جهان منتظر است
گفتار منتشر نشدهای از آیتالله عبدالله جوادی آملی
چکیده
دو نکته را شایسته است در جمع شما اساتید و فضلا و طلاب گرانقدر عرض کنیم؛ یکی مربوط به سخنان حکیمانهی مقام معظم رهبری است، یکی هم مربوط به همهی ما در همهی شرائط است. آنچه ایشان اخیراً فرمودند- لزوم تحوّل در حوزه، رشد و بالندگی حوزه، ترقّی علمی حوزه که بتواند نیازهای داخل و خارج را بر طرف کند- شرحی میطلبد و آن این است: یک وقتی گفته میشد اُطْلُبُوا العِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ[۱]، اما الآن جهان متوجه شده و میگوید اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لُو بِقُمٍ. این که میبینید هشتاد کشور یا صد کشور، کمتر یا بیشتر، از خاور و باختر میانه و دور میآیند ایران -بخشی در قم، بخشی در مشهد- روی حساب همین پیام است که اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لّوْ بِقُمٍ وَ لَوْ بِإیران. معلوم میشود که پیام انقلاب به شرق و غرب رسیده است. شما از آمریکای جنوبی و شمالی و مانند آن طلبه میبینید؛ از چین هم طلبه دارید. بین این شرق و غرب دور، طلبههای فراوانی در ایران زندگی میکنند. اینها آمدهاند به ایران و منتظر معارف عمیق و دقیقاند. یعنی سطح بالائی از علم را میخواهند تا خودشان به اندازهی استعدادشان درک کنند. اینجا از عالمان متوسط کاری ساخته نیست. چون این عالمان متوسط در دیار خود آنها هم هستند. اینجا که میآیند، برای گرفتن حرف عمیق، حرف عریق، حرفهای جر، حرفهای مسترد، حرفهای مُبرهن میآیند؛ این یک مطلب.
مطلب دوم که مربوط به بخش اول عرض من است- یعنی تحول، ترقی و تعالی حوزه- آن است که وجود مبارک رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم با سواد شدن را بر ما واجب کرده و فرمود طَلَبُ العِلْمِ فَریضِهٌ[۲]. درس خواندن را، عالم شدن را لازم کرده است، اما گفته چه بخوانید یا نگفته؟ گفته چه یاد بگیرید یا نگفته؟ گفته نیازها را توزیع کنید یا نگفته؟
سهگانه علم
آن وجود مبارک در عین حال که فرمود اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّینِ و در عین حال که فرمود طَلَبُ العِلْمِ فَریضِه، آن حضرت- چنان که مرحوم کلینی و سایر محدّثان در جوامع روائی ما نقل کردهاند، فرمود الْعِلمُ ثَلاثِهٌ یا إنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثِهٌ. علوم فراوان است، امّا خطوط کلّی و خطوط اصلی علم سه رشته است؛ «آیهٌ محکمه»، «فریضهٌ عادله» و «سنّهٌ قائمه»[۳]. اینها علومی است که ما در حوزه باید فرا بگیریم.
بخشی از این علوم الحمدلله در حوزه رایج است به نام فقه و اصول. اما بخش دیگرش که بخش عظیم سفارش حضرت است و با نام «آیه محکمه» در جملهی اول قرار گرفته، یا نیست یا بسیار اندک است. تفسیر باید رایج باشد، فلسفه باید رایج باشد، کلام باید رایج باشد، بخشهای عمیق مناظرهای باید رایج باشند، اما نیستند.
اینطور نیست که آیه محکمه به معنی فقه باشد و فریضه عادله هم به معنی فقه باشد و سنّه قائمه هم به معنی فقه باشد. حضرت این سه رشته را به عنوان سه رشتهی اساسی علم در حوزهها واجب کرده است. آیه محکمه جهانبینی است، اصول دین و اعتقادات است. خوب، فرض کنیم معنی اینها، اعتقادات و جهانبینی باشد، بدون بررسی اشکالات شرق و غرب یا با بررسی؟ یک رخش میخواهد تا بار رستم را بکشد، یک فلسفه و حکمت متعالیه میخواهد. مگر میشود آدم خدا را ثابت کند بدون بررسی آن پنجاه اشکال انبار شده؟ حداقل پنجاه اشکال نقد جلوی پای آدم است.
