بایستهها و بایدهای طلبگی
اشاره: آنگاه که جان اهل خرد از شمیم شکوفههای اندیشه و دانش مشحون میشود، عالم معلّم میگردد و تدریس، تصنیف را زکاتگونه بر خویش واجب میشمرد.
استاد و نویسنده گرانارج، حجتالاسلام والمسلمین سیدعلی حسینی از افاضلی است که با ارائه دهها اثر علمی–آموزشی به حوزههای علمیه و تدریس علوم الهی در طول سالهای متمادی، تجاربی بهاور را حائزند.
در نشستی صمیمی با این فرهیخته حوزوی، به زوایای زیبای زندگی این فاضل فرزانه پرداخته است.
*با سلام و ادب به محضر حضرتعالی و تشکر از وقتیکه در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید؛ در ابتدا لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید؟
با تشکر از زحمات شما، اینجانب سیدعلی حسینی، در سال ۱۳۳۶ هجری شمسی در یکی از روستاهای اطراف رشت به دنیا آمدم، دوران ابتدایی و دبیرستان را در مدارس گذراندم؛ پس از اتمام دروس دبیرستان در دانشگاه الهیات مشغول به تحصیل شدم، اما؛ چون به دروس حوزوی علاقه داشتم، تصمیم گرفتم که وارد حوزه علمیه شده و در سلک و صنف روحانیت درآیم.
*چهطور شد که به علوم حوزوی علاقهمند شدید؟
با بررسی برخی صحنهها و مطالبی که در اطراف خود میدیدم؛ دریافتم، آن چیزی که مرا اشباع میکند، دروس حوزوی و معارف دینی است؛ چنانچه در حدیث آمده است «إذا أراد اللّه بعبد خیراً فقّهه فیالدّین؛ کافی (ط – اسلامیه)، ج۱، ص: ۳۲» وقتی خدای متعال برای بندهای خیری بخواهد، فهم عمیق دین را روزی او میکند؛ بنابراین ورود به حوزه علمیه را از توفیقات ارزشمندی میدانم که خداوند متعال نصیب بنده کرده است.
*چطور شد که به نویسندگی رو آوردید؟
از جوانی به نوشتن علاقه داشتم و در درسها هم که شرکت میکردم، آنها را مینوشتم یا از ضبط پیاده میکردم تا اینکه به نظرم رسید که چه خوب است کتابهای درسی حوزه را شرح کنم؛ البته آن ایام شرح فارسی بر دروس حوزوی زیاد متداول نبود. در سال دوم حوزه و نوزدهساله بودم که «کتابالکامل فی شرحالعوامل» را به رشته تحریر درآوردم. این کتاب در سال ۱۳۵۴ یا ۵۵ بود که به زیور طبع آراسته گردید، بعد از آن احساس کردم اگر توفیقی شد میتوانم شرحی بر کتابهای درسی بنویسم. در کنار درسهای حوزه علاقه وافری هم به تدریس داشتم و از سال ۱۳۵۸ به صورت رسمی شروع به تدریس دروس متداول حوزوی نمودم و در مدارسی مانند مدرسه رضویه، رسالت و… تدریس کردم و علاوه بر تدریس سطوح مختلف، مصاحبات امتحانات شفاهی را نیز انجام میدادم، بعدها بیشتر وقتم صرف نوشتن شد. با توفیق الهی و تشویق برخی دوستان، تا کنون بیش از ۸۳ مجلد کتاب نوشتهام؛
«بقدرالکد تکتسبالمعالی ***ومن طلبالعلی سهراللّیالی»
به اندازه سعی و تلاش، بزرگیها کسب میشود؛ و هر کس بزرگی طلب کند شبها بیدار میماند؛ لذا کسیکه سیادت میخواهد باید زحمت بکشد؛ در بعضی از روایات هم آمده است که علم با تنآسایی و راحتطلبی بهدست نمیآید؛ بهقدری در راستای تحقیق و تألیف میکوشیدم که حتی در تابستانها، با آن گرمای طاقتفرسایش نیز مشغول بودم و فرصتهای خود را بیهوده از کف نمیدادم و خدا را برای نوشتن این کتابها شاکرم، البته ناشرین محترم هم زحمات زیادی کشیدند که جا دارد از ایشان هم تشکر کنم.
