رمضان با قرآن(۲)/سی روز، سی درس / براساس تفسیر نور

  IMAGE633811162342183506

رمضان   با     قرآن/سی روز، سی درس / براساس تفسیر نور

حجّت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی

گردآوری و تدوین: علی محمد متوسلی

بســم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمدوآل محمد

مقدمه مؤلف

خواننده عزیز،

سلام علیکم

در آستانه رمضان هزار و سیصد و نود و دو، دوستان به فکر افتادند که برای مسابقات قرآنی ماه قرآن جزوه¬ای پر مطلب، روان، مورد نیاز همگان، کوتاه و مناسب با ماه رمضان از تفسیر نور استخراج و با کمی تغییر در اختیار قرار دهند.

در سی درس و بحث این جزوه، ترکیبی از کلمات قرآنی و تفسیری و نکاتی از روایات امامان معصوم برای سی روز رمضان تنظیم شده است. امید است این انتخاب و تنظیم و تلخیص گامی برای انس با قرآن و روایات و گامی برای صرفه¬جویی در وقت و عمر شریف شما باشد.

از خداوند متعال اخلاص و برکت و قبولی عبادات و تلاشها را در ماه رمضان و سایر ماه¬ها برای شما خواهانم و امیدوارم این سطرها و تلاشها مورد عنایت قرار گیرد و از همه شما نیز التماس دعا دارم.

محسن قرائتی

فهرست درسها

رمضان  ۷

روزه     ۱۱

تدبرّ در قرآن        ۱۴

امتیازات قرآن       ۱۸

دعا        ۲۲

اهمیت نماز          ۲۷

امر به معروف و نهى از منکر          ۳۰

تفسیر سوره حمد   ۳۴

نمازشب  ۳۹

دو واجب فراموش شده        ۴۱

پدر و مادر          ۴۵

شکر و سپاسگزاری           ۵۰

مأموران الهی       ۵۴

مقدّسات در اسلام  ۵۶

هجرت   ۶۰

تفسیر سوره قدر   ۶۴

مقدرّات   ۶۸

اهل بیت  ۷۱

مودّت اهلبیت        ۷۴

امامت و ولایت     ۷۸

امام زمان ۷         ۸۲

شفاعت   ۸۵

گناه و نافرمانی     ۸۸

توبه       ۹۲

معاد       ۹۵

انفاق      ۹۸

مسجد     ۱۰۲

آداب اجتماعی       ۱۰۶

خانواده   ۱۱۰

عید رستگاران      ۱۱۳

 رمضان

ماه مهمانی خدا‏

شَهْرُ رَمَضَانَ اَلَّذِى أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرآنُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى‏ وَالْفُرْقانِ فَمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیْضاً أَوْ عَلَى‏ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِن أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللهَ عَلَى‏ مَا هَدَاکُم وَ لَعَلَّکُم تَشْکُرُونَ (بقره، ۱۸۵)

 ماه رمضان، ماهى است که قرآن در آن نازل شده است. (و قرآن کتابى است که) هدایتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدایت ووسیله تشخیص حقّ از باطل است، پس هر کس از شما این ماه را دریابد، باید روزه بگیرد. و آنکس که بیمار یا در سفر باشد، روزهاى دیگرى را به همان تعداد روزه بگیرد. خداوند براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواهد (این قضاى روزه) براى آن است که شماره مقرّر روزها را تکمیل کنید و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، به بزرگى یاد کنید، باشد که شکرگزار گردید.

«رمضان» از ماده «رَمض» به معناى سوزاندن است؛ البتّه سوزاندنى که دود و خاکستر به همراه نداشته باشد. علت نامگذارى این ماه از آن روست که در ماه رمضان، گناهان انسان سوزانده و نابود مى‏شود.

ماه رمضان، ماه نزول قرآن و تنها ماهى است که نامش در قرآن آمده و شب قدر نیز در این ماه است. پیامبراکرم۹فرمودند: «تمام کتاب‏هاى آسمانى، در ماه رمضان نازل شده‏اند. ماه رمضان، بهترین ماه خدا است».  آن حضرت در جمعه آخر ماه شعبان، خطبه مفصّلى در عظمت ماه رمضان ایراد کرده‏اند که در بعضى از تفاسیر و کتب روایى آمده است. همچنین در صحیفه سجّادیه، امام سجّادعلیه السلام با دعایى به استقبال ماه رمضان رفته و در وداع آن ماه، مناجات جان سوزى دارند.

در رمضان، مؤمنان با «یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم الصّیام» به مهمانى خداوند دعوت شده‏اند، و این مهمانى ویژگى‏هایى دارد:

۱٫ میزبان، خداوند و مهمانان را شخصاً دعوت کرده است.

۲٫ وسیله‏ پذیرایى، شب قدر، نزول قرآن، فرود آمدن فرشتگان، استجابت دعا، لطافت روح، و دورى از دوزخ است.

۳٫ زمان پذیرایى، ماه رمضان است که به گفته‏ى روایات، اوّل آن رحمت، وسط آن مغفرت و آخر آن پاداش است.

۴٫ چگونگى پذیرایى شب قدر به گونه‏اى است که نیاز یک سال مهمانان تأمین مى‏شود و زمین با نزول فرشتگان در شب قدر مزیّن مى‏گردد.

۵٫ غذاى این ماه، غذاى روح است که براى رشد معنوى لازم است، نه غذاى جسم. لطف غذاى این مهمانى، آیات قرآن است که تلاوت یک آیه آن در ماه رمضان، همچون تلاوت تمام قرآن در ماه‏هاى دیگر است.

این مهمانى، هیچ‏گونه همخوانى وشباهتى با مهمانى‏هاى دنیوى ندارد؛ خداوندِ عالِم و غنى و خالق و باقى و عزیز و جلیل، میزبان انسان‏هاى جاهل و فقیر و فانى و مخلوق و ذلیل و محتاج مى‏شود.

در وسائل الشیعه  براى اخلاق روزه‏دار در ضمن روایت مفصّلى مى‏خوانیم: «روزه‏دار باید از دروغ، گناه، مجادله، حسادت، غیبت، مخالفت با حقّ، فحش و سرزنش و خشم، طعنه و ظلم و مردم آزارى، غفلت، معاشرت با فاسدان، سخن‏چینى و حرام‏خوارى، دورى کند و نسبت به نماز، صبر و صداقت داشته و به یاد قیامت توجّه خاصّ داشته باشد».

شرط حضور در این مهمانى، فقط تحمّل گرسنگى نیست. در حدیث مى‏خوانیم: «کسى که از اطاعت رهبران آسمانى سرباز زند و یا در مسائل شخصى و خانوادگى با همسرش بدرفتار و نامهربان باشد ویا از تأمین خواسته‏هاى مشروع او خوددارى کند و یا پدر ومادرش از او ناراضى باشند، روزه او قبول نیست وشرایط این ضیافت را به جاى نیاورده است».

ارزش رمضان، به نزول قرآن است. ارزش انسان‏ها نیز مى‏تواند به مقدارى باشد که قرآن در آنها نفوذ کرده باشد.

خطبه شعبانیه

 از حضرت على۷ نقل شده که رسول خدا۹ روز جمعه آخر ماه شعبان خطبه‏اى خواند و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود:

ای مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به شما رو کرده است، ماهى که بهترین ماه، روزهایش بهترین روزها و شب¬هایش بهترین شب¬ها و ساعاتش بهترین ساعات است. ماهى که  در آن به مهمانى خدا دعوت شده¬اید.  نفس¬هاى شما، ثواب تسبیح و خواب شما، عبادت است، اعمالتان در آن پذیرفته و دعایتان مستجاب است. خدا را خالصانه بخوانید که شما را براى روزه و خواندن قرآن موفق بدارد. بدبخت کسی است از آمرزش و مغفرت خدا در این ماه‏ محروم گردد.

با گرسنگى و تشنگى، گرسنگى و تشنگى روز قیامت را یاد کنید و بر فقرا و مساکین صدقه دهید و به بزرگان خود احترام گذارید و به خردسالان ترحم کنید و صله رحم کنید و زبان خود نگهدارید و از محرمات، چشم بپوشید و گوش ببندید. بر یتیمان مهر ورزید تا بر یتیمان شما مهر ورزند و از گناهانتان توبه کنید و در وقت نماز دست به دعا بردارید که بهترین ساعتی است که خداوند در آن نظر لطف به بندگان خود دارد و به دعا و مناجات آنها پاسخ دهد و فریاد آنها را لبیک گوید و درخواست و دعاى آنها را مستجاب کند.

ای مردم! شما در بند کردارتان هستید، با استغفار خود را رها سازید، بار سنگین گناهانتان را با سجده¬های طولانی سبک کنید و بدانید که خداوند متعال به عزت خود قسم خورده که نمازگزاران و ساجدان را عذاب نکند.

ای مردم! هر که در این ماه یک روزه¬دار را افطاری دهد، نزد خدا ثواب آزاد کردن بنده‏اى دارد و گناهان گذشته‏اش آمرزیده گردد. سؤال شد: یا رسول اللَّه همه  بر آن توانائى نداریم، فرمود: از خدا بپرهیزید گرچه با نصف خرما و به مقداری آب باشد.

هر که در این ماه خوش‏خلقى کند، جواز عبور صراط او باشد در روزى که همه قدم¬ها بلغزد. هر که بر زیردستان آسان و سبک گیرد، خداوند حسابش را آسان گیرد و هر که از شرارت دست بردارد، خداوند خشم خود را از او باز دارد و هر که در آن یتیمى را گرامى دارد، خدا او را گرامى دارد و هر که صله رحم کند، با او به رحمت خود صله نماید و هر که قطع‏ رحم کند، رحمتش را از او ببرد. هر که نماز مستحبى بخواند، خدا برات آزادى از آتش به او دهد و هر که واجبى ادا کند، ثواب هفتاد واجب در ماههاى دیگر را دارد و هر که بر من بسیار صلوات بفرستد، خدا روزى که میزان¬ها سبک است، میزانش را سنگین کند. هر که یک آیه از قرآن بخواند، ثواب ختم قرآن در ماههاى دیگر را دارد.

ای مردم! در این ماه درهاى بهشت گشوده است، از خدا بخواهید که به روی شما نبندد و درهاى دوزخ بسته شده، از او بخواهید که به روى شما نگشاید. شیاطین دربند و زنجیرند، از خدا بخواهید که دیگر آنها را بر شما مسلط نکند.

امیر المؤمنین فرمود: من برخاستم و عرض کردم: یا رسول اللَّه کدام عمل در این ماه بهتر است؟ فرمود: اى أبو الحسن بهترین عمل تقوا و ورع از محرمات الهی است. سپس آن حضرت به گریه افتاد، عرض کردم یا رسول اللَّه چرا گریه می¬کنید؟ فرمود: ای علی! تو را می¬نگرم که در این ماه در حال نماز، شقى‏ترین افراد ضربتى بر فرقت زند و محاسنت را به خون سرت رنگین کند. امیر المؤمنین فرمود: آیا در آن صورت دین من سالم است؟ «أَ فِى سَلامَهٍ مِنْ دِینِى» فرمود: آری. اى على هر که تو را بکشد مرا کشته و هر که تو را به خشم آرد، مرا به خشم آورده و هر که تو را دشنام دهد، مرا دشنام داده است. زیرا تو جان منى، روحت از روح من و وجودت از وجود من است.

البته باید مراقب باشیم تا با نحوه دعا و عبادت و سر و صدا و بدخلقی با اطرافیان و خانواده و یا اسراف و تبذیر و بی¬عدالتی در میهمانی و افطاری¬ها، خدای نکرده نه تنها ثوابی را درک نکرده باشیم، بلکه بارگناه خود را سنگین¬تر سازیم.

روزه

آثار و برکات روزه‏

یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ‏ (بقره، ۱۸۳)

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! روزه بر شما مقرّر گردید، همان گونه که بر کسانى که پیش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگار شوید.

تقوى، به معناى خویشتن دارى از گناه است. بیشتر گناهان، از دو ریشه غضب و شهوت سرچشمه مى‏گیرند. و روزه، جلوى تندى‏هاى این دو غریزه را مى‏گیرد و لذا سبب کاهش فساد و افزایش تقواست.

تقوى و خداترسى، در ظاهر و باطن، مهم‏ترین اثر روزه است.

روزه، یگانه عبادت مخفى است. نماز، حج، جهاد، زکات و خمس را مردم مى‏بینند، امّا روزه دیدنى نیست. روزه، اراده انسان را تقویت مى‏کند. کسى که یک ماه نان وآب وهمسر خود را کنار گذاشت، مى‏تواند نسبت به مال و ناموس دیگران خود را کنترل کند. روزه، باعث تقویت عاطفه است. کسى که یک ماه مزه‏ى گرسنگى را چشید، درد آشنا مى‏شود ورنج گرسنگان را احساس ودرک مى‏کند.

رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: روزه، نصف صبر است.

روزه‏ى مردمان عادّى، همان خوددارى از نان و آب و همسر است، امّا در روزه خواص علاوه بر اجتناب از مفطرات، اجتناب از گناهان نیز لازم است، و روزه‏ى خاصّ‏الخاص علاوه بر اجتناب از مفطرات و پرهیز از گناهان، خالى بودن دل از غیر خداست.  روزه، انسان را شبیه فرشتگان مى‏کند، فرشتگانى که از خوردن و آشامیدن و شهوت دورند.

 رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: هرکس ماه رمضان را براى خدا روزه بدارد، تمام گناهانش بخشیده مى‏شود. چنانکه در حدیث قدسى نیز آمده است که خداوند مى‏فرماید: «الصوم لى و اَنَا اَجزى به» روزه براى من است و من آن را پاداش مى‏دهم.

 اهمیّت روزه به قدرى است که در روایات پاداش بسیارى از عبادات را همچون پاداش روزه دانسته‏اند. هرچند که روزه بر امّت‏هاى پیشین نیز واجب بوده، ولى روزه‏ى ماه رمضان، مخصوص انبیا بوده است و در امّت اسلامى، روزه رمضان بر همه واجب شده است‏.

از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده است که فرمود: براى هر چیز زکاتى است و زکات بدنها، روزه است.

آداب و شرایط روزه¬داری

أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَّرِیْضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَهٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره، ۱۸۴)

 چند روزى معدود (روزه اجب شده است)، ولى هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد، پس (به همان) تعداد از روزهاى دیگر (را روزه بگیرد) و بر کسانى که طاقت روزه ندارند (همچون بیماران و پیرمردان و پیره¬زنان)، لازم است کفّاره‏اى بدهند، مسکینى را اطعام کنند. و هر کس به میل خود بیشتر نیکى کند (وبیش از مقدار واجب، طعام بدهد)، براى او بهتر است، ولى اگر (آثار روزه را) بدانید، (مى‏فهمید که) روزه گرفتن، برایتان بهتر است. (و هرگز به روزه‏خوارى معذوران، غبطه نمى‏خوردید.)

اسلام براى هر فرد در هر شرایطى، قانون مناسب دارد. در این آیه، حکم مسافران، بیماران و سالمندان بیان شده است. اگر انسان در شرایطى نمى‏تواند روزه بگیرد، باید در ایام دیگرى قضا کند تا از منافع روزه برخوردار شود.

تسلیم فرمان خدا بودن، ارزش است. اگر دستور روزه گرفتن داد، باید روزه گرفت و اگر حکم به افطار کرد، باید روزه را شکست. در تفسیر مجمع‏البیان آمده است: گروهى از اصحاب پیامبر حتّى در حال سفر روزه گرفته و مایل نبودند که روزه خود را بشکنند. رسول اکرم صلى الله علیه وآله آنان را گناهکار خواندند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسى در سفر روزه بگیرد، من بر جنازه‏ى او نماز نمى‏گزارم.

 به هر حال اگر مسافر یا مریضى روزه گرفت، روزه‏اش باطل و باید قضاى آن را به جا آورد.   امام صادق‏۷ فرمودند: حتّى اگر مادرى نسبت به شیر کودک یا جنین نگرانى داشت، باید روزه خود را افطار نماید و این نشانه‏ى رأفت خداوند است.

افطاری

رسول خدا۹فرمود: هرکس با درآمد حلال، روزه¬داری را به غذا یا آبی افطاری دهد، فرشتگان هر ساعتی و جبرئیل در شب قدر بر او درود می¬فرستند.

افطاری یک عبادت است، به شرط آنکه خالصانه و به قصد قربت باشد. «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ»

افطاری اطعام مؤمنان است که به فرموده امام صادق۷ همچون نمازشب، مایه نجات و سعادت آفرین است. «الْمُنْجِیَاتُ إِطْعَامُ الطَّعَامِ»

افطاری، به نوعی اکرام و ادخال سرور مؤمنان است.

افطاری، سبب تالیف قلوب، صله رحم عامل کینه¬زدائی و نفاق است.

افطاری، سبب آمرزش خود وخانواده و احسان و نیکی به والدین است.

افطاری، وسیله دعوت و ارشاد و هدایت است.

نباید هدف از دعوت و افطاری مباهات و فخرفروشی باشد.

نباید تنها اغنیا و صاحبان و جاه و مقام را دعوت کند.

نباید سفره معصیت و گناه و تحقیر و غیبت و براندازی باشد.

نباید بی¬احترامی و بی¬ادبی و برخورد تحقیرآمیز با مهمانان باشد.

نباید با تکلف و تجمّل و چشم و هم¬چشمی و حسادت باشد.

نباید همراه زورگویی و اذیت همسر و خانواده و دیگران باشد.

در روایتی آمده است که پاداش کسی که روزه¬داری را افطاری می¬دهد، همچون پاداش روزه¬دار است.

تدبرّ در قرآن

شکایت از مهجوریّت قرآن‏

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِ‏ّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً

پیامبر (در روز قیامت از روى شکایت) مى‏گوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند. (فرقان، ۳۰)

«هِجر»، جدایى با عمل، بدن، زبان و قلب را شامل مى‏شود. پس رابطه میان انسان و کتاب آسمانى، باید دائمى و در تمام زمینه‏ها باشد، زیرا کلمه‏ى «هجر» در جایى به کار مى‏رود که میان انسان و آن چیز رابطه باشد. بنابراین، باید تلاشى همه جانبه داشته باشیم تا قرآن را از مهجوریّت در آوریم و آن را در همه‏ى ابعاد زندگى، محور علمى و عملى خود قرار دهیم تا رضایت پیامبر عزیز اسلام را جلب کنیم.

 نخواندن قرآن، ترجیح غیر قرآن بر قرآن، محور قرار ندادن آن، تدبّر نکردن در آن، تعلیم ندادنش به دیگران و عمل نکردن به آن، از مصادیق مهجور کردن قرآن است. حتّى کسى که قرآن را فرا گیرد؛ ولى آن را کنار گذارد و به آن نگاه نکند و تعهّدى نداشته باشد، او نیز قرآن را مهجور کرده است.

این آیه، از گلایه‏ى پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله سخن مى‏گوید و آن حضرت چون «رحمه للعالمین» است نفرین نمى‏کند. آری در قیامت یکى از شاکیان، پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله است. بنابراین مهجوریّت قرآن و گلایه‏ى پیامبر و مسئولیّت ما قطعى است و تلاوت ظاهرى کافى نیست، بلکه مهجوریّت‏زدایى لازم است.

امام رضا۷ فرمود: دلیل آن که در نماز، قرآن مى‏خوانیم آن است که قرآن از مهجوریّت خارج شود.

در روایات آمده است: هر روز پنجاه آیه از قرآن را بخوانید و هدفتان رسیدن به آخر سوره نباشد، آرام بخوانید و دل خود را با تلاوت قرآن تکان دهید و هرگاه فتنه‏ها همچون شب تاریک به شما هجوم آوردند، به قرآن پناه برید.

در اینجا اقرار بعضى بزرگان درباره‏ى مهجوریّت قرآن را نقل می¬کنم:

 الف) ملاصدرا۱ در مقدّمه تفسیر سوره واقعه مى‏گوید: بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسى هستم؛ ولى همین که کمى بصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعى خالى دیدم. در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آل‏محمّدعلیهم السلام بروم. یقین کردم که کارم بى‏اساس بوده است؛ زیرا در طول عمرم به جاى نور در سایه ایستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید، تا رحمت الهى دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم، درِ خانه‏ى وحى را کوبیدم، درها باز شد و پرده‏ها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من مى‏گویند: «سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین».

 ب) فیض کاشانى‏۱ مى‏گوید: کتاب‏ها و رساله‏ها نوشتم، تحقیقاتى کردم، ولى در هیچ یک از علوم دوایى براى دردم و آبى براى عطشم نیافتم، بر خود ترسیدم و به سوى خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمّق در قرآن و حدیث هدایت کرد.

 ج) امام خمینى۱ در گفتارى از اینکه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده، تأسّف مى‏خورد و به حوزه‏ها و دانشگاه‏ها سفارش مى‏کند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همه رشته‏ها، مقصد اعلى قرار دهند تا مبادا در آخر عمر برایّام جوانى تأسّف بخورند.

ضرورت تدبّر در قرآن‏

کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ

(این) کتاب مبارکى است که به سوى تو فرو فرستادیم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان پند گیرند. (ص، ۲۹)

سیماى قرآن در این آیه ترسیم شده است:

الف) متن آن نوشته شده است. «کتاب»

ب) از سرچشمه‏ى وحى و علم بى نهایت الهى است. «انزلناه»

ج) گیرنده‏ى آن شخص معصوم است. «الیک»

د) محتوایش پر برکت است. «مبارک»

ه) هدف از نزول، تدبّر در آن است. «لیدّبروا»

و) علم و آگاهى به نکات و معارف آن، مقدّمه‏ى حرکت معنوى و قرب به خداوند است. «لیتذکر»

ز) کسانى این توفیق را خواهند داشت که خردمند باشند.

لذا تدبّر در قرآن از اهمیت بالایى برخوردار است، زیرا: کسى که در آیات قرآن تدبّر نکند سزاوار تحقیر الهى است. «أفلا یتدبّرون القرآن ام على قلوب اقفالها» چنانکه از منظر قرآن عالم ربانى کسى است که سروکارش با تحصیل و تدریس قرآن باشد. «… کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون»

حضرت على‏علیه السلام درباره بى‏کرانگى مفاهیم قرآن فرموده است: «بَحراً لایُدرک قَعره» قرآن، دریایى است که تهِ آن درک نمى‏شود.

معمولاً در نوع سخنان و نوشته‏هاى افراد بشر در درازمدّت تغییر، تکامل و تضاد پیش مى‏آید. امّا این که قرآن در طول ۲۳ سال نزول، در شرایط گوناگون جنگ و صلح، غربت و شهرت، قوّت و ضعف و در فراز و نشیب‏هاى زمان آن هم از زبان شخصى درس نخوانده، بدون هیچگونه اختلاف و تناقض بیان شده، دلیل آن است که کلام خداوند است، نه آموخته‏اى از بشر. لذا قرآن هشدار می¬دهد:

 أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدَواْ فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً (نساء، ۸۲)

 چرا در معانى قرآن تدّبر نمى‏کنند؟ در حالى که اگر این قرآن، از طرف غیر خدا بود قطعاً اختلاف‏هاى بسیارى در آن مى‏یافتند.

فرمان تدبّر در قرآن براى همه و در هر عصر ونسلى، رمز آن است که هر اندیشمندى هر زمان، به نکته‏اى خواهد رسید.

با کمى دقت در آیه، مى‏توان نکات زیبایى را استفاده کرد، از جمله:

 ۱٫ اندیشه نکردن در قرآن، مورد توبیخ و سرزنش خداوند است.

۲٫ تدبّر در قرآن داروى شفابخش نفاق است.

۳٫ راه گرایش به اسلام و قرآن، اندیشه و تدبر است نه تقلید.

۴٫ قرآن همه را به تدبّر فراخوانده است و فهم انسان به درک معارف آن مى‏رسد.

۵٫ پندار وجود تضاد و اختلاف در قرآن، نتیجه‏ى نگرش سطحى و عدم تدبّر و دقّت است.

۶٫ یکدستى و عدم اختلاف در آیات نشان آن است که سرچشمه‏ى آن، وجودى تغییر ناپذیر است. زیرا هرچه از طرف خداست حقّ و ثابت و دور از تضاد و پراکندگى و تناقض است.

امتیازات قرآن

کتابی مبارک‏

إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِى لَیْلَهٍ مُّبَارَکهٍ إِنَّا کنَّا مُنذِرِینَ (دخان، ۳)

ما قرآن را در شبى مبارک و فرخنده نازل کردیم، ما همواره انذار کننده بودیم.

قرآن از همه جهت مبارک است:

الف) از جهت نازل کننده. «تبارک الّذى نزل الفرقان»

ب) از جهت مکان نزول. «ببکه مبارکا»

ج) از جهت زمان نزول. «فى لیله مبارکه»

د) از جهت متن و محتوا. «کتاب انزلناه الیک مبارک»

کتابی با کرامت

اِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ . فِى کتَابٍ مَّکنُونٍ . لَّایَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ . تَنزِیلٌ مِّن رَّبِ‏ّ الْعَالَمِینَ‏  (واقعه، ۷۷-۸۰)

  همانا آن قرآن‏کریم است که در کتاب محفوظى جاى دارد. جز پاکیزگان به آن دست نزنند . فرو آمده از سوى پروردگار جهانیان است.

در قرآن، خدا و آنچه مربوط به اوست «کریم» توصیف شده:

۱٫ خداوند، کریم است. «ما غرّک بربّک الکریم»

۲٫ قرآن، کریم است. «انّه لقرآن کریم»

۳٫ رسول خدا، کریم است. «و جاءهم رسولٌ کریم»

۴٫ واسطه نزول وحى (جبرئیل)، کریم است. «انه لقول رسول کریم»

انسان نیز به عنوان برترین مخلوق الهى، مورد کرامت است. «و لقد کرّمنا بنى آدم» حضرت على‏۷ در خطبه ۱۵۲ نهج‏البلاغه، اهل بیت را «کرائم القرآن» مى‏نامد. آری قرآن، کلید کرامت و عزّتِ فرد و جامعه است.  نگاه به آن، تلاوت و حفظ آن، تدبّر در آن و پندگیرى از آن، مایه رشد وکرامت انسان است. «انّه لقرآن کریم»

گوشه‏اى از امتیازات قرآن این معجزه‏ى جاودان الهى در ذیل تفسیر آیه ۳۸ سوره یونس در تفسیر نور چنین بیان شده است:

۱٫ گنجاندن معارفى بلند در کلماتى کوتاه: مثلاً در مورد زن و مرد تعبیر مى‏کند، «هنّ لباس لکم و انتم لباسٌ لهنّ»، زنان لباس شما و شما لباس آنها هستید. براى بیان سستى قدرت‏هاى غیر الهى، آنها را به خانه‏ى عنکبوت تشبیه مى‏کند. و یا این‏که از آفریدن یک پشه آنان را ناتوان مى‏داند. «لن یخلقوا ذباباً»

 ۲٫ شیرینى کلام و نفوذ: اگر هزار بار هم خوانده شود، کهنه نمى‏شود، بلکه هر بار نکته‏اى به دست مى‏آید.

 ۳٫ آهنگ و موسیقى کلام: طنین و آهنگ کلمات آن، مخصوص است و اگر آیه‏اى از قرآن در میان سخنان هر عرب زبان، یا در میانِ روایات باشد، مشخّص است.

 ۴٫ جامعیّت قرآن: از برهان تا مثل، از دنیا تا آخرت و نیز مسائل خانوادگى، حقوقى، سیاسى، نظامى، اخلاقى، تاریخى و … را دربردارد.

 ۵٫ واقعگرایى: محتواى آن مبتنى بر حدس و گمان نیست. حتى داستان‏هایش مستند و واقعى است.

 ۶٫ همه گیر و جهانى: مردم در هر سطح و هر کجا باشند، از آن بهره مى‏برند و قرآن به صورت کتاب تخصّصى نیست.

 ۷٫ ابدى و جاودانه: هر چه از عمر بشر و علوم مى‏گذرد، اسرار بیشترى از قرآن کشف مى‏شود.

 ۸٫ رشد فزاینده: با داشتن بیشترین دشمن و ضربات فراوان، بیشترین رشد را در طول عمر خود داشته است.

 ۹٫ معجزه‏اى در دست: این معجزه در دست همه است و از نوع سخن و کلمه است که در اختیار همه است.

 ۱۰٫ هم کتاب موعظه و هم کتاب دستور و قانون است.

 ۱۱٫ از فردى درس نخوانده و منطقه‏اى محروم از سواد است.

 ۱۲٫ چیزى به آن افزوده یا از آن کاسته نشده و مصون از تحریف است.

۱۳٫ مایه شفا و رحمت است. طبیب این دارو، هم ما را مى‏شناسد، هم دوستمان دارد و هم نتیجه نسخه‏اش ابدى است و نظیری ندارد.

اعجاز قرآن‏

 أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللهِ إِن کنْتُمْ صَادِقینَ (هود، ۱۲)

یا اینکه مى‏گویند: (او) قرآن را از پیش خود بافته و ساخته است! بگو: اگر راست مى‏گویید، شما هم ده سوره مثل این از پیشِ‏خود ساخته‏ها، بیاورید و (براى این کار) هر کس از غیر خدا را که مى‏خواهید (نیز به کمک) دعوت کنید.

 قرآن، تنها از نظر فصاحت و بلاغت معجزه نیست، بلکه از نظر معارف، مواعظ، براهین، اخبار غیبى و قوانین نیز معجزه است، زیرا جمله‏ى «وادعوا من استطعتم» دعوت از همه‏ى مردم است، نه فقط عرب‏هایى که فصاحت و بلاغت قرآن را مى‏فهمند، چنانکه در آیه‏ى دیگرى نیز مى‏فرماید: «قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ على أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیرا» اگر تمام انس و جنّ جمع شوند نمى‏توانند مثل قرآن را بیاورند.

