چرا این بخش از آیه دربارهى زنان پیامبر یا تمام خاندان آن حضرت نیست؟
پاسخ: ۱٫ روایاتى از خود همسران پیامبر حتّى از عایشه و امّ سلمه نقل شده که آنان از رسولخدا۹ پرسیدند: آیا ما هم جزء اهل بیت هستیم؟ پیامبر فرمود: خیر.
۲٫ در روایات متعدّدى مىخوانیم: پیامبر عبایى بر سر این پنج نفر کشید (که یکى از آنان خود حضرت بود) و فرمود: اینها اهل بیت من هستند و اجازهى ورود دیگران را نداد.
۳٫ پیامبراکرم۹ براى این که اختصاص اهل بیت را به پنج نفر ثابت کند، مدّت شش ماه (یا هشت یا نه ماه) به هنگام نماز صبح از کنار خانه فاطمهعلیها السلام مىگذشت و مىفرمود: «الصّلاه یا اهل البیت انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
در کتاب احقاق الحق بیش از هفتاد حدیث از منابع معروف اهل سنّت درباره اختصاص آیه شریفه به پنج نفر ذکر شده و در کتاب شواهد التنزیل که از کتب معروف اهل سنّت است بیش از یکصد و سى روایت در همین زمینه آمده است.
به هر حال این آیه شامل زنان پیامبر نمىشود زیرا:
آنها گاهى مرتکب گناه مىشدند. در سوره تحریم مىخوانیم: پیامبر رازى را به بعضى از همسرانش فرمودند و او امانت دارى نکرد و به دیگرى گفت. قرآن این عمل را گناه نامیده، فرمود: «ان تتوبا اِلى اللّه فقد صغت قلوبکما»
عایشه که همسر پیامبر بود، جنگ جمل را علیه حضرت على۷ به راه انداخت و سپس پشیمان شد، با آنکه در این جنگ عدّه بسیارى از مسلمانان کشته شدند؟
پاسخ به شبهات
۱٫ آیا «یطهّرکم» به معناى آن نیست که اهل بیتعلیهم السلام آلودگى داشتهاند و خداوند آنان را تطهیر کرده است؟
پاسخ: شرط تطهیر آلودگى نیست، زیرا قرآن دربارهى حوریان بهشتى کلمه «مطهّره» را به کار برده در حالى که هیچ گونه آلودگى ندارند. به عبارت دیگر «یطهّرکم» به معناى پاک نگهداشتن است نه پاک کردن از آلودگى قبلى.
۲٫ اگر اهلبیت تنها پنج نفرند، چرا این آیه در میان جملاتى قرار گرفته که مربوط به زنان پیامبر است؟
پاسخ: الف: جملهى «انّما یرید اللّه …» به صورت جداگانه نازل شده ولى هنگام جمع آورى قرآن در این جا قرار گرفته است.
ب: به گفتهى تفسیر مجمع البیان، رسم فصیحان و شاعران و ادیبان عرب این بوده که در لابلاى مطالب معمولى حرف جدید و مهمّى مطرح مىکنند تا تأثیرش بیشتر باشد. چنانکه در میان اخبار صدا و سیما، اگر گوینده یک مرتبه بگوید: به خبرى که هم اکنون به دستم رسید توجّه فرمایید، این گونه سخن گفتن یک شوک روانى و تبلیغاتى ایجاد مىکند.
نظیر این آیه، آیه سوّم سوره مائده است که مطلب مربوط به ولایت و امامت و کمال دین و تمام نعمت و یأس کفّار و رضاى الهى، در کنار احکام مربوط به گوشت خوک و خون، نازل شده و این گونه جاسازىها رمز حفظ قرآن از دستبرد نااهلان است. درست همان گونه که گاهى زنان هنگام خروج از خانه زیور آلات خود را در لابلاى پنبههاى متّکا قرار مىدهند. با این که طلا و پنبه رابطهاى ندارند ولى براى محفوظ ماندن از دستبرد نااهلان این کار انجام مىگیرد.
ج: در میان سفارشهایى که به زنان پیامبر مىکند، یک مرتبه مىفرماید: خدا اراده مخصوص بر عصمت اهل بیت دارد، یعنى اى زنان پیامبر! شما در خانهاى هستید که معصومینعلیهم السلام هستند و حتماً باید تقوا را بیشتر مراعات کنید.
د: در مورد اهلبیت ضمیر جمع مذکر به کار رفته که نشان غالب بودن مردان است، به خلاف جملات مربوط به زنان پیامبر که در آنها از ضمیر جمع مؤنث استفاده شده است. «بیوتکنّ، اقمن – عنکم، یطهّرکم»
اهلیت داشتن یا نداشتن
خداوند در آیه ۴۶ سوره هود اهل نبودن پسر نوح را بیان می¬کند؛ «قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ» روایات بسیارى از پیامبر و ائمهعلیهم السلام به ما رسیده است که با این عبارت آغاز مىشود: «لیس منّا» یعنى از ما نیست، از جمله: پیامبر اکرم۹ فرمودند: «مَن عشّ مسلماً فلیس منّا» هرکس به مسلمانى خیانت کند، از ما نیست. یا فرمودند: آن کس که مردم او را از روى ترس احترام بگذارند، از من نیست، و در حدیثى دیگر فرمودند: «مَن أصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بِمسلم» هرکس که هر صبح در فکر خدمت به مسلمانان نباشد، مسلمان نیست.
در روایات مىخوانیم: همانا دوست پیامبر کسى است که مطیع خدا باشد، گرچه نسبتى با حضرت نداشته باشد و دشمن پیامبر، کسى است که نافرمانى خدا کند، گرچه از نزدیکان حضرت باشد.
مودّت اهلبیت
پاداش رسالت
… قُلْ لَّا أَسْئَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبَى وَ مَن یَفْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکورٌ (شورى، ۲۳)
(اى پیامبر! به مردم) بگو: من از شما بر این (رسالت خود) هیچ مزدى جز مودّت نزدیکانم را نمىخواهم و هرکس کار نیکى انجام دهد، براى او در نیکویى آن مىافزاییم. همانا خداوند بسیار آمرزنده و قدردان است.
بارها در قرآن این سخن به میان آمده که انبیا از مردم مزد و پاداشى نمىخواستند، در سورهى شعراء از آیه ۱۰۰ تا ۱۸۰ این مطلب از قول پیامبران مختلف تکرار شده است، پیامبر اسلام نیز از مردم درخواست مزد مادى نداشت، ولى دو مرتبه از طرف خداوند با کلمه «قل» مأمور شد تا مزد معنوى را که به نفع خود مردم است، از مردم تقاضا کند.
این مزد معنوى نیز با دو تعبیر آمده است؛ یک بار مىفرماید: من هیچ مزدى نمىخواهم جز آنکه هرکه خواست راه خدا را انتخاب کند، «الاّ من شاء ان یتّخذ الى ربّه سبیلا» و یک بار مىفرماید: «لا اسئلکم علیه اجرا الاّ المودّه فى القربى» و در آیه ۴۷ سوره سبأ نتیجه و فایده درخواست مودّت را به نفع خود مردم می¬داند: «قُلْ مَا سَأَلْتُکم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى کلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌ»؛ بگو: هر مزدى که از شما خواستم پس آن به نفع شماست، مزد من جز بر خدا نیست و او بر هر چیزى گواه است.
بنابراین پیامبراکرم۹ اعلام می¬کند: اگر من از شما مزدى درخواست مىکنم و مىگویم اهل بیتم را دوست بدارید، به خاطر آن است که فایدهى این مزد به خود شما بر مىگردد. «فهو لکم» زیرا کسى که به اهل بیت معصوم پیامبر علاقه¬مند باشد، از آنان پیروى مىکند و هر کس از رهبران معصوم پیروى کند، از راه خدا پیروى کرده است. «الاّ من شاء أن یتّخذ الى ربّه سبیلا»، مثل معلّمى که به شاگردانش بگوید من مزدى از شما نمىخواهم جز آنکه درس مرا خوب بخوانید که فایده این امر به خود شاگرد برمىگردد. بنابراین مزد رسالت دو چیز است: یکى انتخاب راه خدا و دیگرى مودّت قربى. جالب آنکه در هر دو تعبیر کلمه «الاّ» مطرح شده است، یعنى مزد من تنها همین مورد است.
با کمى تأمل مىفهمیم که باید راه خدا و مودّت اهل بیت یکى باشد، زیرا اگر دو تا باشد، تناقض است، یعنى نمىتوان گفت: من فقط تابستان مطالعه مىکنم و بار دیگر گفت: من فقط زمستان مطالعه مىکنم. زیرا محصور باید یک چیز باشد.
پیامبر اسلام از طرف خداوند یک بار مأمور مىشود که به مردم بگوید: مزد من تنها انتخاب راه خداست و بار دیگر مأمور مىشود که بگوید: مزد من فقط مودّت قربى است. در واقع باید این دو درخواست یکى باشد. یعنى راه خدا همان مودّت قربى باشد.
از طرفى مودّت با دو چیز ملازم است: یکى شناخت و معرفت، زیرا تا انسان کسى را نشناسد نمىتواند به او عشق بورزد. دوم اطاعت و تبعیت، زیرا مودّت بدون اطاعت نوعى تظاهر و ریاکارى و دروغ و تملّق است. پس کسانى که دستورات خود را از غیر اهل بیت پیامبرعلیهم السلام مىگیرند، راه خدا را پیش نگرفتهاند. این از دیدگاه قرآن.
امّا از نظر عقل. پاداش باید همسنگ و هموزن عمل باشد. رسالت، جز امامت که ادامه آن است هم وزنى ندارد، مزد رسالت ادامه هدایت است، مزد یک معصوم، سپردن کار به معصوم دیگر است. مزد عادل آن است که زحمات او را به عادل دیگر بسپاریم.
عقل مىگوید: تا لطف هست باید تشکر نیز باشد و اگر امروز لطف پیامبر شامل حال ما شده و ما به اسلام هدایت شدهایم، باید مزد رسالتش را بپردازیم و اگر مزد رسالت، مودّت قربى است، امروز هم باید قُربایى باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشیم. آرى، امروز هم باید نسبت به امام زمان حضرت مهدى۷ مودّت داشته و مطیع او باشیم. مگر مىشود بگوییم مسلمانان صدر اسلام مأمور بودند مزد رسالت را بپردازند و نسبت به قربى مودّت داشته باشند، ولى مسلمانان امروز یا این وظیفه را ندارند و یا قربایى نیست تا به او مودّت بورزند و مزد رسالت را بپردازند. البتّه مودّت حضرت مهدى۷ در زمان غیبت، عمل به پیامهاى او و رفتن در راه کسانى است که ما را به آنان سپرده است، یعنى فقهاى عادل و بى هوا و هوس.
عقل انسان از اینکه مودّت قربى پاداش پیامبرى قرار گرفته که صدها میلیون نفر را به هدایت و سعادت و فضل کبیر الهى رسانده مىفهمد که قربى و کسانى که مورد مودّت هستند، برترین افراد بشر و معصومند. زیرا هرگز مودّت گنهکار پاداش پیامبر معصوم قرار نمىگیرد. نمىتوان باور کرد که مودّت افرادى گنهکار بر مسلمین جهان در طول تاریخ واجب باشد و هیچ فرقهاى از مسلمانان (غیر از شیعه) رهبران خود را معصوم نمىداند و هیچ فرد یا گروهى تا کنون نه براى امامان معصوم گناهى نقل کرده و نه براى آن بزرگواران استادى نام برده است.