*این کتابها بیشتر در چه موضوعات و علومی بوده است؟
بیشتر کتابهایی که نوشتهام جنبه شرح کتب را داشته است و در علومی چون ادبیات عرب، معانی و بیان و بدیع، منطق، فقه و شرح برخی کتب حدیثی بوده است. کتابهایی مانند شرح نهجالفصاحه، کاملالزیارات ابن قولویه، ترجمه و شرح عللالشرایع، سننالنبی علامه، ترجمه و شرح مختصری بر تحفالعقول در دو مجلد و…. که حاصل تلاش سیوچند ساله من بوده است.
*از اساتیدی که از ایشان بهرههای علمی و معنوی بردهاید بگویید؟
انسان اندوختههای خود را از بزرگان علمی و معنوی به یادگار دارد و جا دارد که از همه بزرگانی که از خرمن وجودی ایشان خوشهچینی کردهام، یادی کنم؛ از استاد ارجمندم مرحوم مدرس افغانی که بیشتر کتابهای ادبیات عرب مانند سیوطی و مطول و بخشیهایی از کتابهای قوانین و لمعه را نزد ایشان فراگرفتم، در سطح از حضرات آیات اشتهاردی، اعتمادی، پایانی؛ ستوده و آیهالله بنیفضل استفاده کردم و خارج فقه و اصول را نزد آیات عظام مرعشی نجفی، سیدمحمد روحانی و سالیانی هم در درس اصول آیهالله مکارم شیرازی شرکت کردم، بخشی از منظومه را نزد آیهالله انصاری شیرازی فراگرفتم، البته چون همسرم هم مشغول تحصیل علم بودند پس لازم است که از ایشان هم کمال تشکر و امتنان را داشته باشم، چراکه ایشان بودند که مقدمات و وسایل آرامش مرا آماده کرده و بیشتر کتابهای حوزوی را هم با ایشان مباحثه میکردم.
البته اسفار آیهالله حسنزاده آملی و رجال آیهالله ابوطالب تجلیل را که همسرم به درس ایشان میرفتند را نیز گوش میکردم.
*با سختیهای معیشتی زندگی چطور کنار میآمدید؟
انسان در سایه همت عالیهای که دارد هر سختی را تحمل میکند و به هر جایی که بخواهد میرسد؛ زمانی که مشغول تحصیل بودیم، شرایط به مراتب سختتر از اوضاع کنونی بود، امکانات محدود بود، اما الآن امکانات واقعاً زیاد است و کسی که بخواهد درس بخواند شرایط برای او آماده است.
اگر لذت فضل و دانش چشیده شود، خصوصاً اگر با اخلاص همراه باشد و آن همت عالی را نیز داشته باشند که خود را وقف علم و دین کنند؛ همه این سختیها به آسانی میگذرد، البته ممکن است برخیها این سختیها را تحمل نکنند، لذا ریزش هم فراوان است؛ لذا انگیزهها هر قدر عالیتر باشد، این مشکلات انسان را آبدیدهتر میکنند؛ روایاتی در شأن اهل علم است که: «من طلبالعلم تکفّلاللّه برزقه؛ نهجالفصاحه/ حدیث۲۸۶۴»، که مبین آن است که خداوند روزی اهل علم را ضمانت کرده است.
*آیا کسی مشوق شما در این مسیر بوده است؟
تشویق خیلی مهم و تعیینکننده است. اولین کتابی که میخواستم بنویسم «کتابالکامل فی شرحالعوامل» بود که حاصل تشویقهای استاد ارجمندم آیهالله علوی بود؛ ایشان از علمای معاود کربلا بود که در ایران رحل اقامت گزیدند و از ایشان بهرههای فراوان بردم و در دروس خصوصی ایشان شرکت میکردم. این فقیه عالیقدر، در انتشار اولین اثرم بسیار مرا تشویق و کمک کردند و حتی مقدمهای هم بر آن نوشتند و بخشی از هزینههای آنرا نیز تقبل کردند و گفتند: شما الان سال دوم حوزه هستید و همین که دست به قلم بردید و این کتاب را نوشتید بسیار ارزشمند است و شما در آینده باز هم میتوانید کارهایی از این قبیل انجام دهید. تشویقهای او بود که به من قدرت و جسارت نوشتن داد. بنابراین اصولاً تشویق، بسیار در زندگی انسان تأثیرگذار است و همانطور که تشویق اثربخش است توبیخ و توهین درست نیست. یعنی اگر کم و کاستی هم در اثری دیده میشود، باید صاحب اثر را تشویق کرد و هیچ کس کمال مطلق نیست و انسان میتواند با زبان ملایم کاستیها را تذکر دهد.