آیه محکمه مربوط به جهانبینی است که آیا این جهان حادث است یا قدیم؟ خدا دارد یا ندارد؟ این جهان پایانپذیر هست یا نه؟ انسان با مرگ میپوسد یا از پوست بهدرمیآید؟ میلیونها مردم میگویند انسان با مردن میپوسد. ما میگوئیم از پوست بهدرمیآید، مهاجرت است. اینها صدها اشکال نقد جلوی پای آدم است. این میشود آیه محکمه. این است تحوّلی که ایشان فرمودند و بالندگی و تکاملی که فرمودند. بر فرض شما در فقه و اصول الآن سیهزار یا چهلهزار شیخ انصاری داشته باشید، این مشکل شما را حل نمیکند. شبههی راسل و امثال راسل را که مکاسب حل نمیکند.
ما آیه محکمه میخواهیم و این آیه محکمه اولین سفارش وجود مبارک پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم است. فریضه عادله میخواهیم، اخلاق میخواهیم. اخلاق غیر از روضهخوانی است، غیر از موعظه است، غیر از سخنخوانی و سخنرانی است.
آیا اخلاق مبدأ علمی دارد یا نه؟ مبادی علمیش کجاست؟ جاودانه است یا نه؟ نظیر رسوم و آداب و سنن ملّی است که تاریخ مصرفش گذشته باشد و هر ملّتی برای خودش یک اخلاق خاصی داشته باشد؟ یا اخلاق یک امر جاوید است؟ ابدی و ازلی است یا نِسبی؟ مبادا کسی خیال کند فن اخلاق در حد رسائل و مکاسب است. خیلی دشوارتر از اینهاست؛ بررسی شئون نفس است. باید ثابت شود روح وجود دارد و روح مجرّد است و غرب و شرق ندارد تا شما بتوانید یک مطلبی منزّه از شرق و غرب ثابت کنید.
اگر کسی بخواهد بگوید حلال خدا این است إلی یومِ القِیامِه -یعنی زمان و زمین در آن اثر ندارد- باید چیزی را ثابت کند که نه متزمّن باشد و نه متمکّن. اگر روح و تجرّد آن ثابت شد و اگر نزاهت روح از تزمّن و تمکّن ثابت شد، آن وقت میتوانید بگوئید این حلال إلی یومِ القِیامَه حلال است، این حرام إلی یومِ القِیامَه حرام است. برای هفت میلیارد بشر یک حکم داریم ما. نمیشود گفت که اختلاف زمان و زمین در اینها اثر دارد. زمانی و مکانی نیست. تا همچنین چیزی را ثابت نکنید، این حرفها پشتوانه ندارد.
حرف تازه
وقتی تحوّل در حوزه ثابت میشود که وقتی یک نفر چینی یا آمریکائی میآید ایران، بفهمد شما حرف تازه دارید. مبادا کسی بگوید اینها مشکل است! بله خیلی مشکل است، امّا قویتر از این مشکلات، ارواح مجرّدی است که ذات أقدس إله به انسان داده و به انسان از فیض خود چیزی افاضه کرده است. فرمود: من در انسان یک چیزی به عنوان ودیعه گذاشتهام که میتواند امانتهای الهی را حفظ کند. «یای» نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۴] شرف انسانیت است. یک تعبیری دارد جناب سنائی که مبادا شما به این فکر باشید که کعبه را با زر و زیور بیارائید یا با پارچهی زربافت بیارائید. فکر تزئین کعبه با پردهی زرّین، خیالی باطل است.
کعبه را جامه کردن از هوس است یای بیتی جمال کعبه بَس است[۵]
کعبه یک زینت دارد و آن «یای» بیتی است که ذات أقدس إله به ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام فرمود: طَهِّرا بَیْتِی[۶]. همین که این بیت به الله اضافه شد، زینت و جمال کعبه است. شما میخواهید کعبه را با زر و زیور بیارائید؟! زینت انسان و زیور انسان هم به همان «یای» نَفَختُ فِیهِ مِنْ رُوحِی است. اگر انسان از روح خدا طرفی بسته است و بهرهای دارد، برای او فراگیری آیه محکمه، فریضه عادله، سنّه قائمه سهل است.