 جهات اعجاز قرآن بسیار است: حلاوت و شیرینى الفاظ آن در قرائت، یکنواخت بودن محتواى آن با آنکه در مدّت ۲۳ سال نازل شده است، بیان علومى که تا آن زمان خبرى از آنها نبود، پیشگویى امورى که بعداً به وقوع پیوست، اِخبار از تاریخ اقوام گذشته که نشانى از آنها باقى نمانده است، بیان قوانینى جامع و کامل در همه‏ى ابعاد فردى و اجتماعى زندگى انسان، دور ماندن از هرگونه تحریف، تغییر، کهنه شدن و به فراموشى سپرده شدن در طول قرن‏هاى متمادى.

 با این همه تخفیف و آن همه تحریک، باز هم بشر عاجز است. قرآن در یکجا مى‏فرماید: مثل تمام قرآن را بیاورید، «ان یأتوا بمثل هذا القرآن»، یکجا مى‏فرماید: مثل ده سوره‏ قرآن بیاورید (همین آیه)، جاى دیگر باز هم تخفیف داده و مى‏فرماید: یک سوره مثل قرآن بیاورید. «فأتوا بسورهٍ من مثله». علاوه بر این تخفیف‏ها، انواع تحریک‏ها را نیز بکار برده است. یکجا مى‏فرماید: اگر جن و انس پشت به پشت هم دهند، نمى‏توانند. یکجا مى‏فرماید: از همه‏ى مغزهاى کره‏ى زمین دعوت کنید، امّا هرگز نمى‏توانید که مثل قرآن بیاورید.

تاریخ نیز ثابت کرده است که دشمنانى که جنگ‏هاى بسیارى علیه اسلام به ‏راه انداخته‏اند، توطئه‏ها چیده‏اند، امّا هرگز نتوانستند حتّى یک سوره مثل قرآن بیاورند، آیا معجزه غیر از این است؟

امتیاز داستان‏هاى قرآن

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْک أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَیْنَآ إِلَیْک هَذَا الْقُرْآنَ وَ إِن کنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ‏ (یوسف، ۳)

ما با این قرآن که به تو وحى کردیم بهترین داستان را بر تو بازگو مى‏کنیم، در حالى که تو پیش از آن، از بى‏خبران بودى.

امتیاز داستان‏هاى قرآن با سایر داستان‏ها:

۱٫ قصّه‏گو خداوند است. «نحن نقصّ»

۲٫ هدفدار است. «نقصّ علیک من أنباء الرّسل مانثبّت‏به فؤادک»

۳٫ حقّ است، نه خیال. «نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ»

۴٫ بر اساس علم است، نه گمان. «فلنقصنّ علیهم بعلمٍ»

۵٫ وسیله تفکر است، نه تخدیر. «فاقصص القصص لعلّهم یتفکرون»

۶٫ وسیله عبرت است، نه سرگرمى. «لقدکان فى قصصهم عبره»

انواع قاریان قرآن‏

 وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنْصِتُواْ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ

 و هرگاه قرآن خوانده شود، به آن گوش دهید و ساکت شوید (تا بشنوید)، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.  (اعراف، ۲۰۴)

امام باقر۷ فرمودند: قاریان قرآن سه گروه مى‏باشند:

گروهى قرآن را وسیله‏ى کسب و کار و معاش خود دانسته و بر مردم تحمیل مى‏شوند، گروهى که تنها قرآن را به زبان دارند و در عمل، احکامش را رعایت نمى‏کنند و گروهى که قرآن را تلاوت کرده و دواى درد خود مى‏دانند و همواره با قرآن مأنوسند، خداوند به واسطه‏ى این افراد عذاب را دفع کرده و به خاطر آنان باران نازل مى‏کند و اینان افراد بسیار نادر هستند.

دعا

اهمیّت دعا

قُلْ مَا یَعْبَؤُاْ بِکُمْ رَبِّى لَوْلَا دُعَآؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَاماً (فرقان، ۷۷)

بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگار من براى شما وزن و ارزشى قائل نیست (زیرا سابقه خوبى ندارید) شما حقّ را تکذیب کرده‏اید و به زودى کیفر تکذیبتان دامن شما را خواهد گرفت.

کلمه «عَبأ» به معناى وزن و سنگینى است وجمله‏ «ما یعبأ بکم ربّى» یعنى خداوند براى شما وزن و ارزشى قایل نیست، مگر در سایه دعا و عبادت شما.

البته برای کلمه‏ى «دعائکم» دو نوع معنا شده: یکی ناله و تضرّع‏ و دعا کردن که سبب عنایت خداوند است. چنانکه در حدیث مى‏خوانیم: کسى‏که اهل دعا باشد، هلاک نمى‏شود.   لذا از گروهی که اهل دعا نیستند شکایت می¬کند که شما حقّ را تکذیب کردید و به جاى نیایش به سراغ بت‏ها و هوسها و طاغوت‏ها رفتید، پس کیفر خواهید دید. یکی به معنای دعوت خدا از مردم است؛ زیرا سنّت الهى دعوت مردم به حقّ و اتمام حجّت بر آنان است. آنچه انسان را موجود برتر و ارزشمند مى‏کند، همان پذیرش دعوت خدا مى‏باشد، ولى شما دعوت را نپذیرفتید و تکذیب نمودید، پس امید خیرى در شما نیست وبه کیفر عملتان مى‏رسید.

خداوند یک جا مى‏فرماید: «و ما خلقتُ الجنّ و الانس الاّ لِیعبدون»  بشر را براى عبادت آفریدم. و در این آیه مى‏فرماید: اگر دعاى انسان نبود، او ارزشى نداشت. بنابراین دعا روح و مغز عبادت است.

آری با آنکه خدا همه چیز را مى‏داند، امّا دعا کردن وظیفه‏ى ماست. دعا در هرجا ودر هر وقت که باشد، مفید است. چون خداوند مى‏فرماید: من نزدیک هستم. «فانّى قریب» اگر گاهى قهر او دامن ما را مى‏گیرد، به خاطر دورى ما از خداوند است که در اثر گناهان مى‏باشد.

عنایت خداوند به دعاکننده‏

 وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنّى قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِى وَ لْیُؤمِنُوا بِى لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (بقره، ۱۸۶)

و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزدیکم؛ دعاى نیایشگر را آنگاه که مرا مى‏خواند پاسخ مى‏گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد که به رشد رسند.

دعاکننده، آنچنان مورد محبّت پروردگار قرار دارد که در این آیه، هفت مرتبه خداوند تعبیر خودم را براى لطف به او بکار برده است: اگر بندگان خودم درباره خودم پرسیدند، به آنان بگو: من خودم به آنان نزدیک هستم و هرگاه خودم را بخوانند، خودم دعاهاى آنان را مستجاب مى‏کنم، پس به خودم ایمان بیاورند ودعوت خودم را اجابت کنند. این ارتباط محبّت‏آمیز در صورتى است که انسان بخواهد با خداوند مناجات کند.

سؤال: چرا گاهى دعاى ما مستجاب نمى‏شود؟

پاسخ: در تفسیر المیزان مى‏خوانیم که خداوند در این آیه مى‏فرماید: «اُجیب دعوه الداع اذا دعان» خودم اجابت مى‏کنم دعاکننده‏اى را که فقط مرا بخواند و با اخلاص تمام، از من طلب خیر کند. پس اگر دعا مستجاب نشد، یا به جهت آن است که ما از خداوند خیر نخواسته‏ایم، و در واقع براى ما شرّ بوده و یا اگر واقعاً خیر بوده، خالصانه و صادقانه از خداوند درخواست نکرده‏ایم و همراه با استمداد از غیر بوده است. و یا اینکه استجابت درخواست ما، به مصلحت ما نباشد که به فرموده روایات، در این صورت به جاى آن بلایى از ما دور مى‏شود ویا براى آینده ما یا نسل ما ذخیره مى‏شود ویا در آخرت جبران مى‏گردد.

 در اصول کافى مى‏خوانیم: کسى که غذاى حرام بخورد، یا امر به معروف ونهى از منکر نکند ویا از سر غفلت وبى‏اعتنایى دعا کند، دعایش مستجاب نمى‏گردد.

معناى دعا، ترک کسب وکار نیست، بلکه توکل به خداوند همراه با تلاش است. لذا در حدیث مى‏خوانیم: دعاى بیکار مستجاب نمى‏شود.

شاید قرار گرفتن آیه‏ى دعا در میان آیات روزه به خاطر تناسب بیشترى است که ماه خدا با دعا دارد.

سؤال: با اینکه کارهاى خداوند قانون‏مند و براساس عوامل و سنّت‏هاى ثابت است، پس دعا چه نقشى دارد؟

پاسخ: همان¬گونه که انسان در سفر، حکم نماز و روزه‏اش غیر از انسان در وطن است، انسان دعاکننده با انسان غافل از خدا متفاوت هستند و سنّت خداوند لطف به اوّلى است، نه دومى. آرى، دعا و گفتگو با خداوند، ظرفیّت انسان را براى دریافت الطاف الهى بیشتر مى‏کند. همان¬گونه که توسل و زیارت اولیاى خدا، شرایط انسان را عوض مى‏کند. چنانکه اگر کودکى همراه پدر به مهمانى برود، دریافت محبّتش بیش از آن خواهد بود که تنها برود. بنابراین دعا، زیارت و توسل، سبب تغییر شرایط است، نه برهم‏زدن سنّت‏هاى قطعى الهى.

آداب دعا

 وَقَالَ رَبُّکمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ‏ (غافر، ۶۰)

 و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا براى شما اجابت کنم. همانا کسانى که از عبادت من سر باز زده و تکبّر مى‏ورزند به زودى با سرافکندگى به جهنّم وارد مى‏شوند.

دعا آداب و شرایطی دارد از جمله:

۱٫ دعا همراه ایمان و عمل صالح باشد. «یستجیب الذّین آمنوا و عملوا الصالحات»

۲٫ با اخلاص باشد. «فادعوا اللّه مخلصین له الدین»

۳٫ با تضرّع و مخفیانه باشد. «ادعوا ربّکم تضرعاً و خُفیه»

۴٫ با بیم و امید باشد. «و ادعوه خوفاً و طمعاً»

۵٫ در ساعاتى خاص باشد. «یدعون ربّهم بالغداه و العشى»

۶٫ دعا کننده از اسماى الهى بهره بگیرد. «و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها»

البته باید توجه داشت که بعضى اعمال نظیر گناه و ظلم و عفو نکردنِ کسانى که از ما عذرخواهى مى‏کنند، مانع استجابت دعا مى‏شود. یا گاهى مستجاب شدن دعاى ما نظام آفرینش را به هم مى‏ریزد، نظیر دانش آموزى که در امتحان جغرافیا در پاسخ این سؤال که آیا سطح دریا بالاتر است یا کوهها؟ چون به اشتباه نوشته بود سطح دریاها بالاتر است! از خداوند خواسته بود که این دو را جا به جا کند تا او نمره قبولى بگیرد! به هر حال خداوند همان گونه که قادر است، حکیم نیز هست.

استجابت دو طرفه است، یعنى اگر مردم انتظار استجابت از خدا را دارند باید دعوت خداوند را اجابت کنند، «استجیبوا للَّه و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم»  هرگاه خدا و رسول، شما را بسوى مکتب حیات بخش مى‏خوانند، پاسخ مثبت دهید تا خدا نیز دعاى شما را اجابت فرماید.

اسماى حسناى خداوند

وَلِلهِ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَى‏ فَادْعُوهُ بِهَا … (اعراف، ۱۸۰)

ونیکوترین نامها براى خداوند است، پس خدا را با آنها بخوانید…

گرچه همه‏ى نام‏ها و صفات الهى نیکوست و خداوند همه‏ى کمالات را دارد که قابل احصا و شماره نیست، امّا در روایات، بر ۹۹ اسم تکیه شده و هر کس خدا را با آنها بخواند، دعایش مستجاب مى‏شود. این ۹۹ اسم، عبارتند از:

«اللّه، اله، الواحد، الاحد، الصّمد، الاوّل، الآخر، السّمیع، البصیر، القدیر، القاهر، العلىّ، الاعلى، الباقى، البدیع، البارّ، الاکرم، الظاهر، الباطن، الحىّ، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحقّ، الحسیب، الحمید، الحفىّ الربّ، الرّحمن، الرّحیم، الذّارء، الرّازق، الرّقیب، الرؤوف، الرّائى، السّلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتکبّر، السیّد، السُبّوح، الشهید، الصادق، الصانع، الطاهر، العدل، العفو، الغفور، الغنىّ، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القدیم، الملک، القدّوس، القوىّ، القریب، القیّوم، القابض، الباسط، قاضى‏الحاجات، المجید، المولى، المنّان، المحیط، المبین، المقیت، المصوّر، الکریم، الکبیر، الکافى، کاشف الضرّ، الوتر، النور، الوهّاب، الناصر، الواسع، الودود، الهادى، الوفىّ، الوکیل، الوارث، البرّ، الباعث، التوّاب، الجلیل، الجواد، الخبیر، الخالق، خیر النّاصرین، الدیّان، الشکور، العظیم، اللطیف، الشافى».

در قرآن، اسامى خدا تا ۱۴۵ نام آمده و عدد ۹۹ در روایات، یا براى این است که برخى نام‏ها قابل ادغام و تطبیق بر بعض دیگر است، یا مراد این است که این نام‏ها در قرآن نیز هست، نه اینکه فقط این تعداد باشد. در برخى روایات و دعاها مانند دعاى جوشن کبیر، نام‏هاى دیگرى هم براى خدا بیان شده است، البتّه بعضى از اسماى حسناى الهى، آثار و برکات و امتیازات خاصّى دارد.

امام رضاعلیه السلام فرمودند: ما اهل‏بیت، اسماى حسناى خدا هستیم که عمل هیچ کس بدون معرفت ما قبول نمى‏شود. «نحن واللّه الاسماء الحسنى الّذى لایقبل اللّه من احد عملاً الاّ بمعرفتنا»

همچنین فرمودند: هرگاه به شما مشکلات و سختى روى آورد، به وسیله‏ى ما از خداوند کمک بخواهید و سپس فرمود: «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها»

از آن حضرت نقل شده که فرمود: «انّ الخالق لا یوصف الاّ بما وصف به نفسه» آفریدگار، جز به آنچه خود توصیف کرده، وصف نمى‏شود. یعنى نمى‏توان از پیش خود بر خدا نام نهاد. مثلاً او را عفیف و شجاع و امثال آن نامید.

اهمیت نماز

سفارش لقمان

 یَا بُنَىَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ اصْبِرْ عَلَى‏ مَآ أَصَابَک إِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (لقمان، ۱۷)

 فرزندم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهى از منکر کن و بر آنچه از سختى‏ها به تو مى‏رسد مقاومت کن که این (صبر) از امور واجب و مهم است.

به مناسبت سفارش حضرت لقمان به فرزندش درباره نماز و امر به معروف در آیه، به توضیح مختصرى پیرامون این دو فریضه مى‏پردازیم:

* نماز، ساده‏ترین، عمیق‏ترین و زیباترین رابطه‏ى انسان با خداوند است که در تمام ادیان آسمانى بوده است.

* نماز، تنها عبادتى است که سفارش شده قبل از آن، خوش صداترین افراد بر بلندى رفته و با صداى بلند، شعارِ «حىّ على الصلاه، حىّ على الفلاح، حىّ على‏ خیرالعمل» را سر دهند، با اذانِ خود سکوت را بشکنند و یک دوره اندیشه‏هاى ناب اسلامى را اعلام و غافلان را بیدار کنند.

* نماز به قدرى مهم است که حضرت ابراهیم‏علیه السلام هدف خود را از اِسکان زن و فرزندش در صحراى بى‏آب و گیاه مکه، اقامه‏ى نماز معرّفى مى‏کند، نه انجام مراسم حج.

* امام حسین‏علیه السلام ظهر عاشورا براى اقامه‏ى دو رکعت نماز، سینه‏ى خود را سپر تیرهاى دشمن قرار داد.

* قرآن، به حضرت ابراهیم و اسماعیل‏علیهما السلام دستور مى‏دهد که مسجد الحرام را براى نمازگزاران آماده و تطهیر نمایند. آرى، نماز به قدرى مهم است که زکریّا و مریم و ابراهیم و اسماعیل‏علیهم السلام خادم مسجد و محل برپایى نماز بوده‏اند.

* نماز، از هنگام تولّد که در گوش نوزاد اذان و اقامه مى‏گویند تا پس از مرگ که در گورستان بر مرده نماز مى‏خوانند، جلوه مى‏کند.

* نماز، کلید قبولى تمام اعمال است و امیرالمؤمنین‏علیه السلام به استاندارش مى‏فرماید: بهترین وقت خود را براى نماز قرار بده و آگاه باش که تمام کارهاى تو در پرتو نمازت قبول مى‏شود.

* نماز، یاد خداست و یاد خدا، تنها آرام‏بخش دلهاست.

* نماز، در بیشتر سوره‏ها، از بزرگ‏ترین سوره (بقره) تا کوچک‏ترین آن (کوثر) مطرح است.

* هم براى حوادث زمینى مانند زلزله و بادهاى ترس‏آور آمده و هم براى حوادث آسمانى مانند خسوف وکسوف، نماز آیات واجب گشته وحتّى براى طلب باران، نماز باران است.

* نماز، انسان را از انجام بسیارى منکرات و زشتى‏ها باز مى‏دارد.

در نماز، توجه و رغبت به تمام کمالات به چشم مى‏خورد از جمله:

–  نظافت وبهداشت، در مسواک، وضو، غسل وپاکیزگی بدن و لباس.

– جرأت، جسارت و فریاد زدن را از اذان مى‏آموزیم.

– حضور در صحنه را از اجتماع در مساجد یاد مى‏گیریم.

– توجّه به عدالت را در انتخاب امام¬جماعت عادل مى‏یابیم.

– توجّه به ارزشها و کمالات را از کسانى که در صف اوّل مى‏ایستند، به دست مى‏آوریم.

– جهت‏گیرى مستقل را در قبله احساس مى‏کنیم. یهودیان به سویى و مسیحیان به سوى دیگر مراسم عبادى خود را انجام مى‏دهند و مسلمانان باید مستقل باشند و لذا به فرمان قرآن، کعبه، قبله مستقل مسلمانان مى‏شود، تا استقلال در جهت‏گیرى آنان حفظ شود.

– مراعات حقوق دیگران را در این مى‏بینیم که حتّى یک نخ غصبى، نباید در لباس نمازگزار باشد.

– توجّه به سیاست را آنجا احساس مى‏کنیم که در روایات مى‏خوانیم: نمازى که همراه با پذیرش ولایت امام معصوم نباشد، قبول نیست.

– توجّه به نظم را در صف‏هاى منظّم نماز جماعت و توجّه به شهدا را در تربت کربلا و توجّه به بهداشت محیط را در سفارشاتى که براى پاکى و نظافت مسجد و مسجدى‏ها داده شده است، مى‏بینیم.

–  توجّه به خدا را در تمام نماز، توجّه به معاد را در «مالک یوم الدین»، توجّه به انتخاب راه را در «اهدنا الصراط المستقیم»، انتخاب همراهان خوب را در «صراط الّذین انعمت علیهم»، پرهیز از منحرفان و غضب شدگان را در «غیر المغضوب علیهم ولا الضّالّین»، توجّه به نبوّت و اهل‏بیت پیامبرصلى الله علیه وآله را در تشهّد و توجّه به پاکان و صالحان را در «السلام علینا و على عباد اللّه الصالحین» مى‏بینیم.

–  توجّه به تغذیه‏ى سالم را آنجا مى‏بینیم که در حدیث آمده است: اگر کسى مشروبات الکلى مصرف کند، تا چهل روز نمازش قبول نیست.

–  آراستگى ظاهر را آنجا مى‏بینیم که سفارش کرده‏اند از بهترین لباس، عطر و زینت در نماز استفاده کنیم و حتّى زنها وسایل زینتى خود را در نماز همراه داشته باشند.

– توجّه به همسر را آنجا مى‏بینیم که در حدیث مى‏خوانیم: اگر میان زن و شوهرى کدورت باشد و یا یکدیگر را بیازارند و بد زبانى کنند، نماز هیچ کدام پذیرفته نیست.

در آیاتى از قرآن، «نماز» و «امر به معروف ونهى از منکر» در کنار هم و متأثّر از یکدیگر آمده، از جمله:

الف: «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» قطعاً نماز، انسان را از زشتى‏ها و منکرات باز مى‏دارد.

ب: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»، همانا خوبى‏ها (مثل نماز) بدى‏ها را محو مى‏کند.

ج: «أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ»، نماز به پادار و امر به معروف کن و از منکر بازدار.

د: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ»، مؤمنان واقعى آنانند که اگر در زمین به آنها مکنت و قدرت بخشیم، نماز به پا مى‏دارند و زکات مى‏پردازند.

امر به معروف و نهى از منکر

اهمیت

وَلْتَکنْ مِّنْکمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى‏ الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَأُوْلَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ  (آل‏عمران، ۱۰۴)

و از میان شما باید گروهى باشند که به خیر دعوت نمایند و امر به معروف و نهى از منکر کنند و آنها همان رستگارانند.

امر به معروف، یعنى سفارش به خوبى‏ها و نهى از منکر، یعنى بازداشتن از بدى‏ها. انجام این دو امر مهم نیاز به سنّ خاصّى ندارد، زیرا لقمان به فرزندش مى‏گوید: «یا بنّى اقم الصلاه و امر بالمعروف…»

امر به معروف، نشانه‏ى عشق به مکتب، عشق به مردم، علاقه به سلامتى جامعه و نشانه‏ى آزادى بیان، غیرت دینى، ارتباط دوستانه بین مردم و نشانه‏ى فطرت بیدار و نظارت عمومى و حضور در صحنه است.

امر به معروف و نهى از منکر، سبب تشویق نیکوکاران، آگاه کردن افراد جاهل، هشدار براى جلوگیرى از خلاف و ایجاد نوعى انضباط اجتماعى است. قرآن مى‏فرماید: شما مسلمانان بهترین امّت هستید، زیرا امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنید.

حضرت على‏۷ مى‏فرماید: امر به معروف و نهى از منکر، مصلحت عامّه است.   چنانکه در حدیث دیگر مى‏خوانیم: کسى که جلوى منکر را نگیرد، مانند کسى است که مجروحى را در جاده رها کند تا بمیرد.

پیامبرانى همچون حضرت داود و حضرت عیسى۸ به کسانى که نهى از منکر نمى‏کنند، لعنت فرستاده‏اند.

قیام امام حسین‏۷ براى امر به معروف و نهى از منکر بود. «اُرید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر»

سکوت و بى¬تفاوتى در مقابل گناه، سبب مى‏شود که گناه کردن عادّى شود، گنهکار جرأت پیدا کند، ما سنگدل شویم، شیطان راضى گردد و خدا بر ما غضب نماید.

قرآن مى‏فرماید: اگر در مجلسى به آیات الهى توهین مى‏شود، جلسه را به عنوان اعتراض ترک کنید تا مسیر بحث عوض شود.

اگر کسى را به کار خوبى دعوت کردیم، در پاداش کارهاى خوب او نیز شریک هستیم، ولى اگر در برابر فساد، انحراف و گناه ساکت نشستیم، به تدریج فساد رشد مى‏کند و افراد فاسد و مفسد بر مردم حاکم خواهند شد.

انسان باید از انجام گناه هم در دل ناراحت باشد، هم با زبان، نهى کند و هم با اِعمال قدرت و قانون، مانع انجام آن شود.

امر به معروف و نهى از منکر، دو وظیفه الهى است و توهّماتى از این قبیل که: گناه دیگران کارى به ما ندارد، آزادى مردم را سلب نکنیم، من اهل ترس وخجالت هستم، با یک گل که بهار نمى‏شود، عیسى به دین خود موسى به دین خود، ما را در یک قبر قرار نمى‏دهند، دیگران هستند، من چرا امر به معروف کنم؟ با نهى از منکر، دوستان یا مشتریان خود را از دست مى‏دهم، و امثال آن، نمى‏توانند این تکلیف را از دوش ما بردارند.

آداب و شرایط

امر به معروف و نهى از منکر باید آگاهانه، دلسوزانه، عاقلانه وحتّى المقدور مخفیانه باشد. گاهى باید خودمان بگوییم، ولى آنجا که حرف ما اثر ندارد، وظیفه ساقط نمى‏شود، بلکه باید از دیگران بخواهیم که آنان بگویند. حتّى اگر براى مدّت کوتاهى مى‏توان جلوى فساد را گرفت، باید گرفت و اگر با تکرار مى‏توان به نتیجه رسید، باید تکرار کرد.

امر به معروف و نهى از منکر، به دو صورت انجام مى‏شود:

۱٫ به عنوان وظیفه‏اى عمومى و همگانى که هرکس به مقدار توانایى خود باید به آن اقدام نماید.

۲٫ وظیفه‏اى که یک گروه سازمان یافته و منسجم آن را به عهده دارد و با قدرت، آن را پى‏مى‏گیرد. چنانکه اگر راننده‏اى در خیابان خلاف کند، هم سایر رانندگان با چراغ و بوق به او اعتراض مى‏کنند و هم پلیس براى برخورد قاطع با متخلّف، وارد صحنه مى‏شود.

امر به معروف، نشانه بهترین امّت‏

کنتُم خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ … (آل‏عمران، ۱۱۰)

شما بهترین امّتى هستید که براى مردم ظاهر (و برگزیده) شده‏اید. به خوبى‏ها فرمان مى‏دهید و از بدى‏ها و زشتى‏ها، نهى مى‏کنید و به خدا ایمان دارید…

در این آیه به مرحله عمومى امر به معروف و نهى از منکر اشاره شده که شرایط و نکاتى را در بردارد، از جمله:

۱٫ بهترین امّت بودن با شعار نیست، با ایمان و امر به معروف و نهى از منکر است. «کنتم خیر امّه… تأمرون…»

۲٫ در امّتِ ساکت و ترسو خیرى نیست. «خیر امّه… تأمرون… تنهون»

۳٫ امر به معروف و نهى از منکر به قدرى مهم است که انجام آن معیار امتیاز امّت‏هاست. «کنتم خیر امّه»

۴٫ امر به معروف و نهى از منکر، در صورتى محقّق مى‏شود که مسلمانان به شکل یک امّت باشند، یعنى حاکمیّت داشته باشند. «کنتم خیر امّه»

۵٫ مسلمانان مسئول اصلاح تمام جوامع بشرى هستند. «اُخرجت للنّاس»

۶٫ سفارش به خوبى‏ها بدون مبارزه با فساد، کم نتیجه است. «تأمرون بالمعروف و تنهون عن‏المنکر»

۷٫ هر یک از افراد امّت باید امر به معروف ونهى از منکر کند. (یک دختر ۹ ساله نیز حقّ امر به معروف ونهى از منکر رئیس جمهور را دارد)

۸٫ در امر به معروف، سنّ، منطقه، نژاد، سواد و موقعیّت اقتصادى و اجتماعى نقشى ندارد. «خیر امّه… تأمرون… تنهون»

۹٫ مسلمان باید از موضع قدرت امر و نهى کند، نه ضعف و التماس. «تأمرون»

۱۰٫ امر به معروف، مقدّم بر نهى از منکر است. «تأمرون… تنهون»

۱۱٫ امر و نهیى مى‏تواند مؤثّر باشد که از ایمان مایه گرفته باشد. تأمرون، تنهون، تؤمنون»

آثار و برکات

گوشه¬ای از آثار و برکات امر به معروف و نهى از منکر، حتّى در صورتى که اثر نکند را در اینجا بیان مى‏کنم:

۱٫ گاهى امرور اثر نمى‏کند، ولى در تاریخ، فطرت و قضاوت دیگران اثر دارد. چنانکه امام حسین۷ در راه امر به معروف و نهى از منکر شهید شد، تا وجدان مردم در طول تاریخ بیدار شود.

۲٫ گاهى امر و نهى، فضا را براى دیگران حفظ مى‏کند. چنانکه فریاد اذان مستحبّ است، گرچه شنونده‏اى نباشد، ایستادن به هنگام قرمز شدن چراغ راهنمایى لازم است، گرچه ماشینى نباشد. زیرا حفظ قانون و فضاى احترام به قانون، لازم است.

۳٫ گاهى گناهکاران را از گناه بازنمى‏دارد، ولى گفتن‏هاى پى در پى، لذّت گناه را در کام او تلخ مى‏کند و لااقل با خیال راحت گناه نمى‏کند و روزی وجدانش بیدار خواهد شد و اثرگذار خواهد بود.

۴٫ براى حفظ آزادى باید امر و نهى کرد، زیرا نگفتن، جامعه را به محیط خفقان و ترس و سکوت تبدیل مى‏کند.

۵٫ امر ونهى براى خود انسان مقام‏آفرین است، گرچه دیگران گوش ندهند. قرآن مى‏فرماید: «و من احسن قولاً ممّن دعا الى اللّه»

۶٫ اگر در دیگران اثر نکند، لااقل براى خود ما یک نوع قرب به خداوند، تلقین و تمرین شجاعت و جلوه‏ى سوز و تعهّد است.

۷٫ هنگام قهر الهى، آمرین به معروف نجات خواهند یافت.

۸٫ امر و نهى، وجدان انسان را آرام مى‏کند، انسان با خود مى‏گوید که من به وظیفه‏ام، عمل کردم، این آرامش وجدان با ارزش است، گرچه دیگران گوش ندهند.