* حضرتعالی که سالها کرسی تدریس را در حوزه دارید، به نظر شما طلاب و دانشپژوهان از چه شیوهای برای تحصیل استفاده کنند؟
خداوند متعال، تعالی و کسب مدارج عالی را در دو جهان در پرتو فروغ علم مقدور میداند «یرفعاللّه الذین آمنوا منکم والذین أوتواالعلم درجات واللّه به ما تعملون خبیر؛ مجادله آیه ۱۱» البته ناگفته نماند که اسلام این ارج و بها را بر علمی مینهد که از ویژگیهایی برخوردار باشد.
نخست اینکه این علم، در سینه انسان پاک و وارستهای باشد که به زیور اخلاق مزین است و این نخستین ویژگی اهل علم است، با نبود این ویژگیها در علم، همچون آب عذب و فراتی است که از لجنزار گذشته و به مرداب میریزد و انسان را از اوج احسنالتقویم به قعر اسفلالسافلین سقوط میدهد. بجاست به حدیث عنوان بصری هم اشارهای کنیم، «عنوان بصری» پیرمردی تشنه آموزش علوم و معارف است، او به خدمت امام صادق علیهالسلام رسید و از حقیقت علم پرسید، حضرت در جواب او فرمود: «لیسالعلم بالتّعلّم؛ إنّما هو نور یقع فى قلب من یریدالله تبارک و تعالى أن یهدیه. فإن أردتالعلم فاطلب أوّلًا فى نفسک حقیقهالعبودیّه، و اطلبالعلم باستعماله، و استفهمالله یفهمک! بحارالانوار طبع حروفى، ج ۱، ص ۲۲۵٫
علم به آموختن نیست. علم فقط نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی اراده هدایت او را نموده است واقع میگردد، پس اگر علم میخواهی، باید در اولین مرحله در نزد خودت حقیقت عبودیت را طلب کنی؛ و به واسطه عملکردن به علم، طالب علم باشی؛ و از خداوند بپرسی تا خدایت جواب تو را بدهد و بفهماند، لذا طالب علم، اول باید بندگی خالصانه داشته باشد و علم را در راستای عبودیت بهکار بگیرد.
در همین رابطه امام علی علیهالسلام در حدیثی میفرماید: ««لیسالعلم فىالسّمآء فینزل إلیکم، و لا فى تخومالارض فیخرج لکم؛ و لکنّالعلم مجبول فى قلوبکم. تأدّبوا بآدابالرّوحانیّین یظهر لکم!، کلمات مکنونه/۲۱، از طبع سنگى و ص۲۴۸ از طبع حروفى فراهانى» علم در آسمان نیست تا به سوی شما فرود آید، و در زمین نیست تا برای شما بالا آید؛ بلکه علم در دلهای خودتان سرشته و خمیر شده است. به اخلاق صاحبان روح و معنا متخلّق گردید، تا برای شما آشکار شود، لذا اگر خود را به آداب روحانی و معنوی مزین کنید، حقایق بر شما آشکار میشود.
بنابراین کسیکه میخواهد به زیور علم آراسته شود، باید متخلق به صفات ملائکه الهی بوده، و کسیکه میخواهد وارد حوزه علمیه شود، اول باید بداند که سختیهایی در پیشروست، که او باید این سختیها را در راه دوست تحمل کند و به جان بخرد، کسی که اظهار محبت و علاقه میکند، در دوستی خود باید صادقانه عمل کند؛
«فراقالحبیب ألیم ألیم *** وقلبالمحبّ سقیم سقیم
فمن کان فی حبّه صادقاً *** ببابالحبیب مقیم مقیم»
همه بزرگانی که شهد و شیرینی علم را در کام خود چشیدهاند، به اخلاق روحانیون و ملائکه مزین بودند و علمآموزی ایشان، برای این نبوده است که فخرفروشی کنند؛ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حدیثی یکی از آفات علم را نسیان و فراموشی شمرده است، نسیان، مصادیق فراوانی دارد؛ یکی فراموشی است که انسان در کهولت سن دچار آن میشود، اما در حدیث، نکته ظریفتری یافت میگردد و آن اینکه؛ همانطوری که ظلمات و تاریکی را به جهل تعبیر کردهاند؛ علم را به نور تشبیه نمودهاند و یکی از مصادیق فراموشی، غرور هست، کسی که در محفوظات خود علوم فراوانی داشته باشد، اما در جان خود، بهرهای از آن علوم نبرده باشد، جز غرور چیزی برای او نیست.