بزرگان ما وقتی دست به قلم بردند، چیزهائی نوشتند که فخر عالم شد. الآن مشرق و مغرب عالم، وقتی میخواهند تفسیر نگاه کنند، تفسیر مرحوم طبرسی را میبینند. مجمعالبیان را سنّی خیلی متعصّب و متصلّب هم کاملاً میخواند و استفاده میکند و چاپ میکند. مقتدرترین کشور مرکز تسنن، مصر است. سابقهی علمی و قدرت علمی مصر معلوم است. آنها مجمعالبیان را چاپ میکنند و محور قرار میدهند. وقتی ایران داشت جشن ۲۵۰۰ سالهاش را میگرفت، کسانی که از مصر میآمدند، میگفتند: ما از کشوری آمدهایم که جشن ۶۰۰۰ سالهاش را پشت سر گذاشته، به شمایی که دارید جشن ۲۵۰۰ ساله میگیرید، تبریک میگوئیم. یعنی شما اگر ۲۵۰۰ سال شناسنامه دارید، شناسنامهی ما ۶۰۰۰ ساله است. این مصر با همهی قدرتمندیش مجمعالبیان را چاپ میکند. چون مرحوم طبرسی عاقلانه و عالمانه حرف میزند و از ولایت عاقلانه دفاع میکند؛ بدون این که کسی را بشوراند.
راز این که بعضی از کتابها شیعهپسند یا سنّیپسند است و سالیان متمادی میماند، همان خردمندی و عقل آنهاست. نمونهاش کار مرحوم سید رضی رضواناللهتعالیعلیه است. خیلیها کلمات نورانی حضرت امیر را جمع کردهاند، امّا سید رضی اَعقَل از همه بود. او اگر کلمات نورانی حضرت امیر را جمع میکرد و تند و تیزها و صبّ و لعنها را هم میآورد که دیگر نهج البلاغه نهج البلاغه نبود. این که بیشترین شرح را سنّیها روی نهجالبلاغه نوشتهاند، برای این است که سید رضی، عاقلانه جمع کرده است. حرفهای تند و تیز را که با اتحاد ملی و انسجام اسلامی خیلی هماهنگ نیست و در حدّ گِله است، آنها را کلّاً گذاشته کنار. وقتی وجود مبارک حضرت امیر را با طناب به مسجد بردند، حضرت بالأخره چهارتا حرف زد دیگر! اما آن حرفها در نهجالبلاغه نیست. حرفهایی که وحدت را بههم میزند نیست. حق با حضرت بود، اما گفتن در آن شرایط مصلحت نبود. مگر حضرت را با سلام و صلوات بردند مسجد؟
در نامههایی که در نهجالبلاغه هست، چیزی که معاویهی ملعون برای حضرت نوشته: تو یادت باید باشد که با طناب بردندت! در نهجالبلاغه نیست، ولی جوابش هست. فرمود: بله، من که انکار نکردم؛ این افتخار من است که من تسلیم زور نمیشوم، مگر با طناب[۷]. امّا چه گفته شد، چه طور بردند، حضرت در موقع با طناب بردن چه فرمود، آنها در نهجالبلاغه نیست. این عقل سید رضی است.
بیشترین و مهمترین شرحها از نهجالبلاغه- به استثنای شرح مرحوم إبن میثم- مال همین سنّیهاست. إبن أبی الحدید میگوید من فکر نمیکردم کمتر از چهارده سال طول بکشد، ولی خدا را شاکرم که ده سال طول کشید تا من این کتاب را شرح کردم. مرحوم أمینالإسلام طبرسی یک کتاب نوشته و از آیهی ولایت در بحث «إنَّمَا وَلِیکُمُ الله[۸]» دفاع کرده، از ولایت در آیات مباهله، تطهیر و غیره دفاع کرده؛ عمیقاً دفاع کرده، ولی بهانهای به دست کسی نداده است. اگر چهارتا صبّ و چهارتا لعن و طرد و شتم در این کتاب بود، دیگر در مصر این کتاب طرفدار نداشت و ممکن نبود الآن کسی بگوید فلان سال، سال اتّحاد ملّی و انسجام اسلامی است.
همهی ما باید کار بکنیم و وظیفه داریم. هر کسی در حدّ خود. استعدادهایمان هم یکسان نیست. خیلی هم نباید تلاش کنیم که خودمان را به اوج برسانیم. هر کسی خودش میداند که چقدر مستعد است.