عقل مىگوید: گذاشتن دست بشر در دست غیر معصوم نه تنها ظلم به انسانیّت است، بلکه ظلم به تمام هستى است. زیرا هستى براى انسان آفریده شده (تمام آیات «خلق لکم»، «سخّر لکم» و «متاعا لکم» نشانهى آن است که هستى براى انسان است) و انسان براى تکامل واقعى و معنوى و خدایى شدن و آیا سپردن این انسان با آن اهداف والا به رهبران غیر معصوم، ظلم به او و ظلم به هستى نیست؟
اگر در روایات، رهبر معصوم و ولایت او زیر بنا و پایه و اساس دین شناخته شده است، «بنى الاسلام على خمس… الولایه» و اگر حضرت على۷ تقسیم کننده مردم میان بهشت و دوزخ معرّفى شده است، «قسیم الجنّه و النار» و اگر نماز بى ولایت پذیرفته نمىشود، و اگر مودّت اهل بیت حسنه است، و اگر زیارت و توسّل به آنان سفارش شده، همه به خاطر همان جوهر کیمیایى مودّت است.
زمخشرى و فخررازى که از بزرگان اهل سنّت هستند، در تفاسیر خود آوردهاند که رسولخداصلى الله علیه وآله فرمودند:
* «مَن مات على حبّ آلمحمّد مات شهیداً» هر که با دوستى آلمحمّد از دنیا برود، شهید است.
* «مَن مات على حبّ آلمحمّد مات تائباً» هرکه با دوستى آلمحمّد از دنیا برود، توبهکننده است.
* «مَن مات على حبّ آلمحمّد مات مستکمل الایمان» هرکه با دوستى آل محمّد از دنیا برود، با ایمان کامل از دنیا رفته است.
* «مَن مات على حبّ آل محمّد مات على السنه والجماعه» هرکه با دوستى آل محمّد بمیرد، طبق سنّت و سیره پیامبر از دنیا رفته است.
حال این سؤال پیش مىآید که آیا مودّت بدون اطاعت، مىتواند هم وزنِ شهادت، مغفرت و ایمان کامل قرار گیرد؟
در همین تفاسیر ذیل این آیه حدیثى از رسول اکرمصلى الله علیه وآله آمده است که: «ألا و مَن مات على بغض آل محمّد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمه اللّه»، هرکه با کینه و بغض آل محمّد بمیرد، روز قیامت مىآید در حالى که میان دو چشم او نوشته شده: او از رحمت خداوند مأیوس و محروم است.
«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد مات کافرا» هر که با بغض آلمحمّد بمیرد، کافر مرده است.
«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد لم یشم رائحه الجنه» هر که با بغض آلمحمّد بمیرد، بوى بهشت را استشمام نمىکند.
فخر رازى در تفسیر خود آورده است: همین که آیه مودّت نازل شد از پیامبر اکرم پرسیدند: قربى چه کسانى هستند که مودّت آنها بر ما واجب است؟ حضرت فرمودند: علىّ و فاطمه و فرزندانش، سپس اضافه مىکند که حضرت فرمودند: «فاطمه بضعه منّى یؤذینى ما یؤذیها» فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و کیفر کسانى که رسول خدا را اذیّت کنند، در قرآن چنین آمده است. «انّ الّذین یؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدنیا و الاخره و اعدّ لهم عذاباً مهیناً»
در حدیث مىخوانیم که امام حسن۷ در ذیل جملهى «و مَن یقترف حسنه نزد له فیها حسناً» فرمود: «اقتراف الحسنه مودّتنا اهل البیت» کسب نیکى، مودّت ما اهل بیت است.
امامت و ولایت
آخرین رسالت پیامبر اسلام
یَآ أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَ إِن لَّم تَفْعَل فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (مائده، ۶۷)
اى پیامبر! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شده است (در مورد ولایت و جانشینى حضرت على) اعلام کن واگر چنین نکنى، رسالت الهى را نرساندهاى و (بدان که) خداوند تو را از (شرّ) مردم (و کسانى که تحمّل شنیدن این پیام مهم را ندارند) حفظ مىکند. همانا خداوند گروه کافران را هدایت نمىکند.
در تمام قرآن تنها در این آیه است که پیامبراکرم۹ نسبت به کتمان پیام، تهدید شده که اگر نگویى، تمام آنچه را که در ۲۳ سال رسالت گفتهاى هدر مىرود.
پیامبراکرم۹ به حضرت على۷ فرمود: اگر آنچه درباره ولایت تو است به مردم نرسانم تمام اعمال من محو مىشود.
در این آیه چند نکته جهتگیرى محتوایى آن را روشن مىکند:
۱٫ سوره مائده، در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده است.
۲٫ در این آیه، بجاى «یا أیّها النّبى»، تعبیر «یا أیّها الرّسول» آمده است، که نشانهى یک رسالت مهم است.
۳٫ به جاى فرمان «أبلغ»، فرمان «بَلّغ» آمده که نشان ابلاغ قطعى، رسمى ومهم است.
۴٫ پیامبر نسبت به نرساندن یک پیام مهم تهدید شده که اگر نگوید، همهى زحماتش به هدر مىرود.
۵٫ پیامبر، از جان خود نمىترسد. زیرا در روزگار تنهایى که با بتها مبارزه مىکرد و در جنگها که با مشرکین درگیرى نظامى داشت، از خطرها نمىترسید. (در حالى که سنگباران مىشد، و یارانش شکنجه مىشدند، حالا در اواخر عمر و در میان این همه یار بترسد؟!)
۶٫ پیام آیه، مربوط به توحید، نبوّت و معاد نیست، چون این اصول، در روزهاى اوّل بعثت در مکه بیان شده ونیازى به این همه سفارش در آخر عمر آن حضرت ندارد.
۷٫ پیام آیه، مربوط به نماز، روزه، حج، زکات، خمس وجهاد هم نیست، چون اینها در طول ۲۳ سال دعوت پیامبر بیان شده و مردم نیز به آن عمل کردهاند و هراسى در کار نبوده است.
همه مفسّران شیعه و بعضى از مفسّران اهلسنت یکى از مصادیق آیه را مربوط به ولایت و امامت حضرت علی۷ در هجدهم ذیحجه سال دهم هجرى در سفر حجهالوداع پیامبر و حدیثِ «مَن کنتُ مولاه فعلىّ مولاه» دانسته¬اند و ما را از تحیّر نجات داده و راه را نشان داده¬اند.
امام باقرعلیه السلام فرمودند: «بُنى الاسلام على خمس على الصلاه و الزّکاه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشىء کما نودى بالولایه فاخذ النّاس باربع و ترکوا هذه»، اسلام بر پنج چیز استوار است: بر نماز، زکات، روزه، زکات و ولایت اهلبیت و چیزى به اندازهى ولایت مورد توجّه نبود، امّا مردم چهارتاى آن را پذیرفتند و ولایت را ترک کردند!
ولایت، اکمال و اتمام رسالت
…. الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کفَرُواْ مِنْ دِینِکمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً … (مائده، ۳)
… امروز، (روز نصب ولایت حضرت علی) کافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند، پس، از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دینتان را براى شما کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان «دین» برایتان برگزیدم.
طبق روایات شیعه وسنّى، این قسمت از آیه: «الیوم اکملت…» پس از نصب علىّبن ابىطالب۸ به امامت در غدیرخم نازل شده است.
بدون در نظر گرفتن دلائل نقلى، تحلیل عقلى نیز آن را تأیید مىکند، چون چهار ویژگى مهم براى آن روز بیان شده است: ۱٫ روز یأس کافران، ۲٫ روز کمالدین، ۳٫ روز اتمامنعمت الهى بر مردم، ۴٫ روزى که اسلام به عنوان «دین» و یک مذهب کامل، مورد پسند خدا قرار گرفته است و هیچ روز مهمى در تاریخ اسلام مانند بعثت، هجرت، فتح مکه، پیروزى در جنگها و… با همهى ارزشهایى که داشتهاند، شامل این چهار صفت مهم مطرح شده در این آیه نیستند. بنابراین تنها روز غدیر خم است که چهار عنوان ذکر شده در آیه با آن منطبق است:
* امّا یأس کفّار، به خاطر آن بود که وقتى تهمت وجنگ وسوءقصد به جان پیامبر، نافرجام ماند، تنها امید آنها مرگ پیامبرصلى الله علیه وآله بود. نصب علىّبن ابىطالبعلیهما السلام به همه فهماند که با مرگ او دین او محو نمىشود، زیرا شخصى چون علىّبن ابىطالبعلیهما السلام جانشین پیامبرصلى الله علیه وآله و رهبر امّت اسلام خواهد بود. اینجا بود که همهى کفّار مأیوس شدند.
* امّا کمال دین، به خاطر آن است که اگر مقرّرات وقوانین کامل وضع شود، لکن براى امّت و جامعه، رهبرى معصوم وکامل تعیین نشود، مقرّرات ناقص مىماند.
* امّا اتمام نعمت، به خاطر آن است که قرآن بزرگترین نعمت را نعمت رهبرى وهدایت معرّفى کرده است، اگر پیامبراکرم۹ از دنیا برود ومردم را بىسرپرست بگذارد، کارى کرده که یک چوپان نسبت به گله نمىکند. چگونه بدون تعیین رهبرى الهى نعمت تمام مىشود.
* امّا رضایت خداوند، براى آن است که هرگاه قانون کامل ومجرى عادل بهم گره بخورد رضایت پروردگار حاصل مىشود.
به همین دلیل (اکمال دین، اتمام نعمت، رضایت حقّ و یأس کفار) در روایات اهلبیت عید غدیر، از بزرگترین اعیاد به شمار آمده است.
آثار اشیا، گاهى مترتّب بر جمعبودن همه اجزاى آن است، مثل روزه، که اگر یک لحظه هم پیش از اذان، افطار کنیم، باطل مىشود، از این جهت کلمه «تمام» به کار رفته است: «اتمّوا الصیام الى اللیل» و گاهى به گونهاى است که هر جزء، اثر خود را دارد، مثل تلاوت آیات قرآن، که کمالش در تلاوت همهى آن است و هر قدر هم خوانده شود، ثواب دارد. گاهى بعضى اجزا به گونهاى است که اگر نباشد، یک مجموعه ناقص است، هر چند همهى اجزاى دیگر هم باشد، مثل خلبان و راننده که هواپیما و ماشین بدون آنها بىثمر و بىفایده است. رهبرى و ولایتِ حقّ هم چنین است، چون انسان را با خدا گره مىزند و بدون آن، آفریدهها و نعمتها به نقمت تبدیل مىشود وانسان را به خدا نمىرساند.
ولایت از آنِ کیست؟
إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم رَاکعُونَ (مائده، ۵۵)
ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانى هستند که نماز را برپا مىدارند و در حال رکوع، زکات مىدهند.
در شأن نزول آیه از شیعه و سنیّ آمده است: فقیر نیازمندی وارد مسجد پیامبر۹ شد و از مردم کمک خواست. کسى چیزى به او نداد. حضرت على۷ در حالى که به نماز مشغول بود، در حال رکوع، انگشتر خود را به آن فقیر بخشید. در تکریم این بخشش، این آیه نازل شد.
پیامبر اکرم۹ در غدیرخم، براى بیان مقام على۷ این آیه را تلاوت فرمود. و خود علىعلیه السلام نیز براى حقّانیّت خویش، بارها این آیه را مىخواند.
آری بهترین معرّفى آن است که اوصاف وخصوصیّات کسى گفته شود و مخاطبان، خودشان مصداق آن را پیدا کنند. (آیه بدون نامى از علىعلیه السلام، اوصاف وافعال او را برشمرده است)
ولایت فقیه در راستاى ولایت امام معصوم است. در مقبولهى عمربن حنظله ازامام صادقعلیه السلام مىخوانیم: بنگرید به آن کس که حدیث ما را روایت کند و در حلال وحرام ما نظر نماید و احکام ما را بشناسد. پس به حکومت او راضى باشید که من او را بر شما
امام زمان ۷
جانشنیان خدا در جهان
وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنکمْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِى لَا یُشْرِکونَ بِى شَیْئاً وَمَن کفَرَ بَعْدَ ذَلِک فَأُوْلَئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ (نور، ۵۵)
خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین قرار دهد، همان گونه که کسانى پیش از ایشان را جانشین کرد، و قطعاً دینى را که خداوند براى آنان پسندیده است، براى آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پى ترسشان امنیّت را جایگزین کند، تا (تنها) مرا بپرستند و چیزى را شریک من نکنند، و هر کس بعد از این، کفر ورزد پس آنان همان فاسقانند.