بنابراین غرور بالاترین آفت علم است، اگر در حدیث آمده است که «العلم حجابالاکبر»، به خاطر همین غرور و خود بزرگبینی است؛
در شعری از حکیم سنایی آمده است که:
«شنیدستم که هر کوکب جهانی است ****جداگانه زمین و آسمانی است
زمین در جنب این افلاک مینا ****چو خشخاشی بود در قعر دریا
تو خود بنگر کزین خشخاش چندی **** سزد تا بر غرور خود بخندی»
و واقعاً میتوان گفت: کسانیکه دنبال دانش بودهاند؛ هرچه بینش ایشان بیشتر میشود، تواضع و فروتنی ایشان هم بیشتر میشود.
*کدام یک از آثارتان را بیشتر دوست دارید؟
«به مجنون گفت روزی عیبجویی***که پیدا کن به از لیلی نکویی؛ که لیلی گر چه در چشم تو حوری است***به هر جزوی ز حسن او قصوری است؛ ز حرف عیبجو مجنون برآشفت***در آن آشفتگی خندان شد و گفت؛ اگر در دیده مجنون نشینی***به غیر از خوبی لیلی نبینی»؛ بنابرین دیدن همه این آثار برای من لذتبخش است. اما اولین کتابی که نوشتهام، برای من از همه کتابها لذتبخشتر است؛ چون دریچهای بود به عالم تحقیقات و نوشتارهای بعدی من.
*لطفاً از خاطرات و مطالب آموزندهای که حضور ذهن دارید بگویید؟
این خاطره را نقل میکنم و میخواهم بر اساس آن، پیامی به متولیان امر بدهم. آیهالله تجلیل به بنده گفتند که: طلبهای بودم مطولخوان، که میخواستم به قم بیایم و درس بخوانیم، برادر بزرگ علامه طباطبایی در تبریز، نامهای به من دادند تا آن نامه را به خدمت آیهالله حجت بیاورم؛ در صحن فیضیه آقایی مرا دید و گفت از کجا آمدهای؟ گفتم از تبریز و آدرس محل اقامت مرا در دارالشفاء و فیضیه گرفت و این آقا پیش آقای حجت رفته بود و گفته بود؛ آقایی از تبریز آمده و مطول میخواند و طلبه خوشاستعدادی نیز هست؛ نماز مغرب تمام شده بود، آن وقتها از صحن اتابکی حرم مطهر به دارالشفا رفتوآمد میکردند و این درب باز بود، ناگهان دیدم آقای حجت و همان آقایی که آدرس از من گرفته بود، با عده زیادی به طرف حجره من میآیند و آیهالله حجت شخصاً به دیدار من آمدند و فرمودند: «طلبه فاضلی آمدهاند و وظیفه من بود که به دیدار او بیایم»، این خاطره بسیار برای من لذتبخش بود و به من گفتند: من سه کار برای شما میتوانم انجام دهم، حجره و کتابهای شما با من؛ ولی انتخاب استاد با خودت.
از امتیازات خوب حوزه این است، که شاگرد، آزادانه استاد خویش را انتخاب میکند آیهالله میرزا ابوطالب تجلیل میگفتند: پس از آن، هر چیزی که در غیر مسیر علم بود ترک کردم. پیام این خاطره این است که، این تشویقها بسیار مهم است و طلبه بهتنهایی نمیتواند این مسیر دشوار را طی کند و نیازمند پشتیبانی بزرگان حوزه است، لذا باید اطرافیان از او حمایت کنند؛ تشویق یک مرجع تقلید، از یک طلبه مطولخوان، اینگونه تأثیرگذار است؛ بنابرین متولیان حوزه، باید نخبگان را در مدارس معرفی کرده و امتیازات ویژهای نیز به ایشان اختصاص دهند، همان طوریکه توبیخ افراد مساوی ترور آنهاست، زیرا شخصیت کسی را خردکردن، به مثابه ترور شخصیت اوست و ممکن است او را از هدفی که دارد بازبدارد.