امر به معروف ونهى از منکر، سیره انبیاست، گرچه دیگران گوش ندهند. قرآن بارها مى‏فرماید: مردم سخنان و ارشادهاى پیامبران را گوش نمى‏دادند و از آنها روى مى‏گرداندند. آنان در راه فریضه امر به معروف و نهى از منکر شهید شدند تا حقّ گم نشود و از میان نرود.

تفسیر سوره حمد

 بِسـْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏ «۱» ألْحَمْدُ ِللهِ رَبِ‏ّ الْعَالَمِینَ‏  «۲» ألرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «۳» مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ‏ «۴» إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‏ «۵» إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُستَقِیمَ‏ «۶» صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ «۷»

 به نام خداوند بخشنده‏ى مهربان. سپاس و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است. (خدایى که) بخشنده و مهربان است. مالک روز جزاست. (خدایا) تنها ترا مى‏پرستیم و تنها از تو یارى مى‏جوئیم. (خداوندا!) ما را به راه راست هدایت فرما. (خداوندا! ما را به) راه کسانى که آنها را مشمول نعمت خود ساختى، (هدایت کن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!

«الحمدللّه»، بهترین نوع تشکر از خداوند است. هر کس در هرجا، با هر زبانى، هرگونه ستایشى از هر کمال و زیبایى دارد، در حقیقت سرچشمه‏ى آن را ستایش مى‏کند. البتّه حمد خداوند منافاتى با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنکه به امر خداوند و در خط و مسیر او باشد.

خداوند رحمت را برخود واجب کرده است، «کتب ربّکم على نفسه الرّحمه»  و رحمت او بر همه چیز سایه گسترده است. «و رحمتى وسعت کلّ شى‏ء»  همچنین پیامبر و کتاب او مایه رحمتند، «رحمهً للعالمین»  آفرینش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نیز مى‏دهد از روى لطف است.

بخشیدن گناهان و قبول توبه‏ى بندگان و عیب‏پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.

با آنکه خداوند مالک حقیقى همه چیز در همه وقت است، ولى مالکیّت او در روز قیامت و معاد جلوه‏ى دیگرى دارد.

جمله «نعبد» هم اشاره به این دارد که نماز به جماعت خوانده شود و هم بیانگر این است که مسلمانان همگى برادر و در یک خط هستند. در نماز، گویا شخص نمازگزار به نمایندگى از تمام خداپرستان مى‏گوید: خدایا! نه فقط من که همه‏ى ما بنده توایم، ونه تنها من که همه‏ى ما محتاج و نیازمند لطف توایم.

سوره حمد، راه مستقیم را راه کسانى معرّفى مى‏کند که مورد نعمت الهى واقع شده‏اند وعبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا وصالحین.   توجّه به راه این بزرگواران و آرزوى پیمودن آن وتلقین این آرزو به خود، ما را از خطر کجروى و انحرافى باز مى‏دارد. بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا دارد که او را در مسیر غضب‏شدگان وگمراهان قرار ندهد.

مراد از نعمت در «انعمتَ علیهم»، نعمتِ هدایت است. زیرا در آیه‏ى قبل سخن از هدایت بود. علاوه بر آنکه نعمت‏هاى مادى را کفّار ومنحرفین ودیگران نیز دارند.

هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائماً از خدا بخواهیم که مسیر ما، به غضب و گمراهى کشیده نشود.

درسهاى تربیتى سوره حمد

۱- با «بسم‏اللَّه» از غیر خدا قطع امید مى‏کند.

۲- با «ربّ العالمین» و «مالک یوم الدین» احساس مى‏کند که پرورش یافته و مملوک خداوند است، و بر این اساس باید خودخواهى و غرور را کنار گذارد.

۳- با کلمه‏ى «عالمین» خود را مرتبط با نظام هستى مى‏بیند و از تک‏روى و انزوا دورى مى‏کند.

۴- با «الرّحمن الرّحیم» خود را در سایه لطف او مى‏بیند.

۵ – با «مالک یوم الدّین» غفلتش از آینده زدوده مى‏شود.

۶- با گفتن «ایّاک نعبد» ریا و شهرت طلبى را زایل مى‏کند.

۷- با «ایّاک نستعین» به هیچ قدرت غیر الهى پناه نمى‏برد.

۸ – با گفتن «انعمت» تمام نعمت‏ها را از او مى‏داند.

۹- با «اهدنا» هدایت به راه حقّ وطریق مستقیم را درخواست مى‏کند.

۱۰- با «صراط الّذین انعمت علیهم» همبستگى خود را با پیروان حقّ اعلام مى‏کند.

۱۱- با گفتن «غیر المغضوب علیهم» و «لاالضّالّین» بیزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مى‏دارد.

 اهمیّت «بسم اللّه»

«بسم‏اللَّه الرّحمن الرّحیم» نه تنها در ابتداى قرآن، بلکه در آغاز تمام کتاب‏هاى آسمانى بوده است.

 در سر لوحه‏ى کار و عمل همه‏ى انبیا «بسم‏اللَّه» قرار داشت. حضرت سلیمان‏ علیه السلام نیز وقتى ملکه سبا را به ایمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جمله‏ى «بسم‏اللَّه الرّحمن الرّحیم» آغاز نمود.

حضرت على‏علیه السلام فرمود: «بسم‏اللَّه»، مایه برکت کارها و ترک آن موجب نافرجامى است. بر زبان آوردن «بسم‏اللَّه» در شروع هر کارى سفارش شده است؛ هنگام خوردن و خوابیدن و نوشتن، سوارشدن، مسافرت وبسیارى کارهاى دیگر؛ حتّى اگر حیوانى بدون نام خدا سربرنده شود، مصرف گوشت آن حرام است.

«بسم‏اللَّه» آرم و نشانه‏ى مسلمانى است و باید تمام کارهاى هر مسلمان رنگ الهى داشته باشد. همان‏گونه که محصولات و کالاهاى ساخت یک کارخانه، آرم و علامت آن کارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزیى باشد یا کلّى. یا این‏که پرچم هر کشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان‏هاى آن کشور است و هم بر فراز کشتى‏هاى آن کشور در دریاها و هم بر روى میز ادارى کارمندان.

امام صادق۷ نقل شده است: «بسم‏اللَّه» تاج سوره‏هاست. در قرآن تنها در آغاز سوره‏ برائت، «بسم‏اللَّه» نیامده و این به فرموده‏ حضرت على‏۷ به خاطر آن است که «بسم‏اللَّه» کلمه امان و رحمت است و اعلام برائت از کفّار و مشرکین، با اظهار محبّت سازگار نیست.

«بسم‏اللَّه» عامل فرار شیطان. کسى که خدا را همراه داشت، شیطان در او اثر نمى‏کند.

 راه مستقیم‏

«صراط» نام پلى بر روى دوزخ است که در قیامت همه‏ى مردم باید از روى آن عبور کنند.

در راه مستقیم بودن، تنها خواسته‏اى است که هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مى‏کند؛ حتّى رسول‏اللَّه‏صلى الله علیه وآله و ائمّه اطهارعلیهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقیم را مى‏خواهند.

 راه مستقیم مراتب و مراحلى دارد؛ «والّذین اهتدوا زادَهم هُدى»  حتّى کسانى که در راه حقّ هستند، مانند اولیاى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زیادشدن نورِ هدایت، دعا کنند.

 راه مستقیم یعنى؛ میانه‏روى و اعتدال و احتراز از هر نوع افراط و تفریط، چه در عقیده و چه در عمل.

 در روایات امامان معصوم‏: مى‏فرمودند: راه مستقیم، ما هستیم.  یعنى نمونه‏ عینى و عملى راه مستقیم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در آن، رهبران آسمانى هستند. آنها در عمل به دستورات خود درباره‏ى تمام مسائل زندگى از قبیل: کار، تفریح، تحصیل، تغذیه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و … ، نظر داده و ما را به اعتدال و میانه‏روى سفارش کرده‏اند.   جالب آنکه ابلیس در همین صراطِ مستقیم به کمین مى‏نشیند. «لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم»

 در قرآن و روایات، نمونه‏هاى زیادى آمده که در آنها به جنبه‏ اعتدال که همان راه مستقیم است، تأکید و از افراط و تفریط نهى شده است.  آرى، اسلام دین یک بعدى نیست که تنها به جنبه‏اى توجّه کند و جوانب دیگر را نادیده بگیرد؛ بلکه در هر کارى اعتدال ومیانه‏روى وراه مستقیم را سفارش مى‏کند.

 غضب‏شدگان در قرآن

در قرآن، افرادى همانند: فرعون و قارون و ابولهب و امّت‏هایى همچون: قوم عاد، ثمود و بنى‏اسرائیل، به عنوان غضب‏شدگان معرّفى شده‏ و نام برخى به عنوان گمراه کننده آمده است، از قبیل: ابلیس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونیاکان منحرف. در آیات متعدّد ویژگى‏هاى گمراهان و غضب شدگان و مصادیق آنها بیان شده است.

ما در هر نماز، از خدا مى‏خواهیم که مانند غضب‏شدگان نباشیم. یعنى نه اهل تحریف آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد. همچنین از گمراهان نباشیم، آنان که حقّ را رها کرده و به سراغ باطل مى‏روند و در دین و باور خود غلوّ و افراط کرده، یا از هوا و هوس خود یا دیگران پیروى مى‏کنند.

بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از:

۱٫ هوسها. «اتّخذ الهه هَواه واضلّه اللَّه»

۲٫ بت‏ها. «جعلوا لِلّه انداداً لِیضلّوا عن سبیله»

۳٫ گناهان. «وما یضلّ به الا الفاسقین»

۴٫ پذیرش ولایت باطل. «انّه من تولاّه فانّه یضلّه»

۵٫ جهل و نادانى. «و ان کنتم من قبله لمن الضّالّین»

انسان در این سوره، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبیا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ نیز برائت و دورى مى‏جوید و این مصداق تولّى و تبرّى است.

نمازشب

اهمیت و فضیلت‏

 وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّک عَسَى‏ أَن یَبْعَثَک رَبُّک مَقَاماً مَّحْمُوداً (اسراء، ۷۹)

و پاسى از شب را بیدار باش وتهجّد و عبادت کن، و این وظیفه‏اى افزون براى توست، باشد که پروردگارت تو را به مقامى محمود وپسندیده برانگیزد.

«هَجود»، به معناى خوابیدن و «تَهجّد»، به معناى برطرف کردن خواب با عبادت مى‏باشد. در کلمه‏ى «مقاماً» عظمت نهفته است (به خاطر تنوین) و در روایات آمده که «مقام محمود» همان شفاعت است.

سه چیز بر پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله واجب بود و بر دیگران مستحبّ: نماز شب، مسواک و سحرخیزى.

نماز شب از نمازهاى بسیار با فضیلت است و در سوره‏هاى مزّمل و مدّثر سفارش أکید شده است: «قم الّیل الاّ قلیلاً»

در روایات بیش از ۳۰ فضیلت براى نمازشب برشمرده شده است که به برخى از فضایل آن اشاره مى‏شود:

* تمام انبیا نمازشب داشتند. نماز شب، رمز سلامتى بدن وروشنایى قبر است. نماز شب، در خلق و خوی، رزق و روزی، برطرف شدن غم و اندوه، اداى دین، نورانیت چهره و روشنایی چشم مؤثّر است.

* نماز شب، گناه روز را محو مى‏کند و نور قیامت است.

* امام صادق‏۷ مى‏فرماید: پاداش نمازشب آن قدر زیاد است که خدا مى‏فرماید: «فلاتَعلم نفس ما اُخفى لهم من قُرّه اَعین جزاء بما کانوا یعملون» هیچ‏کس پاداشى را که براى آنان در نظر گرفته شده نمى‏داند.

* امام صادق‏۷ فرمود: شرف مؤمن، نمازشب است و عزّتش، آزار واذیّت نکردن مردم.

* در حدیث می¬خوانیم: درمانده کسى است که از نماز شب محروم باشد.

* ابوذر کنار کعبه مردم را نصیحت مى‏کرد که براى وحشت و تنهایى قبر، در دل شب دو رکعت نماز بخوانید.

پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمود: بهترین شما کسى است که کلامش نیکو باشد، گرسنگان را سیر کند و به هنگامى که مردم در خوابند، نمازشب بخواند.

آن حضرت سه بار به على بن ابیطالب فرمود: بر تو باد به نماز شب. «علیک بصلاه اللیل، علیک بصلاه اللیل، علیک بصلاه اللیل»

امام صادق۷ فرمود: زینت و افتخار مؤمن خواندن نماز شب است.

شخصى به حضرت على۷ گفت: از توفیق خواندن نمازشب محروم شده‏ام! امام‏ فرمود: «قَیَّدتک ذنوبک» گناهانت تو را بازداشته است.

امام صادق فرمودند: رسول‏خداصلى الله علیه وآله در نماز وتر، هفتاد مرتبه استغفار مى‏کرد.

سحرخیزی و شب¬زنده¬داری

إِنَّ نَاشِئَهَ الَّیْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطْئاً وَأَقْوَمُ قِیلاً (مزّمل، ۶)

 همانا برخاستن در شب (براى عبادت) پایدارتر پابرجاتر و گفتار آن استوارتر است.

خداوند به تمام قطعات زمان سوگند یاد کرده است. مثلاً: «والفجر»، «والصبح»، «والنهار»، «والعصر» اما به سحر سه بار سوگند یاد شده است: «والّیل اذا یَسر»، «والّیل اذا عَسعَس»، «والّیل اذ اَدبر» یعنى سوگند به شب هنگام تمام شدنش.

و در باره‏ى استغفار در سحر و سحرخیزان دو آیه آمده است: «و بالاسحار هم یستغفرون»، «المستغفرین بالاسحار»

خداوند به حضرت موسى علیه السلام خطاب کرد: اى موسى، دروغ مى‏گوید کسى که خیال مى‏کند مرا دوست دارد ولى هنگامى که شب فرارسد، به جاى گفتگو با من، به خواب مى‏رود.

 پیامبر خداصلى الله علیه وآله فرمود: دو رکعت نماز در دل شب، از دنیا و آنچه در آن است نزد من محبوب‏تر است.

دو واجب فراموش شده

زکات‏

إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَآءِ وَالْمَسَاکینَ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَفِى الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِّنَ اللهِ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ (توبه، ۶۰)

 همانا صدقات (زکات)، براى نیازمندان ودرماند‏گان وکارگزارانِ زکات وجلب دلها و آزادى بردگان واداى بدهى بدهکاران و(هزینه‏ى جهاد) در راه خدا وتأمین در راه مانده است، این دستور، فرمانى است از جانب خدا و خداوند، دانا و حکیم است.

حکم زکات در مکه نازل شد، امّا به علّت کمى مسلمانان و اندک بودن پول زکات، مردم خودشان مى‏پرداختند. پس از تشکیل حکومت اسلامى در مدینه، گرفتن زکات از مردم و واریز کردن آن به بیت‏المال و تمرکز آن توسّط حاکم اسلامى مطرح شد. «خذ من أموالهم صدقه»   زکات مخصوص اسلام نیست، بلکه در ادیان پیشین نیز بوده است. حضرت عیسى‏۷ در گهواره به سخن آمد وگفت: «أوصانى بالصلاهِ و الزّکاه»  و حضرت موسى‏۷ خطاب به بنى‏اسرائیل مى‏فرماید: «اقیموا الصلاه واتُوا الزّکاه»  و درباره‏ى عموم پیامبران مى‏خوانیم: «وجعلناهم أئمّهً یهدون بامرنا و أوحینا الیهم فعلَ الخیراتِ واقامَ الصلاه وایتاء الزکاه»

 در قرآن چهار تعبیر براى زکات بیان شده است:

 ۱٫ دادن مال. « وآتى المال على حبّه ذوى القربى»

 ۲٫ صدقه. « خذ من أموالهم صدقه»

 ۳٫ انفاق. «یقیموا الصّلاه وینفقوا»

 ۴٫ زکات. «یقیمون الصلاه ویؤتون الزکاه»

اهمیت زکات

در قرآن، معمولاً زکات همراه با نماز آمده و هیچ یک از واجبات دین، این‏گونه مقارن با نماز نیامده و طبق روایات، شرط قبولى نماز، پرداخت زکات است. این پیوند رابطه‏ى با خدا و رابطه‏ى با مردم را مى‏رساند.

گرفتن زکات بر سادات حرام است، گروهى از بنى هاشم از پیامبرصلى الله علیه وآله تقاضا کردند تا مسئول جمع‏آورى زکات چهارپایان باشند و بدین وسیله سهمى به عنوان کارگزاران زکات نصیبشان گردد. حضرت فرمودند: زکات بر من و شما حرام است. مگر آنکه دهنده و گیرنده‏ى زکات هر دو سیّد باشند.

قانون زکات، به معناى تمایل اسلام به وجود قشرِ فقیرِ زکات گیرنده و ثروتمندِ زکات دهنده نیست، بلکه راه حلّى براى یک واقعیّت خارجى جامعه است. اغنیا هم گاهى با پدیده‏هایى چون سرقت، آتش‏سوزى، تصادف، جنگ و اسارت مواجه مى‏شوند و در نظام اسلامى باید بودجه‏اى براى تأمین اجتماعى باشد.

در روایات آمده است: خداوند در مال اغنیا به مقدار حلّ مشکل نیازمندان حقّى قرار داده است و اگر مى‏دانست که برایشان کافى نیست، آن را مى‏افزود. اگر مردم حقوق فقرا را به آنان مى‏پرداختند، همه زندگى خوبى داشتند و اگر اغنیا زکات مى‏دادند، فقیرى در کار نبود.

بر خلاف عقیده‏ى بعضى در مورد جلوگیرى از افزایش درآمد افراد و محدود ساختن آن، اسلام عقیده دارد که باید آزادى نسبى داد تا انسان با تلاش، ابتکار و بهره‏گیرى از طبیعت رشد کند، ولى مالیات هم بپردازد.

شرط مصرف زکاتِ در راه خدا، «فى سبیل اللَّه» فقر نیست، بلکه در هر جا که کمک به حاکمیّت خطّ اسلام کند، مى‏توان خرج کرد.

براى نجات جامعه از شرّ افراد شرور، مى‏توان از زکات استفاده کرد و این مشمولِ «والمؤلفه قلوبهم» است.

اگر بر گردن کسى، دیه ثابت شد و توان پرداخت نداشت، مشمول «والغارمین» است و مى‏توان از زکات به او کمک کرد.

شاید تعبیر «و فى الرّقاب»، شامل مصرف زکات براى آزادسازى زندانیان یا تأمین مخارج آنان هم بشود.

تقسیم زکات در موارد هشتگانه، لازم نیست یکسان باشد؛ بلکه زیر نظر حاکم اسلامى و به مقدار نیاز و ضرورت تقسیم مى‏شود.

زکات، عامل تعدیل ثروت است.

زکات، تشکر عملى از داده‏هاى الهى است.

زکات، فاصله‏ى طبقاتى را کاسته، کینه‏ى میان فقرا و ثروتمندان را مى‏زداید.

زکات، روح سخاوت و رحمت را در انسان زنده ساخته، از دنیاطلبى و وابستگى مادّى مى‏کاهد.

زکات، پشتوانه‏ى تأمین اجتماعى محرومان است. به فقیر مى‏گوید: نگران نباش، به ورشکسته مى‏گوید: تلاش مجدّد کن، به مسافر مى‏گوید: از ماندن در راه نترس، به کارمند مى‏گوید: سهم تو محفوظ است، به بردگان وعده‏ى آزادى مى‏دهد، بازار خدمات الهى را رونق مى‏بخشد و دل‏هاى دیگران را به اسلام جذب مى‏کند.

غفلت از یاد خدا، بهره‏کشى از مردم، سنگدلى، طغیان و عیّاشى، ثمره تکاثر و ثروت‏اندوزى است و زکات، داروى این بیمارى است.

زکات، علاوه بر محرومیت زدایى، گرایش به اسلام را مى‏افزاید و یا لااقل موجب ترک همکارى افراد با دشمنان اسلام مى‏گردد. چنانکه در روایات آمده است که گاهى افرادى که ایمان ضعیفى دارند، با کمک‏هاى مالى و نزدیک شدن به اسلام، ایمانشان استوار مى‏شود.

 زکات که نمودارى از نظام اسلامى است زمینه‏ساز عدالت اجتماعى، فقرزدایى، تأمین کارمندان، محبوبیت بین‏المللى، آزادى بردگان وافراد در بند، به حرکت درآوردن نیروها، حفظ آیین و کیان مسلمانان و گسترش خدمات عمومى است.

خمس‏

طبق روایات و به عقیده‏ى شیعه، آیه ۴۱ سوره انفال شامل هرگونه درآمدى اعمّ از کسب و کار و تجارت مى‏شود و یک مورد از خمس در این آیه آمده و موارد دیگر در روایات مطرح شده است. «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ»

خمس، در روایات از اهمیّت ویژه‏اى برخودار است، از جمله: هر کس خمس مالش را نپردازد، مالش حلال نمى‏شود و نمى‏تواند در آن تصرّف کند و نماز با لباسى که خمس آن پرداخت نشده باشد، مشکل دارد.

فقها خمس را در هفت چیز واجب مى‏دانند: ۱٫ سود و منفعت کسب و درآمد سالیانه، ۲٫ گنج، ۳٫ معادن، ۴٫ گوهرهایى که از غوّاصى به دست مى‏آید، ۵٫ مال حلال مخلوط به حرام، ۶٫ زمینى که کافر ذمّى از مسلمان بخرد، ۷٫ غنیمت جنگى.

بسیار روشن است که خداوند نیاز به خمس ندارد، بنابراین سهم خدا، براى حاکمیّت قانون خدا و ولایت رسول، تبلیغات و رساندن نداى اسلام به گوش جهانیان، نجات مستضعفان و جلوگیرى از مفسدان است.

برپایه‏ى روایات، سهم خدا در اختیار رسول و سهم رسول و پس از او، در اختیار امام است. و این سه سهم در زمان غیبت امام، در اختیار نوّاب خاص و یا نوّاب عام او یعنى مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید قرار داده مى‏شود.

از مصارف دیگر خمس در روایات، مساکین و در راه ماندگان از سادات بنى‏هاشم است، چون گرفتن زکات بر فقراى سادات حرام است، پس باید از طریق خمس، نیازهاى آنان تأمین شود.  در واقع اسلام براى برطرف کردن محرومیّت‏هاى جامعه، دو چیز را واجب کرده است: یکى زکات که مربوط به همه‏ى فقراى جامعه مى‏باشد و دیگرى خمس که بخشى از آن مخصوص فقراى سادات است و خمس و زکات به اندازه‏ى نیاز سال فقرا به آنان پرداخت مى‏شود، نه بیشتر.

پدر و مادر

احسان به والدین‏

وَ قَضَى‏ رَبُّک أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَک الْکبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ کلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍ‏ّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کرِیماً . وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِ‏ّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُل رَّبِ‏ّ ارْحَمْهُمَا کمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً   (اسراء، ۲۳ – ۲۴)

پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند، به آنان «اُف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو. و از روى مهربانى و لطف، بالِ تواضع خویش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همان گونه که مرا در کودکى تربیت کردند.

در احادیث، در مورد احسان به والدین بسیار سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش به عمل آمده است:

پاداش نگاه رحمت به والدین، حج مقبول است. رضایت آن دو رضاى الهى و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر را طولانى مى‏کند و سبب مى‏شود که فرزندان نیز به ما احسان کنند.

در احادیث آمده است: حتّى اگر تو را زدند، تو «اُفّ» نگو، خیره نگاه مکن، دست بلند مکن، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن، کارى مکن که مردم به آنان دشنام دهند، پیش از آنان منشین و پیش از آنکه از تو چیزى بخواهند به آنان کمک کن.

مردى مادرش را به دوش گرفته طواف مى‏داد، پیامبر را در همان حالت دید، پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّى حقّ یکى از ناله‏هاى زمان زایمان را ادا نکردى.

در حدیث آمده است: حتّى اگر والدین فرزند خود را زدند، فرزند بگوید: «خدا شما را ببخشاید» که این کلمه همان «قول کریم» است.

از پیامبراکرم‏۹ سؤال شد: آیا پس از مرگ هم احسانى براى والدین هست؟ فرمود: آرى، از راه نماز خواندن براى آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهّداتشان و پرداخت بدهى‏هایشان و احترام به دوستانشان.

مردى از پدرش نزد پیامبر شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود، پدر پیر گفت: روزى من قوى و پولدار بودم و به فرزندم کمک مى‏کردم، امّا امروز او پولدار شده و به من کمک نمى‏کند. رسول خدا۹ گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنى نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به آن فرزند فرمود: «اَنتَ و مالُک لاَبیک» تو و دارایى‏ات از آنِ پدرت هستید.

احسان به والدین، از صفات انبیاست. چنانکه در مورد حضرت عیسى‏علیه السلام، توصیفِ «بِرّاً بوالدتى»  ودر مورد حضرت یحیى‏علیه السلام «بِرّاً بوالدیه»  آمده است.

اگر والدین توجّه کنند که پس از توحید مطرحند، انگیزه‏ى دعوت فرزندان به توحید در آنان زنده مى‏شود.

بنابراین مى‏توان از این آیه نتیجه گرفت:

۱- خدمتگزارى و احسان به پدر و مادر، از اوصاف موحّد واقعى است. «الاّتعبدوا الاّ ایّاه و بالوالدین احساناً»

۲- فرمانِ نیکى‏به والدین مانند فرمانِ توحید، قطعى و نسخ‏نشدنى است. «قَضى‏»

۳- احسان به والدین در کنار توحید و اطاعت از خداوند آمده است تا نشان دهد این کار، هم واجب عقلى و وظیفه‏ى انسانى است، هم واجب شرعى. «قَضى‏ ربّک ألاّ تعبدوا اِلاّ ایّاه و بالوالدین احساناً»

۴- نسل نو باید در سایه‏ى ایمان، با نسل گذشته، پیوند محکم داشته باشند. «لاتعبدوا الاّ ایّاه و بالوالدین احساناً»

۵ – در احسان به والدین، مسلمان بودن آنها شرط نیست. «بالوالدین احساناً»

۶- در احسان به پدر و مادر، فرقى میان آن دو نیست. «بالوالدین احساناً»

۷- نیکى به پدر ومادر را بى‏واسطه وبه دست خود انجام دهیم. «بالوالدین احساناً»

۸ – احسان، بالاتر از انفاق است و شامل محبّت، ادب، آموزش، مشورت، اطاعت، تشکر، مراقبت و امثال اینها مى‏شود. «بالوالدین احساناً»

۹- احسان به والدین، حدّ و مرز ندارد. «بالوالدین احساناً» (نه مثل فقیر، که تا سیر شود، وجهاد که تا رفع فتنه باشد و روزه که تا افطار باشد.)

۱۰- سفارش قرآن به احسان، متوجّه فرزندان است، نه والدین. «و بالوالدین احساناً» زیرا والدین نیازى به‏سفارش ندارند و به طور طبیعى به فرزندان خود احسان مى‏کنند.

۱۱- هرچه نیاز جسمى وروحىِ والدین بیشتر باشد، احسان به آنان ضرورى‏تر است. «یبلغنّ عندک الکبر»

۱۲- پدر و مادر سالمند را به آسایشگاه نبریم، بلکه نزد خود نگهداریم. «عندک»

۱۳- هم احسان لازم است، هم سخن زیبا و خوب. «احساناً … قل لهما قولاً کریماً»

۱۴- در احسان به والدین و قول کریمانه، شرط مقابله نیامده است. یعنى اگر آنان هم با تو کریمانه برخورد نکردند، تو کریمانه سخن بگو.

۱۵- فرزند در هر موقعیّتى که هست، باید متواضع باشد و کمالات خود را به رُخ والدین نکشد. «واخفِض لهما جناح الذّل»

۱۶- تواضع در برابر والدین، باید از روى مهر و محبت باشد، نه ظاهرى و ساختگى، یا براى گرفتن اموال آنان. «واخفض لهما… من الرّحمه»

۱۷- فرزند باید نسبت به پدر مادر، هم متواضع باشد، هم برایشان از خداوند رحمت بخواهد. «واخفض… و قل ربّ ارحمهما»

۱۸- دعاى فرزند در حقّ پدر و مادر مستجاب است، وگرنه خداوند دستور به دعا نمى‏داد. «وقل ربّ ارحمهما…»

۱۹- دعا به پدر و مادر، فرمان خدا و نشانه‏ى شکرگزارى از آنان است. «قل ربّ ارحمهما…»

۲۰- رحمت الهى، جبران زحمات تربیتى والدین است. «ربّ ارحمهما کما ربّیانى» گویا خداوند به فرزند مى‏گوید: تو رحمت خود را دریغ مدار، واز خدا نیز استمداد کن که اداى حقّ آنان از عهده‏ى تو خارج است.

۲۱- گذشته‏ى خود، تلخى‏ها و مشکلات دوران کودکى وخردسالى را که بر والدین تحمیل شده است از یاد نبرید. «کما ربّیانى صغیراً»

۲۲- پدر و مادر باید بر اساس محبّت فرزندان را تربیت کنند. «ارحمهما کما ربّیانى»

۲۳- انسان باید از مربّیان خود تشکر و قدردانى کند. «ارحمهما کما ربّیانى»

در آیه‏هاى ۸۳ سوره‏ى بقره، ۳۶ سوره‏ى نساء ، ۱۵۱ سوره‏ى انعام و ۲۳ سوره‏ى اسراء در رابطه با احسان به والدین سفارش شده، ولى در آیه ۱۴ سوره‏ى لقمان، احسان به والدین به صورت وصیّت الهى مطرح شده است: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ…»

آرى، احترام به والدین از حقوق انسانى است، نه از حقوق اسلامى، از حقوق دائمى است، نه از حقوق موسمى و موقّت.