در روایات بسیارى از امامان معصوم مىخوانیم: مصداق کامل این آیه، روز حکومت حضرت مهدىعلیه السلام است.
در قرآن، بارها به حکومت نهایى صالحان تصریح شده است، از جمله: سه مرتبه فرمود: «لیُظهِره على الدّین کلّه»، یعنى اسلام بر همهى ادیان پیروز خواهد شد. در جاى دیگرى فرمود: «انّ الارض یرثها عبادىَ الصالحون»؛ بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد و در جاى دیگر مىخوانیم: «والعاقبه للمتّقین»
مراد از جانشینى مؤمنان در آیه یا جانشینى از خداست و یا جانشینى از اقوام فاسد هلاک شده است.
«قُرطبى» در تفسیر خود، دربارهى پیروزى کامل اسلام چند حدیث نقل مىکند و مىگوید: در زمین خانهاى نخواهد بود مگر آن که اسلام در آن خانه وارد خواهد شد.
پیامبر اکرم۹در آخرین حج خود در مسیر برگشت از مکه در غدیر خم به فرمان خدا حضرت على۷ را جانشین خود قرار داد، آیه نازل شد امروز من اسلام را براى شما پسندیدم؛ «رَضیتُ لکم الاسلام دیناً» در این آیه نیز مورد وعده خداوند پیروزى آن دینى است که خدا پسندیده است؛ «دینهم الّذِى ارتضى لهم» و دینى که خدا پسندیده و اعلام کرده، همان مکتب غدیر خم است.
پیامهایى که از این آیه استفاده مىشود به این قرار است:
۱٫ اسلام، دین آیندهى جهان است. آیندهى تاریخ به سود مؤمنان و شکست سلطهى کافران است. «وعداللّه… لیمکننّ لهم دینهم»
۲٫ به محرومان مؤمن، امید دهید تا فشار و سختىها، آنها را مأیوس نکند. «وعد اللّه الّذین آمنوا»
۳٫ کلید و رمز لیاقت براى بدست گرفتن حکومت گستردهحقّ، تنها ایمان و عمل صالح است. «الّذین آمنوا و عملوا الصالحات» به کسانى که اهل ایمان و عمل باشند وعدهى پیروزى داده شده، نه به آنان که تنها اهل ایمان باشند.
۴٫ دین، از سیاست جدا نیست، بلکه سیاست و حکومت براى حفظ دین است. «لیستخلفنّهم … یعبدوننى»
۵٫ در تبلیغ و ارشاد مردم، براى باور کردن آنان، بیان نمونههایى از تاریخ گذشته مفید است. «کما استخلف الّذین من قبلهم»
۶٫ پیروزى نهایى اهل حقّ، یک سنّت الهى است. «کما استخلف الّذین من قبلهم»
۷٫ هدف از پیروزى و حکومت اهل ایمان، استقرار دین الهى در زمین و رسیدن به توحید و امنیّت کامل است. «لیمکننّ لهم دینهم – لیبدلّنهم – لایشرکون»
۸٫ دین اسلام، تنها دین مورد رضایت الهى است. «دینهم الّذى ارتضى لهم»
۹٫ امنیّت واقعى، در سایهى حکومت دین است. «ولیبدلّنّهم من بعد خوفهم أمنا»
۱۰٫ در حکومت صالحان نیز گروهى انحراف خواهند داشت. «وعداللّه… ومن کفر بعدذلک»
بقیه الله
در روایات به هر وجود مبارکى که به ارادهى خداوند براى بشریّت باقى مىماند، «بقیّت اللَّه» گفته مىشود. از جمله به سربازان مؤمنى که پیروزمندانه از جبههى جنگ برمىگردند، زیرا به ارادهى الهى باقى ماندهاند.
به امام عصر (عجّلاللَّهتعالىفرجهالشریف) نیز «بقیّه اللَّه» مىگویند، چون آن وجود شریف به خواست خداوند براى هدایت مردم ذخیره و باقى نگهداشته شده است.
در روایات مىخوانیم که یکى از نامها و اسامى مبارک آن حضرت «بقیّه اللَّه» است و ما بر او به این نام سلام مىکنیم: «السلام علیک یا بقیه اللَّه فى أرضه».
وقتى آن حضرت در مکه ظهور فرمایند، آیه ۸۶ سوره هود «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ» را تلاوت کرده و مىفرمایند: من آن «بقیّه اللَّه» هستم.
البتّه به سایر معصومین نیز لقب «بقیهاللَّه» داده شده است.
شفاعت
شفاعت و شرایط آن
یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْلًا
در آن روز، شفاعت (هیچ کس) سودى ندارد، مگر کسى که خداى رحمان به او اجازه دهد و از گفتار او (شفاعت کننده یا شفاعت شونده) راضى باشد. (طه، ۱۰۹)
از آنجا که انکار شفاعت، خلاف قرآن و روایات و مایهى یأس مؤمنانِ گناهکار است، و قبول شفاعتِ بىقید و شرط نیز سبب جرأت خلافکاران و خلاف عدالت الهى است، لذا قرآن کریم براى شفاعت، حساب و کتاب و مقرّراتى در نظر گرفته است.
از نظر قرآن، شفاعت، روزنهى امید گناهکاران و وسیلهاى براى ارتباط آنان با اولیاى خدا و پیروى از آنان است.
شفاعت اذن خداست و برخورداران از شفاعت، تنها کسانى هستند که در مدار توحید و داراى منطقِ صحیح و اعتقادات حقّ باشند و گفتارشان مورد قبول خدا قرار گرفته باشد، یعنى شهادتین آنان موضعى، موسمى، اکراهى، سطحى و بر اساس مسخره و نفاق نباشد، در این صورت اگر در عمل کمبود داشته باشند، با شفاعت مورد عنایت قرار مىگیرند.
از این روى قرآن، شفاعت بتها را براى بتپرستان در دنیا و آخرت باطل دانسته است.
شفاعت به معناى فدا شدن حضرت عیسى براى پاک شدن گناهان پیروانش و یا شهادت امام حسین برای شفاعت از شیعیان قابل پذیرش نیست، هر چند امام از شافعان بزرگ در روز قیامت است، امّا باید دانست که هدف او از شهادت، شفاعت کردن طرفدارانش نبوده است.
امام باقر۷ درباره این آیه فرمودند: شفاعت پیامبر۹ تنها براى کسانى است که از نظر عمل و گفتار مورد رضایت باشند و بر مودّت آلپیامبر: زندگى کرده و بر آن مردهاند.
شافعان و شفاعت شوندگان
وَکم مِّن مَّلَک فِى السَّمَوَاتِ لَا تُغْنِى شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللهُ لِمَن یَشَآءُ وَیَرْضَى (نجم، ۲۶)
و چه بسا فرشتگانى که در آسمانها هستند، (ولى) شفاعت آنان سودى ندارد، مگر بعد از آنکه خداوند براى هر که بخواهد و رضایت دهد، اجازه شفاعت دهد.
فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَهُ الشَّافِعِینَ (مدّثر، ۴۸)
پس شفاعت شافعان سودشان ندهد.
در قرآن و روایات مىخوانیم که خداوند در قیامت به افرادى اجازه مىدهد تا براى دیگران شفاعت کنند.
پیامبر اکرم. در روایتى از پیامبر اکرم۹ مىخوانیم: «انا اوّل شافع» اوّلین کسى که شفاعت (امّت خود را) مىکند، من هستم.
قرآن. امیرالمؤمنین على۷ مىفرماید: روز قیامت، قرآن از شفاعت کنندگان است.
انبیا. در روایات آمده است که انبیا در قیامت شفاعت مىکنند: «یشفع الانبیاء»
امامان معصوم و شیعیان واقعى. در روایتى از امام معصومعلیه السلام مىخوانیم: در قیامت، شفاعت براى ما و شیعیان ما خواهد بود. «لنا شفاعه و لاهل مودّتنا شفاعه»
فرشتگان و شهدا. در روز قیامت، به فرشتگان و شهدا اجازه داده مىشود تا (از کسانى که مىخواهند) شفاعت کنند: «یؤذن للملائکه و الشهداء ان یشفعوا» در قیامت هر شهید هفتاد نفر از خانواده خود را شفاعت مىکند.)
عبادات. از اسباب شفاعت در قیامت، عبادات بندگان خواهد بود: «الصیام والقرآن شفیعان للعبد یوم القیامه»
شرایط شفاعت شوندگان
قرآن و روایات، کسانى را مشمول شفاعت معرفى مىکنند که داراى شرایط زیر باشند:
الف) اهل ایمان و نماز و انفاق در راه خدا باشند و عمر را به هدر نداده باشند. «فما تنفعهم شفاعه الشافعین»
ب) خداوند به شفاعت آنان اذن داده باشد. «من ذا الذى یشفع عنده الاّ باذنه»
ج) با ایمان از دنیا برود.
د) رابطهاى میان شفیع و شفاعت شونده وجود داشته باشد. کسى که با شافعان ارتباطى مکتبى نداشته باشد، مشمول شفاعت قرار نمىگیرد.
سؤال: آیا شفاعت یک نوع پارتى بازى نیست؟
پاسخ: نه، هرگز. زیرا:
الف: کسى مورد شفاعت قرار مىگیرد که با فکر و عمل، براى خود استحقاق شفاعت را ایجاد کرده باشد. بنابراین بر خلاف پارتى، شفاعت قانون و ضابطه دارد.
ب: در شفاعت، حقى از بین نمىرود؛ ولى در پارتى بازىحقوق دیگران ضایع مىشود.
ج: شفاعت کننده، از شفاعت شونده انتظارى ندارد، بر خلاف پارتىبازى که شخصى که کار را انجام داده است، انتظاراتى دارد.
د: هدفِ شفاعت کننده، رستگارى شفاعت شونده است؛ ولى هدف در پارتىبازى کامیابى دنیوى است.
ه: شفاعت، وسیله تربیت و رشد است، زیرا شفاعت شونده با اولیاى خدا که شفاعت کننده هستند، رابطهى معنوى برقرار مىکند.
سؤال: آیا شفاعت موجب تشویق انسانها به گناه نمىشود؟
پاسخ: هرگز، زیرا اولاً معلوم نیست چه کسى شفاعت مىشود و ثانیاً اگر ساختن یک دارو براى رفع مسمومیّت، انسانها را به مسموم شدن و زهر خوردن تشویق مىکند؟!
گناه و نافرمانی
انواع گناه
الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ… (نجم، ۳۲)
کسانى که از گناهان بزرگ و زشتىهاى آشکار اجتناب مىکنند جز گناهان ناخواسته، بىشک پروردگارت (نسبت به آنان) آمرزشش گسترده است.
به هر گناهى «فاحشه» گفته مىشود، نظیر زنا.
برای کلمه «لمم» معانى گوناگونى نقل شده است، از جمله:
۱٫ گناهى که ناخواسته و بدون اصرار باشد.
۲٫ گناهى که تصمیم بر آن گرفته شده باشد، ولى عملى نشود.
۳٫ گناهى که بعد از آن عذرخواهى و توبه صورت گرفته باشد.
۴٫ گناهى که وعده عذاب براى آن داده نشده باشد.
۵٫ گناهى که براى ارتکاب آن، حدّى تعیین نشده باشد.
مخالفت فرمان خداوند هر چه باشد، بزرگ است، ولى با این حال همه گناهان در یک سطح نیستند، برخى گناهان همچون دروغ و غیبت، زشتى بیشترى دارند و از کیفر سختترى برخوردارند. علاوه بر آنکه زمان گناه، مکان گناه، قصد گناهکار، علم و جهل او نسبت به گناه، اصرار و عدم اصرار بر گناه نیز در آن اثر مىگذارد.