اما در مقابل این خاطره، خاطره تلخی هم به یاد دارم که درباره آسیبهای زیاد «توبیخ» است. این خاطره مربوط به یکی از آقایان که در حال حاضر از چهرههای برگزیده و بزرگ جهان هستند میباشد، همبحث ایشان میگفت: این شخصیت، بهقدری خوشفکر بود که زمانی که الفیه میخواند بر وزن آن شعر میگفت و کتابی هم نوشت، وی این کتاب را نزد یکی از آقایان برد، ایشان کتاب را نگاهی کرده و سپس آن را به گوشهای پرت میکند، این جریان به گوش آن طلبه رسید و ای کاش نمیشنید، و آن شخص خوشفکر از همان زمان از عالم طلبگی بیرون رفت! لذا گاهی «توهین» ترور شخصیت است، ذکر و یاد این خاطره، واقعاً برای من سخت بود، لذا سعی میکنم به کسی توبیخ و توهین نکنم، چون عوارض آن بسیار زیاد است و این مطلب در جان من رسوخ کرده است.
*اوقات فراغت خود را چگونه سپری میکنید و آیا اصلا اوقات فراغتی هم دارید؟
من میتوانم بگویم از حدود ۳۸ سال پیش که وارده حوزه علمیه شدم، آنقدر کارهای علمی و تحقیقی داشتم که اوقات فراغتی نمیماند، چون گاهی پیش میآمد که در طول ۲۴ ساعت هفتههجده ساعت مشغول نوشتن و تحقیق و تدریس و مباحثه بودم، در تعطیلات تابستانی نیز وقتی به شمال میرفتم، آنجا هم در نزد اساتید درس میخواندم و اگر فراغتی داشتم بیشتر اوقاتم به نوشتن میگذشت.
*نقش همسران و خانواده طلاب را در این مسیر چگونه میبینند؟
جا دارد که در همین جا از همسر فداکارم تشکر کنم و توصیهای هم به همسران طلبههای عزیز داشته باشم؛ که اگر ایشان بر این مشکلات زندگی طلبگی صبر کنند اجر فراوان میبرند؛ مرحوم مدرس افغانی، بلاواسطه این خاطره را برای من نقل میکردند که سیدابوالحسن اصفهانی به سختی درس میخواند و مشکلات زیادی را نیز تحمل کرده بودند و میدانستند که اهل علم با چه مشکلاتی مواجه هستند. لذا حتی وقتی به حمام میرفتند همراه خود پولی داشتند و به طلبهها میدادند و میگفتند: ممکن است طلبهای به حمام بیاید و پول نداشته باشد؛ چون فقر را چشیده بودند؛ به هر حال زندگی اهل علم و طلبگی محرومیتهایی را به دنبال دارد. همسران ایشان ممکن است خواستههایی داشته باشند که مشروع هم هست، اما چون همسر ایشان سرباز امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف است، چشمپوشی میکنند؛ و اگر صبر و حمایتهای خانواده نبود؛ نمیتوانستم این کتابها را بنویسم و هیچگاه این ۸۳ جلد کتاب تألیف نمیشد. مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی، روزی از درس و بحث به منزل بر میگردد و میبیند که صاحبخانه اثاثیه منزلش را بیرون ریخته و همسرش در گوشهای نشسته است، وقتی همسرش او را میبیند، اصلاً سر بلند نمیکند تا سید خجالت نکشید، لذا این بزرگوار به تنهایی به آن مقام نرسیدند.