در روایات مى‏خوانیم که احسان به والدین در همه حال لازم است، خوب باشند یا بد، زنده باشند یا مرده.

پیامبر را دیدند که از خواهر رضاعى خود بیش از برادر رضاعى‏اش احترام مى‏گیرد، دلیل آن را پرسیدند، حضرت فرمود: چون این خواهر بیشتر به والدینش احترام مى‏گذارد.

در قرآن مى‏خوانیم که حضرت یحیى و حضرت عیسى‏۸ هر دو مأمور بودند به مادران خویش احترام گذارند.

پیامبر اکرم۹ فرمود: بعد از نماز اوّل وقت، کارى بهتر از احترام به والدین نیست.

گستره‏ى معناى والدین‏

در فرهنگ اسلام، به رهبر آسمانى، معلّم و مربّى و پدرِ همسر نیز پدر گفته مى‏شود. در برخى احادیث، پیامبر اکرم‏۹ و امیرالمؤمنین‏۷ پدر امّت به حساب آمده‏اند. «أنا و علىّ ابوا هذه الامّه» همچنان که حضرت ابراهیم، پدر عرب به حساب آمده است. «ملّه ابیکم ابراهیم» در روزهاى پایانى عمر پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله که حضرت در بستر بیمارى بودند، به على‏علیه السلام فرمودند: به میان مردم برو و با صداى بلند بگو:

لعنت خدا بر هر کس که عاقّ والدین باشد،

لعنت خدا بر هر برده‏اى که از مولایش بگریزد،

لعنت خدا بر هر کسى که حقّ اجیر و کارگر را ندهد.

حضرت على‏علیه السلام آمد و در میان مردم این جملات را گفت و برگشت. بعضى از اصحاب این پیام را ساده پنداشتند و پرسیدند: ما درباره احترام به والدین و مولا و اجیر قبلاً این گونه سخنان را شنیده بودیم، این پیام تازه‏اى نبود که پیامبر از بستر بیمارى براى ما بفرستد. حضرت که متوجّه شد مردم عمق پیام او را درک نکرده‏اند، بار دیگر على‏۷ را فرستاد و فرمود: به مردم بگو:

مُرادم از عاقّ والدین، عاق کردن رهبر آسمانى است. یا علىّ! من و تو پدر این امّت هستیم و کسى که از ما اطاعت نکند عاقّ ما مى‏شود.

من و تو مولاى این مردم هستیم و کسانى که از ما فرار کنند، مورد قهر خدا هستند.

من و تو براى هدایت این مردم اجیر شده‏ایم و کسانى که حقّ اجیر را ندهند، مورد لعنت خدا هستند.

در این ماجرا ملاحظه مى‏فرمایید که گرچه احسان و اطاعت از والدین یک معناى معروف و رسمى دارد، ولى در فرهنگ اسلام مسأله از این گسترده‏تر است.

 شکر و سپاسگزاری

چگونگى شکر

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیْدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِیدٌ   (ابراهیم، ۷)

و(نیز به یادآور) هنگامى که پروردگارتان اعلام فرمود: همانا اگر شکر کنید، قطعاً (نعمت‏هاى) شما را مى‏افزایم، و اگر کفران کنید البتّه عذاب من سخت است.

امام صادق‏۷ فرمود: شکر نعمت، دورى از گناه است. و نیز فرمود: شکر آن است که انسان نعمت را از خدا بداند (نه از زیرکى و علم و عقل و تلاش خود یا دیگران) و به آنچه خدا به او داده راضى باشد و نعمت‏هاى الهى را وسیله‏ى گناه قرار ندهد، شکر واقعى آن است که انسان نعمت خدا را در مسیر خدا قرار دهد.

شکر در برابر نعمت‏هاى الهى، بسیار ناچیز و غیرقابل ذکر است، به قول سعدى:

بنده همان به که زتقصیرخویش‏، عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداوندیش، کس نتواند که بجا آورد

در حدیث مى‏خوانیم که خداوند به موسى وحى کرد: حقّ شکر مرا بجا آور. موسى گفت: این کار امکان ندارد، زیرا هر کلمه‏ى شکر نیز شکر دیگرى لازم دارد. وحى آمد: همین اقرار تو و این که مى‏دانى هر چه هست از من است، بهترین شکر من است.

تشکر از مردم تشکر از خداوند است، همان گونه که در روایت آمده است: کسى که از مخلوق تشکر نکند، از خداوند شکرگزارى نکرده است. «مَن لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر اللّه»

  اگر نعمت خدا را در مسیر غیر حقّ مصرف کنیم، کفران نعمت و زمینه کفر است. «لئن کفرتم»، یا آیه دیگر: «بدّلوا نعمه اللَّه کفراً»  کسانى که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند.

شکر خداوند

خداوند، نیازى به عبادت و تشکر ما ندارد و قرآن، بارها به این حقیقت اشاره نموده و فرموده است: خداوند از شما بى‏نیاز است.   ولى توجّه ما به او، مایه عزّت و رشد خود ماست، همان گونه که خورشید نیازى به ما ندارد، این ما هستیم که اگر منازل خود را رو به خورشید بسازیم، از نور و روشنایى آن استفاده مى‏کنیم.

یکى از ستایش‏هایى که خداوند در قرآن از انبیا دارد، داشتن روحیه‏ى شکرگزارى است. مثلاً درباره‏ى حضرت نوح با آن همه صبر و استقامتى که در برابر بى‏وفایى همسر، فرزند و مردم متحمّل شد، خداوند از شکر او یاد کرده و او را شاکر مى‏نامد. «کان عبداً شکوراً»

بارها خداوند از ناسپاسى اکثر مردم شکایت کرده است.

البتّه توفیق شکر خداوند را باید از خدا خواست، همان گونه که حضرت سلیمان از او چنین درخواست کرد: «ربّ اوزعنى أن أشکر نعمتک الّتى انعمت علىّ»  («اوزعنى»، یعنى به من الهام و عشق و علاقه نسبت به شکر نعمت‏هایت، مرحمت فرما.) ما غالباً تنها به نعمت‏هایى که هر روز با آنها سر و کار داریم توجّه مى‏کنیم و از بسیارى نعمت‏ها غافل هستیم، از جمله آنچه از طریق نیاکان و وراثت به ما رسیده و یا هزاران بلا که در هر آن از ما دور مى‏شود و یا نعمت‏هاى معنوى، مانند ایمان به خدا و اولیاى او، یا تنفّر از کفر و فسق و گناه که خداوند در قرآن از آن چنین یاد کرده است: «حبّب الیکم الایمان و زیّنه فى قلوبکم و کرّه الیکم الکفر والفسوق والعصیان»

علاوه بر آنچه بیان کردیم، بخشى از دعاهاى معصومین نیز توجّه به نعمت‏هاى الهى و شکر و سپاس آنهاست، تا روح شکرگزارى را در انسان زنده و تقویت کند.

شکر الهى، گاهى با زبان و گفتار است و گاهى با عمل و رفتار.

در حدیث مى‏خوانیم: هرگاه نعمتى از نعمت‏هاى الهى را یاد کردید، به شکرانه‏ى آن صورت بر زمین گذارده و سجده کنید و حتّى اگر سوار بر اسب هستید، پیاده شده و این کار را انجام دهید و اگر نمى‏توانید، صورت خود را بر بلندى زین اسب قرار دهید و اگر این کار را هم نمى‏توانید، صورت را بر کف دست قرار داده و خدا را شکر کنید.

 نمونه‏هاى شکر عملى‏

۱٫ نماز، بهترین نمونه شکر خداوند است. خداوند به پیامبرش مى‏فرماید: به شکرانه‏ى اینکه ما به تو «کوثر» و خیر کثیر دادیم، نماز بر پا کن. «انّا اعطیناک الکوثر فصلّ لربّک و انحر»

۲٫ روزه، چنانکه پیامبران الهى به شکرانه نعمت‏هاى خداوند، روزه مى‏گرفتند.

۳٫ خدمت به مردم. قرآن مى‏فرماید: اگر بى‏سوادى از باسوادى درخواست نوشتن کرد، سر باز نزند و به شکرانه سواد، نامه‏ى او را بنویسد. «ولا یأب کاتب أن یکتب کما علّمه اللّه»  در اینجا نامه نوشتن که خدمت به مردم است، نوعى شکر نعمت سواد دانسته شده است.

۴٫ قناعت. پیامبر۹ فرمود: «کن قَنِعاً تکن اشکر الناس»  قانع باش تا شاکرترین مردم باشى.

۵٫ یتیم نوازى. خداوند به پیامبرش مى‏فرماید: به شکرانه‏ اینکه یتیم بودى و به تو مأوا دادیم، یتیم را از خود مران. «فامّا الیتیم فلا تقهر»

۶٫ کمک به محرومان و نیازمندان. خداوند به پیامبرش مى‏فرماید: به شکرانه‏ى اینکه نیازمند بودى و ما تو را غنى کردیم، فقیرى را که به سراغت آمده از خود مران. «و امّا السائل فلا تنهر»

۷٫ تشکر از مردم. خداوند به پیامبرش مى‏فرماید: براى تشکر و تشویق زکات دهندگان، بر آنان درود بفرست، زیرا درود تو، آرام‏بخش آنان است. «و صلّ علیهم انّ صلاتک سکن لهم»

شکر بر تلخى‏ها

قرآن مى‏فرماید: «عسى أن تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسى أن تحبّوا شیئاً و هو شرّ لکم»  چه بسیار چیزهایى که شما دوست ندارید، ولى در حقیقت به نفع شماست و چه بسیار چیزهایى که شما دوست دارید، ولى به ضرر شماست.

اگر بدانیم؛ دیگران مشکلات بیشترى دارند.

اگر بدانیم؛ مشکلات، توجّه ما را به خداوند بیشتر مى‏کند.

اگر بدانیم؛ مشکلات، غرور را مى‏شکند و سنگدلى را برطرف مى‏کند.

اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به یاد دردمندان مى‏اندازد.

اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به فکر دفاع و ابتکار مى‏اندازد.

اگر بدانیم؛ مشکلات، ارزش نعمت‏هاى گذشته را یادآورى مى‏کند.

اگر بدانیم؛ مشکلات، کفّاره‏ى گناهان است.

اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب دریافت پاداش اُخروى است.

اگر بدانیم؛ مشکلات، هشدار و زنگ بیدارباش قیامت است.

اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب شناسایى صبر خود و یا شناخت دوستان واقعى است.

و اگر بدانیم؛ ممکن بود مشکلات بیشتر یا سخت‏ترى براى ما پیش آید، خواهیم دانست که تلخى‏هاى ظاهرى نیز در جاى خود شیرین است.

آرى، براى کودک، خرما شیرین و پیاز و فلفل تند و ناخوشایند است، امّا براى والدین که رشد و بینش بیشترى دارند، ترش و شیرین هردو خوشایند است.

امام على‏۷ در جنگ اُحد فرمود: شرکت در جبهه از مواردى است که باید شکر آن را انجام داد.  ودختر او زینب‏۳ در پاسخ جنایتکاران بنى‏امیّه فرمود: در کربلا جز زیبایى ندیدم. «ما رأیت الاّ جمیلاً»

مأموران الهی

حیوانات، مأموران الهى‏

 فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى‏ مَوْتِهِ إِلَّا دَآبَّهُ الْأَرْضِ تَأْکلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کانُواْ یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُواْ فِى الْعَذَابِ الْمُهِینُ (سبأ، ۱۴)

 پس چون مرگ را بر سلیمان مقّرر داشتیم، کسى جنّیان را از مرگ او آگاه نساخت مگر جنبنده زمین (= موریانه) که عصایش را (به تدریج) مى‏خورد، پس چون سلیمان به زمین افتاد جنّیان دریافتند که اگر غیب مى‏دانستند، در آن عذاب خوار کننده (کارهاى سخت) نمى‏ماندند.

در قرآن بارها به نقش و مأموریت حیوانات اشاره شده است، از جمله:

۱٫ تکه‏اى از بدن گاو (گاو بنى‏اسرائیل)، مقتولى را زنده مى‏کند تا قاتل خود را معرّفى کند. «اِنّ اللّه یأمر أن تذبحوا بقره»

۲٫ عنکبوت، پیامبر۹ را در غار حفظ مى‏کند. «الاّ تنصروه فقد نصره اللّه»

۳٫ کلاغ، معلّم بشر مى‏شود. «فَبَعثه اللّه غُرابا»

۴٫ هدهد، مأمور رساندن نامه حضرت سلیمان به بلقیس پادشاه سرزمین سبأ مى‏شود. «اذهب بکتابى هذا»

۵٫ ابابیل، مأمور سرکوبى فیل سواران مى‏شود. «و أرسَلَ علیهم طیراً أبابیل»

۶٫ اژدها، وسیله حقّانیّت موسى مى‏شود. «هى ثعبان مبین»

۷٫ نهنگ، مأمور تنبیه یونس مى‏شود. «فالتقمه الحوت»

۸٫ موریانه، وسیله‏ کشف مرگ سلیمان مى‏شود. «دابّه الارض تأکل منسأته»

۹٫ سگ اصحاب کهف مأمور نگهبانى مى‏شود. «و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید»

۱۰٫ چهار پرنده (طاووس، کبوتر، خروس و کلاغ) سبب اطمینان ابراهیم مى‏شود. «فخذ اربعه من الطیر»

۱۱٫ الاغ، سبب یقین عُزیر به معاد مى‏شود. «و انظر الى حمارک»

۱۲٫ شتر، گاو و گوسفند در حج، شعائر الهى مى‏شوند. «و البُدن جعلناها لکم من شعائر اللّه»

۱۳٫ حیوان، وسیله‏ى خداشناسى مى‏شود. «افلا ینظرون الى الابل کیف خلقت»

۱۴٫ حیوان، وسیله آزمایش انسان مى‏شود. «تناله ایدیکم و رماحکم»

۱۵٫ حیوان، معجزه الهى مى‏شود. «هذه ناقه اللّه»

۱۶٫ حیوان، وسیله‏ى قهر و عذاب الهى مى‏شود. «الجراد والقّمل و الضفادع»

مقدّسات در اسلام

احترام به مقدّسات‏

یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَاتَرْفَعُواْ أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِ‏ّ وَ لَا تَجْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکمْ وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (حجرات، ۲)

اى کسانى‏که ایمان آورده‏اید! (در گفتگو با پیامبر) صدایتان را بلندتر از صداى پیامبر نکنید و آن گونه که با یکدیگر بلند گفت‏وگو مى‏کنید، با پیامبر بلند سخن مگویید! مبادا (به خاطر این بى‏ادبى،) اعمالتان نابود شود و شما آگاه نشوید.

 در تمام دنیا با وجود عقائد مختلف، به بزرگان خود احترام خاصّ مى‏گزارند. شهرها، خیابان‏ها، دانشگاه‏ها، فرودگاه‏ها، مدارس و مؤسسات را به نام آنان نام‏گذارى مى‏کنند. در اسلام نیز برخى افراد و حتّى برخى گیاهان و جمادات قداست دارند.

در اسلام ریشه‏ى قداست و کرامت هر چیزى، وابستگى آن به ذات مقدّس خداوند است و هر چه این وابستگى بیشتر باشد، قداست هم بیشتر است و ما باید احترام ویژه‏ى آن را حفظ کنیم؛ امّا مقدّسات:

۱٫ خداوند سرچشمه قدس است و مشرکان که دیگران را با خدا یکسان مى‏پندارند، در قیامت به انحراف خود اقرار خواهند کرد و به معبودهاى خیالى خود خواهند گفت: رمز بدبختى ما این است که شما را با پروردگار جهانیان یکسان مى‏پنداشتیم.«اذ نُسوّیکم بِربّ العالَمین»

در قرآن از تسبیح و تنزیه خداوند زیاد سخن به میان آمده است، یعنى ما باید براى خدا آن احترام وقداستى را بپذیریم که هیچ‏گونه عیب و نقصى براى او تصوّر نشود. نه تنها ذات او، بلکه نام او نیز باید منزّه باشد. «سَبّح اسم ربّک الاعلى»

۲٫ کتاب خدا نیز احترام و قداست ویژه‏اى دارد. وقتى خداوند قرآن را عظیم مى‏داند،  پس ما باید آن را تعظیم کنیم، وقتى قرآن را کریم مى‏داند،  ما باید آن را تکریم کنیم، و چون قرآن را مجید مى‏داند،  ما باید آن را تمجید کنیم.

۳٫ رهبران الهى، تمام انبیا و جانشینان بر حقّ آن بزرگواران به خصوص حضرت محمّدصلى الله علیه وآله و اهل‏بیت او، داراى مقام مخصوصى هستند که در این سوره پاره‏اى از آداب برخورد با آن حضرت بیان شده است: بر آنان پیشى نگیریم، بلندتر از آنان صحبت نکنیم و در آیات دیگر، فرمان صلوات بر پیامبر داده شده است.

البتّه باید به این نکته توجّه کنیم که پس از رحلت پیامبر نیز، زیارت آن حضرت و زیارت و احترام جانشینان و ذریّه آن بزرگوار و تمام کسانى‏که به نحوى به آن حضرت نسبت دارند، به خصوص علماى ربّانى و فقهاى عادل و مراجع تقلید که به فرموده‏ى روایات، جانشینان پیامبرند، بر ما لازم است. چنانکه در حدیث مى‏خوانیم: «کسى‏که سخن فقیه عادل را رد کند، مثل کسى است که سخن اهل‏بیت پیامبرعلیهم السلام را رد کرده و کسى‏که سخن آنان را رد کند، مثل کسى است که سخن خدا را رد کرده باشد».

نه تنها شخص پیامبران، بلکه آنچه مربوط به آنان است، قداست و کرامت دارد. در قرآن مى‏خوانیم: صندوقى که موسى‏علیه السلام در زمان نوزادیش در آن نهاده و به دریا انداخته شده بود و بعداً یادگارهاى موسى و آل‏موسى در آن نگهدارى مى‏شد، به قدرى مقدّس بود که فرشتگان آن را حمل مى‏کردند و باعث پیروزى بر دشمنان مى‏شد.

۴٫ در اسلام، والدین از کرامت و قداست خاصّى برخوردارند. در قرآن پنج مرتبه بعد از سفارش به یکتاپرستى، احسان به پدر و مادر مطرح شده و تشکر از آنان، در کنار تشکر از خداوند آمده است.

احترام والدین تا آنجا است که نگاه همراه با محبّت به والدین عبادت است و به ما سفارش شده صداى خود را بلندتر از صداى آنها قرار ندهید، سفرى که سبب اذیّت آنان مى‏شود، حرام است و باید در آن سفر نماز را کامل خواند.

۵٫ در اسلام، بعضى زمان‏ها مثل شب قدر، بعضى مکان‏ها مثل مسجد، بعضى سنگ‏ها مثل حجرالاسود، بعضى آبها مثل آب زَمزم، بعضى خاک‏ها مثل تربت امام حسین۷، بعضى لباسها مثل لباس احرام، مقدّس شمرده شده است و باید براى آنها احترام خاصّى قائل شد.

حضرت موسى به احترام وادى مقدّس، هنگام ورود به آنجا کفش خود را بیرون آورد. «فَاخلَع نَعلَیک انّک بِالوادِ المقدّس طُوى‏»

مسجدالحرام مکان مقدّسى است که مشرک، حقّ ورود به آنجا را ندارد. «انّما المشرکون نجس فلایَقربوا المسجد الحرام»

محلّ عبادت و مساجد مقدّس است و هنگامى‏که به مسجد مى‏روید، زیبا و پاکیزه بروید. «خُذوا زینَتکم عند کلّ مسجد»  و فرد جُنُب و ناپاک، حقّ توقّف در مسجد را ندارد. «و لاجُنباً الاّ عابرى سبیل»

مسجد به قدرى عزیز است که افرادى مثل حضرت ابراهیم، اسماعیل، زکریّا و مریم‏علیهم السلام مسئول تطهیر آن بوده‏اند. «طَهّرا بَیتى»  حتّى مادر مریم که خیال مى‏کرد فرزندش پسر است، نذر کرد او را خادم مسجدالاقصى قرار دهد. «انّى نَذَرتُ لَک ما فى بَطنى مُحرّراً»

۶٫ انسان با ایمان نیز داراى قداست وکرامت است، تا آنجاکه آبروى مؤمن از کعبه بیشتر است و آزار و غیبت او حرام و دفاع از حقّ او واجب و حتّى بعد از مرگ نیز نبش قبر او حرام است.

توهین به پیامبر، دفاع خداوند

إِنَّآ أَعْطَیْنَاک الْکوْثَرَ . فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ . إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ

همانا ما به تو خیر کثیر عطا کردیم. پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى کن. همانا دشمن تو بى‏نسل و دم بریده است. (کوثر، ۱-۳)

هر چه ضربه به دین و مقدّسات دینى شدیدتر باشد، دفاع هم باید قوى‏تر باشد. به پیامبر اسلام جسارت‏هاى زیادى کردند و او را ساحر، کاهن، شاعر و مجنون خواندند که همه آنها به نحوى در قرآن جبران شده است؛ به پیامبر گفتند: «انّک لمجنون» تو جنّ زده‏اى، ولى خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمه ربّک بمجنون» به لطف الهى تو مجنون نیستى.  به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلاً» تو فرستاده خدا نیستى، خداوند فرمود: «انّک لمن المرسلین» قطعاً تو از پیامبرانى. به حضرت نسبت شاعرى و خیالبافى دادند: «لشاعر مجنون» خداوند فرمود: «و ما علّمناه الشعر و ما ینبغى له» ما به او شعر نیاموختیم و براى او سزاوار نیست.

به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئک هو الابتر».

آرى، پاسخ کسى که به اشرف مخلوقات ابتر بگوید، آن است که خدا به او کوثرى عطا کند که چشم همه خیره و عقل همه مبهوت شود.

از آیه آخر سوره کوثر که مى‏فرماید: «انّ شانئک هو الابتر» استفاده مى‏شود که مراد از کوثر چیزى ضد ابتر است و از آنجا که عرب به افراد بى‏عقبه و بى‏نسل که فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو مى‏شود، ابتر مى‏گوید، بهترین مصداق براى کوثر، ذریّه پیامبر است که امامان معصوم از نسل فاطمه مى‏باشند.

البتّه کوثر، معنایى عام دارد و شامل هر خیر کثیر مى‏شود، اما هر کثیرى کوثر نیست. قرآن مى‏فرماید: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجب واندارد، زیرا که خداوند اراده کرده آنان را در دنیا از طریق همان اموال و اولاد عذاب کند.

در ماجراى فتح مکه که مشرکان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد مى‏شدند، خداوند تنها دستور تسبیح مى‏دهد: «رَأیتَ النَّاس یَدخلون فى دینِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولى براى عطا کردن کوثر به پیامبر مى‏فرماید: «فصلِ‏ّ لربّک» نماز بگزار. گویا اهمیّت کوثر از اسلام آوردن مشرکان بیش‏تر است.

هجرت

هجرت برای دین شناسی‏

وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (توبه، ۱۲۲)

سزاوار نیست که همه‏ى مؤمنان (به جهاد) رهسپار شوند، پس چرا از هر گروهى از ایشان دسته‏اى کوچ نمى‏کنند تادر دین فقیه شوند و هنگامى که به سوى قوم خویش باز گشتند، آنان را بیم دهند تا شاید آنان (از گناه و طغیان) حذر کنند.

تفقّه در دین، به معناى تلاش براى کسب شناخت عمیق در دین و عقاید واحکام اسلامى است. تفقّه در دین، گاهى ممکن است براى دنیا و مقام و عشق به درس و بحث و سرگرمى و عقب نماندن از دوستان باشد و گاهى براى دین، خدا، بهشت و نجات امّت باشد. آیه، دوّمى را ارزشمند مى‏داند که بیم‏دهى مردم و دعوت آنان به راه خداست. «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ»

چنانکه حضرت امیر۷ به فرزندش سفارش مى‏کند: «تَفقَّه فى‏الدّین فان الفقهاء ورثه الانبیاء»  امام حسین۷ نیز شب عاشورا در جملاتى خداوند را چنین ستود: حمد خدایى که ما را فقیه در دین قرار داد.

از امام صادق۷ پرسیدند: اگر براى امام حادثه‏اى اتفاق افتاد، تکلیف مردم چیست؟ امام این آیه را تلاوت فرمود که از هر شهر و طایفه‏اى باید براى شناخت امام حرکت کنند.

باید از هر منطقه، افرادى براى شناخت اسلام به مراکز علمى بروند و به منطقه خود برگردند تا در همه‏ مناطق، روحانى دینى به مقدار لازم حضور داشته باشد. آری هجرت، ملازم ایمان است. یا براى دفاع از دین، هجرت کنید، یا براى شناختِ دین. بنابراین تفقّه در دین و آنگاه آموزش دین به مردم بخصوص وطن و زادگاه انسان، واجب کفائى است.  پس براى طلاب حوزه‏ها، دو هجرت لازم است: یکى به سوى حوزه‏ها ودیگرى از حوزه‏ها بسوى شهرها. لذا ماندن در حوزه‏ها جز براى اساتید جایز نیست.

البته فقه، تنها فراگیرى احکام دین نیست، بلکه همه‏ى معارف دینى قابل تحقیق، دقّت و ژرف‏نگرى است. «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»

فقه در دین، آنگاه ارزش دارد که فقیه، عالم به زمان و آگاه از شیطنت‏ها و راههاى نفوذ دشمن باشد تا بتواند هشدار و بیم دهد.  پس به سخنان یک اسلام‏شناس فقیه، مى‏توان اعتماد کرد. لِیَتَفَقَّهُوا … لِیُنْذِرُوا (ممکن است یک نفر در منطقه باشد، پس خبر واحد حجّیت دارد)

علما باید سراغ مردم بروند و منتظر دعوت آنان نباشند. «رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» و نباید انتظار اطاعتِ مطلق همه‏ى مردم را داشته باشند، چون گروهى هرگز به راه دین و خدا نمى‏آیند. «لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»

هجرت تاریخی پیامبر

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِى سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّ نَصَرُواْ أُوْلَئِک بَعْضُهُمْ أَوْلِیَآءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَىْ‏ءٍ حَتَّى‏ یُهَاجِرُواْ.. (انفال، ۷۲)

همانا کسانى که ایمان آورده و هجرت کردند و با اموال و جان‏هایشان در راه خدا جهاد کردند، و آنان که (مجاهدان و مهاجران را) پناه داده و یارى کردند، آنان دوستدار و حامى و هم‏پیمان یکدیگرند. امّا کسانى که ایمان آورده، ولى هجرت نکردند، حقّ هیچ‏گونه دوستى و حمایت از آنان را ندارید، تا آنکه هجرت کنند. …

در سال سیزدهم بعثت و پس از گذشت ده سال از دعوت علنى پیامبر به اسلام، هنوز مشرکان مکه دست از اذیّت و آزار پیامبر و مسلمانان برنداشته بودند، و روز به روز بر شدّت آن مى‏افزودند تا اینکه تصمیم گرفتند با توطئه‏اى حساب شده و اقدامى دسته‏جمعى، پیامبر را به قتل برسانند و اسلام را ریشه‏کن نمایند.

با اطلاع پیامبر۹ از آن توطئه و جانفشانى على‏۷، شبانه مقدّمات هجرت فراهم شد و آن حضرت در اوّل ماه ربیع‏الاوّل ابتدا به غار ثور رفتند و به مدّت سه روز در آنجا به گونه‏اى معجزه‏آسا مخفى شدند و در این مدّت تنها حضرت على‏علیه السلام براى آن حضرت غذا تهیه کرده و اخبار بیرون را در اختیار آن جناب قرار مى‏دادند. سرانجام پیامبر با توصیه به حضرت على مبنى بر اعلان مهاجرت مسلمانان به یثرب و همراه آوردن اهل‏بیت آن حضرت، خود راهى یثرب شدند، و پس از طى مسافتى حدود چهارصد کیلومتر، روز دوازدهم ربیع‏الاوّل به محلّه‏ى قبا رسیدند و بقیّه‏ى مهاجرین نیز به آنان ملحق شدند.

مردم یثرب، از مهاجران استقبال شایانى به عمل آوردند وآنها را با آغوش باز پذیرفتند و «یَثرب» را به «مدینهالنبىّ» و «مدینه الرّسول»، تغییر نام دادند. آنگاه پیامبر براى پیشگیرى و دورى از تفرقه، میان مهاجران و انصار که حدود سیصد نفر بودند، دو به دو عقد اخوّت و برادرى جارى کردند و مسجد قبا را پایه‏گذارى و بنا کردند.

مهاجرین، کسانى هستند که در مکه به پیامبر ایمان آوردند و چون در آنجا تحت فشار بودند، خانه وکاشانه‏ى خود را رها کرده به همراه پیامبر به مدینه هجرت کردند و انصار، مسلمانان مدینه هستند که پیامبر اسلام و مهاجرین را در بین خود جاى داده و یارى نمودند.

معموماً ملّت‏ها، مهم‏ترین و بزرگ‏ترین حادثه‏اى را که در حیات اجتماعى، علمى و مذهبى آنان رخ داده و آن را نقطه‏ى عطفى در سرگذشت ملّى خود مى‏دانند، مبدأ تاریخ خود قرار داده‏اند، مثلا میلاد حضرت مسیح‏ نزد مسیحیان و یا عام الفیل (سالى که سپاه ابرهه به مکه حمله کرد و نابود شد) نزد اعراب، مبدأ سال قرار گرفت.