امام على علیه السلام فرمودند: بدترین گناه، گناهى است که انسان آن را سبک یا کوچک بشمارد. «اشد الذنوب ما استخف به صاحبه»
امام رضا علیه السلام گناهان کبیره را بدین صورت فهرست کردهاند: قتل نفس، زنا، سرقت، شرابخوارى، نارضایتى و عاق والدین، فرار از میدان جنگ، تصرّف ظالمانه در مال یتیم، خوردن گوشت مردار، خون، گوشت خوک و آنچه به غیر نام خدا ذبح شده، رباخوارى، رشوهخوارى، قمار، کم فروشى، تهمت به زنان پاکدامن، لواط، گواهى ناحق، ناامیدى از رحمت خداوند، ایمن دانستن خود از عذاب الهى، یأس از رحمت الهى، کمک و تکیه به ظالمان، سوگند دروغ، حبس و ندادن حق دیگران، دروغ، تکبّر، اسراف، تبذیر، خیانت، کوتاهى در انجام حج، دشمنى با اولیاى خدا، اشتغال به لهو و لعب و اصرار بر گناه.
بعضى عوامل و شرایط، گناهان صغیر را به کبیره تبدیل مىکند، از جمله: اصرار بر صغیره، سبک شمردن گناه، شادى کردن هنگام گناه، انجام دادن گناه از روى طغیان، مغرور شدن به مهلتهاى الهى، آشکارا گناه کردن، گناه بزرگان و افراد برجسته.
آثار و تبعات گناه
گناه و نافرمانی، در روح و روان، فرد و خانواده واجتماع، مکان و زمان و در نسل و ذریه، تبعات بسیاری دارد، از جمله: عذاب وجدان، (گناه مخالفت با عقل و فطرت و وجدان است) قساوت قلب، سلب نعمت، ردّ دعا، تغییر رزق، محرومیت از عبادات نظیر نماز شب، بلاى ناگهانى، قطع باران، ویرانى خانه، رسوایى و خوارى، کوتاهى عمر، زلزله، فقر و نادارى، اندوه و بیمارى، تسلط اشرار و…، ، آیات و روایاتى وارد شده است.
راههاى جبران گناه
۱٫ توبه و جبران بدىها. «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات»
۲٫ ایمان و کارهاى نیک. «والَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ»
۳٫ استغفار براى خود و دیگران. «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»
۴٫ نماز. «أَقِمِ الصَّلاهَ … إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»
۵٫ پرهیز از گناهان کبیره. «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ … نُکَفِّرْ عَنْکُمْ »
۶٫ شرکت در جهاد و شهادت. «وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ»
۷٫ انفاق و کمک به مستمندان. «صدقه السر تکفر الخطیئه»
۸٫ حل مشکلات مردم. «من کفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف»
۹ -۱۱٫ سلام کردن، طعام دادن و نماز شب. «ثلاث کفارات: افشاء السلام و اطعام الطعام و الصلاه باللیل و الناس نیام»
۱۲٫ ذکر صلوات بر محمد و آل محمد. «فانها تهدم الذنوب ذنباً»
استغفار
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَان… (حشر، ۱۰)
پروردگارا ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما سبقت گرفتهاند بیامرز…
استغفار بیرون آمدن از چاه و توبه حرکت کردن است.
استغفار شستشو از گناه و توبه بازگشت به صفای دل است.
پیامبران الهی هم خود اهل استغفار بودند و هم به مردم توصیه میفرمودند: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ»
هم خودمان باید استغفار کنیم و هم از اولیاى خدا بخواهیم که براى ما استغفار کنند. «یا ابانا استغفر لنا» یا پیامبر اکرم۹ فرمودند: مرگ و زندگى من براى شما خیر است؛ در زمان حیاتم خدا عذاب را از شما بر مىدارد و پس از مرگم نیز با عرضه اعمالتان به من، با استغفار و طلب بخشش من، مشمول خیر مىشوید.
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِیماً (نساء، ۶۴)
و اگر مردم هنگامى که به خود ستم کردند (بازگشته و) نزد تو مىآمدند و از خدا مغفرت مىخواستند و پیامبر هم براى آنان استغفار مىکرد، قطعاً خداوند را توبهپذیر و مهربان مىیافتند.
چنانکه درخواست پیامبر در حقّ مؤمنان مستجاب است، «اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ» درخواست نیکان و فرشتگان نیز اثر دارد. در یک جا استغفار فرشتگان براى مردم مطرح است، «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ» و در جاى دیگر براى مؤمنان. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»
زیارت رهبران آسمانى و استمداد و توسل از طریق آن عزیزان، مورد تأیید قرآن است.
البته پیامبر بخشندهى گناه نیست، واسطهى عفو الهى است. بنابراین خطاکار، ابتدا باید پشیمان شود و به سوى حقّ برگردد، سپس براى استحکام رابطه با خداوند، از مقام رسالت کمک بگیرد.
وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (انفال، ۳۳)
و تا تو در میان مردمى، خدا بر آن نیست که آنان را عذاب کند، و تا آنان استغفار مىکنند، خداوند عذاب کننده آنان نیست.
منظور از نفى عذاب در آیه، برداشته شدن عذاب عمومى از مسلمانان به برکت وجود شخص پیامبر صلى الله علیه و آله است، مثل عذابهاى اقوام پیشین، وگرنه اشخاصى در موارد خاصّى گرفتار عذاب الهى شدهاند.
نافرمانى و انجام بعضى گناهان، از اسباب نزول بلا و عذاب الهى است، و راه جبران آن توبه و استغفار است. «وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» یا: «وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ» تا وقتى که مردم اهل صلاح و اصلاح باشند، خد آنان را هلاک نمىکند.
در احادیث آمده است که خداوند به خاطر وجود برخى افراد پاک و علماى ربّانى، سختى و عذاب را از دیگران برمىدارد. چنانکه در ماجراى قلع و قمع قوم لوط، حضرت ابراهیم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «إِنَّ فِیها لُوطاً» یعنى آیا با وجود یک مرد خدایى در منطقه، آنجا را نابود مىسازید؟! فرشتگان گفتند: ما مىدانیم که لوط در آنجاست و به او دستور دادیم تا از آنجا خارج شود.
یا حضرت على۷ پس از رحلت پیامبر۹ فرمود: یکى از دو امان از میان ما رفت، أمان دیگر را که استغفار است حفظ کنید.
یا امام رضا۷ به زکریا ابن آدم فرمود: در شهر قم بمان که خداوند همان گونه که به واسطهى امام کاظم۷ بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت، به واسطهى وجود تو نیز بلا را از آن شهر دور مىکند.
استغفار، مانع بلاست. توبه و استغفار، اهمیّت ویژهاى نزد خدا دارد، چنانکه سرنوشت امّتى را نیز تغییر مىدهد. «وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»
گناهکاران نباید مأیوس شوند؛ استغفار، توبه وزیارت اولیاى خدا، وسیلهى بازسازى روحى آنان است. البتّه استغفار براى مشرکان و منافقان اثرى ندارد. «سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر»
توبه
سیمای توبه در قرآن
إِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِک یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لَایُظْلَمُونَ شَیْئاً (مریم، ۶۰)
مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت مىشوند و به هیچ وجه مورد ستم قرار نمىگیرند (و از پاداششان کاسته نمىشود).
معمولاً قرآن کریم به دنبال آیات عذاب، جملهى «الاّالّذین تابوا» یا «الاّ من تاب» را آورده تا بگوید: راه اصلاح، هرگز بر کسى بسته نیست.
* توبه کردن، واجب است؛ زیرا فرمان خداوند است. «توبوا الى اللّه»
* قبول توبه واقعى قطعى است، زیرا محال است ما به امر او توبه کنیم، ولى او نپذیرد. «هوالّذى یقبل التوبه عن عباده»، «هوالتّواب الرّحیم»
* خداوند هم توبه را مىپذیرد و هم کسانى را که بسیار توبه مىکنند دوست دارد. «یحبّ التّوابین»
* توبه، باید با عمل نیک و جبران گناهان همراه باشد: «تاب و عمل صالحا»، «تاب من بعده و اصلح»، «تابوا واصلحوا و بیّنوا»
* توبه، رمز رستگارى است. «توبوا … لعلکم تفلحون»
* توبه، وسیله تبدیل سیئات به حسنات است. «الاّ من تاب وعمل صالحاً فاولئک یبدّل اللّه سیئاتهم حسنات»
* توبه، سبب نزول باران وبرکات آسمانی است. «توبوا… یرسل السّماء»
* توبه، سبب رزق نیکو است. «توبوا الیه یمتّعکم متاعاً حسنا»
* توبه در هنگام دیدن آثار مرگ و عذاب پذیرفته نمىشود. «حتّى اذا حضر احدهم الموت قال انّى تبت الان»
* خداوند علاوه بر قبول توبه، لطف ویژه نیز دارد: «هو التّواب الرّحیم»، «ثمّ تاب و اصلح فانّه غفور رحیم»، «ثمّ تاب علیهم انّه بهم رؤف رحیم»، «ثمّ توبوا الیه ان ربّى رحیم ودود» در این آیات در کنار توبه به مسئله رحمت و رأفت و محبّت الهى اشاره شده است.
* قرآن ترک توبه را ظلم و هلاکت دانسته است: «و من لم یتب فاولئک هم الظالمون»، «ثم لم یتوبوا فلهم عذاب جهنّم»
شرایط پذیرش توبه
آیه ۱۷ سوره نساء به گوشهاى از شرایط قبولى توبه اشاره می¬کند: «إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُوْلَئِک یَتُوبُ اللهُ عَلَیْهِمْ وَکانَ اللهُ عَلِیماً حَکیماً»؛ بى¬گمان (پذیرش) توبه بر خدا، براى کسانى است که از روى جهالت کار بد مىکنند، سپس زود توبه مىکنند. پس خدا توبه آنان را مىپذیرد و خداوند، دانا و حکیم است.
الف) گناه، از روى نادانى وبىتوجّهى به عواقب گناه باشد، نه از روى کفر و عناد.
ب) زود توبه کند، پیش از آنکه گناه او را احاطه کند، یا خصلت او شود، یا قهر و عذاب الهى فرا رسد.
امام صادق۷ فرمود: هر گناهى که انسان مرتکب شود، گرچه آگاهانه باشد در حقیقت جاهل است، زیرا خود را در خطر قهر الهى قرار داده است.
البته گنه کاری که توبه کرده، همانند کسی است که گناه نداشته و مثل طفلی که از مادر متولد شده، پاک پاک است.
توبهى نجاتبخش
فَلَوْلَا کانَتْ قَرْیَهٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَآ إِیَمَانُهَآ إِلَّا قَومَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ
چرا اهل هیچ شهرى (به موقع) ایمان نیاورد که (ایمانش به او) سود بخشد؟ مگر قوم یونس (که وقتى در آخرین لحظه ایمان آوردند،) ما عذاب خوار کننده را در زندگى دنیا از آنان برطرف کردیم و تا مدّتى بهرهمندشان ساختیم. (یونس، ۹۸)
در تفاسیر آمده است که حضرت یونس سالهاى بسیارى مردم را به خداپرستى دعوت کرد؛ ولى از این میان تنها دو نفر به او ایمان آوردند، یکى شخصى عابد و دیگرى عالمی حکیم. حضرت به پیشنهاد عابد، مردم را نفرین کرد و از میان آنان رفت. امّا نمى دانست که خداوند بخاطر این کار زندگى را بر او سخت خواهد کرد.