*با توجه به حجم بالای کارهای علمی و پژوهشی که دارید، خلأ رسیدگی به خانواده و فرزندان خود را چگونه جبران میکنید؟
طبیعی است که وقتی خانوادهای وارسته و اهل تحقیق باشند اعم از زن و شوهر؛ خواه ناخواه، در روحیه بچهها اثر میگذارد و آنها تحمل میکنند. الآن همه فرزندان من تحصیلات عالی دانشگاهی دارند و در رشته خودشان متخصص و صاحبنظر هستند و یکی از دختران بنده اختراعی کرده که ثبت جهانی شده است. بنابراین اگر شخصیت او درست شکل گرفت، رشد میکند، پدر و مادری که همواره مشغول تحقیق و تحصیل هستند؛ در روحیه فرزندان تأثیر خوبی میگذارند، فرزندان تشخیص میدهند که پدر و مادرشان فرهنگی هستند و زحمت کشیدهاند؛ لذا مادری که پای ماهواره مینشیند چنین فرزندانی تربیت نمیکند. پدر و مادر در تکوین و تکمیل شخصیت اولاد، بسیار تأثیرگذار هستند؛ مرحوم آیهالله ستوده میگفتند: شما خیال میکنید شیخ عبدالکریم، همینطوری شیخ عبدالکریم شد؟! پدر شیخ عبدالکریم سالها فرزنددار نمیشد، همسر ایشان به آقا عرضه داشت، دوست دارم شما یادگاری از خود داشته باشید و ایشان خانم علویهای را دیدند و این خانم علویه صاحب دختر بچهای هفت هشت ساله بود که بسیار به مادرش وابسته و علاقهمند بود، پدر مرحوم حائری دلش نیامد که برای شبی بین این دختر و مادر جدایی اندازد و برگشت و گفت: خدایی که هر چیز غیرممکن را ممکن میکند چرا من کاری کنم که فرزندی را از مادرش دور کنم و اگر خدا صلاح بداند به ما از همین زنم فرزندی میدهد و این بود که خداوند شیخ عبدالکریم را به پدر و مادرش داد.
*چه توصیهای برای پیشرفت علمی طلاب دارید؟
کسیکه بخواهد کاری را شروع کرده و حرفی برای گفتن داشته باشد، طبیعی است که باید با دیگر افراد جامعه تفاوتهایی داشته باشد و از بسیاری از اموری که افراد عادی جامعه میتوانند بهرهمند شوند، باید محروم شود، اما این محرومیت به معنای این نیست که ایشان همیشه باید محروم باشد؛ بلکه این محرومیتهای آنی و کوتاهمدت به معنای دست یافتن به اهداف عالیه است، که در دراز مدت، با تحمل این سختیها میتواند به آن دست پیدا کند و طبیعی است که در هر رشتهای، هر چه هدف عالیتر باشد، نتایج بیشتری عاید او میشود؛ طلبگی هم از این قاعده مستثنا نیست؛ طلبه باید زحمت بکشد و از خیلی از امور مباح پرهیز کند البته این محرومیتهایی را هم که در دوران تحصیل ممکن است تحمل کند برای او آثار و برکات زیادی را نیز خواهد داشت و بهخاطر وجود آثار و برکات این چنینی، سختیها هم برای او شیرین خواهد شد. علاوه بر اینها نوعاً آقایان اهل علم، با خانوادههایی وصلت میکنند که آن آمادگی را دارند و عموما از خانوادههای مذهبی و علمی هستند و یا در جلسه معارفه و خواستگاری، زندگی طلبگی را برای او تشریح میکنند، الان زمانه فرق کرده و اوضاع عمومی مردم بهتر شده است. اگر به سیره بزرگان هم دقت کنید، میبینید که اگر همسر اهل علم هماهنگ با طلبه بوده، آن طلبه به اهداف بلند زندگی میرسیده و این اختصاص به قشر طلبه ندارد کسی هم که میخواهد درس پزشکی، مهندسی و… بخواند سختی را باید مدتی تحمل کند، چون این سختیها پیامد خوبی دارد، لذا شیرینی خود را نیز دارد.
*نسبت به امر تبلیغ چه توصیهای دارید؟
کسانیکه وارد حوزه شدهاند، چند سالی باید امر تبلیغ را رها کنند، سابق اینگونه بود که طلبهها در تعطیلات که به دیار و شهر خویش باز میگشتند، اندوختههای خود را بازگو میکردند. اما الان به خاطر گستردگی ارتباطات و رسانهها، نوع مردم از بینش و آگاهی بیشتری برخوردار هستند و قشر عظیمی از جامعه ما، تحصیلات عالیه دارند، و در دورترین نقاط ایران نیز افراد دانشجو هستند و در دانشگاه تحصیل میکنند و دامنه علم گسترده شده است. لذا در این فضا، اگر طلبه اندوخته علمی نداشته باشد، چهبسا خطرآفرین هم باشد. مخصوصا در برخی از مناطق کشور، دشمن کار کرده و شبهاتی را بهوجود آورده است. حال اگر طلبهای به آن مناطق برود که مسلح به سلاح دانش نباشد؛ نهتنها مفید نیست، بلکه ممکن است ضربهای هم بزند، زیرا تبلیغ به معنای رساندیدن است، کسیکه اندوختهای ندارد چه مطلبی را میخواهد برساند؟!، لذا شایسته است طلبهای که میخواهد مبلغ بشود، در ابتدا اندوختههای علمی خود را زیاد کند و بعد به تبلیغ دین بپردازد. مثلاً پزشکی هم که پزشکی میخواند، روز اول در کرسی طبابت نمی نشیند، بلکه چند سال باید دوران عمومیاش را طی کند و دروس تئوری بخواند و بعد از مدتی دوره عملی و آموزش بالینی را طی میکند، بعد از سالیانی که تخصص یافت، از او انتظار میرود که به طبابت بپردازد.