از آنجایى که دین اسلام کامل‏ترین شریعت آسمانى است و در عین حال از ادیان دیگر مستقل است، لذا مسلمانان میلاد حضرت مسیح را مبناى سال خود قرار ندادند، همچنین عام‏الفیل گرچه سال تولّد پیامبر نیز بود، و یا حتّى روز بعثت پیامبراکرم‏صلى الله علیه وآله ، مبناى سال قرار نگرفت، امّا با هجرت پیامبر به مدینه که حکومتى مستقل در آنجا پایه‏گذارى شد و مسلمانان توانستند در نقطه‏اى آزادانه فعالیّت کنند، پیامبر شخصاً تاریخ هجرى را بنا گذاردند. چنانکه مى‏توان از عبارت «مِن اوّل یوم»، در آیه «لمسجد اُسس على التّقوى من اوّل یوم احقّ ان تقوم فیه»  که در مورد ساختن مسجد قبا مى‏باشد نیز پایه‏گذارى سال هجرى را استفاده نمود، زیرا اوّلین اقدام پیامبر در هجرت به مدینه ساختن مسجد قبا مى‏باشد. آرى اگر هجرت نبود، چه بسا اسلام در همان نقطه محدود و نابود مى‏شد.

البته در صدر اسلام دو هجرت رخ داده است: یکى در سال پنجم بعثت، هجرت گروهى از مسلمانان به سرزمین حبشه و دیگرى در سال سیزدهم بعثت، هجرت از مکه به مدینه.

آثار و برکات هجرت

بیشتر بلاهاى ما از غرق شدن در رفاه و ترک هجرت‏هاى سازنده سرچشمه مى‏گیرد. اگر همه‏ى مغزها و متخصّصان و کارشناسان مسلمانى که در کشورهاى غربى به سر مى‏برند، به کشور خود هجرت کنند، هم ضربه به دشمن وارد ساخته است و هم موجب تقویت اسلام و کشورهاى اسلامى مى‏شوند.

هجرت، اختصاص به پیامبراکرم۹ ندارد، بلکه هجرت از محیط شرک، کفر و گناه، براى حفظ دین و ایمان و یا براى برگشت از نافرمانى خداوند لازم است، چنانکه خداوند در پاسخ کسانى که عذر آلودگى خود و ارتکاب به گناه را محیط ناسالم مى‏دانستند و مى‏گفتند: «کنّا مستضعفین فى الارض»، مى‏فرماید: زمین خداوند که پهناور بود، چرا به مکانى دیگر هجرت نکردید؟ «قالوا الم تکن ارض اللّه واسعه»  البتّه با توجّه به عبارت «مستضعفین»، معلوم مى‏شود که اگر توانایى امر به معروف و نهى از منکر باشد، باید به این مهم اقدام نمود و جامعه را ترک نکرد و آن را مورد اصلاح قرار داد.

امام صادق۷ مى‏فرماید: هنگامى که در سرزمینى که در آن زندگى مى‏کنى نافرمانى و معصیت خدا مى‏کنند، از آنجا به جایى دیگر هجرت کن. «اذا عصى اللّه فى ارض انت فیها فاخرج منها الى غیرها»

 چنانکه هجرت براى آموختن علم و دانش و هجرت براى بیان آموخته‏هاى خود به دیگران نیز لازم است.

تفسیر سوره قدر

شب قدر

إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِى لَیْلَهِ الْقَدْرِ . وَ ما أدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ . لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ . تَنَزَّلُ الْمَلَآئِکهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ . سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْر (قدر، ۱-۵)

همانا ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. و تو چه دانى که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است. در آن شب، فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان براى انجام هر کارى فرود آیند. (آن شب) تا طلوع فجر، (سراسر) سلام و درود است.

کلمه «قدر» در قرآن، در چند معنا به کار رفته است:

الف) مقام و منزلت. چنانکه مى‏فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»، آن گونه که باید، مقام و منزلت الهى را نشناختند.

ب) تقدیر و سرنوشت. چنانکه مى‏فرماید: «جِئْتَ عَلى‏ قَدَرٍ یا مُوسى‏»  اى موسى تو بنا بر تقدیر (الهى به این مکان مقدّس) آمده‏اى.

ج) تنگى و سختى. چنانکه مى‏فرماید: «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ …» کسى که رزق و روزى بر او تنگ و سخت شود …

دو معناى اول در مورد «لَیْلَهِ الْقَدْرِ» مناسب است، زیرا شب قدر، هم شب با منزلتى است و هم شب تقدیر و سرنوشت.

خداوند در شب قدر، امور یک سال را تقدیر مى‏کند، چنانکه قرآن در جایى دیگر مى‏فرماید: «فیها یفرق کلّ امر حکیم»  بنابراین، شب قدر منحصر به شب نزول قرآن و عصر پیامبر نیست، بلکه در هر رمضان، شب قدرى هست که امور سال آینده تا شب قدر بعدى مقدّر مى‏شود.

بیدار بودن شب قدر و احیاى آن با دعا و نماز و قرآن، مورد سفارش پیامبر و اهل بیت آن حضرت بوده است و در میان سه شب، بر شب بیست و سوم تأکید بیشترى داشته‏اند. چنانکه شخصى از پیامبر پرسید: منزل ما از مدینه دور است، یک شب را معیّن کن تا به شهر بیایم. حضرت فرمود: شب بیست و سوم به مدینه داخل شو.

امام صادق‏۷در حالى که بیمار بودند، خواستند که شب بیست و سوم ایشان را به مسجد ببرند.   و حضرت زهرا۳ در این شب، با پاشیدن آب به صورت بچه‏ها، مانع خواب آنها مى‏شدند.

در روایات آمده است که دهه آخر ماه رمضان، پیامبر بستر خواب خود را جمع نموده و ده شب را احیا مى‏داشت.

در حدیثى طولانى از پیامبر اکرم‏۹ مى‏خوانیم: حضرت موسى‏۷ به خدا عرض کرد: خدایا مقام قربت را خواهانم. پاسخ آمد: «قُرْبى لِمَن اسْتَیْقَظَ لَیْلَهَ الْقَدْر»، قرب من، در بیدارى شب قدر است.

عرضه داشت: پروردگارا، رحمتت را خواستارم.

پاسخ آمد: «رَحْمَتى لِمَنْ رَحمَ الْمَساکینَ لَیلهَ الْقَدر»، رحمت من در ترحّم بر مساکین در شب قدر است.

گفت: خدایا، جواز عبور از صراط مى‏خواهم. پاسخ آمد: «ذلِک لِمَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَهٍ لَیْلَهَ الْقَدْر»، رمز عبور از صراط، صدقه در شب قدر است.

عرض کرد: خدایا بهشت و نعمت‏هاى آن را مى‏طلبم. پاسخ آمد: «ذلک لِمَنْ سَبَّحَ تَسْبیحَه فى لیلهِ القدر»، دستیابى به آن، در گرو تسبیح گفتن در شب قدر است.

عرضه داشت: پروردگارا، خواهان نجات از آتش دوزخم. پاسخ آمد: «ذلک لِمَنْ اسْتَغْفَرَ فِى لَیلهِ الْقَدْر»، رمز نجات از دوزخ، استغفار در شب قدر است.

در پایان گفت: خدایا رضاى تو را مى‏طلبم. پاسخ آمد: «رِضاىَ لِمَنْ صَلّى رَکعَتَینِ فِى لَیلهِ الْقَدْر»، کسى مشمول رضاى من است که در شب قدر، نماز بگذارد.

از وقایع عجیب تاریخى، ضربت خوردن حضرت على‏۷ در شب قدر، در محراب عبادت و به هنگام نماز است. آرى، اشرف خلق خدا، در اشرف مکان‏ها و اشرف زمان‏ها، در اشرف حالات، شهید شد.

طول شب قدر، یک شب کامل کره زمین است که ۲۴ ساعت مى‏شود، نه آنکه مخصوصِ مکان خاصّى همچون مکه و آن هم به میزان ۸ ساعت شب آن منطقه باشد. چنانکه مراد از روز عید فطر، یک روز کامل کره زمین است که شامل همه نقاط و مناطق مى‏شود.

تقارن شب تقدیر بشر با شب نزول قرآن، شاید رمز آن باشد که سرنوشت بشر، وابسته به قرآن است. اگر پیرو قرآن باشد، سعادت¬ و رستگاری و اگر دور از آن باشد، شقاوت و بدبختى براى او رقم مى‏خورد.

ابوذر مى‏گوید: به رسول خدا عرضه داشتم آیا شب قدر در عهد انبیا بوده و امر بر آنان نازل مى‏شده و پس از آنکه از دنیا مى‏رفتند، نزول امر در آن شب تعطیل مى‏شده است؟ فرمودند: شب قدر تا قیامت هست.

شاید رمز اینکه شب قدر مخفى است، آن باشد که مردم شب‏هاى متعدّد را به عبادت بپردازند، کسانى که یک شبِ آن را درک کردند مغرور نشوند و کسانى که آن را درک نکردند، از باقى شب‏ها مأیوس نشوند.

در روایات آمده است: کار نیک در شب قدر، بهتر از کار نیک در هزار ماه بدون شب قدر است.

تقدیر امور در شب قدر، با نزول و حضور فرشتگان صورت مى‏گیرد. «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ … مِنْ کُلِّ أَمْر»

مراد از «سَلامٌ» در این سوره، لطف و عنایت ویژه الهى به بندگان در شب قدر است که سلامت و رحمت و برکت را بدنبال دارد و باب نقمت و عذاب را مى‏بندد، زیرا کید و وسوسه شیطان در آن مؤثر واقع نشود. در شب قدر، فرشتگان به زمین نازل مى‏شوند و بر هر مرد و زنى که در حال عبادت باشند، سلام مى‏کنند. چنانکه در قیامت نیز با گفتن سلام به استقبال بهشتیان مى‏روند: «سَلامٌ‏ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ»

سیماى فرشتگان در قرآن‏

۱٫ فرشتگان، بندگان گرامى خدا هستند. «بل عباد مکرمون»

۲٫ معصوم ومطیع خدایند. «لایعصون اللّه ما امرهم ویفعلون ما یُؤمرون»

۳٫ تدبیر اموری بر عهده‏ آنهاست. «فالمدبّرات أمراً»؛ «فالمقسّمات أمراً»

۴٫ مراقب الفاظ و سخن انسانند. «ما یلفظ من قول»

۵٫ کاتب اعمال جهانیان هستند. «و رسلنا لدیهم یکتبون»

۶٫ بشارت¬دهنده به رزمندگان در جنگ و جهاد، «بجنود لم تروها»،  اجابت دعا و فرزنددار شدن، «انّا نبشرک بغلام اسمه یحیى» و بشارت دهنده در لحظه‏ مرگ مؤمنان هستند. «الاّ تخافوا ولا تحزنوا»

۷٫ مأمور عذاب الهى بر مجرمانند. «لمّا جاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم»

۸٫ محافظ انسان هستند. «یُرسل علیکم حفظه»

۹٫ دعاگو و آمرزش خواه مؤمنانند. «و یستغفرون للذین آمنوا»

۱۰٫ شفاعت مى‏کنند. «و کم من ملک فى السموات لا تغنى شفاعتهم شیئا الاّ من بعد ان یأذن اللّه لمن یشاء و یرضى»

۱۱٫ لعن کننده‏ کفّارند. «اولئک علیهم لعنه اللّه والملائکه والنّاس»

۱۲٫ امدادگر جبهه‏هایند. «ان تصبروا وتتّقوا… یمددکم بخمسه آلاف»

۱۳٫ مجرمان را در لحظه مرگ تنبیه مى‏کنند. «توفّتهم الملائکه یضربون وجوههم و ادبارهم»

۱۴٫ از بهشتیان استقبال مى‏کنند. «سلام علیکم بما صبرتم»

۱۵٫ مسئول عذاب دوزخ هستند. «علیها تسعه عشر»

۱۶٫ مسئول قبض روح هستند. «توفّته رسلنا»

۱۷٫ داراى رسته و درجه هستند. «ما منّا الا له مقام معلوم»

۱۸٫ مسئول نزول وحى مى‏باشند. «ینزّل الملائکه بالروح»

۱۹٫ گاهى به شکل انسان در مى‏آیند. «فتمثّل لها بشراً سویّا»

۲۰٫ از عبادت خسته نمى‏شوند. «یسبّحون… و هم لایسئمون»

۲۱٫ با غیر انبیا نیز گفتگو دارند. «انّما انا رسول ربّک لاهب لک غلاماً»

۲۲٫ بعضى فرشتگان برگزیده‏اند. «اللّه یصطفى من الملائکه رسلا»

۲۳٫ ایمان به فرشتگان لازم است. «والمؤمنون کلّ آمن باللّه و ملائکته و کتبه و رسله»، «و مَن یکفر باللّه و ملائکته و کتبه و رسله فقد ضلّ ضلالاً بعیدا»

در روایات آمده است که با منکران امامت، با سوره قدر احتجاج کنید. زیرا بر اساس این سوره، فرشتگان هر سال در شب قدر نازل مى‏شوند. در زمان حیات پیامبر بر وجود شریف حضرتش وارد مى‏شدند. پس از آن حضرت بر چه کسانى نازل مى‏شوند؟

روشن است که هر کسى نمى‏تواند میزبان فرشتگان الهى باشد و باید او همچون پیامبر، معصوم بوده و ولایت امور بشر به عهده او باشد و او کسى جز امام معصوم نیست که در زمان ما، حضرت مهدى علیه السلام مى‏باشد و فرشتگان در شب قدر شرفیاب محضرش مى‏شوند.

مقدرّات

اقسام مقدّرات الهى‏

 یَمْحُواْ اللهُ مَا یَشَآءُ وَیُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْکتَابِ (رعد، ۳۹)

خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات مى‏کند و اُم الکتاب تنها نزد اوست.

بر اساس آیات و روایات، مقدرات الهى بر دو نوع است:

الف) امورى که مصلحت دائمى دارد و لذا قانونش هم دائمى است. مثل آیاتِ؛ «ما یبدّل القول لدىّ» در کلام ما تبدّل راه ندارد. «کلّ شى‏ءٍ عنده بمقدار» هر چیزى در نزد پروردگار داراى حساب و کتاب دقیقى است. این‏گونه مقدرات در لوح محفوظ ثبت است  و فقط مقربان الهى به اذن خداوند مى‏توانند بر آن آگاه شوند. «کتاب مرقوم یشهده المقرّبون»

ب) امورى که غیرحتمى و مصالح آنها تابع اعمال و رفتار مردم است، مثل توبه کردن مردم از گناه که مصلحت عفو را درپى دارد، و یا دادن صدقه که مصلحت دفع بلا را به همراه مى‏آورد و یا ظلم و ستم که بخاطر مفسده‏اش قهر الهى را بدنبال دارد. یعنى خداوند متعال در اداره‏ى نظام آفرینش دست بسته نیست و با حکمت و علم بى‏نهایتى که دارد، مى‏تواند با تغییر شرایط، تغییراتى در آفرینش و قوانین آن بدهد. بدیهى است که این تغییرات، نشانه‏ى جهل خداوند متعال و یا تجدید نظر و پشیمانى او نیست، بلکه این تغییرات بر اساس حکمت و تغییر شرایط و یا پایان دوره‏ى آن امر است.

قرآن در این زمینه نمونه‏هاى زیادى دارد، از جمله:

۱٫ «اُدعونى استجب لکم» دعا کنید تا من براى شما مستجاب کنم. انسان با تضرع ودعا مى‏تواند مصالح خود را بدست آورد و سرنوشت خود را تغییر دهد.

۲٫ «لعلّ اللَّه یحدث بعد ذلک أمرا»؛ قانون الهى در همه جا ثابت نیست، شاید خداوند با پدید آمدن شرایط لازم، برنامه جدیدى را بوجود آورد.

۳٫ «کلّ یوم هو فى شأن»؛ او هر روز شأنی مخصوص همان روز دارد.

۴٫ «فلّما زاغوا، ازاغ اللَّه»؛ چون راه‏انحرافى را انتخاب کردند، خدا هم منحرفشان ساخت.

۵٫ «و لو انّ أهل القرى‏ آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات»؛ با ایمان و تقوى، مسیر قهر الهى به لطف و برکت تغییر مى‏یابد.

۶٫ «ان اللَّه لایغیّر ما بقوم حتّى یغیّروا ما بانفسهم»؛ خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى‏دهد، مگر آنکه آنها خودشان را تغییر دهند.

۷٫ «الاّ مَن تاب وآمن وعمل عملا صالحاً فاولئک یبدّل اللَّه سیئاتهم حسنات»؛ کسانى که توبه کنند، ایمان آورند و عمل نیکو انجام دهند، خداوند بدى‏هاى آنان را به خوبى و حسنه تبدیل مى‏کند.

۸٫ «ان عُدتم عُدنا»؛ اگر شما برگردید، ما هم برمى‏گردیم.

البته علم خدا بر اساس نظام علل و اسباب است، بدین صورت که او علم دارد که اگر از این وسیله استفاده شود، این نتیجه واگر از دیگرى بهره‏بردارى شود، آن سرانجام را درپى خواهد داشت.

 بداء چیست؟

منظور از بداء نزد شیعه، ظاهر شدن چیزى است که ما انسان‏ها خلاف آن را گمان مى‏کردیم، نه تغییر در علم الهى و کشف خلاف براى خدا. پس بداء به معناى جهل ماست نه جهل خداوند.

«بداء» در آفرینش، نظیر نسخ در قانون است، مثل آنکه از ظاهر قانون و یا حکمى تصوّر کنیم که دائمى است، ولى بعد مدّتى ببینیم که عوض شده است. البتّه این به معناى پشیمانى و یا جهل قانونگذار نیست، بلکه شرایط باعث بوجود آمدن این تغییر در قانون شده است، درست مانند نسخه‏اى که پزشک با توجّه به شرایط فعلى بیمار آن را مى‏نویسد، امّا به محض تغییر حال او، نسخه جدیدى تجویز مى‏کند.

در اینجا به نمونه‏هاى از بداء در قرآن اشاره می¬کنیم:

۱٫ ما گمان مى‏کردیم خداوند که به حضرت ابراهیم‏علیه السلام فرمان ذبح فرزندش را داده است، مى‏خواسته اسماعیل‏علیه السلام کشته و خونش بر زمین ریخته شود، امّا بعداً ظاهر شد که اراده‏ى الهى از این امر، آزمایش پدر بوده است نه کشته شدن پسر.

۲٫ ما از وعده خداوند با حضرت موسى‏علیه السلام تصوّر مى‏کردیم که دوره‏ى مناجات سى شب است، «و واعدنا موسى‏ ثلاثین لیله»؛ امّا بعداً ظاهر شد که از اول برنامه چهل شب بوده است ولى خداوند به جهت آزمایش، آن را در دو مرحله اعلام فرموده است، ابتدا سى شب و سپس ده شب.

۳٫ ما فکر مى‏کردیم که قبله‏ى مسلمانان براى همیشه بیت‏المقدس است، ولى آیات تغییر قبله براى ما ظاهر کرد که قبله‏ى دائمى، کعبه بوده است.

۴٫ وقتى نشانه‏هاى قهر خدا پدید آمد، حتّى حضرت یونس‏علیه السلام هم مطمئن شد که عذاب الهى نازل و قوم کافرش نابود خواهند شد، لذا از میان مردم بیرون رفت، امّا مردم ایمان آوردند و قهر الهى برطرف گردید. «الاّ قوم یونس لمّا آمنوا کشفنا عنهم»

به هر صورت معناى بداء جهل خداوند و عوض شدن علم او نیست، زیرا خداوند از ابتدا مى‏دانست که خون اسماعیل ریخته نخواهد شد، مدّت مناجات موسى‏ چهل شب است، قبله دائمى مسلمانان، کعبه خواهد بود و قوم یونس اهل نجات هستند، ولى ظاهر دستورات و حوادث به نحوى بود که انسان تصوّر دیگرى داشت. پس تغییرى در علم خداوند پیدا نشده و این ما هستیم که داراى دید تازه‏اى شده‏ایم.

بداء به این معنا داراى اثرات تربیتى بسیارى است، از جمله این‏که انسان تا آخرین لحظه‏ى عمر، به تغییر شرایط امیدوار مى‏ماند، روحیّه‏ى توکل در او زنده مى‏گردد، اسیر ظواهر نمى‏شود، ایمان انسان به غیب و قدرت خداوند متعال بیشتر مى‏شود. با توبه، صدقه، مناجات و دعا تلاش مى‏کند تا مسیر حوادث و قهر الهى را تغییر دهد.

اهل بیت

آیه‏ى تطهیر

….إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً (احزاب، ۳۳)

…. و از خدا و رسولش اطاعت کنید؛ همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى (گناه) را از شما اهل‏بیت (پیامبر) دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

کلمه «اِنّما» نشانه این است که آیه‏ شریفه درباره یک موهبت استثنایى در مورد اهل‏بیت‏علیهم السلام سخن مى‏گوید.

مراد از «یُرید»، اراده تکوینى است، زیرا اراده‏ى تشریعى خداوند، پاکى همه مردم است نه تنها اهل بیت پیامبرعلیهم السلام.

مراد از «رجس» هر گونه ناپاکى ظاهرى و باطنى است.

مراد از «اهل البیت» همه‏ى خاندان پیامبر نیست، بلکه برخى افراد آن است که نام آنان در روایات شیعه و سنّى آمده است. این گروه عبارتند از: علىّ و فاطمه و حسن و حسین ‏علیهم السلام.

سؤال: دلیل این انحصار چیست؟ و چرا این بخش از آیه درباره‏ى زنان پیامبر یا تمام خاندان آن حضرت نیست؟

پاسخ: ۱٫ روایاتى از خود همسران پیامبر حتّى از عایشه و امّ سلمه نقل شده که آنان از رسول‏خدا۹ پرسیدند: آیا ما هم جزء اهل بیت هستیم؟ پیامبر فرمود: خیر.

۲٫ در روایات متعدّدى مى‏خوانیم: پیامبر عبایى بر سر این پنج نفر کشید (که یکى از آنان خود حضرت بود) و فرمود: این‏ها اهل بیت من هستند و اجازه‏ى ورود دیگران را نداد.

۳٫ پیامبراکرم۹ براى این که اختصاص اهل بیت را به پنج نفر ثابت کند، مدّت شش ماه (یا هشت یا نه ماه) به هنگام نماز صبح از کنار خانه فاطمه‏علیها السلام مى‏گذشت و مى‏فرمود: «الصّلاه یا اهل البیت انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»

در کتاب احقاق الحق بیش از هفتاد حدیث از منابع معروف اهل سنّت درباره اختصاص آیه شریفه به پنج نفر ذکر شده و در کتاب شواهد التنزیل که از کتب معروف اهل سنّت است بیش از یکصد و سى روایت در همین زمینه آمده است.

به هر حال این آیه شامل زنان پیامبر نمى‏شود زیرا:

آنها گاهى مرتکب گناه مى‏شدند. در سوره تحریم مى‏خوانیم: پیامبر رازى را به بعضى از همسرانش فرمودند و او امانت دارى نکرد و به دیگرى گفت. قرآن این عمل را گناه نامیده، فرمود: «ان تتوبا اِلى اللّه فقد صغت قلوبکما»

عایشه که همسر پیامبر بود، جنگ جمل را علیه حضرت على۷‏ به راه انداخت و سپس پشیمان شد، با آنکه در این جنگ عدّه بسیارى از مسلمانان کشته شدند؟

پاسخ به شبهات‏

۱٫ آیا «یطهّرکم» به معناى آن نیست که اهل بیت‏علیهم السلام آلودگى داشته‏اند و خداوند آنان را تطهیر کرده است؟

پاسخ: شرط تطهیر آلودگى نیست، زیرا قرآن درباره‏ى حوریان بهشتى کلمه «مطهّره» را به کار برده در حالى که هیچ گونه آلودگى ندارند. به عبارت دیگر «یطهّرکم» به معناى پاک نگه‏داشتن است نه پاک کردن از آلودگى قبلى.

۲٫ اگر اهل‏بیت تنها پنج نفرند، چرا این آیه در میان جملاتى قرار گرفته که مربوط به زنان پیامبر است؟

پاسخ: الف: جمله‏ى «انّما یرید اللّه …» به صورت جداگانه نازل شده ولى هنگام جمع آورى قرآن در این جا قرار گرفته است.

ب: به گفته‏ى تفسیر مجمع البیان، رسم فصیحان و شاعران و ادیبان عرب این بوده که در لابلاى مطالب معمولى حرف جدید و مهمّى مطرح مى‏کنند تا تأثیرش بیشتر باشد. چنانکه در میان اخبار صدا و سیما، اگر گوینده یک مرتبه بگوید: به خبرى که هم اکنون به دستم رسید توجّه فرمایید، این گونه سخن گفتن یک شوک روانى و تبلیغاتى ایجاد مى‏کند.

نظیر این آیه، آیه سوّم سوره‏ مائده است که مطلب مربوط به ولایت و امامت و کمال دین و تمام نعمت و یأس کفّار و رضاى الهى، در کنار احکام مربوط به گوشت خوک و خون، نازل شده و این گونه جاسازى‏ها رمز حفظ قرآن از دستبرد نااهلان است. درست همان گونه که گاهى زنان هنگام خروج از خانه زیور آلات خود را در لابلاى پنبه‏هاى متّکا قرار مى‏دهند. با این که طلا و پنبه رابطه‏اى ندارند ولى براى محفوظ ماندن از دستبرد نااهلان این کار انجام مى‏گیرد.

ج: در میان سفارش‏هایى که به زنان پیامبر مى‏کند، یک مرتبه مى‏فرماید: خدا اراده‏ مخصوص بر عصمت اهل بیت دارد، یعنى اى زنان پیامبر! شما در خانه‏اى هستید که معصومین‏علیهم السلام هستند و حتماً باید تقوا را بیشتر مراعات کنید.

د: در مورد اهل‏بیت ضمیر جمع مذکر به کار رفته که نشان غالب بودن مردان است، به خلاف جملات مربوط به زنان پیامبر که در آنها از ضمیر جمع مؤنث استفاده شده است. «بیوتکنّ، اقمن – عنکم، یطهّرکم»

اهلیت داشتن یا نداشتن

خداوند در آیه ۴۶ سوره هود اهل نبودن پسر نوح را بیان  می¬کند؛ «قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ» روایات بسیارى از پیامبر و ائمه‏علیهم السلام به ما رسیده است که با این عبارت آغاز مى‏شود: «لیس منّا» یعنى از ما نیست، از جمله: پیامبر اکرم۹ فرمودند: «مَن عشّ مسلماً فلیس منّا» هرکس به مسلمانى خیانت کند، از ما نیست. یا فرمودند: آن کس که مردم او را از روى ترس احترام بگذارند، از من نیست، و در حدیثى دیگر فرمودند: «مَن أصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بِمسلم» هرکس که هر صبح در فکر خدمت به مسلمانان نباشد، مسلمان نیست.

در روایات مى‏خوانیم: همانا دوست پیامبر کسى است که مطیع خدا باشد، گرچه نسبتى با حضرت نداشته باشد و دشمن پیامبر، کسى است که نافرمانى خدا کند، گرچه از نزدیکان حضرت باشد.

مودّت اهلبیت

پاداش رسالت

… قُلْ لَّا أَسْئَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبَى‏ وَ مَن یَفْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکورٌ (شورى، ۲۳)

(اى پیامبر! به مردم) بگو: من از شما بر این (رسالت خود) هیچ مزدى جز مودّت نزدیکانم را نمى‏خواهم و هرکس کار نیکى انجام دهد، براى او در نیکویى آن مى‏افزاییم. همانا خداوند بسیار آمرزنده و قدردان است.

بارها در قرآن این سخن به میان آمده که انبیا از مردم مزد و پاداشى نمى‏خواستند، در سوره‏ى شعراء از آیه ۱۰۰ تا ۱۸۰ این مطلب از قول پیامبران مختلف تکرار شده است، پیامبر اسلام نیز از مردم درخواست مزد مادى نداشت، ولى دو مرتبه از طرف خداوند با کلمه «قل» مأمور شد تا مزد معنوى را که به نفع خود مردم است، از مردم تقاضا کند.

این مزد معنوى نیز با دو تعبیر آمده است؛ یک بار مى‏فرماید: من هیچ مزدى نمى‏خواهم جز آنکه هرکه خواست راه خدا را انتخاب کند، «الاّ من شاء ان یتّخذ الى ربّه سبیلا»  و یک بار مى‏فرماید: «لا اسئلکم علیه اجرا الاّ المودّه فى القربى» و در آیه ۴۷ سوره سبأ نتیجه و فایده درخواست مودّت را به نفع خود مردم می¬داند: «قُلْ مَا سَأَلْتُکم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى‏ کلِ‏ّ شَىْ‏ءٍ شَهِیدٌ»؛ بگو: هر مزدى که از شما خواستم پس آن به نفع شماست، مزد من جز بر خدا نیست و او بر هر چیزى گواه است.