در اوائل طلبگی ما در آمل، دو نفر از علمای شهر، شاگردان مرحوم آخوند بودند؛ بعد قسمت مهم شاگردان مرحوم آقا ضیاء و نائینی (رضواناللهعلیهمأجمعین) بودند. یکی از این دو بزرگوار که شاگرد مرحوم آخوند بود، در جمع طلبهها و روحانیان، فرمود: اگر همهی شما طلبهها در حدّ خود من که شاگرد آخوند و ممتاز بودم؛ بودید، فایدهای نداشت. اگر در حدّ مثلاً فلان شخص هم بودید، این مشکل حل نمیشد. بسیاری از این روستاها، بسیاری از مردم شهر از من استفاده میکنند، اما من به درد آنها نمیخورم! اگر همهی طلبهها مثل علامهی طباطبائی بودند هم به درد مردم نمیخوردند! حالا بر فرض شدید علامه، مگر علامه مشکل روستاها و شهرستانها را حل میکند؟ این بزرگوار در آمل، شصت سال قبل فرمود: ممکن است کسی یک مقداری درس خوانده به اندازهی استعدادش و بعد رفته روستا، ولی واقعاً دارد مردم را هدایت میکند؛ شاید او در قیامت بهتر از من موفّق باشد و اجرش بیشتر باشد. این به اخلاص برمیگردد، این به کارکرد برمیگردد.
استعداد و مسؤولیت
همهی ما موظّفیم عالمانه و محقّقانه درس بخوانیم، به مقداری که میتوانیم. هیچ نباید نگران باشیم که چرا استعداد من این قدر است، استعداد من بالا نیست، به ما این مقدار دادند. إنَّ الغِنی وَ الفَقرَ بَعْدَ العَرضِ عَلَی اللهِ[۹]. هر کسی هر اندازه استعداد دارد، به همان اندازه مسئول است، ولی ما نباید بگوئیم از ما برنمیآید. شاید از ما برآمد. آن روزی که امینالإسلام طبرسی طلبه بود، فکر نمیکردند او مجمعالبیان بنویسد، یا صاحب احتجاج طبرسی احتجاج بنویسد، یا صاحب مناقب، مناقب شهرآشوب بنویسد، یا مرحوم ملاصالح ساروی، شرح اصول کافی بنویسد. قدم به قدم این مناطق، زرخیز است. مهمترین کتاب را اینها نوشتند؛ همینها که طلبه بودند.
ما شناسنامه داریم. بچههای شیرخوارگاه و پرورشگاه و آنهایی که در بهزیستی زندگی میکنند، غالباً به جایی نمیرسند؛ چون نمیدانند پدران و مادرانشان کیست. اینها شناسنامه ندارند. اما بچههایی که شناسنامه و تبار دارند، غالباً به جایی میرسند. میگویند اجداد ما فلان بودند، ما چرا این راه را طی نکنیم؟ راز این که بچههای شیرخوارگاه غالباً به جائی نمیرسند، این است که احساس نمیکنند بتوانند به جایی برسند، اما ما شناسنامه داریم. این رجال علمی شناسنامهی ماست. الآن وقتی اَلمنار و امثال او از تفسیر طبری نام میبرند، میگویند طبری امامُ المفسّرین است. […] ما شناسنامه داریم. از ما مردان جهانی برخاستهاند، مردان خاورمیانهای و محلّی هم برخاستهاند. نمیتوانیم بگوئیم آیه محکمه یا فریضه قائمه یا سنّه عادله مال ما نیست. مادامی که باسواد نشویم، حوزه تحوّل پیدا نمیکند. سواد هم این نیست.
یک وقتی هم در نجف، هم در تهران یک کوچه به نام کوچهی صد تومانی بود، الآن هم هست. رازش این بود که یک تاجری در آن کوچه زندگی میکرد که سرمایهاش صد تومان بود. آن روز صد تومان بیشترین و مهمترین ثروت بود. روزی اگر کسی واقعاً میتوانست کفایه و مکاسب را خوب تدریس کند، جزو فضلای نامی بود، امّا الآن رائج و دارک است. این مقدار سواد، سواد نیست. این ارتباط دنیا به هم، پیدایش شبههها، القای اشکالات روزافزون کمرشکن و نفسگیر، این یک سواد خیلی عمیق میخواهد. اگر کسی واقعاً مسلّط شد که خوب رسائل و مکاسب تدریس کند، تازه اوّل درس خواندن اوست.
من وقتی وارد قم شدم و به درس مرحوم علامهی طباطبائی رفتم، چون بخش وسیع درسها را در تهران دیده بودم، پیشاپیش مطالعه میکردم و میدیدم که این درس خیلی برای من نافع نیست؛ اما وقتی وارد جلسات خصوصی علامه شدم، نفسگیر شد. در اصفهان وقتی زیر آن گنبد بزرگ مسجد امام یک صدا دادی، هفتبار جواب میشنوی. آدم وقتی از علامه یک سئوال و اشکال میکرد، میدید از هفت طرف جواب میدهد. آنجا تازه فهمیدم اوّل درس خواندن من است.