*خاطرهای از دوران تبلیغی خود بفرمایید.
در زمینه تبلیغ خاطرهای دارم که برای من ارزشمند است، در سالهای اول طلبگی که در مدرسه حقانی دروس جدید هم آموزش میدادند، دوست داشتم که در آن مدرسه حضور داشته باشم؛ در آن زمان شهید قدوسی امتحان ورودی میگرفتند و ثبتنام میکردند. به توصیه یکی از دوستان به تهران نزد ایشان رفتم، در مجلسی که در آنجا برگزار بود، شهید مفتح هم حضور داشتند و در آن مجلس، از نویسنده کتاب امام علی علیهالسلام به نام «عبدالمقصود عبدالفتاح» دعوت کرده بودند، من هم خدمت آقای مفتح و امامی کاشانی رسیدم؛ هنگام شام، من خجالت میکشیدم و لباس طلبگی بر تن داشتم و آقای مفتح سر شام فرمودند: من میخواهم یک مطلب بگویم و این مطلب را نصبالعین خود قرار دهید و از من ناراحت نشوید؛ چون سال اول طلبگی هستید، ممکن است بعضی از طلبهها بگویند که به تبلیغ برویم، شما اصلا به این حرفها گوش ندهید و چندین سال حداقل بعد از اتمام لمعتین زحمت بکشید. هرچند به دورترین نقاط کشور باشد، اما قبول نکنید، ایشان گفتند: اینطور تبلیغ رفتن کلّاشی است، من آن شب خیلی فکر کردم پس هرگاه دوستان قصد تبلیغ داشتند، من میگفتم معذورم و صحبت ایشان بسیار برای من ارزشمند بود؛ تابستانها هم بهجای اینکه به تبلیغ بروم، کتابهای گذشته را یا مباحثه و یا مرور میکردم تا از خاطرم نرود، در همان ایام بسیاری از کتابهای درسی را شرح کردم و در امر تبلیغ با احتیاط عمل میکردم. بعد از انقلاب، بیمارستانی بود به نام رضا شاه کبیر، الان به نام بیمارستان هفت تیر است، در سال اول ازدواج، به شهرری رفته بودم که همزمان با ماه مبارک رمضان بود، به من گفتند این بیمارستان نیاز به روحانی دارد که نمازی برگزار کند و در بین دو نماز هم مسئلهای یا حدیثی بگوید، من دیدم که تبلیغ زیاد سنگینی نیست و استقبال کردم، متأسفانه به زمانی مقارن شده بود که تودهایها و منافقین فعالیت زیادی داشتند و میگفتند، آقایی آمده به این بیمارستان نماز میخواند و پول میگیرد؛ چند روزی که به پایان ماه مانده بود، گفتم من طلبهای هستم که از قم آمدهام و ظیفه خود دیدم که این نمازی که میخواهم در خانه بخوانم، در این مکان بخوانم؛ سالنی که برای نماز انتخاب کرده بودند، ملحفه و امثال آن پهن میکردند؛ در سابق این مکان اتاقی بود که برخی از مسؤلین در اینجا مشروب میخوردند و آلوده شده است و از نظر شرعی ناراحت هستم و من برای تبلیغ آمدهام و هیچ وجهی نمیخواهم، اما اگر میخواهید پولی هم به من بدهید موکتی بخرید و موکت قدیمی را بردارید و یک دوره از کتابهای شهید مطهری را نیز برای کتابخانه اینجا تهیه کنید، با این برخورد من، فضای بیمارستان تغییر کرد بهگونهای که برخی آمدند پیش من و گفتند که ما فخر میفروختیم که شما اینگونه سخن گفتید و خانمی هم آنجا بود که رییس بخش حسابداری بود و حجاب درستی هم نداشت، به من گفت: من با شما کار دارم، گفت من از این حرکت شما بسیار خوشم آمد و اگر کسی به شما مراجعه کرد و نیاز به عمل داشت و کمکی از دست من برمیآمد دریغ ندارم. این جریان گذشت و بعد از مدتها یکی از دوستان به من گفت که همشیره ایشان بیماری دارد و نزدیک عید بود و بیمارستانها پذیرش نداشتند، من یاد حرف آن خانم افتادم و به آنجا ارجاع دادم که با روی باز ایشان را پذیرفتند و این از آثار همان تبلیغ بود.