بنابراین پیامبراکرم۹ اعلام می¬کند: اگر من از شما مزدى درخواست مى‏کنم و مى‏گویم اهل بیتم را دوست بدارید، به خاطر آن است که فایده‏ى این مزد به خود شما بر مى‏گردد. «فهو لکم» زیرا کسى که به اهل بیت معصوم پیامبر علاقه¬مند باشد، از آنان پیروى مى‏کند و هر کس از رهبران معصوم پیروى کند، از راه خدا پیروى کرده است. «الاّ من شاء أن یتّخذ الى ربّه سبیلا»، مثل معلّمى که به شاگردانش بگوید من مزدى از شما نمى‏خواهم جز آنکه درس مرا خوب بخوانید که فایده این امر به خود شاگرد برمى‏گردد. بنابراین مزد رسالت دو چیز است: یکى انتخاب راه خدا و دیگرى مودّت قربى‏. جالب آنکه در هر دو تعبیر کلمه «الاّ» مطرح شده است، یعنى مزد من تنها همین مورد است.

با کمى تأمل مى‏فهمیم که باید راه خدا و مودّت اهل بیت یکى باشد، زیرا اگر دو تا باشد، تناقض است، یعنى نمى‏توان گفت: من فقط تابستان مطالعه مى‏کنم و بار دیگر گفت: من فقط زمستان مطالعه مى‏کنم. زیرا محصور باید یک چیز باشد.

پیامبر اسلام از طرف خداوند یک بار مأمور مى‏شود که به مردم بگوید: مزد من تنها انتخاب راه خداست و بار دیگر مأمور مى‏شود که بگوید: مزد من فقط مودّت قربى است. در واقع باید این دو درخواست یکى باشد. یعنى راه خدا همان مودّت قربى‏ باشد.

از طرفى مودّت با دو چیز ملازم است: یکى شناخت و معرفت، زیرا تا انسان کسى را نشناسد نمى‏تواند به او عشق بورزد. دوم اطاعت و تبعیت، زیرا مودّت بدون اطاعت نوعى تظاهر و ریاکارى و دروغ و تملّق است. پس کسانى که دستورات خود را از غیر اهل بیت پیامبرعلیهم السلام مى‏گیرند، راه خدا را پیش نگرفته‏اند. این از دیدگاه قرآن.

امّا از نظر عقل. پاداش باید همسنگ و هموزن عمل باشد. رسالت، جز امامت که ادامه آن است هم وزنى ندارد، مزد رسالت ادامه هدایت است، مزد یک معصوم، سپردن کار به معصوم دیگر است. مزد عادل آن است که زحمات او را به عادل دیگر بسپاریم.

عقل مى‏گوید: تا لطف هست باید تشکر نیز باشد و اگر امروز لطف پیامبر شامل حال ما شده و ما به اسلام هدایت شده‏ایم، باید مزد رسالتش را بپردازیم و اگر مزد رسالت، مودّت قربى است، امروز هم باید قُربایى باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشیم. آرى، امروز هم باید نسبت به امام زمان حضرت مهدى‏۷ مودّت داشته و مطیع او باشیم. مگر مى‏شود بگوییم مسلمانان صدر اسلام مأمور بودند مزد رسالت را بپردازند و نسبت به قربى مودّت داشته باشند، ولى مسلمانان امروز یا این وظیفه را ندارند و یا قربایى نیست تا به او مودّت بورزند و مزد رسالت را بپردازند. البتّه مودّت حضرت مهدى‏۷ در زمان غیبت، عمل به پیام‏هاى او و رفتن در راه کسانى است که ما را به آنان سپرده است، یعنى فقهاى عادل و بى هوا و هوس.

عقل انسان از اینکه مودّت قربى پاداش پیامبرى قرار گرفته که صدها میلیون نفر را به هدایت و سعادت و فضل کبیر الهى رسانده مى‏فهمد که قربى و کسانى که مورد مودّت هستند، برترین افراد بشر و معصومند. زیرا هرگز مودّت گنهکار پاداش پیامبر معصوم قرار نمى‏گیرد. نمى‏توان باور کرد که مودّت افرادى گنهکار بر مسلمین جهان در طول تاریخ واجب باشد و هیچ فرقه‏اى از مسلمانان (غیر از شیعه) رهبران خود را معصوم نمى‏داند و هیچ فرد یا گروهى تا کنون نه براى امامان معصوم گناهى نقل کرده و نه براى آن بزرگواران استادى نام برده است.

عقل مى‏گوید: گذاشتن دست بشر در دست غیر معصوم نه تنها ظلم به انسانیّت است، بلکه ظلم به تمام هستى است. زیرا هستى براى انسان آفریده شده (تمام آیات «خلق لکم»، «سخّر لکم» و «متاعا لکم» نشانه‏ى آن است که هستى براى انسان است) و انسان براى تکامل واقعى و معنوى و خدایى شدن و آیا سپردن این انسان با آن اهداف والا به رهبران غیر معصوم، ظلم به او و ظلم به هستى نیست؟

اگر در روایات، رهبر معصوم و ولایت او زیر بنا و پایه و اساس دین شناخته شده است، «بنى الاسلام على خمس… الولایه»  و اگر حضرت على‏۷ تقسیم کننده مردم میان بهشت و دوزخ معرّفى شده است، «قسیم الجنّه و النار»  و اگر نماز بى ولایت پذیرفته نمى‏شود،  و اگر مودّت اهل بیت حسنه است،  و اگر زیارت و توسّل به آنان سفارش شده، همه به خاطر همان جوهر کیمیایى مودّت است.

زمخشرى و فخررازى که از بزرگان اهل سنّت هستند، در تفاسیر خود آورده‏اند که رسول‏خداصلى الله علیه وآله فرمودند:

* «مَن مات على حبّ آل‏محمّد مات شهیداً» هر که با دوستى آل‏محمّد از دنیا برود، شهید است.

* «مَن مات على حبّ آل‏محمّد مات تائباً» هرکه با دوستى آل‏محمّد از دنیا برود، توبه‏کننده است.

* «مَن مات على حبّ آل‏محمّد مات مستکمل الایمان» هرکه با دوستى آل محمّد از دنیا برود، با ایمان کامل از دنیا رفته است.

* «مَن مات على حبّ آل محمّد مات على السنه والجماعه» هرکه با دوستى آل محمّد بمیرد، طبق سنّت و سیره پیامبر از دنیا رفته است.

حال این سؤال پیش مى‏آید که آیا مودّت بدون اطاعت، مى‏تواند هم وزنِ شهادت، مغفرت و ایمان کامل قرار گیرد؟

در همین تفاسیر ذیل این آیه حدیثى از رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله آمده است که: «ألا و مَن مات على بغض آل محمّد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمه اللّه»، هرکه با کینه و بغض آل محمّد بمیرد، روز قیامت مى‏آید در حالى که میان دو چشم او نوشته شده: او از رحمت خداوند مأیوس و محروم است.

«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد مات کافرا» هر که با بغض آل‏محمّد بمیرد، کافر مرده است.

«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد لم یشم رائحه الجنه» هر که با بغض آل‏محمّد بمیرد، بوى بهشت را استشمام نمى‏کند.

فخر رازى در تفسیر خود آورده است: همین که آیه مودّت نازل شد از پیامبر اکرم پرسیدند: قربى‏ چه کسانى هستند که مودّت آنها بر ما واجب است؟ حضرت فرمودند: علىّ و فاطمه و فرزندانش، سپس اضافه مى‏کند که حضرت فرمودند: «فاطمه بضعه منّى یؤذینى ما یؤذیها» فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و کیفر کسانى که رسول خدا را اذیّت کنند، در قرآن چنین آمده است. «انّ الّذین یؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدنیا و الاخره و اعدّ لهم عذاباً مهیناً»

در حدیث مى‏خوانیم که امام حسن‏۷ در ذیل جمله‏ى «و مَن یقترف حسنه نزد له فیها حسناً» فرمود: «اقتراف الحسنه مودّتنا اهل البیت»   کسب نیکى، مودّت ما اهل بیت است.

امامت و ولایت

آخرین رسالت پیامبر اسلام‏

یَآ أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَ إِن لَّم تَفْعَل فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (مائده، ۶۷)

اى پیامبر! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شده است (در مورد ولایت و جانشینى حضرت على) اعلام کن واگر چنین نکنى، رسالت الهى را نرسانده‏اى و (بدان که) خداوند تو را از (شرّ) مردم (و کسانى که تحمّل شنیدن این پیام مهم را ندارند) حفظ مى‏کند. همانا خداوند گروه کافران را هدایت نمى‏کند.

در تمام قرآن تنها در این آیه است که پیامبراکرم‏۹ نسبت به کتمان پیام، تهدید شده که اگر نگویى، تمام آنچه را که در ۲۳ سال رسالت گفته‏اى هدر مى‏رود.

پیامبراکرم‏۹ به حضرت على‏۷ فرمود: اگر آنچه درباره ولایت تو است به مردم نرسانم تمام اعمال من محو مى‏شود.

در این آیه چند نکته جهت‏گیرى محتوایى آن را روشن مى‏کند:

۱٫ سوره مائده، در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده است.

۲٫ در این آیه، بجاى «یا أیّها النّبى»، تعبیر «یا أیّها الرّسول» آمده است، که نشانه‏ى یک رسالت مهم است.

۳٫ به جاى فرمان «أبلغ»، فرمان «بَلّغ» آمده که نشان ابلاغ قطعى، رسمى ومهم است.

۴٫ پیامبر نسبت به نرساندن یک پیام مهم تهدید شده که اگر نگوید، همه‏ى زحماتش به هدر مى‏رود.

۵٫ پیامبر، از جان خود نمى‏ترسد. زیرا در روزگار تنهایى که با بت‏ها مبارزه مى‏کرد و در جنگ‏ها که با مشرکین درگیرى نظامى داشت، از خطرها نمى‏ترسید. (در حالى که سنگباران مى‏شد، و یارانش شکنجه مى‏شدند، حالا در اواخر عمر و در میان این همه یار بترسد؟!)

۶٫ پیام آیه، مربوط به توحید، نبوّت و معاد نیست، چون این اصول، در روزهاى اوّل بعثت در مکه بیان شده ونیازى به این همه سفارش در آخر عمر آن حضرت ندارد.

۷٫ پیام آیه، مربوط به نماز، روزه، حج، زکات، خمس وجهاد هم نیست، چون اینها در طول ۲۳ سال دعوت پیامبر بیان شده و مردم نیز به آن عمل کرده‏اند و هراسى در کار نبوده است.

همه مفسّران شیعه و بعضى از مفسّران اهل‏سنت یکى از مصادیق آیه را مربوط به ولایت و امامت حضرت علی۷ در هجدهم ذیحجه سال دهم ‏هجرى در سفر حجهالوداع پیامبر و حدیثِ «مَن کنتُ مولاه فعلىّ مولاه» دانسته¬اند و ما را از تحیّر نجات داده و راه را نشان داده¬اند.

 امام باقرعلیه السلام فرمودند: «بُنى الاسلام على خمس على الصلاه و الزّکاه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشى‏ء کما نودى بالولایه فاخذ النّاس باربع و ترکوا هذه»، اسلام بر پنج چیز استوار است: بر نماز، زکات، روزه، زکات و ولایت اهل‏بیت و چیزى به اندازه‏ى ولایت مورد توجّه نبود، امّا مردم چهارتاى آن را پذیرفتند و ولایت را ترک کردند!

ولایت، اکمال و اتمام رسالت

…. الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کفَرُواْ مِنْ دِینِکمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً … (مائده، ۳)

… امروز، (روز نصب ولایت حضرت علی) کافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند، پس، از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دینتان را براى شما کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان «دین» برایتان برگزیدم.

طبق روایات شیعه وسنّى، این قسمت از آیه: «الیوم اکملت…» پس از نصب علىّ‏بن ابى‏طالب‏۸ به امامت در غدیرخم نازل شده است.

بدون در نظر گرفتن دلائل نقلى، تحلیل عقلى نیز آن را تأیید مى‏کند، چون چهار ویژگى مهم براى آن روز بیان شده ‏است: ۱٫ روز یأس کافران، ۲٫ روز کمال‏دین، ۳٫ روز اتمام‏نعمت الهى بر مردم، ۴٫ روزى که اسلام به عنوان «دین» و یک مذهب کامل، مورد پسند خدا قرار گرفته است و هیچ روز مهمى در تاریخ اسلام مانند بعثت، هجرت، فتح مکه، پیروزى در جنگ‏ها و… با همه‏ى ارزشهایى که داشته‏اند، شامل این چهار صفت مهم مطرح شده در این آیه نیستند. بنابراین تنها روز غدیر خم است که چهار عنوان ذکر شده در آیه با آن منطبق است:

* امّا یأس کفّار، به خاطر آن بود که وقتى تهمت وجنگ وسوءقصد به جان پیامبر، نافرجام ماند، تنها امید آنها مرگ پیامبرصلى الله علیه وآله بود. نصب علىّ‏بن ابى‏طالب‏علیهما السلام به همه فهماند که با مرگ او دین او محو نمى‏شود، زیرا شخصى چون علىّ‏بن ابى‏طالب‏علیهما السلام جانشین پیامبرصلى الله علیه وآله و رهبر امّت اسلام خواهد بود. اینجا بود که همه‏ى کفّار مأیوس شدند.

* امّا کمال دین، به خاطر آن است که اگر مقرّرات وقوانین کامل وضع شود، لکن براى امّت و جامعه، رهبرى معصوم وکامل تعیین نشود، مقرّرات ناقص مى‏ماند.

* امّا اتمام نعمت، به خاطر آن است که قرآن بزرگ‏ترین نعمت را نعمت رهبرى وهدایت معرّفى کرده است، اگر پیامبراکرم۹‏ از دنیا برود ومردم را بى‏سرپرست بگذارد، کارى کرده که یک چوپان نسبت به گله نمى‏کند. چگونه بدون تعیین رهبرى الهى نعمت تمام مى‏شود.

* امّا رضایت خداوند، براى آن است که هرگاه قانون کامل ومجرى عادل بهم گره بخورد رضایت پروردگار حاصل مى‏شود.

به همین دلیل (اکمال دین، اتمام نعمت، رضایت حقّ و یأس‏ کفار) در روایات اهل‏بیت عید غدیر، از بزرگ‏ترین اعیاد به شمار آمده است.

آثار اشیا، گاهى مترتّب بر جمع‏بودن همه اجزاى آن است، مثل روزه، که اگر یک لحظه هم پیش از اذان، افطار کنیم، باطل مى‏شود، از این جهت کلمه «تمام» به کار رفته است: «اتمّوا الصیام الى اللیل» و گاهى به گونه‏اى است که هر جزء، اثر خود را دارد، مثل تلاوت آیات قرآن، که کمالش در تلاوت همه‏ى آن است و هر قدر هم خوانده شود، ثواب دارد. گاهى بعضى اجزا به گونه‏اى است که اگر نباشد، یک مجموعه ناقص است، هر چند همه‏ى اجزاى دیگر هم باشد، مثل خلبان و راننده که هواپیما و ماشین بدون آنها بى‏ثمر و بى‏فایده است. رهبرى و ولایتِ حقّ هم چنین است، چون انسان را با خدا گره مى‏زند و بدون آن، آفریده‏ها و نعمت‏ها به نقمت تبدیل مى‏شود وانسان را به خدا نمى‏رساند.

ولایت از آنِ کیست؟

إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم رَاکعُونَ‏  (مائده، ۵۵)

ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانى هستند که نماز را برپا مى‏دارند و در حال رکوع، زکات مى‏دهند.

در شأن نزول آیه از شیعه و سنیّ آمده است: فقیر نیازمندی وارد مسجد پیامبر۹ شد و از مردم کمک خواست. کسى چیزى به او نداد. حضرت على۷ در حالى که به نماز مشغول بود، در حال رکوع، انگشتر خود را به آن فقیر بخشید. در تکریم این بخشش، این آیه نازل شد.

 پیامبر اکرم۹ در غدیرخم، براى بیان مقام على۷ این آیه را تلاوت فرمود. و خود على‏علیه السلام نیز براى حقّانیّت خویش، بارها این آیه را مى‏خواند.

آری بهترین معرّفى آن است که اوصاف وخصوصیّات کسى گفته شود و مخاطبان، خودشان مصداق آن را پیدا کنند. (آیه بدون نامى از على‏علیه السلام، اوصاف وافعال او را برشمرده است)

ولایت فقیه در راستاى ولایت امام معصوم است. در مقبوله‏ى عمربن حنظله ازامام صادق‏علیه السلام مى‏خوانیم: بنگرید به آن کس که حدیث ما را روایت کند و در حلال وحرام ما نظر نماید و احکام ما را بشناسد. پس به حکومت او راضى باشید که من او را بر شما

امام زمان ۷

جانشنیان خدا در جهان‏

وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنکمْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِى لَا یُشْرِکونَ بِى شَیْئاً وَمَن کفَرَ بَعْدَ ذَلِک فَأُوْلَئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ (نور، ۵۵)

خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین قرار دهد، همان گونه که کسانى پیش از ایشان را جانشین کرد، و قطعاً دینى را که خداوند براى آنان پسندیده است، براى آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پى ترسشان امنیّت را جایگزین کند، تا (تنها) مرا بپرستند و چیزى را شریک من نکنند، و هر کس بعد از این، کفر ورزد پس آنان همان فاسقانند.

در روایات بسیارى از امامان معصوم مى‏خوانیم: مصداق کامل این آیه، روز حکومت حضرت مهدى‏علیه السلام است.

در قرآن، بارها به حکومت نهایى صالحان تصریح شده است، از جمله: سه مرتبه فرمود: «لیُظهِره على الدّین کلّه»، یعنى اسلام بر همه‏ى ادیان پیروز خواهد شد. در جاى دیگرى فرمود: «انّ الارض یرثها عبادىَ الصالحون»؛ بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد و در جاى دیگر  مى‏خوانیم: «والعاقبه للمتّقین»

مراد از جانشینى مؤمنان در آیه یا جانشینى از خداست و یا جانشینى از اقوام فاسد هلاک شده است.

«قُرطبى» در تفسیر خود، درباره‏ى پیروزى کامل اسلام چند حدیث نقل مى‏کند و مى‏گوید: در زمین خانه‏اى نخواهد بود مگر آن که اسلام در آن خانه وارد خواهد شد.

پیامبر اکرم۹در آخرین حج خود در مسیر برگشت از مکه در غدیر خم به فرمان خدا حضرت على۷ را جانشین خود قرار داد، آیه نازل شد امروز من اسلام را براى شما پسندیدم؛ «رَضیتُ لکم الاسلام دیناً» در این آیه نیز مورد وعده خداوند پیروزى آن دینى است که خدا پسندیده است؛ «دینهم الّذِى ارتضى لهم» و دینى که خدا پسندیده و اعلام کرده، همان مکتب غدیر خم است.

پیام‏هایى که از این آیه استفاده مى‏شود به این قرار است:

۱٫ اسلام، دین آینده‏ى جهان است. آینده‏ى تاریخ به سود مؤمنان و شکست سلطه‏ى کافران است. «وعداللّه… لیمکننّ لهم دینهم»

۲٫ به محرومان مؤمن، امید دهید تا فشار و سختى‏ها، آنها را مأیوس نکند. «وعد اللّه الّذین آمنوا»

۳٫ کلید و رمز لیاقت براى بدست گرفتن حکومت گسترده‏حقّ، تنها ایمان و عمل صالح است. «الّذین آمنوا و عملوا الصالحات» به کسانى که اهل ایمان و عمل باشند وعده‏ى پیروزى داده شده، نه به آنان که تنها اهل ایمان باشند.

۴٫ دین، از سیاست جدا نیست، بلکه سیاست و حکومت براى حفظ دین است. «لیستخلفنّهم … یعبدوننى»

۵٫ در تبلیغ و ارشاد مردم، براى باور کردن آنان، بیان نمونه‏هایى از تاریخ گذشته مفید است. «کما استخلف الّذین من قبلهم»

۶٫ پیروزى نهایى اهل حقّ، یک سنّت الهى است. «کما استخلف الّذین من قبلهم»

۷٫ هدف از پیروزى و حکومت اهل ایمان، استقرار دین الهى در زمین و رسیدن به توحید و امنیّت کامل است. «لیمکننّ لهم دینهم – لیبدلّنهم – لایشرکون»

۸٫ دین اسلام، تنها دین مورد رضایت الهى است. «دینهم الّذى ارتضى لهم»

۹٫ امنیّت واقعى، در سایه‏ى حکومت دین است. «ولیبدلّنّهم من بعد خوفهم أمنا»

۱۰٫ در حکومت صالحان نیز گروهى انحراف خواهند داشت. «وعداللّه… ومن کفر بعدذلک»

بقیه الله ‏

در روایات به هر وجود مبارکى که به اراده‏ى خداوند براى بشریّت باقى مى‏ماند، «بقیّت اللَّه» گفته مى‏شود. از جمله به سربازان مؤمنى که پیروزمندانه از جبهه‏ى جنگ برمى‏گردند، زیرا به اراده‏ى الهى باقى مانده‏اند.

به امام عصر (عجّل‏اللَّه‏تعالى‏فرجه‏الشریف) نیز «بقیّه اللَّه» مى‏گویند، چون آن وجود شریف به خواست خداوند براى هدایت مردم ذخیره و باقى نگهداشته شده است.

در روایات مى‏خوانیم که یکى از نام‏ها و اسامى مبارک آن حضرت «بقیّه اللَّه» است و ما بر او به این نام سلام مى‏کنیم: «السلام علیک یا بقیه اللَّه فى أرضه».

وقتى آن حضرت در مکه ظهور فرمایند، آیه ۸۶ سوره هود «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ» را تلاوت کرده و مى‏فرمایند: من آن «بقیّه اللَّه» هستم.

البتّه به سایر معصومین‏ نیز لقب «بقیهاللَّه» داده شده است.

شفاعت

شفاعت و شرایط آن‏

 یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْلًا

در آن روز، شفاعت (هیچ کس) سودى ندارد، مگر کسى که خداى رحمان به او اجازه دهد و از گفتار او (شفاعت کننده یا شفاعت شونده) راضى باشد.  (طه، ۱۰۹)

از آنجا که انکار شفاعت، خلاف قرآن و روایات و مایه‏ى یأس مؤمنانِ گناهکار است، و قبول شفاعتِ بى‏قید و شرط نیز سبب جرأت خلافکاران و خلاف عدالت الهى است، لذا قرآن کریم براى شفاعت، حساب و کتاب و مقرّراتى در نظر گرفته است.

از نظر قرآن، شفاعت، روزنه‏ى امید گناهکاران و وسیله‏اى براى ارتباط آنان با اولیاى خدا و پیروى از آنان است.

شفاعت اذن خداست و برخورداران از شفاعت، تنها کسانى هستند که در مدار توحید و داراى منطقِ صحیح و اعتقادات حقّ باشند و گفتارشان مورد قبول خدا قرار گرفته باشد، یعنى شهادتین آنان موضعى، موسمى، اکراهى، سطحى و بر اساس مسخره و نفاق نباشد، در این صورت اگر در عمل کمبود داشته باشند، با شفاعت مورد عنایت قرار مى‏گیرند.

از این روى قرآن، شفاعت بت‏ها را براى بت‏پرستان در دنیا و آخرت باطل دانسته است.

شفاعت به معناى فدا شدن حضرت عیسى‏ براى پاک شدن گناهان پیروانش و یا شهادت امام حسین‏ برای شفاعت از شیعیان قابل پذیرش نیست، هر چند امام از شافعان بزرگ در روز قیامت است، امّا باید دانست که هدف او از شهادت، شفاعت کردن طرفدارانش نبوده است.

امام باقر۷ درباره این آیه فرمودند: شفاعت پیامبر۹ تنها براى کسانى است که از نظر عمل و گفتار مورد رضایت باشند و بر مودّت آل‏پیامبر: زندگى کرده و بر آن مرده‏اند.

شافعان و شفاعت شوندگان‏

وَکم مِّن مَّلَک فِى السَّمَوَاتِ لَا تُغْنِى شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللهُ لِمَن یَشَآءُ وَیَرْضَى‏ (نجم، ۲۶)

و چه بسا فرشتگانى که در آسمان‏ها هستند، (ولى) شفاعت آنان سودى ندارد، مگر بعد از آن‏که خداوند براى هر که بخواهد و رضایت دهد، اجازه شفاعت دهد.

 فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَهُ الشَّافِعِینَ (مدّثر، ۴۸)

 پس شفاعت شافعان سودشان ندهد.

در قرآن و روایات مى‏خوانیم که خداوند در قیامت به افرادى اجازه مى‏دهد تا براى دیگران شفاعت کنند.

پیامبر اکرم. در روایتى از پیامبر اکرم۹ مى‏خوانیم: «انا اوّل شافع»  اوّلین کسى که شفاعت (امّت خود را) مى‏کند، من هستم.

قرآن. امیرالمؤمنین على۷ مى‏فرماید: روز قیامت، قرآن از شفاعت کنندگان است‏.

انبیا. در روایات آمده است که انبیا در قیامت شفاعت مى‏کنند: «یشفع الانبیاء»

امامان معصوم و شیعیان واقعى. در روایتى از امام معصوم‏علیه السلام مى‏خوانیم: در قیامت، شفاعت براى ما و شیعیان ما خواهد بود. «لنا شفاعه و لاهل مودّتنا شفاعه»

فرشتگان و شهدا. در روز قیامت، به فرشتگان و شهدا اجازه داده مى‏شود تا (از کسانى که مى‏خواهند) شفاعت کنند: «یؤذن للملائکه و الشهداء ان یشفعوا»  در قیامت هر شهید هفتاد نفر از خانواده خود را شفاعت مى‏کند.)

عبادات. از اسباب شفاعت در قیامت، عبادات بندگان خواهد بود: «الصیام والقرآن شفیعان للعبد یوم القیامه»

 شرایط شفاعت شوندگان‏

قرآن و روایات، کسانى را مشمول شفاعت معرفى مى‏کنند که داراى شرایط زیر باشند:

الف) اهل ایمان و نماز و انفاق در راه خدا باشند و عمر را به هدر نداده باشند. «فما تنفعهم شفاعه الشافعین»

ب) خداوند به شفاعت آنان اذن داده باشد. «من ذا الذى یشفع عنده الاّ باذنه»

ج) با ایمان از دنیا برود.

د) رابطه‏اى میان شفیع و شفاعت شونده وجود داشته باشد. کسى که با شافعان ارتباطى مکتبى نداشته باشد، مشمول شفاعت قرار نمى‏گیرد.

سؤال: آیا شفاعت یک نوع پارتى بازى نیست؟

پاسخ: نه، هرگز. زیرا:

الف: کسى مورد شفاعت قرار مى‏گیرد که با فکر و عمل، براى خود استحقاق شفاعت را ایجاد کرده باشد. بنابراین بر خلاف پارتى، شفاعت قانون و ضابطه دارد.

ب: در شفاعت، حقى از بین نمى‏رود؛ ولى در پارتى بازى‏حقوق دیگران ضایع مى‏شود.

ج: شفاعت کننده، از شفاعت شونده انتظارى ندارد، بر خلاف پارتى‏بازى که شخصى که کار را انجام داده است، انتظاراتى دارد.

د: هدفِ شفاعت کننده، رستگارى شفاعت شونده است؛ ولى هدف در پارتى‏بازى کامیابى دنیوى است.

ه: شفاعت، وسیله تربیت و رشد است، زیرا شفاعت شونده با اولیاى خدا که شفاعت کننده هستند، رابطه‏ى معنوى برقرار مى‏کند.

سؤال: آیا شفاعت موجب تشویق انسان‏ها به گناه نمى‏شود؟

پاسخ: هرگز، زیرا اولاً معلوم نیست چه کسى شفاعت مى‏شود و ثانیاً اگر ساختن یک دارو براى رفع مسمومیّت، انسان‏ها را به مسموم شدن و زهر خوردن تشویق مى‏کند؟!

گناه و نافرمانی

انواع گناه

الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ… (نجم، ۳۲)

کسانى که از گناهان بزرگ و زشتى‏هاى آشکار اجتناب مى‏کنند جز گناهان ناخواسته، بى‏شک پروردگارت (نسبت به آنان) آمرزشش گسترده است.

به هر گناهى «فاحشه» گفته مى‏شود، نظیر زنا.

برای کلمه «لمم» معانى گوناگونى نقل شده است، از جمله:

۱٫ گناهى که ناخواسته و بدون اصرار باشد.

۲٫ گناهى که تصمیم بر آن گرفته شده باشد، ولى عملى نشود.

۳٫ گناهى که بعد از آن عذرخواهى و توبه صورت گرفته باشد.

۴٫ گناهى که وعده عذاب براى آن داده نشده باشد.

۵٫ گناهى که براى ارتکاب آن، حدّى تعیین نشده باشد.

مخالفت فرمان خداوند هر چه باشد، بزرگ است، ولى با این حال همه گناهان در یک سطح نیستند، برخى گناهان همچون دروغ و غیبت، زشتى بیشترى دارند و از کیفر سخت‏ترى برخوردارند. علاوه بر آنکه زمان گناه، مکان گناه، قصد گناهکار، علم و جهل او نسبت به گناه، اصرار و عدم اصرار بر گناه نیز در آن اثر مى‏گذارد.

امام على علیه السلام فرمودند: بدترین گناه، گناهى است که انسان آن را سبک یا کوچک بشمارد.  «اشد الذنوب ما استخف به صاحبه»

امام رضا علیه السلام گناهان کبیره را بدین صورت فهرست کرده‏اند: قتل نفس، زنا، سرقت، شراب‏خوارى، نارضایتى و عاق والدین، فرار از میدان جنگ، تصرّف ظالمانه در مال یتیم، خوردن گوشت مردار، خون، گوشت خوک و آنچه به غیر نام خدا ذبح شده، رباخوارى، رشوه‏خوارى، قمار، کم فروشى، تهمت به زنان پاکدامن، لواط، گواهى ناحق، ناامیدى از رحمت خداوند، ایمن دانستن خود از عذاب الهى، یأس از رحمت الهى، کمک و تکیه به ظالمان، سوگند دروغ، حبس و ندادن حق دیگران، دروغ، تکبّر، اسراف، تبذیر، خیانت، کوتاهى در انجام حج، دشمنى با اولیاى خدا، اشتغال به لهو و لعب و اصرار بر گناه.