اگر کسی یک استعداد راقی در خودش حس میکند، نباید بگوید همین مقدار بس است. این تازه طلیعهی فضل است. چرا ما به اندازهی امینُالإسلام و بالاتر از او نشویم؟ این را که تقسیم نکردهاند. در امور دنیا و مادی گفتند بَس است، امّا در امور معنوی گفتند بگو زِدنی زِدنی زِدنی. این رَبِّ زِدنِی عِلماً[۱۰] مال همه است؛ کوثر است، مزیدش ضرر ندارد؛ تکاثر نیست که به ما بگویند قانع باش. در مسائل علمی تا میتوانیم باید بخواهیم و بگوئیم و برویم و بنویسیم و ارائه کنیم؛ راه هست. اگر کسی در خودش استعداد میبیند، خودش را هدر ندهد. این کار جایش در حوزه است. بدانیم مسئولیت خیلی مهم است و بدانیم جهان منتظر است. وقتی یک کتاب عمیق علمی در قم نوشته می شود، قبل از این که ایرانیها بفهمند، به شرق یا غرب میرود. میگوئید نه؟ تجربه کنید. آنها که ترقّی کردهاند، بیجا ترقّی نکردند. بالأخره سرزمین، سرزمین ارسطو و افلاطون است. آنها به دنبال علمند، تشنهی علمند. همین که یک مطلب علمی یک جایی منتشر شود، آنها به سراغش میآیند.
ما موظّفیم آیه محکمه، فریضه عادله و سنّه قائمه را ارائه کنیم. یعنی جهانبینی و حکمت و کلام و علوم اعتقادی یک بخش، اخلاق و مانند آن بخش دیگر، فقه و اصول هم بخش دیگر. پس بخش اوّل این بود که ما جواب علمی جهان منتظر را چگونه ارائه کنیم؟ با سواد سطح بالا تا دیگر ما را جهان سوّم و چهارم نبینند. اگر از نظر تکنولوژی و صنایع و امثال ذلک جهان سوّم هستیم، در قرآن و عترت جهان اوّلیم. ما را در معارف و علوم باید جهان اوّل بدانند. آنها که چیزی ندارند. بسیاری از آنها واقعاً خوابند. اَلنّاسُ نِیامٌ إذا ماتُوا اِنْتَبَهُوا[۱۱]. ما نباید بگوئیم همان طوری که در ساخت و ساز و اتومبیلسازی و غیره جهان سوّم هستیم، در معارف و در الهیات هم جهان سوّم باشیم. باید در الهیات جهان اوّل باشیم.
این شرف ماست
امّا بخش دوّم عرضم این است که با مردم چگونه رفتار کنیم. این کشور- جاهای دیگر بحث خاصّ خودشان را دارند- که الآن هفتاد میلیون جمعیت دارد، ما خیلی خوشباورانه بخواهیم سخن بگوئیم، یک میلیون دینشان را از قرآن و روایات دارند. یعنی محقّقانه و طبق فلان آیه و طبق فلان روایتی که کلینی یا صدوق و شیخ طوسی رضواناللهعلیهم نقل کردهاند که به استناد این روایات و قرآن دینشان را داشته باشند. امّا ۶۹ میلیون، یعنی اکثریت قاطع، دینشان را از شما روحانیان دارند. این مردم دینشان را از حسینیه و مسجد و منبر دارند. دیگر نمیگویند کلینی اینچنین گفته یا صدوق اینطور گفته است. کاری که روحانیت کرده و میکند به لطف الهی، احدی نکرده و نمیتواند بکند و از دیگری ساخته نیست. مهمترین خدمت را همین حسینیه و مسجد و محراب و سخنرانی و ماه مبارک رمضان و محرّم سالار شهیدان میکند. از این خدمت بالاتر نیست و از هیچ کسی هم برنمیآید. این کشور هم با همین حسینیه و مسجد زنده است.
در جنگ جهانی اوّل بیگانه حمله کرد؛ هرچه خواست گرفت، ما تقدیم کردیم. در جنگ جهانی دوّم بیگانه حمله کرد، هرچه خواست، ایران تقدیم کرد. در کودتای ننگین ۲۸ مرداد سال ۳۲ شمسی، بیگانه در درون شورش کرد و هر چه خواست، گرفت؛ ما هم تسلیم شدیم. یکی نفت را برده، یکی گاز را برده، یکی استقلال را برده، یکی آزادی را برده، ما را ژاندارم منطقه کردند مثلاً. اما وقتی انقلاب اسلامی شد و روحانیت و حسینیه و مسجد قیام کرد و امام رهبریش را به عهده گرفت، هرچه خواستیم، گرفتیم؛ استقلالمان را گرفتیم، آزادی و امنیتمان را گرفتیم. این شرف ماست.