آن حضرت سوار بر کشتى تا به منطقهاى دیگر برود. در میانهى راه ناگهان کشتى به خاطر مواجه شدن با نهنگى بزرگ، دچار اضطراب گردید و چیزى نمانده بود تا همه اهل کشتى غرق شوند. صاحبان کشتى تصمیم گرفتند تا براى رفع این بلا، یک نفر را به دریا بیندازند تا از این مصیبت رها شوند و چون قرعه کشیدند، نام یونس۷ درآمد، لذا او را به دریا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعید، امّا به امر الهى از خوردن و هضم او منع گردید.
یونسعلیه السلام در آن تاریکىهاى شکم ماهى و اعماق آب به ظلم خود، به خروج نابجا از میان مردم پى برد و به آن اعتراف کرد، خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد. از آن پس یونس لقب «ذوالنون» به معناى صاحب ماهى یافت. که در آیات ۸۷ و ۸۸ سوره انبیاء توضیح داده شده است.
پس از مدتی که حضرت یونس به آنجا بازگردانده شد، دید که آن قوم هلاک نشدهاند، سبب را پرسید، ماجرا را برایش شرح دادند که آن مؤمن دانای حکیم، با دیدن نفرین و نشانه¬های عذاب، بر بلندى رفت و با فریاد به مردم هشدار داد. مردمِ متأثّر شده و با راهنمایى او برای توبه از شهر بیرون رفته و میان خود و فرزندان فاصله انداختند و به درگاه خدا ناله و توبه کردند. خداوند نیز آنان را بخشید و از عذاب حتمی نجات داد.
آرى انسان مىتواند حتى در لب پرتگاه، خود را حفظ کند و با ایمان و توبهى به موقع، عذاب الهى را برطرف سازد و با دعا و نیایش، هم بلا را رفع کند و هم کامیاب شود.
داستان توبه قوم یونس در نصف آیه و با اشاره آمده است، ولى نام این سوره را سوره یونس نهادهاند، شاید به خاطر حسّاسیّت و اهمیّت کار قوم یونس باشد که در آخرین لحظه توبه کردند و خدا توبه آنان را پذیرفت.
معاد
حسابرسى در قیامت
إقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِى غَفْلَهٍ مُّعْرِضُونَ (انبیاء، ۱)
(زمان) حساب مردم نزدیک شده است، در حالى که آنان در بى خبرى، (از آن) روى گردانند!
آنچه از آیات به دست مىآید این است که:
۱٫ همهى افراد مورد سؤال قرار مىگیرند. «فلنسئلنّ الّذین ارسل الیهم و لنسئلنّ المرسلین»
۲٫ تمامى اعمال مورد محاسبه قرار مىگیرد. «لتُسئلنّ عما کنتم تعملون»
۳٫ همه احوال مورد رسیدگى قرار مىگیرد. «اِن تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به اللّه»
۴٫ از همه اعضاى بدن انسان سؤال خواهد شد. «اِنّ السّمع و البصر و… کلّ اولئک کان عنه مسئولا»
۵٫ از نعمتهاى الهى سؤال مىشود. «و لتسئلنّ یومئذٍ عن النعیم»
۶٫ تمامى کارها را در هرکجا و به هراندازه که باشد، حاضر خواهند ساخت. «ان تک مثقال حبهّ من خردل فتکن فى صخره»
در اوّلین سؤال، از نماز خواهند پرسید و به حساب امور مهمى همچون؛ جوانى، عمر، راه کسب درآمد و هزینه آن و به ویژه مسأله رهبرى و ولایت خواهند پرداخت و همین بس که خداوند، خود حسابرس خواهد بود. «کفى بنا حاسبین»
انواع حسابرسى در قیامت
در قیامت براى مردم چند نوع حساب وجود دارد:
۱٫ گروهى حساب آسان دارند. «حساباً یسیرا»
۲٫ عدهاى سخت ودقیق حسابرسى مىشوند. «حساباً شدیداً»
۳٫ بعضى بىحساب به دوزخ مىروند و نیازى به محاکمه و میزان ندارند. «فلانقیم لهم یوم القیامه وزناً»
۴٫ گروهى بىحساب به بهشت مىروند. «انّما یوفى الصّابرون أجرهم بغیر حساب»
طبق آنچه از روایات متعدّد به دست مىآید، کسانى که با مردم به عفو و رحمت برخورد کنند، حسابشان آسان و کسانى که با مردم به سختى و دقت شدید عمل نمایند، حسابشان سخت خواهد بود. افراد مشرک بىحساب به دوزخ و اهل صبر هم بىحساب به بهشت خواهند رفت.
نامه اعمال
وَ کلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً (اسراء، ۱۳)
و کارنامه هرانسانى را در گردنش بستهایم و روز قیامت براى او نوشتهاى بیرون آوریم که آن را در برابر خود گشوده مىبیند.
در قرآن بارها به مسأله نامهى عمل اشاره شده و در آیات مختلف نکاتى مطرح گردیده است، از جمله:
۱٫ نامهى عمل براى همه است. «کلّ انسان اَلزمناه طائره…»
۲٫ تمام اعمال در آن وجود دارد. «لایُغادر صغیرهً ولا کبیره»
۳٫ مجرمان از آن مىترسند. «فتَرَى المجرمین مشفقین ممّافیه»
۴٫ خود انسان با خواندن نامهى عملش، حاکم و داور است. «اِقرَء کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیباً»
۵٫ رستگاران، کتابشان به دست راست داده مىشود و دوزخیان به دست چپ. «اوتِىَ کتابه بیمینه… بشماله»
گواهان دادگاه قیامت
دادگاه قیامت، گواهان بسیار دارد:
۱٫ خدا، که شاهد بر همه اعمال ماست. «انّ اللّه على کلّ شىٍ شهید»
۲٫ پیامبر اکرم۹٫ «فکیف اذا جئنا من کلّ امّهٍ بشهید و جئنا بک على هولاء شهیداً»؛ چگونه است حال آنها در آن روز که براى هر امّتى گواهى بیاوریم و تو را گواه بر آنها قرار دهیم.
۳٫ امامان معصوم: . «و کذلک جعلناکم أمّهً وسطاً لتکونوا شهداء على النّاس» ما شما را امّت میانه قرار دادیم تا گواه بر مردم باشید. طبق روایات مراد از امّت، امامان معصومند، زیرا سایر افراد امّت، از علم و عصمت لازم براى گواهى در آن روز برخوردار نیستند.
۴٫ فرشتگان. «و جاءت کلّ نفس معها سائقٌ و شهید»؛ در قیامت همراه انسان دو فرشته مىآید، یکى او را سوق مىدهد و یکى شاهد بر اوست.
۵٫ زمین. «یومئذ تحدّث أخبارها» در قیامت زمین اخبارش را بازمی¬گوید.
۶٫ وجدان. «اقرء کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیباً»؛ نامه عملت را بخوان و خود قضاوت کن که با تو چه برخورد شود.
۷٫ اعضاى بدن. «یوم تشهد علیهم ألسنتهم و أیدیهم و أرجلهم»؛ روز قیامت زبان و دست و پا به سخن آمده و علیه انسان گواهى مىدهند.
۸٫ زمان. امام سجّاد۷ در دعاى ششم صحیفه سجّادیه مىفرماید: «هذا یومٌ حادثٌ جدید و هو علینا شاهدٌ عتید» امروز روز جدیدى است که در قیامت گواه اعمالى است که در آن انجام مىدهیم.
۹٫ عمل. «وجدوا ما عملوا حاضراً»؛ در قیامت اعمال انسان تجسّم یافته و در برابر او نمودار مىشوند.
ببخشیم تا بخشیده شویم
براى دریافت لطف خداوند، یک راه وجود دارد، قرآن مىفرماید: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» همدیگر را ببخشید و از سر تقصیر یکدیگر بگذرید، اگر واقعا مىخواهى خدا تو را ببخشد، تو هم دیگران را ببخش.
قیامت روز محاسبه و کیفر و پاداش است؛ روز بی¬کسی است، باید اکنون به فکر خود بود. راه دریافت لطف خداوند این است که ما امروز به دیگران لطف کنیم، لطف کردیم لطف دریافت مىکنیم. چه بسیار افرادى که ماه رمضان¬هاى قبل بودند و امسال نیستند و شاید هم این ماه رمضان آخرین ماه رمضان ما باشد!
انفاق
انواع انفاق
یَسْئَلُونَک مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِّنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَالْیَتَامَى وَ الْمَسَاکینِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلِیمٌ (بقره، ۲۱۵)
از تو مىپرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: هر مالى که (مىخواهید) انفاق کنید، براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان باشد. و (بدانید) هر کار خیرى که انجام دهید، همانا خداوند به آن آگاه است.
انفاق پنج گونه است:
۱٫ انفاق واجب؛ مانند: خمس، زکات، کفّارات، فدیه و نفقه (برعهده مرد).
۲٫ انفاق مستحبّ؛ مانند: کمک به مستمندان، یتیمان و هدیه به دوستان.
۳٫ انفاق حرام؛ مانند: انفاق با مال غصبى یا در راه گناه.
۴٫ انفاق مکروه؛ مانند: انفاق به دیگران با وجود مستحقّ در خویشاوندان.
۵٫ انفاق مباح؛ مانند: انفاق به دیگران براى توسعه زندگى؛ زیرا انفاق براى رفع فقر، واجب یا مستحبّ است.
انفاق بهترین
لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ …(آلعمران، ۹۲)
هرگز به نیکى دست نمىیابید، مگر آنکه از آنچه دوست دارید، (در راه خدا) انفاق کنید.. .
کلمهى «بِرّ» به خیر وبرکت گسترده، وزمینى که براى کشت و زراعت و یا سکونت مهیّاست، گفته مىشود وبا توجّه به اشتقاق لغوى «برّ» که به معناى توسعه در خیر است؛ در قرآن، ایمان و عمل صالح و جهاد و نماز و وفاى به عهد، از نمونههاى بِرّ معرفى شدهاند.
همگان توصیه شدهاند که در انجام «برّ» همدیگر را یارى کنند. «تَعاونوا علَى البِرّ» و راه رسیدن به این گوهر گرانبها، در آیه فوق است.
نمونههایى از انفاق مؤمنان
۱٫ ابوطلحه انصارى، بیشترین درختان خرما را در مدینه داشت و باغی زیبا و عالی با درآمد کلانى داشت. این باغ که روبروى مسجد پیامبر۹ واقع شده بود، چشمه آب زلالى داشت. رسولخدا۹ گاه و بىگاه وارد آن باغ مىشد و از چشمه آن مىنوشید. وقتى آیه¬ی «لن تَنالوا البِرَّ حتّى…» نازل شد، او خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: محبوبترین چیزها نزد من این باغ است، مىخواهم آن را در راه خدا انفاق کنم. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: تجارت خوبى است، آفرین بر تو، ولى پیشنهاد من آن است که این باغ را به فقراى فامیل و بستگان خویش دهى. او قبول کرد وباغ را بین آنان تقسیم نمود.
۲٫ وقتى فاطمه زهرا۳ را در شب عروسى به خانه شوهر مىبردند، فقیرى از حضرت پوشش و پیراهنی کهنه درخواست کرد. آن حضرت به یاد آیه «لَن تَنالوا البِرّ…»، پیراهن عروسیش را عوض کرد و آن را به او انفاق کرد.
۳٫ مهمانى بر ابوذر وارد شد، ابوذر گفت: چون گرفتارم، شما خودتان یکى از شتران مرا نحر کرده (بکشید) و غذا تهیه کنید. آنها شتر لاغرى را انتخاب کردند. ابوذر ناراحت شد و پرسید: چرا شتر فربه و چاق را نیاوردید؟ گفتند: آن را براى نیاز آینده تو گذاشتیم. ابوذر فرمود: روز نیاز من، روز قبر من است.
دست فقیر، دست خدا
امام صادق۷ فرمود: صدقه در دست فقیر قرار نمىگیرد، مگر آنکه در دست خدا قرار گیرد. آنگاه آیه ۲۱۵ سوره بقره « أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُدُ الصَّدَقَاتِ» را تلاوت فرمود.