بعضى عوامل و شرایط، گناهان صغیر را به کبیره تبدیل مى‏کند، از جمله: اصرار بر صغیره، سبک شمردن گناه، شادى کردن هنگام گناه، انجام دادن گناه از روى طغیان، مغرور شدن به مهلت‏هاى الهى، آشکارا گناه کردن، گناه بزرگان و افراد برجسته.

آثار و تبعات گناه‏

گناه و نافرمانی، در روح و روان، فرد و خانواده واجتماع، مکان و زمان و در نسل و ذریه، تبعات بسیاری دارد، از جمله: عذاب وجدان، (گناه مخالفت با عقل و فطرت و وجدان است) قساوت قلب، سلب نعمت، ردّ دعا، تغییر رزق، محرومیت از عبادات نظیر نماز شب، بلاى ناگهانى، قطع باران، ویرانى خانه، رسوایى و خوارى، کوتاهى عمر، زلزله، فقر و نادارى، اندوه و بیمارى، تسلط اشرار و…، ، آیات و روایاتى وارد شده است.

راههاى جبران گناه‏

۱٫ توبه و جبران بدى‏ها. «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات»

۲٫ ایمان و کارهاى نیک. «والَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ»

۳٫ استغفار براى خود و دیگران. «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»

۴٫ نماز. «أَقِمِ الصَّلاهَ … إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»

۵٫ پرهیز از گناهان کبیره. «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ … نُکَفِّرْ عَنْکُمْ »

۶٫ شرکت در جهاد و شهادت. «وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ»

۷٫ انفاق و کمک به مستمندان. «صدقه السر تکفر الخطیئه»

۸٫ حل مشکلات مردم. «من کفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف»

۹ -۱۱٫ سلام کردن، طعام دادن و نماز شب. «ثلاث کفارات: افشاء السلام و اطعام الطعام و الصلاه باللیل و الناس نیام»

۱۲٫ ذکر صلوات بر محمد و آل محمد. «فانها تهدم الذنوب ذنباً»

استغفار

رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَان… (حشر، ۱۰)

پروردگارا ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما سبقت گرفته‏اند بیامرز…

استغفار بیرون آمدن از چاه و توبه حرکت کردن است.

استغفار شستشو از گناه و توبه بازگشت به صفای دل است.

پیامبران الهی هم خود اهل استغفار بودند و هم به مردم توصیه می‏فرمودند: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ»

هم خودمان باید استغفار کنیم و هم از اولیاى خدا بخواهیم که براى ما استغفار کنند. «یا ابانا استغفر لنا» یا پیامبر اکرم۹ فرمودند: مرگ و زندگى من براى شما خیر است؛ در زمان حیاتم خدا عذاب را از شما بر مى‏دارد و پس از مرگم نیز با عرضه‏ اعمالتان به من، با استغفار و طلب بخشش من، مشمول خیر مى‏شوید.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِیماً (نساء، ۶۴)

و اگر مردم هنگامى که به خود ستم کردند (بازگشته و) نزد تو مى‏آمدند و از خدا مغفرت مى‏خواستند و پیامبر هم براى آنان استغفار مى‏کرد، قطعاً خداوند را توبه‏پذیر و مهربان مى‏یافتند.

چنانکه درخواست پیامبر در حقّ مؤمنان مستجاب است، «اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ» درخواست نیکان و فرشتگان نیز اثر دارد. در یک جا استغفار فرشتگان براى مردم مطرح است، «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ» و در جاى دیگر براى مؤمنان. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»

زیارت رهبران آسمانى و استمداد و توسل از طریق آن عزیزان، مورد تأیید قرآن است.

البته پیامبر بخشنده‏ى گناه نیست، واسطه‏ى عفو الهى است. بنابراین خطاکار، ابتدا باید پشیمان شود و به سوى حقّ برگردد، سپس براى استحکام رابطه با خداوند، از مقام رسالت کمک بگیرد.

وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (انفال، ۳۳)

و تا تو در میان مردمى، خدا بر آن نیست که آنان را عذاب کند، و تا آنان استغفار مى‏کنند، خداوند عذاب کننده آنان نیست.

منظور از نفى عذاب در آیه، برداشته شدن عذاب عمومى از مسلمانان به برکت وجود شخص پیامبر صلى الله علیه و آله است، مثل عذاب‏هاى اقوام پیشین، وگرنه اشخاصى در موارد خاصّى گرفتار عذاب الهى شده‏اند.

نافرمانى و انجام بعضى گناهان، از اسباب نزول بلا و عذاب الهى است، و راه جبران آن توبه و استغفار است. «وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» یا: «وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ»  تا وقتى که مردم اهل صلاح و اصلاح باشند، خد آنان را هلاک نمى‏کند.

در احادیث آمده است که خداوند به خاطر وجود برخى افراد پاک و علماى ربّانى، سختى و عذاب را از دیگران برمى‏دارد. چنانکه در ماجراى قلع و قمع قوم لوط، حضرت ابراهیم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «إِنَّ فِیها لُوطاً» یعنى آیا با وجود یک مرد خدایى در منطقه، آنجا را نابود مى‏سازید؟! فرشتگان گفتند: ما مى‏دانیم که لوط در آنجاست و به او دستور دادیم تا از آنجا خارج شود.

یا حضرت على۷ پس از رحلت پیامبر۹ فرمود: یکى از دو امان از میان ما رفت، أمان دیگر را که استغفار است حفظ کنید.

یا امام رضا۷ به زکریا ابن آدم فرمود: در شهر قم بمان که خداوند همان گونه که به واسطه‏ى امام کاظم۷ بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت، به واسطه‏ى‏ وجود تو نیز بلا را از آن شهر دور مى‏کند.

استغفار، مانع بلاست. توبه و استغفار، اهمیّت ویژه‏اى نزد خدا دارد، چنانکه سرنوشت امّتى را نیز تغییر مى‏دهد. «وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»

گناهکاران نباید مأیوس شوند؛ استغفار، توبه وزیارت اولیاى خدا، وسیله‏ى بازسازى روحى آنان است. البتّه استغفار براى مشرکان و منافقان اثرى ندارد. «سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر»

توبه

سیمای توبه در قرآن‏

إِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِک یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لَایُظْلَمُونَ شَیْئاً (مریم، ۶۰)

مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت مى‏شوند و به هیچ وجه مورد ستم قرار نمى‏گیرند (و از پاداششان کاسته نمى‏شود).

معمولاً قرآن کریم به دنبال آیات عذاب، جمله‏ى «الاّالّذین تابوا» یا  «الاّ من تاب» را آورده تا بگوید: راه اصلاح، هرگز بر کسى بسته نیست.

* توبه کردن، واجب است؛ زیرا فرمان خداوند است. «توبوا الى اللّه»

* قبول توبه واقعى قطعى است، زیرا محال است ما به امر او توبه کنیم، ولى او نپذیرد. «هوالّذى یقبل التوبه عن عباده»، «هوالتّواب الرّحیم»

* خداوند هم توبه را مى‏پذیرد و هم کسانى را که بسیار توبه مى‏کنند دوست دارد. «یحبّ التّوابین»

* توبه، باید با عمل نیک و جبران گناهان همراه باشد: «تاب و عمل صالحا»، «تاب من بعده و اصلح»، «تابوا واصلحوا و بیّنوا»

* توبه، رمز رستگارى است. «توبوا … لعلکم تفلحون»

* توبه، وسیله‏ تبدیل سیئات به حسنات است. «الاّ من تاب وعمل صالحاً فاولئک یبدّل اللّه سیئاتهم حسنات»

* توبه، سبب نزول باران وبرکات آسمانی است. «توبوا… یرسل السّماء»

* توبه، سبب رزق نیکو است. «توبوا الیه یمتّعکم متاعاً حسنا»

* توبه در هنگام دیدن آثار مرگ و عذاب پذیرفته نمى‏شود. «حتّى اذا حضر احدهم الموت قال انّى تبت الان»

* خداوند علاوه بر قبول توبه، لطف ویژه نیز دارد: «هو التّواب الرّحیم»، «ثمّ تاب و اصلح فانّه غفور رحیم»، «ثمّ تاب علیهم انّه بهم رؤف رحیم»، «ثمّ توبوا الیه ان ربّى رحیم ودود» در این آیات در کنار توبه به مسئله رحمت و رأفت و محبّت الهى اشاره شده است.

* قرآن ترک توبه را ظلم و هلاکت دانسته است:  «و من لم یتب فاولئک هم الظالمون»،  «ثم لم یتوبوا فلهم عذاب جهنّم»

شرایط پذیرش توبه‏

آیه ۱۷ سوره نساء به گوشه‏اى از شرایط قبولى توبه اشاره می¬کند: «إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُوْلَئِک یَتُوبُ اللهُ عَلَیْهِمْ وَکانَ اللهُ عَلِیماً حَکیماً»؛ بى¬گمان (پذیرش) توبه بر خدا، براى کسانى است که از روى جهالت کار بد مى‏کنند، سپس زود توبه مى‏کنند. پس خدا توبه آنان را مى‏پذیرد و خداوند، دانا و حکیم است.

الف) گناه، از روى نادانى وبى‏توجّهى به عواقب گناه باشد، نه از روى کفر و عناد.

ب) زود توبه کند، پیش از آنکه گناه او را احاطه کند، یا خصلت او شود، یا قهر و عذاب الهى فرا رسد.

امام صادق‏۷ فرمود: هر گناهى که انسان مرتکب شود، گرچه آگاهانه باشد در حقیقت جاهل است، زیرا خود را در خطر قهر الهى قرار داده است.

البته گنه کاری که توبه کرده، همانند کسی است که گناه نداشته و  مثل طفلی که از مادر متولد شده، پاک پاک است.

توبه‏ى نجات‏بخش ‏

فَلَوْلَا کانَتْ قَرْیَهٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَآ إِیَمَانُهَآ إِلَّا قَومَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى‏ حِینٍ

چرا اهل هیچ شهرى (به موقع) ایمان نیاورد که (ایمانش به او) سود بخشد؟ مگر قوم یونس (که وقتى در آخرین لحظه ایمان آوردند،) ما عذاب خوار کننده را در زندگى دنیا از آنان برطرف کردیم و تا مدّتى بهره‏مندشان ساختیم. (یونس، ۹۸)

در تفاسیر آمده است که حضرت یونس سال‏هاى بسیارى مردم را به خداپرستى دعوت کرد؛ ولى از این میان تنها دو نفر به او ایمان آوردند، یکى شخصى عابد و دیگرى عالمی حکیم. حضرت به پیشنهاد عابد، مردم را نفرین کرد و از میان آنان رفت. امّا نمى دانست که خداوند بخاطر این کار زندگى را بر او سخت خواهد کرد.

آن حضرت سوار بر کشتى تا به منطقه‏اى دیگر برود. در میانه‏ى راه ناگهان کشتى به خاطر مواجه شدن با نهنگى بزرگ، دچار اضطراب گردید و چیزى نمانده بود تا همه اهل کشتى غرق شوند.  صاحبان کشتى تصمیم گرفتند تا براى رفع این بلا، یک نفر  را به دریا بیندازند تا از این مصیبت رها شوند و چون قرعه کشیدند، نام یونس‏۷ درآمد، لذا او را به دریا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعید، امّا به امر الهى از خوردن و هضم او منع گردید.

یونس‏علیه السلام در آن تاریکى‏هاى شکم ماهى و اعماق آب به ظلم خود، به خروج نابجا از میان مردم پى برد و به آن اعتراف کرد، خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد. از آن پس یونس لقب «ذوالنون» به معناى صاحب ماهى یافت. که در آیات ۸۷ و ۸۸ سوره انبیاء توضیح داده شده است.

پس از مدتی که حضرت یونس به آنجا بازگردانده شد، دید که آن قوم هلاک نشده‏اند، سبب را پرسید، ماجرا را برایش شرح دادند که آن مؤمن دانای حکیم، با دیدن نفرین و نشانه¬های عذاب، بر بلندى رفت و با فریاد به مردم هشدار داد. مردمِ متأثّر شده و با راهنمایى او برای توبه از شهر بیرون رفته و میان خود و فرزندان فاصله انداختند و به درگاه خدا ناله و توبه کردند. خداوند نیز آنان را بخشید و از عذاب حتمی نجات داد.

آرى انسان مى‏تواند حتى در لب پرتگاه، خود را حفظ کند و با ایمان و توبه‏ى به موقع، عذاب الهى را برطرف سازد و با دعا و نیایش، هم بلا را رفع کند و هم کامیاب شود.

داستان توبه قوم یونس در نصف آیه و با اشاره آمده است، ولى نام این سوره را سوره یونس نهاده‏اند، شاید به خاطر حسّاسیّت و اهمیّت کار قوم یونس باشد که در آخرین لحظه توبه کردند و خدا توبه آنان را پذیرفت.

معاد

حسابرسى در قیامت‏

 إقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِى غَفْلَهٍ مُّعْرِضُونَ (انبیاء، ۱)

 (زمان) حساب مردم نزدیک شده است، در حالى که آنان در بى خبرى، (از آن) روى گردانند!

آنچه از آیات به دست مى‏آید این است که:

۱٫ همه‏ى افراد مورد سؤال قرار مى‏گیرند. «فلنسئلنّ الّذین ارسل الیهم و لنسئلنّ المرسلین»

۲٫ تمامى اعمال مورد محاسبه قرار مى‏گیرد. «لتُسئلنّ عما کنتم تعملون»

۳٫ همه احوال مورد رسیدگى قرار مى‏گیرد. «اِن تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به اللّه»

۴٫ از همه اعضاى بدن انسان سؤال خواهد شد. «اِنّ السّمع و البصر و… کلّ اولئک کان عنه مسئولا»

۵٫ از نعمت‏هاى الهى سؤال مى‏شود. «و لتسئلنّ یومئذٍ عن النعیم»

۶٫ تمامى کارها را در هرکجا و به هراندازه که باشد، حاضر خواهند ساخت. «ان تک مثقال حبهّ من خردل فتکن فى صخره»

در اوّلین سؤال، از نماز خواهند پرسید و به حساب امور مهمى همچون؛ جوانى، عمر، راه کسب درآمد و هزینه آن و به ویژه مسأله رهبرى و ولایت خواهند پرداخت و همین بس که خداوند، خود حسابرس خواهد بود. «کفى بنا حاسبین»

انواع حسابرسى در قیامت‏

در قیامت براى مردم چند نوع حساب وجود دارد:

۱٫ گروهى حساب آسان دارند. «حساباً یسیرا»

۲٫ عده‏اى سخت ودقیق حسابرسى مى‏شوند. «حساباً شدیداً»

۳٫ بعضى بى‏حساب به دوزخ مى‏روند و نیازى به محاکمه و میزان ندارند. «فلانقیم لهم یوم القیامه وزناً»

۴٫ گروهى بى‏حساب به بهشت مى‏روند. «انّما یوفى الصّابرون أجرهم بغیر حساب»

طبق آنچه از روایات متعدّد به دست مى‏آید، کسانى که با مردم به عفو و رحمت برخورد کنند، حسابشان آسان و کسانى که با مردم به سختى و دقت شدید عمل نمایند، حسابشان سخت خواهد بود. افراد مشرک بى‏حساب به دوزخ و اهل صبر هم بى‏حساب به بهشت خواهند رفت.

نامه اعمال‏

وَ کلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً   (اسراء، ۱۳)

و کارنامه هرانسانى را در گردنش بسته‏ایم و روز قیامت براى او نوشته‏اى بیرون آوریم که آن را در برابر خود گشوده مى‏بیند.

 در قرآن بارها به مسأله نامه‏ى عمل اشاره شده و در آیات مختلف نکاتى مطرح گردیده است، از جمله:

۱٫ نامه‏ى عمل براى همه است. «کلّ انسان اَلزمناه طائره…»

۲٫ تمام اعمال در آن وجود دارد. «لایُغادر صغیرهً ولا کبیره»

۳٫ مجرمان از آن مى‏ترسند. «فتَرَى المجرمین مشفقین ممّافیه»

۴٫ خود انسان با خواندن نامه‏ى عملش، حاکم و داور است. «اِقرَء کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیباً»

۵٫ رستگاران، کتابشان به دست راست داده مى‏شود و دوزخیان به دست چپ. «اوتِىَ کتابه بیمینه… بشماله»

گواهان دادگاه قیامت‏

دادگاه قیامت، گواهان بسیار دارد:

۱٫ خدا، که شاهد بر همه‏ اعمال ماست. «انّ اللّه على کلّ شىٍ شهید»

۲٫ پیامبر اکرم‏۹٫ «فکیف اذا جئنا من کلّ امّهٍ بشهید و جئنا بک على هولاء شهیداً»؛ چگونه است حال آنها در آن روز که براى هر امّتى گواهى بیاوریم و تو را گواه بر آنها قرار دهیم.

۳٫ امامان معصوم: ‏. «و کذلک جعلناکم أمّهً وسطاً لتکونوا شهداء على النّاس» ما شما را امّت میانه قرار دادیم تا گواه بر مردم باشید. طبق روایات مراد از امّت، امامان معصومند، زیرا سایر افراد امّت، از علم و عصمت لازم براى گواهى در آن روز برخوردار نیستند.

۴٫ فرشتگان. «و جاءت کلّ نفس معها سائقٌ و شهید»؛ در قیامت همراه  انسان دو فرشته مى‏آید، یکى او را سوق مى‏دهد و یکى شاهد بر اوست.

۵٫ زمین. «یومئذ تحدّث أخبارها» در قیامت زمین اخبارش را بازمی¬گوید.

۶٫ وجدان. «اقرء کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیباً»؛ نامه‏ عملت را بخوان و خود قضاوت کن که با تو چه برخورد شود.

۷٫ اعضاى بدن. «یوم تشهد علیهم ألسنتهم و أیدیهم و أرجلهم»؛ روز قیامت زبان و دست و پا به سخن آمده و علیه انسان گواهى مى‏دهند.

۸٫ زمان. امام سجّاد۷ در دعاى ششم صحیفه سجّادیه مى‏فرماید: «هذا یومٌ حادثٌ جدید و هو علینا شاهدٌ عتید» امروز روز جدیدى است که در قیامت گواه اعمالى است که در آن انجام مى‏دهیم.

۹٫ عمل. «وجدوا ما عملوا حاضراً»؛ در قیامت اعمال انسان تجسّم یافته و در برابر او نمودار مى‏شوند.

ببخشیم تا بخشیده شویم

براى دریافت لطف خداوند، یک راه وجود دارد، قرآن مى‏فرماید: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» همدیگر را ببخشید و از سر تقصیر یکدیگر بگذرید، اگر واقعا مى‏خواهى خدا تو را ببخشد، تو هم دیگران را ببخش.

قیامت روز محاسبه و کیفر و پاداش است؛ روز بی¬کسی است، باید اکنون به فکر خود بود. راه دریافت لطف خداوند این است که ما امروز به دیگران لطف کنیم، لطف کردیم لطف دریافت مى‏کنیم. چه بسیار افرادى که ماه رمضان¬هاى قبل بودند و امسال نیستند و شاید هم این ماه رمضان آخرین ماه رمضان ما باشد!

انفاق

انواع انفاق‏

یَسْئَلُونَک مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِّنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَالْیَتَامَى‏ وَ الْمَسَاکینِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلِیمٌ (بقره، ۲۱۵)

 از تو مى‏پرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: هر مالى که (مى‏خواهید) انفاق کنید، براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان باشد. و (بدانید) هر کار خیرى که انجام دهید، همانا خداوند به آن آگاه است.

 انفاق پنج گونه است:

۱٫ انفاق واجب؛ مانند: خمس، زکات، کفّارات، فدیه و نفقه (برعهده مرد).

۲٫ انفاق مستحبّ؛ مانند: کمک به مستمندان، یتیمان و هدیه به دوستان.

۳٫ انفاق حرام؛ مانند: انفاق با مال غصبى یا در راه گناه.

۴٫ انفاق مکروه؛ مانند: انفاق به دیگران با وجود مستحقّ در خویشاوندان.

۵٫ انفاق مباح؛ مانند: انفاق به دیگران براى توسعه زندگى؛ زیرا انفاق براى رفع فقر، واجب یا مستحبّ است.

انفاق بهترین

 لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى‏ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ …(آل‏عمران، ۹۲)

 هرگز به نیکى دست نمى‏یابید، مگر آنکه از آنچه دوست دارید، (در راه خدا) انفاق کنید.. .

کلمه‏ى «بِرّ» به خیر وبرکت گسترده، وزمینى که براى کشت و زراعت و یا سکونت مهیّاست، گفته مى‏شود وبا توجّه به اشتقاق لغوى «برّ» که به معناى توسعه در خیر است؛ در قرآن، ایمان و عمل صالح و جهاد و نماز و وفاى به عهد، از نمونه‏هاى بِرّ معرفى شده‏اند.

همگان توصیه شده‏اند که در انجام «برّ» همدیگر را یارى کنند. «تَعاونوا علَى البِرّ» و راه رسیدن به این گوهر گرانبها، در آیه فوق است.

نمونه‏هایى از انفاق مؤمنان‏

 ۱٫ ابوطلحه انصارى، بیشترین درختان خرما را در مدینه داشت و باغی زیبا و عالی با درآمد کلانى داشت. این باغ که روبروى مسجد پیامبر۹ واقع شده بود، چشمه آب زلالى داشت. رسول‏خدا۹ گاه و بى‏گاه وارد آن باغ مى‏شد و از چشمه آن مى‏نوشید. وقتى آیه¬ی «لن تَنالوا البِرَّ حتّى…» نازل شد، او خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: محبوب‏ترین چیزها نزد من این باغ است، مى‏خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: تجارت خوبى است، آفرین بر تو، ولى پیشنهاد من آن است که این باغ را به فقراى فامیل و بستگان خویش دهى. او قبول کرد وباغ را بین آنان تقسیم نمود.

۲٫ وقتى فاطمه زهرا۳ را در شب عروسى به خانه شوهر مى‏بردند، فقیرى از حضرت پوشش و پیراهنی کهنه درخواست کرد. آن حضرت به یاد آیه «لَن تَنالوا البِرّ…»، پیراهن عروسیش را عوض کرد و آن را به او انفاق کرد.

۳٫ مهمانى بر ابوذر وارد شد، ابوذر گفت: چون گرفتارم، شما خودتان یکى از شتران مرا نحر کرده (بکشید) و غذا تهیه کنید. آنها شتر لاغرى را انتخاب کردند. ابوذر ناراحت شد و پرسید: چرا شتر فربه و چاق را نیاوردید؟ گفتند: آن را براى نیاز آینده تو گذاشتیم. ابوذر فرمود: روز نیاز من، روز قبر من است.

دست فقیر، دست خدا

 امام صادق‏۷ فرمود: صدقه در دست فقیر قرار نمى‏گیرد، مگر آنکه در دست خدا قرار گیرد. آنگاه آیه ۲۱۵ سوره بقره « أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُدُ الصَّدَقَاتِ» را تلاوت فرمود.

بنابراین حا که گیرنده‏ى صدقات خداوند است، پس با دلگرمى به نیازمندان انفاق کنیم و ببخشیم و بهترین جنس را با بهترین شیوه بپردازیم.

وقتى انفاق مال در راه خدا، قابلیّت رشد تا هفتصد برابر و بیشتر را دارد، دادن خون و جان، در راه خدا چگونه است؟

شهادت، انفاق جان‏

وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِى سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ  (آل‏عمران، ۱۶۹)

و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده‏اند، مردگانند؛ بلکه زندگانى هستند که نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.

ما بر این مبنا که شهیدان را زنده مى‏داند، به شهداى اسلام و خصوصاً شهداى کربلا سلام کرده، با آنان حرف مى‏زنیم و توسل مى‏جوییم.

اکنون چند نکته¬ای پیرامون شهید و شهادت بیان می¬گردد:

۱٫ در روایات آمده است که شهید، هفت ویژگى اعطایى از جانب خداوند دارد: اوّلین قطره‏ى خونش، موجب آمرزش گناهانش مى‏گردد. سر در دامن حورالعین مى‏نهد. به لباس‏هاى بهشتى آراسته مى‏گردد. معطّر به خوش بوترین عطرها مى‏شود. جایگاه خود را در بهشت مشاهده مى‏کند. اجازه‏ى سیر و گردش در تمام بهشت به او داده مى‏شود. پرده‏ها کنار رفته و به وجه خدا نظاره مى‏کند.

۲٫ در روایت آمده است: بالاتر از هر نیکى، نیکوترى هست، مگر شهادت که هرگاه شخصى شهید شود، بالاتر از آن خیرى متصوّر نیست.

۳٫ در روز قیامت، شهید مقام شفاعت دارد.

۴٫ مجاهدان از درب مخصوص وارد بهشت مى شوند و قبل از همه به بهشت مى‏روند و در بهشت هم جایگاه مخصوصى دارند.

۵٫ حضرت على‏۷ با داشتن دهها فضیلت اختصاصى، تنها وقتى که در آستانه‏ى شهادت قرار گرفت فرمود: «فُزتُ و ربّ الکعبه» او اوّل کسى بود که ایمان آورد، جاى پیامبر خوابید، برادر پیامبر شد، تنها خانه‏ى او به مسجد پیامبر درب داشت، پدر امامان و همسر زهراعلیها السلام بود. بت‏شکن بود، ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد. امّا در هیچ یک از موارد مذکور نفرمود: «فُزت» رستگار شدم.

۶٫ حضرت على۷ مى‏فرمود: قسم به خدایى که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، تحمّل هزار ضربه شمشیر در راه خدا، آسان‏تر از مرگ در رختخواب است.

بهترین کار

 خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِ‏ّ وَصَوَّرَکمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکمْ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ (تغابن، ۳)

 آسمان‏ها و زمین را به حق آفرید و شما را (در رحم مادر) صورت‏گرى کرد و صورت شما را نیکو قرار داد و بازگشت (همه) به سوى اوست.

تمام کارهاى خداوند بهترین است:

 ۱- آفرینش او بهترین است: «فتبارک اللّه احسن الخالقین»

 ۲- کتاب او قرآن، بهترین است: «نزّل احسن الحدیث»

 ۳- قصه‏هاى او بهترین است: «احسن القصص»

 ۴- نام‏هاى او بهترین است: «وللّه الاسماء الحسنى»

 ۵ – پاداش‏هاى او بهترین است: «فله جزاء الحسنى»

 ۶- وعده‏هاى او بهترین وعده‏هاست: «وعداللّه الحسنى»

 ۷- حکم او بهترین حکم‏ها است: «و من احسن من اللّه حکماً»

 خداوند نیز از ما خواسته در تمام کارها، بهترین را انتخاب کنیم. مثلاً:

۱٫ در گفتار، بهترین سخن را بگوئیم: «یقولوا الّتى هى احسن»

۲٫ در عمل، بهترین را انجام دهیم: «احسن عملاً»

۳٫ در برخورد، بهترین رفتار را داشته باشیم: «ادفع باللتى هى احسن»

۴٫ در مجادله و گفتگو، بهترین شیوه را انتخاب کنیم: «جادلهم بالتى هى احسن»

۵٫ در سپاسگزارى وتشکر، بهترین روش را داشته باشیم: «فحیّوا باحسن»

۶٫ در میان شنیده‏ها بهترین را انتخاب و عمل کنیم: «یستمعون القول فیتبعون احسنه»

۷٫ در تصرّف در مال یتیم، با بهترین شیوه عمل کنیم: «لا تقربوا مال الیتیم الاّ باللتى هى احسن»

۸٫ در انگیزه، با بهترین نیت که اخلاص و قصد قربت است، عمل خود را رنگى الهى دهیم: «و من احسن من اللّه صبغه»

مسجد

اهمیت مسجد

وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلهِ فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللهِ أَحَداً (جنّ، ۱۸)

و اینکه مساجد براى خداوند است، پس (در آنها) با خداوند احدى را نخوانید.

۱- اول بناى روى کره زمین، مسجد بوده است. «انّ اول بیت وضع للناس للذى ببکه مبارکا»

۲- جایگاه مسجد باید از قداستى خاص برخوردار باشد. چنانکه مؤمنان گفتند: بر مزار اصحاب کهف که به خاطر حفظ ایمان خود از رفاه و آسایش شهر و شهرنشینى گذشتند و به بیابان و غار پناه بردند، مسجدى بنا مى‏کنیم: «لنتّخذن علیهم مسجداً»

۳- اولین کار پیامبر در مدینه پس از هجرت، ساختن مسجد بود. «لمسجد اسّس على التقوى من اوّل یوم»

۴- بیش از ده مرتبه نام مسجدالحرام در قرآن آمده است.

۵ – خداوند، مسجد را خانه خود دانسته و برترین مردم، یعنى ابراهیم و اسماعیل، دو پیامبر بزرگ را خادم آن قرار داده است. «طهّرا بیتى»

۶- براى حضور در مسجد، سفارش زینت و زیبایی شده است. «خذوا زینتکم عند کلّ مسجد»

۷- اگر ساخت مسجد بر اساس تقوى نباشد و مسجد، عامل و پایگاه تفرقه میان مسلمانان گردد، باید خراب شود. «مسجداً ضرارا»

۸ – قداست مسجد تا آنجاست که هر کسى حق ساخت و تعمیر مسجد را ندارد. «ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد اللّه» و این امر، مخصوص مؤمنین متقى و شجاعى است که جز از خدا از هیچ کس دیگرى نترسند. «انما یعمر مساجد اللّه من آمن باللّه… ولم یخش الاّ اللّه»

۹- مسجد و سایر مراکز عبادت ادیان الهی مانند یهود و نصارى (دیرها و صومعه‏ها و معابد) به قدرى ارزش دارد که براى حفظ آنها، باید خون داد. «…لهدّمت صوامع و بیع و صلوات» اگر خداوند از طریق افرادى شجاع و انقلابى مانع نااهلان نشود، تمام مراکز عبادى ادیان نابود مى¬شوند.