بنابراین اگر مبلغی مجهز به سلاح دانش باشد و از طرفی هم مردمدار باشد، تبلیغش اثرگذار میشود.
برای ملکه شدن دروس در ذهن چه روشی داشتید؟
معروف است که «الدرس حرف والتکرار الف»، پس کسی که تکرار و ممارست دارد، دروس برای او ملکه میشود و باید درسها را عمیق بخواند؛ چون علم فرّار است و لذا نیازمند به مباحثه و تکرار است تا در ذهن ملکه شود.
*جای چه درسهایی در کتابهای درسی حوزه خالی است؟
در زمان حاضر بسیاری از موسسات، رشتههای مختلفی را تدریس میکنند، اما چقدر خوب است که حدیث شناسی، نهجالبلاغه و علوم قرآنی محل توجه قرار گیرد، چون نیاز جامعه به این مباحث بیشتر است، درسهایی که بیشتر حالت پایه داشته و اصول حوزوی دارد، اگر بیشتر شود، بهتر است.
* ارتباط طلبهها با مردم چگونه باشد؟
طلبهها بیشتر از قشر زحمتکش و متوسط جامعه هستند که از درون خود مردم برخاستهاند و باید نیاز مردم را درک کرده و خود را جدای از مردم ندانند. نمونه بارز مردمیبودن، مرحوم آیهالله «آقا مجتبی تهرانی» بودند که مردم بهخاطر همین تشییع باشکوهی از ایشان نمودند، چراکه بسیار مردمی بود و اگر کسی میخواست به ایشان دسترسی پیدا کند راحت میتوانست ایشان را ببیند. آقای دکتر حسین الهی فرزند مرحوم میرزا مهدی الهی قمشهای، نقل میکرد که بههمراه یکی از برادرانم که پزشک هستند، سالیانی به خدمت یکی از عالمان ربانی میرفتیم، یک روز جوانی آمد و از ایشان سؤالات متعددی کرد و حوصله ما سر رفت، برادرم به آن عالم بزرگوار گفت: شما خیلی با آن جوان مماشات کردید! ایشان به برادرم گفتند: آقای دکتر، اگر کسی پیش شما مراجعه کند و مریض باشد، حالت تهوع داشته باشد و استفراغ کند، شما چه برخوردی با او میکنید؟! برادرم گفت، او بیمار است و برخورد خوبی با او خواهم داشت؛ ایشان فرمود: این جوان هم اینگونه است، روحانی مانند پرشک است.
*طلبههای جوان چه فرصتهایی را پیش رو دارند؟
بهترین فرصتی که طلاب «جوان» دارند جوانی است و باید ثانیههای عمر خود را قدر بدانند؛ بهترین توصیه من این است که از استعدادای خودشان بهره ببرند، اگر استعداد خوبی هم دارند، مغرور نشوند و آن را توفیق الهی بدانند و مسؤلیت سنگین خودشان را نیز فراموش نکنند.
اخبار مرتبط
سخنرانی منتشر نشده از امام موسی صدر درباره حضرت زهرا(س)
«فاطمه و نماز» عنوان سخنرانی امام موسی صدر است که به مناسبت ایام ماه جمادیبیشتر بخوانید

رهبر انقلاب اسلامی در دیدار صدها تن از زنان فرهیخته و فعال کشور:
زنان در اتفاقات اخیر در دهان دشمنان زدند/ غرب متجدد نسبت به مسئله زن جنایتبیشتر بخوانید
با سلام.خدا قوت.این مصاحبه برام خیلی خوب بود.از حاج آقا حسینی هم کمال تشکر را دارم و ازشون میخوام برامون دعا کنند تا ما هم بتونیم با نیت پاک و اخلاق نیکو وظیفه مان را به درستی انجام دهیم.چون منم طلبه سال دوم هستم.بعضی جاها سردر گم میشم.