بنابراین حا که گیرندهى صدقات خداوند است، پس با دلگرمى به نیازمندان انفاق کنیم و ببخشیم و بهترین جنس را با بهترین شیوه بپردازیم.
وقتى انفاق مال در راه خدا، قابلیّت رشد تا هفتصد برابر و بیشتر را دارد، دادن خون و جان، در راه خدا چگونه است؟
شهادت، انفاق جان
وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِى سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آلعمران، ۱۶۹)
و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدهاند، مردگانند؛ بلکه زندگانى هستند که نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
ما بر این مبنا که شهیدان را زنده مىداند، به شهداى اسلام و خصوصاً شهداى کربلا سلام کرده، با آنان حرف مىزنیم و توسل مىجوییم.
اکنون چند نکته¬ای پیرامون شهید و شهادت بیان می¬گردد:
۱٫ در روایات آمده است که شهید، هفت ویژگى اعطایى از جانب خداوند دارد: اوّلین قطرهى خونش، موجب آمرزش گناهانش مىگردد. سر در دامن حورالعین مىنهد. به لباسهاى بهشتى آراسته مىگردد. معطّر به خوش بوترین عطرها مىشود. جایگاه خود را در بهشت مشاهده مىکند. اجازهى سیر و گردش در تمام بهشت به او داده مىشود. پردهها کنار رفته و به وجه خدا نظاره مىکند.
۲٫ در روایت آمده است: بالاتر از هر نیکى، نیکوترى هست، مگر شهادت که هرگاه شخصى شهید شود، بالاتر از آن خیرى متصوّر نیست.
۳٫ در روز قیامت، شهید مقام شفاعت دارد.
۴٫ مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت مى شوند و قبل از همه به بهشت مىروند و در بهشت هم جایگاه مخصوصى دارند.
۵٫ حضرت على۷ با داشتن دهها فضیلت اختصاصى، تنها وقتى که در آستانهى شهادت قرار گرفت فرمود: «فُزتُ و ربّ الکعبه» او اوّل کسى بود که ایمان آورد، جاى پیامبر خوابید، برادر پیامبر شد، تنها خانهى او به مسجد پیامبر درب داشت، پدر امامان و همسر زهراعلیها السلام بود. بتشکن بود، ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد. امّا در هیچ یک از موارد مذکور نفرمود: «فُزت» رستگار شدم.
۶٫ حضرت على۷ مىفرمود: قسم به خدایى که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، تحمّل هزار ضربه شمشیر در راه خدا، آسانتر از مرگ در رختخواب است.
بهترین کار
خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَکمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکمْ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ (تغابن، ۳)
آسمانها و زمین را به حق آفرید و شما را (در رحم مادر) صورتگرى کرد و صورت شما را نیکو قرار داد و بازگشت (همه) به سوى اوست.
تمام کارهاى خداوند بهترین است:
۱- آفرینش او بهترین است: «فتبارک اللّه احسن الخالقین»
۲- کتاب او قرآن، بهترین است: «نزّل احسن الحدیث»
۳- قصههاى او بهترین است: «احسن القصص»
۴- نامهاى او بهترین است: «وللّه الاسماء الحسنى»
۵ – پاداشهاى او بهترین است: «فله جزاء الحسنى»
۶- وعدههاى او بهترین وعدههاست: «وعداللّه الحسنى»
۷- حکم او بهترین حکمها است: «و من احسن من اللّه حکماً»
خداوند نیز از ما خواسته در تمام کارها، بهترین را انتخاب کنیم. مثلاً:
۱٫ در گفتار، بهترین سخن را بگوئیم: «یقولوا الّتى هى احسن»
۲٫ در عمل، بهترین را انجام دهیم: «احسن عملاً»
۳٫ در برخورد، بهترین رفتار را داشته باشیم: «ادفع باللتى هى احسن»
۴٫ در مجادله و گفتگو، بهترین شیوه را انتخاب کنیم: «جادلهم بالتى هى احسن»
۵٫ در سپاسگزارى وتشکر، بهترین روش را داشته باشیم: «فحیّوا باحسن»
۶٫ در میان شنیدهها بهترین را انتخاب و عمل کنیم: «یستمعون القول فیتبعون احسنه»
۷٫ در تصرّف در مال یتیم، با بهترین شیوه عمل کنیم: «لا تقربوا مال الیتیم الاّ باللتى هى احسن»
۸٫ در انگیزه، با بهترین نیت که اخلاص و قصد قربت است، عمل خود را رنگى الهى دهیم: «و من احسن من اللّه صبغه»
مسجد
اهمیت مسجد
وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلهِ فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللهِ أَحَداً (جنّ، ۱۸)
و اینکه مساجد براى خداوند است، پس (در آنها) با خداوند احدى را نخوانید.
۱- اول بناى روى کره زمین، مسجد بوده است. «انّ اول بیت وضع للناس للذى ببکه مبارکا»
۲- جایگاه مسجد باید از قداستى خاص برخوردار باشد. چنانکه مؤمنان گفتند: بر مزار اصحاب کهف که به خاطر حفظ ایمان خود از رفاه و آسایش شهر و شهرنشینى گذشتند و به بیابان و غار پناه بردند، مسجدى بنا مىکنیم: «لنتّخذن علیهم مسجداً»
۳- اولین کار پیامبر در مدینه پس از هجرت، ساختن مسجد بود. «لمسجد اسّس على التقوى من اوّل یوم»
۴- بیش از ده مرتبه نام مسجدالحرام در قرآن آمده است.
۵ – خداوند، مسجد را خانه خود دانسته و برترین مردم، یعنى ابراهیم و اسماعیل، دو پیامبر بزرگ را خادم آن قرار داده است. «طهّرا بیتى»
۶- براى حضور در مسجد، سفارش زینت و زیبایی شده است. «خذوا زینتکم عند کلّ مسجد»
۷- اگر ساخت مسجد بر اساس تقوى نباشد و مسجد، عامل و پایگاه تفرقه میان مسلمانان گردد، باید خراب شود. «مسجداً ضرارا»
۸ – قداست مسجد تا آنجاست که هر کسى حق ساخت و تعمیر مسجد را ندارد. «ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد اللّه» و این امر، مخصوص مؤمنین متقى و شجاعى است که جز از خدا از هیچ کس دیگرى نترسند. «انما یعمر مساجد اللّه من آمن باللّه… ولم یخش الاّ اللّه»
۹- مسجد و سایر مراکز عبادت ادیان الهی مانند یهود و نصارى (دیرها و صومعهها و معابد) به قدرى ارزش دارد که براى حفظ آنها، باید خون داد. «…لهدّمت صوامع و بیع و صلوات» اگر خداوند از طریق افرادى شجاع و انقلابى مانع نااهلان نشود، تمام مراکز عبادى ادیان نابود مى¬شوند.
۱۰- مسجد و حضور در آن آداب و شرایطی دارد از جمله این که با صداى بلند در آن گفتگو نشود، سخنان باطل مطرح نشود، درباره خرید و فروش صحبتى نشود و از مطالب لغو دورى گردد.
۱۱- براى هر گامى که به سوى مسجد برداشته شود، پاداشی است.
۱۲- نشستن در مسجد به انتظار نماز، پاداش دارد.
۱۳- مسجدى که در آن نماز خوانده نشود، نزد خدا شکایت مىکند.
۱۴- نماز همسایه مسجد اگر نمازش را در مسجد نخواند، ارزشى ندارد.
۱۵- خداوند به خاطر اهل مسجد، عذاب را از دیگران برطرف مىکند.
در احادیث براى کسانى که به مسجد رفت و آمد مىکنند، بهرههاى فراوان ذکر شده است، از جمله: پیدا کردن دوست و برادر دینى، آگاهىهاى مفید، ارشاد و دورى از گناه، برخوردار شدن از نعمت و رحمت الهى. رسول خدا۹فرمود: همین که دیدید کسى به مسجد رفت و آمد مىکند، به ایمان او گواهى دهید.
تعمیر و آبادانی مسجد
إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وأَقَامَ الصَّلاهَ وَ آتَى الزَّکاهَ وَلَمْ یَخْشَ إِلَّا اللهَ فَعَسَى أُوْلَئِک أَن یَکونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ (توبه، ۱۸)
(عبادتگاه و) مساجد خدا را تنها کسانى باید آباد کنند که به خدا و روز قیامت ایمان دارند و نماز را به پا داشته و زکات مىپردازند و جز از خدا نمىترسند. امید است که آنان از رهیافتگان باشند.
مسجد، پایگاه مهّم عبادى و اجتماعى مسلمانان است. بنابراین، هم متولّیان آن باید صالح و پاک باشند و هم برنامههایش سازنده و تربیت کننده، هم بودجهاش مشروع و حلال باشد و هم مسجدیان اهل تقوا و با خدا و مورد تکریم. وگرنه اگر سازندگان مساجد، جبّاران و سلاطین باشند و پیشنمازان، افراد بىسواد و ترسو و خادمان نیز وارفتگان بىحال، طبعاً مساجد از هدف اصلى خود که آبادى معنوى است، دور خواهند ماند.
به گفتهى مرحوم فیض کاشانى در تفسیر صافى، تعمیر مسجد شامل مرمّت، نظافت و فرش کردن، روشنایى، تدریس و تبلیغ مىشود.
زینت و مسجد
یَا بَنِى آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکمْ عِندَ کلِّ مَسْجِدٍ وَکلُواْ وَاشْرَبُواْ وَ لَاتُسْرِفُواْ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (اعراف، ۳۱)
اى فرزندان آدم! نزد هر مسجد (به هنگام نماز، لباس و) زینتهاى خود را برگیرید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، همانا خداوند اسرافکاران را دوست ندارد.
شاید بتوان گفت: آنچه در قرآن با خطابِ «یا بنى آدم» بیان مىشود، مربوط به تمام انسانها و همهى ادیان و از مشترکات آنان است.
قرآن به مال و فرزند، «زینت» گفته است، «المال و البنون زینه الحیاه الدّنیا»، بنابراین ممکن است آیه بیانگر این باشد که مال و فرزند خود را هنگام رفتن به مسجد همراه داشته باشید، تا با مال، به حل مشکلات اقتصادى مسلمین بپردازید و با حضور فرزند در مساجد و جماعات، مشکلات تربیتى نسل آینده را حل کنید.
در روایات، امامجماعتِ عادل، آراستگى ظاهر، عطر زدن ولباس زیبا پوشیدن به هنگام نماز، بلند کردن دستان به هنگام رکوع و سجود در نماز، شرکت در نماز عید و نماز جمعه، از جمله مصادیق زینت شمرده شدهاند.
امام مجتبى۷ به هنگام نماز وحضور در مسجد، بهترین لباس خود را مىپوشید و مىفرمود: «انّ اللّه جمیل یحبّ الجمال فاتجمّل لربّى»، خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد، و من لباس زیباى خود را براى پروردگارم مىپوشم وآنگاه این آیه را تلاوت مىفرمود.
خداوند زیبایى و زینت را دوست دارد و گرنه به آن امر نمىفرمود، «خذوا زینتکم» چنانکه اسلام، آیین فطرى است و انسان نیز فطرتاً از زینت لذّت مىبرد.
با زینت به مسجد رفتن، احترامى است به بندگان خدا، به عبادت خدا و همچنین سبب ایجاد جاذبه و ترغیب عملى دیگران به آمدن در آنجاست.
گرچه استفاده از زینت و طعام، امرى فطرى و طبیعى است، ولى در شرایط خاص مانند وجود نیازمندان و محرومان، باید با آنان همدردى کرد. لذا در تاریخ مىخوانیم که نوع لباس امام صادق۷ که مردم در رفاه نسبى به سر مىبردند با لباس امام علىعلیه السلام که مردم فقیر و ندار بودند، متفاوت بود، چون شرایط اجتماعى هر کدام فرق داشت.