۱۰- مسجد و حضور در آن آداب و شرایطی دارد از جمله این که با صداى بلند در آن گفتگو نشود، سخنان باطل مطرح نشود، درباره خرید و فروش صحبتى نشود و از مطالب لغو دورى گردد.

۱۱- براى هر گامى که به سوى مسجد برداشته شود، پاداشی است.

۱۲- نشستن در مسجد به انتظار نماز، پاداش دارد.

۱۳- مسجدى که در آن نماز خوانده نشود، نزد خدا شکایت مى‏کند.

۱۴- نماز همسایه مسجد اگر نمازش را در مسجد نخواند، ارزشى ندارد.

۱۵- خداوند به خاطر اهل مسجد، عذاب را از دیگران برطرف مى‏کند.

در احادیث براى کسانى که به مسجد رفت و آمد مى‏کنند، بهره‏هاى فراوان ذکر شده است، از جمله: پیدا کردن دوست و برادر دینى، آگاهى‏هاى مفید، ارشاد و دورى از گناه، برخوردار شدن از نعمت و رحمت الهى. رسول خدا۹فرمود: همین که دیدید کسى به مسجد رفت و آمد مى‏کند، به ایمان او گواهى دهید.

تعمیر و آبادانی مسجد

إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وأَقَامَ الصَّلاهَ وَ آتَى الزَّکاهَ وَلَمْ یَخْشَ إِلَّا اللهَ فَعَسَى‏ أُوْلَئِک أَن یَکونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ (توبه، ۱۸)

(عبادتگاه و) مساجد خدا را تنها کسانى باید آباد کنند که به خدا و روز قیامت ایمان دارند و نماز را به پا داشته و زکات مى‏پردازند و جز از خدا نمى‏ترسند. امید است که آنان از ره‏یافتگان باشند.

مسجد، پایگاه مهّم عبادى و اجتماعى مسلمانان است. بنابراین، هم متولّیان آن باید صالح و پاک باشند و هم برنامه‏هایش سازنده و تربیت کننده، هم بودجه‏اش مشروع و حلال باشد و هم مسجدیان اهل تقوا و با خدا و مورد تکریم. وگرنه اگر سازندگان مساجد، جبّاران و سلاطین باشند و پیشنمازان، افراد بى‏سواد و ترسو و خادمان نیز وارفتگان بى‏حال، طبعاً مساجد از هدف اصلى خود که آبادى معنوى است، دور خواهند ماند.

به گفته‏ى مرحوم فیض کاشانى در تفسیر صافى، تعمیر مسجد شامل مرمّت، نظافت و فرش کردن، روشنایى، تدریس و تبلیغ مى‏شود.

زینت و مسجد

یَا بَنِى آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکمْ عِندَ کلِ‏ّ مَسْجِدٍ وَکلُواْ وَاشْرَبُواْ وَ لَاتُسْرِفُواْ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ‏  (اعراف، ۳۱)

اى فرزندان آدم! نزد هر مسجد (به هنگام نماز، لباس و) زینت‏هاى خود را برگیرید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، همانا خداوند اسرافکاران را دوست ندارد.

شاید بتوان گفت: آنچه در قرآن با خطابِ «یا بنى آدم» بیان مى‏شود، مربوط به تمام انسان‏ها و همه‏ى ادیان و از مشترکات آنان است.

قرآن به مال و فرزند، «زینت» گفته است، «المال و البنون زینه الحیاه الدّنیا»، بنابراین ممکن است آیه بیانگر این باشد که مال و فرزند خود را هنگام رفتن به مسجد همراه داشته باشید، تا با مال، به حل مشکلات اقتصادى مسلمین بپردازید و با حضور فرزند در مساجد و جماعات، مشکلات تربیتى نسل آینده را حل کنید.

در روایات، امام‏جماعتِ عادل، آراستگى ظاهر، عطر زدن ولباس زیبا پوشیدن به هنگام نماز، بلند کردن دستان به هنگام رکوع و سجود در نماز، شرکت در نماز عید و نماز جمعه، از جمله مصادیق زینت شمرده شده‏اند.

امام مجتبى‏۷ به هنگام نماز وحضور در مسجد، بهترین لباس خود را مى‏پوشید و مى‏فرمود: «انّ اللّه جمیل یحبّ الجمال فاتجمّل لربّى»، خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد، و من لباس زیباى خود را براى پروردگارم مى‏پوشم وآنگاه این آیه را تلاوت مى‏فرمود.

خداوند زیبایى و زینت را دوست دارد و گرنه به آن امر نمى‏فرمود، «خذوا زینتکم» چنانکه اسلام، آیین فطرى است و انسان نیز فطرتاً از زینت لذّت مى‏برد.

با زینت به مسجد رفتن، احترامى است به بندگان خدا، به عبادت خدا و همچنین سبب ایجاد جاذبه و ترغیب عملى دیگران به آمدن در آنجاست.

گرچه استفاده از زینت و طعام، امرى فطرى و طبیعى است، ولى در شرایط خاص مانند وجود نیازمندان و محرومان، باید با آنان همدردى کرد. لذا در تاریخ مى‏خوانیم که نوع لباس امام صادق‏۷ که مردم در رفاه نسبى به سر مى‏بردند با لباس امام على‏علیه السلام که مردم فقیر و ندار بودند، متفاوت بود، چون شرایط اجتماعى هر کدام فرق داشت.

با کمى دقّت و تأمّل در آیه مى‏توان نکته‏ها و پیام‏هایى را استفاده کرد، از جمله:

۱٫ مسجد که پایگاه مسلمانان است، باید آراسته، زیبا و با جاذبه باشد. «خذوا زینتکم عند کلّ مسجد»

۲٫ بهترین وزیباترین لباس، براى بهترین مکان است.«خذوا زینتکم عندکلّ مسجد»

۳٫ اسلام، هم به باطن نماز توجّه دارد، «فى صلاتهم خاشعون»، هم به ظاهر آن. «زینتکم عند کلّ مسجد» آرى، در اسلام، ظاهر و باطن، دنیا و آخرت بهم آمیخته است.

۴٫ زینت، اگر چه در نماز فردى هم ارزش است، اما در اجتماع و مسجد، حساب ویژه‏اى دارد. «عند کلّ مسجد»

۵٫ اوّل نماز، آنگاه غذا. «عند کلّ مسجد و کلوا و اشربوا» اوّل توجّه به روح و معنویّت، آنگاه توجّه به جسم.

آداب اجتماعی

آیین دوست یابى‏

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً . یَا وَیْلَتَى‏ لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِیلاً . لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّکرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِى وَکانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً

و روزى که ستمکار (مشرک) دو دست خود را (از حسرت) به دندان‏مى‏گزد و مى‏گوید: اى کاش با پیامبر همراه مى‏شدم. اى واى بر من! کاش فلانى را دوست خود نمى‏گرفتم. رفیق من بعد از آن که حقّ از طرف خدا براى من آمد، مرا گمراه ساخت. و شیطان هنگام امید، انسان را رها مى‏کند. (فرقان، ۲۷-۲۹)

اسلام براى دوستى و انتخاب دوست، راه‏هاى شناخت دوست، مرزهاى دوستى، آداب معاشرت و حقوق دوست،سفارش‏هاى زیادى دارد و دوستى با افرادى را تشویق و از دوستى با افرادى نهى کرده است. از جمله:

* اگر در شناخت کسى به تردید افتادید، به دوستانش بنگرید که چه افرادى هستند. «فانظروا الى خُلَطائه»

* تنهایى، از رفیق بد بهتر است.

* از پیامبرصلى الله علیه وآله پرسیدند: بهترین دوست کیست؟ فرمود: کسى‏که دیدارش شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش به علم شما بیفزاید و کردارش یاد قیامت را در شما زنده کند.

* حضرت على‏علیه السلام فرمود: هنگامى که قدرتت از بین رفت، رفقاى واقعى تو از دشمنان شناخته مى‏شوند.

* حضرت على‏علیه السلام فرمود: رفیق خوب، بهترین فامیل است.

* در حدیث آمده است: دوستت را در مورد غضب، پول و مسافرت آزمایش کن. اگر در این آزمایش‏ها موفّق شد، دوست خوبى است.

تا توانى مى‏گریـز از یـار بـد             یـار بـد بدتر بـود از مـار بـد

مار بد تنها تو را بر جان زند                        یار بد بر جان و بر ایمان زند

اخوّت و برادرى‏

 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُواْ بَیْنَ أَخَوَیْکمْ وَاتَّقُواْ اللهَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ (حجرات، ۱۰)

 همانا مؤمنان با یکدیگر برادرند، پس میان برادران خود، (در صورت اختلاف و نزاع) صلح و آشتى برقرار کنید و از خدا پروا کنید تا مورد رحمت قرار گیرید.

از امتیازات اسلام آن است که اصلاحات را از ریشه شروع مى‏کند. مثلاً در این آیه مى‏فرماید: براى اصلاح رفتار فرد و جامعه باید مبناى فکرى و اعتقادى آنان را اصلاح کرد. همه‏ مؤمنین با یکدیگر برادرند، اکنون که همه برادر هستید، قهر و جدال چرا؟

طرح برادرى واُخوّت وبکارگیرى این واژه، از ابتکارات اسلام است.

در صدر اسلام پیامبرصلى الله علیه وآله به همراه هفتصد و چهل نفر در منطقه‏ى «نخیله» حضور داشتند که جبرئیل نازل شد و فرمود: خداوند میان فرشتگان عقد برادرى بسته است، حضرت نیز میان اصحابش عقد اُخوّت بست و هر کس با کسى برادر مى‏شد. مثلاً: ابوبکر با عمر، سلمان با ابوذر، طلحه با زبیر، مقداد با عمّار، عایشه با حفصه، امّ‏سلمه با صفیّه و شخص پیامبر۹ با على‏۷ عقد اخوّت بستند.

رابطه‏ى اُخوّت، اختصاص به مردان ندارد، بلکه این تعبیر در مورد زنان نیز بکار رفته است. «وان کانوا اِخوَه رجالاً و نساءً»

آنچه مهم‏تر از گرفتن برادر است، حفظ برادرى است. در روایات از کسانى‏که برادران دینى خود را رها مى‏کنند به شدّت انتقاد شده و سفارش شده است که اگر برادران از تو فاصله گرفتند، تو با آنان رفت و آمد داشته باش. «صِلْ مَن قَطعک»

امام صادق‏علیه السلام فرمود: «مؤمن برادر مؤمن است، مانند یک جسد که اگر بخشى از آن بیمار گردد، همه‏ى بدن ناراحت است».

حقوق برادرى‏

 رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد که هر یک باید آن حقوق را ادا کنند، از جمله:

۱٫ عفو و مهربانى به او. ۲٫ پنهان کردن اسرار او. ۳٫ جبران اشتباهات او. ۴٫ قبول عذر او. ۵٫ دفاع در برابر بدخواهان او. ۶٫ خیرخواهى نسبت به او. ۷٫ عمل به وعده‏هایى که به او داده. ۸٫ عیادت به هنگام بیمارى او. ۹٫ تشییع جنازه او. ۱۰٫ پذیرفتن دعوت و هدیه‏ى او. ۱۱٫ جزا دادن به هدایاى او. ۱۲٫ تشکر از خدمات او. ۱۳٫ کوشش در یارى رسانى به او. ۱۴٫ حفظ ناموس او. ۱۵٫ برآوردن حاجت او. ۱۶٫ واسطه‏گرى براى حل مشکلاتش. ۱۷٫ گمشده‏اش را راهنمائى کند. ۱۸٫ به عطسه او تهنیت گوید. ۱۹٫ سلامش را پاسخ دهد. ۲۰٫ به سخن وگفته‏ى او احترام گذارد. ۲۱٫ هدیه‏ى او را خوب تهیه کند. ۲۲٫ سوگندش را بپذیرد. ۲۳٫ دوست او را دوست بدارد وبا او دشمنى نکند. ۲۴٫ او را در حوادث تنها نگذارد. ۲۵٫ هر چه را براى خود مى‏خواهد براى او نیز بخواهد و…»

صلح و آشتى ‏

اسلام به صلح و صفا و زندگى مسالمت‏آمیز و شیرین توجه دارد، از نعمت‏هاى الهى که در قرآن مطرح است، اُلفت میان دل‏هاى مسلمانان است. چنانکه خداوند خطاب به مسلمانان مى‏فرماید: «کنتم اَعداء فَاَلّفَ بین قلوبکم»  به یاد آورید که شما قبل از اسلام با یکدیگر دشمن بودید، خداوند میان دل‏هاى شما الفت برقرار کرد.

اصلاح و آشتى دادن، سبب دریافت بخشودگى و رحمت از جانب خدا شمرده شده است. «ان تُصلحوا و تتّقوا فانّ اللَّه کان غفوراً رحیماً» و هر کس واسطه‏گرى خوبى میان مسلمین انجام دهد، پاداشِ در شأن دریافت خواهد کرد. «مَن یَشفَع شَفاعهً حَسنه یَکن لَه نَصیبٌ منها»

اسلام براى اصلاح میان مردم، احکام ویژه‏اى قرار داده است، از جمله:

۱٫ دروغ که از گناهان کبیره است، اگر براى آشتى واصلاح گفته شود، جرم و گناهى ندارد. «لا کذبَ على المُصلِح»

۲٫ نجوا و درگوشى سخن گفتن که از اعمال شیطان و مورد نهى است، اگر براى اصلاح و آشتى دادن باشد، منعى ندارد. «لا خَیرَ فى کثیر مِن نَجواهم الاّ مَن اَمر بِصدَقهٍ او مَعروفٍ او اِصلاح بین النّاس»

۳٫ با این‏که عمل به سوگند، واجب و شکستن آن حرام است؛ امّا اگر کسى سوگند یاد کند که دست به اصلاح و آشتى دادن میان دو نفر نزند، اسلام شکستن این سوگند را مجاز مى‏داند. «ولاتجعلوا اللَّه عُرضَه لایمانکم ان…تصلحوا بین الناس»

۴٫ با این‏که عمل به وصیّت، واجب و ترک آن حرام است؛ امّا اگر عمل به وصیّت، میان افرادى فتنه و کدورت مى‏آورد، اسلام اجازه مى‏دهد که وصیّت ترک شود تا میان مردم صلح و صفا حاکم باشد. «فَمَن خافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً اَو اِثماً فَأصلح بینهم فلا اِثمَ علیه»

ارتباط و پیوندهاى دینی

در آیه ۲۱ سوره رعد، یکی از نشانه¬های خردمندان، ارتباط و پیوند با چیزهایی است که خداوند به ارتباط با آنان امر کرده، می¬باشد. «وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللهُ بِهِ أَن یُوصَلَ» در روایات آمده است آنچه را که خداوند به وصل آن فرمان داده، صله‏ى رحم، یعنى حفظ پیوندهاى خانوادگى و همچنین حفظ پیوندهاى مکتبى یعنى ارتباط دائم و عمیق با رهبران آسمانى و پیروى از خط ولایت است.

ارتباطاتى که خدا به آن امر کرده، متنوّع و فراوان است، از جمله:

۱٫ ارتباط فرهنگى با دانشمندان. «فسئلوا أهل الذکر ان کنتم لاتعلمون»

۲٫ ارتباط اجتماعى با مردم. «اصبروا و صابروا و رابطوا»

۳٫ ارتباط عاطفى با والدین. «و بالوالدین احساناً»

۴٫ ارتباط مالى با نیازمندان. «من ذا الّذى یقرض اللَّه قرضاً حسناً»

۵٫ ارتباط فکرى در اداره جامعه. «و شاورهم فى‏الامر»

۶٫ ارتباط سیاسى با ولایت. «و اطیعوا الرّسول و أولى الامر منکم»

۷٫ ارتباط همه جانبه با مؤمنان. «انّما المؤمنون اخوه»

۸٫ ارتباط معنوى با اولیاى خدا. «لقدکان لکم فى رسول اللَّه أُسوه حسنه»

خانواده

مسئولیت در برابر ازدواج جوانان

وَ أَنکحُواْ الْأَیَامَى‏ مِنکمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکمْ وَإِمَآئِکمْ إِن یَکونُواْ فُقَرَآءَ یُغْنِهِمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (نور، ۳۲)

پسران و دختران بى‏همسر وغلامان وکنیزان شایسته خود را همسر دهید. (و از فقر نترسید که) اگر تنگدست باشند، خدا از فضل خود بى‏نیازشان مى‏گرداند. خداوند، گشایشگر داناست.

«اَیامى‏» جمع «أیّم»، بر وزن «قَیّم»، یعنى کسى که همسر ندارد، خواه مرد باشد یا زن، باکره باشد یا بیوه.

ازدواج در اسلام، امرى مقدّس و مورد تأکید بوده و خانواده و جامعه، مسئول ازدواج افراد بى‏همسر هستند و لازم نیست خواستگارى، از طرف خاصّى باشد و هر یک از طرفین ازدواج مى‏توانند پیشقدم شوند. البته خداوند، تأمین زندگى عروس و داماد را وعده داده و ازدواج را وسیله وسعت و برکت زندگى قرار داده است.

اسلام ازدواج را امرى مقدس مى‏داند، بر خلاف مسیحیت که مجرد بودن را ارزش مى‏داند و لذا پاپ و روحانیون مسیحى نباید ازدواج کنند.

در روایات مى‏خوانیم: ازدواج سبب حفظ نیمى از دین است. دو رکعت نماز کسى که همسر دارد از هفتاد رکعت نماز افراد غیر متأهّل بهتر است. خواب افراد متأهّل از روزه‏ى بیداران غیر متأهّل بهتر است.

بر خلاف کسانى که ازدواج را عامل فقر مى‏پندارند، رسول‏خدا۹ فرمودند: ازدواج روزى را بیشتر مى‏کند. امام صادق۷ نیز فرمود: توسعه زندگى، در سایه ازدواج است. همچنین فرمودند: کسى که از ترس تنگدستى ازدواج را ترک کند، از ما نیست و به خدا سوءظن برده است.

ازدواج وسیله‏ى آرامش است.   در ازدواج فامیل‏ها به هم نزدیک شده و دلها مهربان مى‏شود و زمینه‏ى تربیت نسل پاک و روحیه تعاون فراهم مى‏شود.

پدر و مادرى که با داشتن امکانات، فرزندشان را همسر نمى‏دهند، اگر فرزند مرتکب گناه شود، والدین در گناه او شریک هستند.

 در روایات مى‏خوانیم: براى ازدواج عجله کنید و دخترى که وقت ازدواج او فرا رسیده، مثل میوه‏اى رسیده است که اگر از درخت جدا نشود فاسد مى‏شود.

بهترین واسطه‏گرى‏ها، شفاعت و واسطه‏گرى در امر ازدواج است. چنانکه در روایت آمده است: کسى که دیگرى را داماد یا عروس کند، در سایه‏ى عرش خداست.

در روایات مى‏خوانیم: کسى که براى ازدواجِ برادران دینى خود اقدامى کند، در روز قیامت مورد لطف خاص خداوند قرار مى‏گیرد.

البته در آیه بعد خداوند می¬فرماید: «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى‏ یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» و کسانى که (وسیله‏ى) ازدواج نمى‏یابند، پاکدامنى و عفت پیشه کنند، تا آن که خداوند از کرم خویش، آنان را بى‏نیاز نماید.

آری در حفظ عفّت و پاکدامنى عمومى، هم باید جوانان خود را حفظ کنند، «و لیَستَعفف»، هم خانواده و حکومت قیام کند «واَنکحوا الاَیامى»، و هم ثروتمندان جامعه به پاخیزند. «و آتوهم من مال اللّه»

البته در انتخاب همسر احساسات غلبه نکند. عجله نکنید و پس از فکر و مشورت و گفتگو اقدام کنید. بخش زیادى از اختلافات خانوادگى ریشه‏اش عدم دقت در انتخاب همسر است. همسر شریک زندگى است و تاثیرش تا پایان عمر و تا قیامت هست.  معمولا ازدواجهاى سطحى که با یک برخورد و آشنایى در اتوبوس و یا پارک صورت مى‏گیرد عاقبت خوبى ندارد.

انواع خانواده در قرآن

در قرآن چهار نوع خانواده مطرح شده است:

۱- زن و شوهرى که هم‏فکر و همگام در کار خیر هستند. (همچون حضرت على و حضرت زهرا۸که نمونه هم فکرى و همکارى آنان در سوره دهر در چند آیه پى در پى آمده است که غذاى افطار خود را در سه شب به هنگام افطار، به مسکین و یتیم و اسیر دادند) «یطعمون الطعام»

۲- زن و شوهرى که در خباثت هم‏فکر و همگام هستند. (ابولهب و همسرش) «تبّت یدا ابى لهب… وامرأته حمّاله الحطب» (ابولهب با اینکه عموى پیامبر بود، کارشکنى کرد و همسرش با ریختن هیزم در جلوى پیامبر، آن حضرت را اذیت و آزار مى‏داد.)

۳- خانواده‏اى که مرد خوب، امّا زن بد است. (زن حضرت لوط و همسر حضرت نوح) «کانتا تحت عبدین… فخانتاهما»

۴- خانواده‏اى که مرد بد، امّا همسر خوب است. (زن فرعون) «وَضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»

مسئولیت در برابر خانواده‏

در آیات متعدّدى از قرآن به رسالت انسان در برابر خانواده‏اش اشاره شده، از جمله:

– «قوا انفسکم و اهلیکم ناراً»؛ خود و خانواده¬تان را از آتش دوزخ حفظ کنید.

– «و أمر اهلک بالصلاوه و اصطبر علیها»؛ اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن پایدارى کن.

– «و انذر عشیرتک الاقربین»؛ نزدیک‏ترین بستگانت را هشدار ده.

– «یا بنىّ اقم الصلاه و أمر بالمعروف»؛ فرزندم! نماز به پا دار و امر به معروف کن.

– «انّا کنّا فى اهلنا مشفقین»؛ مردان خدا در مورد خانواده دغدغه دارند و بى‏تفاوت نیستند.

– «و کان یأمر اهله بالصلاه» پیامبر، همواره خانواده‏اش را به نماز سفارش مى‏کرد.

در روایات نیز توجّه بسیارى به این موضوع شده است، مانند:

–  پیامبر اکرم۹ فرمود: همه شما نسبت به زیر دست خود مسئولید؛ مرد، مسئول خانواده‏اش، و زن مسئول شوهر و فرزندش است.

–  حضرت على۷ مى‏فرماید: «علّموا انفسکم و اهلیکم الخیر و ادّبوهم» ، به خود و خانواده‏تان خیر بیاموزید و آنان را ادب کنید.

عید رستگاران

رستگاران‏ در قرآن

 قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ . الَّذِینَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ

 قطعاً مؤمنان رستگار شدند. همان کسانى که در نمازشان خشوع دارند. (مؤمنون، ۱ – ۲)

در قرآن افراد و گروه‏هایى رستگار و پیروز معرّفى شده‏اند:

۱٫ عابدان. «واعبدوا ربّکم وافعلوا الخیر لعلّکم تفلحون»پروردگارتان را پرستش کنید، شاید رستگار شوید.

۲٫ آنان که اعمالشان ارزشمند وسنگین است. «فَمَن ثَقُلت مَوازینه فاولئک هم المفلِحون»

۳٫ دورى کنندگان از بخل. «و مَن یُوقَ شُحَّ نفسه فاولئک هم المفلِحون»

۴٫ حزب اللّه. «اَلا اِنّ حزب اللّه هم المفلِحون» حزب خدا رستگارند.

۵٫ اهل ذکرکثیر. «واذکروا اللّه کثیرا لعلّکم‏تفلحون» خدارا بسیار یادکنید تا رستگار شوید.

۶٫ تقوا پیشگان. «فاتّقوا اللّه یا اولى الالباب لعلّکم تُفلِحون» اى خردمندان! تقوا پیشه کنید تا رستگار شوید.

۷٫ مجاهدان. «و جاهدوا فى سَبیله لعلّکم تُفلحون» در راه خدا جهاد کنید تا رستگار شوید.

۸٫ توبه کنندگان. «تُوبوا الى اللّه جمیعاً ایّها المؤمنون لعلّکم تُفلحون» اى اهل ایمان! همگى توبه کنید تا رستگار شوید.

عید فطرجایزه الهی

امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هرگاه روز اوّل ماه شوال (عید فطر) فرا مى‏رسد، یک منادى از سوى خداوند ندا مى‏دهد: «ایُّها المُؤمنونَ! اغْدُوا الى جَوائِزِکم»! بشتابید به سوى جایزه هایتان. آنگاه، امام رو به جابر کرده، فرمود: اى جابر! جوایز خدا، مثل جایزه‏هاى این پادشاهان نیست! … امروز، روز جایزه‏هاست!

امام مجتبى علیه السلام روز عید فطر، به عدهّ‏اى برخورد که به خنده و بازى مشغول بودند، به همراهان خویش فرمود: خداوند، رمضان را، میدانى براى مسابقه و دستیابى به رحمت و رضوان خویش قرار داده بود، که عدّه‏اى پیش تاخته و بردند، عدّه‏اى هم عقب مانده و باختند. شگفت از آنکه در این روز پاداش، به خنده و بازى مشغول است …

امام رضا علیه السلام مى‏فرماید: خداوند، روز فطر را بدین سبب «عید» قرار داد، تا مسلمانان، مجمعى داشته باشند که در آن روز، جمع شوند و در برابر خداوند، بخاطر منّت‏ها و نعمت هایش، به تمجید و تعظیم بپردازند، پس آن روز، روز عید و تجمّع و زکات و رغبت و نیایش است.

در این حدیث شریف، فلسفه این عید و نماز عید را در محورهاى زیر، بیان کرده است:

۱٫ اجتماع و گردهمایى‏

۲٫ زکات و رسیدگى به فقرا

۳٫ رغبت و گرایش به خدا

۴٫ تضرّع و نالیدن به درگاه پروردگار

یادی از قیامت‏

از آثار تربیتى و سازنده نماز عید فطر، آن است که در آن اجتماع و حضور نیازمندانه، در مصلاى بى¬سقف، انسان به یاد خدا و قیامت و نیازمندى خویش به رحمت الهى مى‏افتد و صحنه قیامت در نظرها مجسّم مى‏شود. در روایت است که على۷ در خطبه‏اى که روز عید فطری خواند، خطاب به مردم فرمود: اى مردم!

این روز شما، روزى است که نیکان، پاداش مى‏گیرند. در این روز، بدکاران، زیان مى‏کنند. این روز، شبیه‏ترین روز به قیامت شماست.

با بیرون آمدنتان از خانه‏ها به مصلا، بیرون آمدنتان از قبرها را به یاد آورید. با توقف خود در مصلا و انتظار نماز، توقّف در حضور خدا را در قیامت به خاطر آورید. و با بازگشت خود به خانه‏ها، بازگشتتان را به خانه‏هاى خود در بهشت یا جهنم به یاد آورید.

در قنوت نماز عید و دعاى «اللهم اهل الکبریاء و العظمه …»، خدا را به عظمت، جبروت عفو و رحمت و بخشش مى‏شناسیم و یاد مى‏کنیم و از او، به حق و منزلت این روز بزرگ، که عید مسلمانان و مایه شرافت و افتخار پیامبر و خاندان اوست، درخواست مى‏کنیم که بر «محمد و آل او» درود فرستد و ما را از خیرها و برکات خویش بهره‏مند سازد.

جمله‏اى که در این دعا آمده، جامع‏ترین درخواستى است که مى‏توان از خدا طلبید. از پروردگار مى‏خواهیم که:

خدایا، در هر خیرى که محمد و آل محمد را در این روز، وارد ساختى، مرا نیز داخل گردان و از هر بدى که محمد و آل محمد را در این روز، بیرون ساختى، مرا نیز خارج گردان.

خدایا … من از تو بهترین چیزها را مى‏طلبم که بندگان صالح تو، از تو خواسته‏اند و به تو پناه مى‏برم از هر بدى که بندگانِ مخلصت، از آن به تو پناهنده شده‏اند!

یادی از گذشتگان

از سنت¬های خوبی در این روز که میان مسلمانان شایع است، حضور بر مزار مردگان و یادبود و تجلیل از آنان است.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «زُرِ القُبُورَ تُذَکّرُ بِهَا الآخرِهَ» به قبرستان و زیارت اهل قبور بروید تا یاد آخرت در شما زنده شود.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که در هر جمعه به زیارت قبر پدر ومادرش یا یکى از آنان برود، هم گناهش بخشیده مى‏شود و هم نزد خداوند فرزند نیکوکار به حساب مى‏آید.

همچنین مى‏خوانیم: دعا نزد قبر والدین مستجاب است.

امام رضا علیه السلام فرمود: اگر به هنگام زیارت قبر مؤمن هفت مرتبه سوره قدر خوانده شود، هم میّت و هم کسى که به زیارت او آمده مورد عفوّ و بخشش خداوند قرار مى‏گیرد.

و در روایات آمده است که مردگان از زیارت شما مطلّع شده و شاد مى‏شوند و به شما علاقمند و مأنوس مى‏شوند.

«والحمدلله رب العالمین»






دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ 9 = 13