با کمى دقّت و تأمّل در آیه مىتوان نکتهها و پیامهایى را استفاده کرد، از جمله:
۱٫ مسجد که پایگاه مسلمانان است، باید آراسته، زیبا و با جاذبه باشد. «خذوا زینتکم عند کلّ مسجد»
۲٫ بهترین وزیباترین لباس، براى بهترین مکان است.«خذوا زینتکم عندکلّ مسجد»
۳٫ اسلام، هم به باطن نماز توجّه دارد، «فى صلاتهم خاشعون»، هم به ظاهر آن. «زینتکم عند کلّ مسجد» آرى، در اسلام، ظاهر و باطن، دنیا و آخرت بهم آمیخته است.
۴٫ زینت، اگر چه در نماز فردى هم ارزش است، اما در اجتماع و مسجد، حساب ویژهاى دارد. «عند کلّ مسجد»
۵٫ اوّل نماز، آنگاه غذا. «عند کلّ مسجد و کلوا و اشربوا» اوّل توجّه به روح و معنویّت، آنگاه توجّه به جسم.
آداب اجتماعی
آیین دوست یابى
وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً . یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِیلاً . لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّکرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِى وَکانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً
و روزى که ستمکار (مشرک) دو دست خود را (از حسرت) به دندانمىگزد و مىگوید: اى کاش با پیامبر همراه مىشدم. اى واى بر من! کاش فلانى را دوست خود نمىگرفتم. رفیق من بعد از آن که حقّ از طرف خدا براى من آمد، مرا گمراه ساخت. و شیطان هنگام امید، انسان را رها مىکند. (فرقان، ۲۷-۲۹)
اسلام براى دوستى و انتخاب دوست، راههاى شناخت دوست، مرزهاى دوستى، آداب معاشرت و حقوق دوست،سفارشهاى زیادى دارد و دوستى با افرادى را تشویق و از دوستى با افرادى نهى کرده است. از جمله:
* اگر در شناخت کسى به تردید افتادید، به دوستانش بنگرید که چه افرادى هستند. «فانظروا الى خُلَطائه»
* تنهایى، از رفیق بد بهتر است.
* از پیامبرصلى الله علیه وآله پرسیدند: بهترین دوست کیست؟ فرمود: کسىکه دیدارش شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش به علم شما بیفزاید و کردارش یاد قیامت را در شما زنده کند.
* حضرت علىعلیه السلام فرمود: هنگامى که قدرتت از بین رفت، رفقاى واقعى تو از دشمنان شناخته مىشوند.
* حضرت علىعلیه السلام فرمود: رفیق خوب، بهترین فامیل است.
* در حدیث آمده است: دوستت را در مورد غضب، پول و مسافرت آزمایش کن. اگر در این آزمایشها موفّق شد، دوست خوبى است.
تا توانى مىگریـز از یـار بـد یـار بـد بدتر بـود از مـار بـد
مار بد تنها تو را بر جان زند یار بد بر جان و بر ایمان زند
اخوّت و برادرى
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُواْ بَیْنَ أَخَوَیْکمْ وَاتَّقُواْ اللهَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ (حجرات، ۱۰)
همانا مؤمنان با یکدیگر برادرند، پس میان برادران خود، (در صورت اختلاف و نزاع) صلح و آشتى برقرار کنید و از خدا پروا کنید تا مورد رحمت قرار گیرید.
از امتیازات اسلام آن است که اصلاحات را از ریشه شروع مىکند. مثلاً در این آیه مىفرماید: براى اصلاح رفتار فرد و جامعه باید مبناى فکرى و اعتقادى آنان را اصلاح کرد. همه مؤمنین با یکدیگر برادرند، اکنون که همه برادر هستید، قهر و جدال چرا؟
طرح برادرى واُخوّت وبکارگیرى این واژه، از ابتکارات اسلام است.
در صدر اسلام پیامبرصلى الله علیه وآله به همراه هفتصد و چهل نفر در منطقهى «نخیله» حضور داشتند که جبرئیل نازل شد و فرمود: خداوند میان فرشتگان عقد برادرى بسته است، حضرت نیز میان اصحابش عقد اُخوّت بست و هر کس با کسى برادر مىشد. مثلاً: ابوبکر با عمر، سلمان با ابوذر، طلحه با زبیر، مقداد با عمّار، عایشه با حفصه، امّسلمه با صفیّه و شخص پیامبر۹ با على۷ عقد اخوّت بستند.
رابطهى اُخوّت، اختصاص به مردان ندارد، بلکه این تعبیر در مورد زنان نیز بکار رفته است. «وان کانوا اِخوَه رجالاً و نساءً»
آنچه مهمتر از گرفتن برادر است، حفظ برادرى است. در روایات از کسانىکه برادران دینى خود را رها مىکنند به شدّت انتقاد شده و سفارش شده است که اگر برادران از تو فاصله گرفتند، تو با آنان رفت و آمد داشته باش. «صِلْ مَن قَطعک»
امام صادقعلیه السلام فرمود: «مؤمن برادر مؤمن است، مانند یک جسد که اگر بخشى از آن بیمار گردد، همهى بدن ناراحت است».
حقوق برادرى
رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد که هر یک باید آن حقوق را ادا کنند، از جمله:
۱٫ عفو و مهربانى به او. ۲٫ پنهان کردن اسرار او. ۳٫ جبران اشتباهات او. ۴٫ قبول عذر او. ۵٫ دفاع در برابر بدخواهان او. ۶٫ خیرخواهى نسبت به او. ۷٫ عمل به وعدههایى که به او داده. ۸٫ عیادت به هنگام بیمارى او. ۹٫ تشییع جنازه او. ۱۰٫ پذیرفتن دعوت و هدیهى او. ۱۱٫ جزا دادن به هدایاى او. ۱۲٫ تشکر از خدمات او. ۱۳٫ کوشش در یارى رسانى به او. ۱۴٫ حفظ ناموس او. ۱۵٫ برآوردن حاجت او. ۱۶٫ واسطهگرى براى حل مشکلاتش. ۱۷٫ گمشدهاش را راهنمائى کند. ۱۸٫ به عطسه او تهنیت گوید. ۱۹٫ سلامش را پاسخ دهد. ۲۰٫ به سخن وگفتهى او احترام گذارد. ۲۱٫ هدیهى او را خوب تهیه کند. ۲۲٫ سوگندش را بپذیرد. ۲۳٫ دوست او را دوست بدارد وبا او دشمنى نکند. ۲۴٫ او را در حوادث تنها نگذارد. ۲۵٫ هر چه را براى خود مىخواهد براى او نیز بخواهد و…»
صلح و آشتى
اسلام به صلح و صفا و زندگى مسالمتآمیز و شیرین توجه دارد، از نعمتهاى الهى که در قرآن مطرح است، اُلفت میان دلهاى مسلمانان است. چنانکه خداوند خطاب به مسلمانان مىفرماید: «کنتم اَعداء فَاَلّفَ بین قلوبکم» به یاد آورید که شما قبل از اسلام با یکدیگر دشمن بودید، خداوند میان دلهاى شما الفت برقرار کرد.
اصلاح و آشتى دادن، سبب دریافت بخشودگى و رحمت از جانب خدا شمرده شده است. «ان تُصلحوا و تتّقوا فانّ اللَّه کان غفوراً رحیماً» و هر کس واسطهگرى خوبى میان مسلمین انجام دهد، پاداشِ در شأن دریافت خواهد کرد. «مَن یَشفَع شَفاعهً حَسنه یَکن لَه نَصیبٌ منها»
اسلام براى اصلاح میان مردم، احکام ویژهاى قرار داده است، از جمله:
۱٫ دروغ که از گناهان کبیره است، اگر براى آشتى واصلاح گفته شود، جرم و گناهى ندارد. «لا کذبَ على المُصلِح»
۲٫ نجوا و درگوشى سخن گفتن که از اعمال شیطان و مورد نهى است، اگر براى اصلاح و آشتى دادن باشد، منعى ندارد. «لا خَیرَ فى کثیر مِن نَجواهم الاّ مَن اَمر بِصدَقهٍ او مَعروفٍ او اِصلاح بین النّاس»
۳٫ با اینکه عمل به سوگند، واجب و شکستن آن حرام است؛ امّا اگر کسى سوگند یاد کند که دست به اصلاح و آشتى دادن میان دو نفر نزند، اسلام شکستن این سوگند را مجاز مىداند. «ولاتجعلوا اللَّه عُرضَه لایمانکم ان…تصلحوا بین الناس»
۴٫ با اینکه عمل به وصیّت، واجب و ترک آن حرام است؛ امّا اگر عمل به وصیّت، میان افرادى فتنه و کدورت مىآورد، اسلام اجازه مىدهد که وصیّت ترک شود تا میان مردم صلح و صفا حاکم باشد. «فَمَن خافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً اَو اِثماً فَأصلح بینهم فلا اِثمَ علیه»
ارتباط و پیوندهاى دینی
در آیه ۲۱ سوره رعد، یکی از نشانه¬های خردمندان، ارتباط و پیوند با چیزهایی است که خداوند به ارتباط با آنان امر کرده، می¬باشد. «وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللهُ بِهِ أَن یُوصَلَ» در روایات آمده است آنچه را که خداوند به وصل آن فرمان داده، صلهى رحم، یعنى حفظ پیوندهاى خانوادگى و همچنین حفظ پیوندهاى مکتبى یعنى ارتباط دائم و عمیق با رهبران آسمانى و پیروى از خط ولایت است.
ارتباطاتى که خدا به آن امر کرده، متنوّع و فراوان است، از جمله:
۱٫ ارتباط فرهنگى با دانشمندان. «فسئلوا أهل الذکر ان کنتم لاتعلمون»
۲٫ ارتباط اجتماعى با مردم. «اصبروا و صابروا و رابطوا»
۳٫ ارتباط عاطفى با والدین. «و بالوالدین احساناً»
۴٫ ارتباط مالى با نیازمندان. «من ذا الّذى یقرض اللَّه قرضاً حسناً»
۵٫ ارتباط فکرى در اداره جامعه. «و شاورهم فىالامر»
۶٫ ارتباط سیاسى با ولایت. «و اطیعوا الرّسول و أولى الامر منکم»
۷٫ ارتباط همه جانبه با مؤمنان. «انّما المؤمنون اخوه»
۸٫ ارتباط معنوى با اولیاى خدا. «لقدکان لکم فى رسول اللَّه أُسوه حسنه»
خانواده
مسئولیت در برابر ازدواج جوانان
وَ أَنکحُواْ الْأَیَامَى مِنکمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکمْ وَإِمَآئِکمْ إِن یَکونُواْ فُقَرَآءَ یُغْنِهِمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (نور، ۳۲)
پسران و دختران بىهمسر وغلامان وکنیزان شایسته خود را همسر دهید. (و از فقر نترسید که) اگر تنگدست باشند، خدا از فضل خود بىنیازشان مىگرداند. خداوند، گشایشگر داناست.
«اَیامى» جمع «أیّم»، بر وزن «قَیّم»، یعنى کسى که همسر ندارد، خواه مرد باشد یا زن، باکره باشد یا بیوه.
ازدواج در اسلام، امرى مقدّس و مورد تأکید بوده و خانواده و جامعه، مسئول ازدواج افراد بىهمسر هستند و لازم نیست خواستگارى، از طرف خاصّى باشد و هر یک از طرفین ازدواج مىتوانند پیشقدم شوند. البته خداوند، تأمین زندگى عروس و داماد را وعده داده و ازدواج را وسیله وسعت و برکت زندگى قرار داده است.
اسلام ازدواج را امرى مقدس مىداند، بر خلاف مسیحیت که مجرد بودن را ارزش مىداند و لذا پاپ و روحانیون مسیحى نباید ازدواج کنند.
در روایات مىخوانیم: ازدواج سبب حفظ نیمى از دین است. دو رکعت نماز کسى که همسر دارد از هفتاد رکعت نماز افراد غیر متأهّل بهتر است. خواب افراد متأهّل از روزهى بیداران غیر متأهّل بهتر است.
بر خلاف کسانى که ازدواج را عامل فقر مىپندارند، رسولخدا۹ فرمودند: ازدواج روزى را بیشتر مىکند. امام صادق۷ نیز فرمود: توسعه زندگى، در سایه ازدواج است. همچنین فرمودند: کسى که از ترس تنگدستى ازدواج را ترک کند، از ما نیست و به خدا سوءظن برده است.
ازدواج وسیلهى آرامش است. در ازدواج فامیلها به هم نزدیک شده و دلها مهربان مىشود و زمینهى تربیت نسل پاک و روحیه تعاون فراهم مىشود.
پدر و مادرى که با داشتن امکانات، فرزندشان را همسر نمىدهند، اگر فرزند مرتکب گناه شود، والدین در گناه او شریک هستند.
در روایات مىخوانیم: براى ازدواج عجله کنید و دخترى که وقت ازدواج او فرا رسیده، مثل میوهاى رسیده است که اگر از درخت جدا نشود فاسد مىشود.
بهترین واسطهگرىها، شفاعت و واسطهگرى در امر ازدواج است. چنانکه در روایت آمده است: کسى که دیگرى را داماد یا عروس کند، در سایهى عرش خداست.
در روایات مىخوانیم: کسى که براى ازدواجِ برادران دینى خود اقدامى کند، در روز قیامت مورد لطف خاص خداوند قرار مىگیرد.
البته در آیه بعد خداوند می¬فرماید: «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» و کسانى که (وسیلهى) ازدواج نمىیابند، پاکدامنى و عفت پیشه کنند، تا آن که خداوند از کرم خویش، آنان را بىنیاز نماید.
آری در حفظ عفّت و پاکدامنى عمومى، هم باید جوانان خود را حفظ کنند، «و لیَستَعفف»، هم خانواده و حکومت قیام کند «واَنکحوا الاَیامى»، و هم ثروتمندان جامعه به پاخیزند. «و آتوهم من مال اللّه»
البته در انتخاب همسر احساسات غلبه نکند. عجله نکنید و پس از فکر و مشورت و گفتگو اقدام کنید. بخش زیادى از اختلافات خانوادگى ریشهاش عدم دقت در انتخاب همسر است. همسر شریک زندگى است و تاثیرش تا پایان عمر و تا قیامت هست. معمولا ازدواجهاى سطحى که با یک برخورد و آشنایى در اتوبوس و یا پارک صورت مىگیرد عاقبت خوبى ندارد.
انواع خانواده در قرآن
در قرآن چهار نوع خانواده مطرح شده است:
۱- زن و شوهرى که همفکر و همگام در کار خیر هستند. (همچون حضرت على و حضرت زهرا۸که نمونه هم فکرى و همکارى آنان در سوره دهر در چند آیه پى در پى آمده است که غذاى افطار خود را در سه شب به هنگام افطار، به مسکین و یتیم و اسیر دادند) «یطعمون الطعام»
۲- زن و شوهرى که در خباثت همفکر و همگام هستند. (ابولهب و همسرش) «تبّت یدا ابى لهب… وامرأته حمّاله الحطب» (ابولهب با اینکه عموى پیامبر بود، کارشکنى کرد و همسرش با ریختن هیزم در جلوى پیامبر، آن حضرت را اذیت و آزار مىداد.)
۳- خانوادهاى که مرد خوب، امّا زن بد است. (زن حضرت لوط و همسر حضرت نوح) «کانتا تحت عبدین… فخانتاهما»
۴- خانوادهاى که مرد بد، امّا همسر خوب است. (زن فرعون) «وَضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»
مسئولیت در برابر خانواده
در آیات متعدّدى از قرآن به رسالت انسان در برابر خانوادهاش اشاره شده، از جمله:
– «قوا انفسکم و اهلیکم ناراً»؛ خود و خانواده¬تان را از آتش دوزخ حفظ کنید.
– «و أمر اهلک بالصلاوه و اصطبر علیها»؛ اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن پایدارى کن.
– «و انذر عشیرتک الاقربین»؛ نزدیکترین بستگانت را هشدار ده.
– «یا بنىّ اقم الصلاه و أمر بالمعروف»؛ فرزندم! نماز به پا دار و امر به معروف کن.
– «انّا کنّا فى اهلنا مشفقین»؛ مردان خدا در مورد خانواده دغدغه دارند و بىتفاوت نیستند.
– «و کان یأمر اهله بالصلاه» پیامبر، همواره خانوادهاش را به نماز سفارش مىکرد.
در روایات نیز توجّه بسیارى به این موضوع شده است، مانند:
– پیامبر اکرم۹ فرمود: همه شما نسبت به زیر دست خود مسئولید؛ مرد، مسئول خانوادهاش، و زن مسئول شوهر و فرزندش است.
– حضرت على۷ مىفرماید: «علّموا انفسکم و اهلیکم الخیر و ادّبوهم» ، به خود و خانوادهتان خیر بیاموزید و آنان را ادب کنید.
عید رستگاران
رستگاران در قرآن
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ . الَّذِینَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ
قطعاً مؤمنان رستگار شدند. همان کسانى که در نمازشان خشوع دارند. (مؤمنون، ۱ – ۲)
در قرآن افراد و گروههایى رستگار و پیروز معرّفى شدهاند:
۱٫ عابدان. «واعبدوا ربّکم وافعلوا الخیر لعلّکم تفلحون»پروردگارتان را پرستش کنید، شاید رستگار شوید.
۲٫ آنان که اعمالشان ارزشمند وسنگین است. «فَمَن ثَقُلت مَوازینه فاولئک هم المفلِحون»
۳٫ دورى کنندگان از بخل. «و مَن یُوقَ شُحَّ نفسه فاولئک هم المفلِحون»
۴٫ حزب اللّه. «اَلا اِنّ حزب اللّه هم المفلِحون» حزب خدا رستگارند.
۵٫ اهل ذکرکثیر. «واذکروا اللّه کثیرا لعلّکمتفلحون» خدارا بسیار یادکنید تا رستگار شوید.
۶٫ تقوا پیشگان. «فاتّقوا اللّه یا اولى الالباب لعلّکم تُفلِحون» اى خردمندان! تقوا پیشه کنید تا رستگار شوید.
۷٫ مجاهدان. «و جاهدوا فى سَبیله لعلّکم تُفلحون» در راه خدا جهاد کنید تا رستگار شوید.
۸٫ توبه کنندگان. «تُوبوا الى اللّه جمیعاً ایّها المؤمنون لعلّکم تُفلحون» اى اهل ایمان! همگى توبه کنید تا رستگار شوید.
عید فطرجایزه الهی
امام باقر علیه السلام مىفرماید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هرگاه روز اوّل ماه شوال (عید فطر) فرا مىرسد، یک منادى از سوى خداوند ندا مىدهد: «ایُّها المُؤمنونَ! اغْدُوا الى جَوائِزِکم»! بشتابید به سوى جایزه هایتان. آنگاه، امام رو به جابر کرده، فرمود: اى جابر! جوایز خدا، مثل جایزههاى این پادشاهان نیست! … امروز، روز جایزههاست!
امام مجتبى علیه السلام روز عید فطر، به عدهّاى برخورد که به خنده و بازى مشغول بودند، به همراهان خویش فرمود: خداوند، رمضان را، میدانى براى مسابقه و دستیابى به رحمت و رضوان خویش قرار داده بود، که عدّهاى پیش تاخته و بردند، عدّهاى هم عقب مانده و باختند. شگفت از آنکه در این روز پاداش، به خنده و بازى مشغول است …
امام رضا علیه السلام مىفرماید: خداوند، روز فطر را بدین سبب «عید» قرار داد، تا مسلمانان، مجمعى داشته باشند که در آن روز، جمع شوند و در برابر خداوند، بخاطر منّتها و نعمت هایش، به تمجید و تعظیم بپردازند، پس آن روز، روز عید و تجمّع و زکات و رغبت و نیایش است.
در این حدیث شریف، فلسفه این عید و نماز عید را در محورهاى زیر، بیان کرده است:
۱٫ اجتماع و گردهمایى
۲٫ زکات و رسیدگى به فقرا
۳٫ رغبت و گرایش به خدا
۴٫ تضرّع و نالیدن به درگاه پروردگار
یادی از قیامت
از آثار تربیتى و سازنده نماز عید فطر، آن است که در آن اجتماع و حضور نیازمندانه، در مصلاى بى¬سقف، انسان به یاد خدا و قیامت و نیازمندى خویش به رحمت الهى مىافتد و صحنه قیامت در نظرها مجسّم مىشود. در روایت است که على۷ در خطبهاى که روز عید فطری خواند، خطاب به مردم فرمود: اى مردم!
این روز شما، روزى است که نیکان، پاداش مىگیرند. در این روز، بدکاران، زیان مىکنند. این روز، شبیهترین روز به قیامت شماست.
با بیرون آمدنتان از خانهها به مصلا، بیرون آمدنتان از قبرها را به یاد آورید. با توقف خود در مصلا و انتظار نماز، توقّف در حضور خدا را در قیامت به خاطر آورید. و با بازگشت خود به خانهها، بازگشتتان را به خانههاى خود در بهشت یا جهنم به یاد آورید.
در قنوت نماز عید و دعاى «اللهم اهل الکبریاء و العظمه …»، خدا را به عظمت، جبروت عفو و رحمت و بخشش مىشناسیم و یاد مىکنیم و از او، به حق و منزلت این روز بزرگ، که عید مسلمانان و مایه شرافت و افتخار پیامبر و خاندان اوست، درخواست مىکنیم که بر «محمد و آل او» درود فرستد و ما را از خیرها و برکات خویش بهرهمند سازد.
جملهاى که در این دعا آمده، جامعترین درخواستى است که مىتوان از خدا طلبید. از پروردگار مىخواهیم که:
خدایا، در هر خیرى که محمد و آل محمد را در این روز، وارد ساختى، مرا نیز داخل گردان و از هر بدى که محمد و آل محمد را در این روز، بیرون ساختى، مرا نیز خارج گردان.
خدایا … من از تو بهترین چیزها را مىطلبم که بندگان صالح تو، از تو خواستهاند و به تو پناه مىبرم از هر بدى که بندگانِ مخلصت، از آن به تو پناهنده شدهاند!
یادی از گذشتگان
از سنت¬های خوبی در این روز که میان مسلمانان شایع است، حضور بر مزار مردگان و یادبود و تجلیل از آنان است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «زُرِ القُبُورَ تُذَکّرُ بِهَا الآخرِهَ» به قبرستان و زیارت اهل قبور بروید تا یاد آخرت در شما زنده شود.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که در هر جمعه به زیارت قبر پدر ومادرش یا یکى از آنان برود، هم گناهش بخشیده مىشود و هم نزد خداوند فرزند نیکوکار به حساب مىآید.
همچنین مىخوانیم: دعا نزد قبر والدین مستجاب است.
امام رضا علیه السلام فرمود: اگر به هنگام زیارت قبر مؤمن هفت مرتبه سوره قدر خوانده شود، هم میّت و هم کسى که به زیارت او آمده مورد عفوّ و بخشش خداوند قرار مىگیرد.
و در روایات آمده است که مردگان از زیارت شما مطلّع شده و شاد مىشوند و به شما علاقمند و مأنوس مىشوند.
«والحمدلله رب العالمین»
اخبار مرتبط
سخنرانی منتشر نشده از امام موسی صدر درباره حضرت زهرا(س)
«فاطمه و نماز» عنوان سخنرانی امام موسی صدر است که به مناسبت ایام ماه جمادیبیشتر بخوانید

رهبر انقلاب اسلامی در دیدار صدها تن از زنان فرهیخته و فعال کشور:
زنان در اتفاقات اخیر در دهان دشمنان زدند/ غرب متجدد نسبت به مسئله زن جنایتبیشتر بخوانید