ایران بدون حسینیه و مسجد، جنگ جهانی اوّل و دوّم را میبیند و کودتای ننگین ۲۸ مرداد را. ایران با حسینیه و مسجد انقلاب اسلامی را میبیند. شرف این مردم و این مملکت از همین حسینیهها و مسجدهاست؛ به وسیلهی آقایان روحانی و مبلغ. کار کمی نیست.
این که میبینید بیگانه واقعاً می ترسد؛ به عراق و افغانستان حمله کرد، شیوخ خلیج فارس را خرید، اما نمیتواند به ایران طمع کند، به برکت همین منبر است. مهمترین و برجستهترین و شایستهترین کاری که در استقلال و آزادی ایران انجام شد، به وسیلهی روحانیت بود و مسجد و منبر و دین. مردم دینشان را از همین علما و مسجد و نماز جماعت و جمعه دارند. این مردم از این لباس توقّع خاص دارند و آن توقّع در این چهارچوبهای علمی مطرح میشود.
در جان مردم
چهارچوبهای علمی این است که اگر کسی اهل تحقیق و خردورزی باشد و در حکمت نظری بخواهد کار کند، میگوید اُنظُر إلی مَا قال[۱۲]. میخواهد فیزیکدان باشد یا ریاضیدان و شیمیدان و کیهانشناس و غیره، میگوید: این استاد است، چه کار داریم یهودی است یا مسلمان؟ باید ببینیم فیزیک را خوب درس میگوید یا نه. این اُنظُر إلی مَا قال است. در ریاضیات و فیزیک و شیمی و زمینشناسی و مانند آن هم همینطور است. دین ما این بخش را امضا کرده است. امّا اگر کسی بخواهد علوم انسانی را فرا بگیرد و انسان بشود و از کرامت انسانی طرفی ببندد و خلیفهالله شود، دیگر به او نمیگویند اُنظُر إلی مَا قالْ؛ میگویند: اُنظُر إلَی مَا فَعَلْ. ببینید این آقا چه کار میکند. این اُنظُر إلی مَا فَعَلْ بنای رسمی اکثر مردم است. در علوم انسانی قرار است این آدم باتقوا شود، اهل نماز شود، اهل صداقت و فلاح و صلاح و نَجاح بشود. چنین کسی را «فعل» رهبری میکند و نه «قول». اُنظُر إلی مَا فَعَلْ، نه اُنظُر إلی مَا قالْ.
شاید بیشتر مردم نتوانند این را تحلیل کنند که حوزهی علم تجربی کجاست و قلمرو علم تجریدی کجا؟ کجا جای اُنظُر إلی مَا قالْ است و کجا جای اُنظُر إلی مَا فَعَلَ، ولی درونش را که بشکافی، همین درمیآید. اگر درون تودهی مردم را تحلیل کنید، حرف کسی را باور میکنند که یصَدِّقُ فِعلُهُ قُولَه[۱۳]. ذیل آیهی إنَّمَا یخشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلماءُ[۱۴] چنین حدیثی هم هست. اُنظُر إلی مَا فَعَلْ در درون این مردم نهادینه شده است.
اینها کار ما را میخواهد. ما تا کار طاهر تحویل ندهیم، در جان مردم اثر نمیکند. ما که نمیخواهیم سخنخوانی کنیم و یک چیزی را بنویسیم و بخوانیم فقط. میخواهیم این راه را برویم که «قُولُوا فِی اَنفُسِهِمْ قُولاً بَلیغاً»، نه «فِی آذانِهِمْ». آن که در آیه است، این است که حرف را به جان مردم برسان، نه به گوش مردم. آیا ما در سخنرانیها حرف نو داریم؟ نه. هر چه روی منبرها میگوئیم، مکرر مردم شنیدهاند؛ چه حلال است، چه حرام است، چه بَد است، چه خوب است، چه جهنّم میآورد، چه بهشت میآورد. این را مکرر در مکرر شنیدهاند. ما نمیخواهیم سخنرانی کنیم؛ میخواهیم این مطالب برود در جان مردم. این با سخنرانی کردن حل نمیشود.
اگر سخنها عالمانه و عادلانه بود، این تلفیق میشود. ذات أقدس إله فرمود: تو عالمانه و عادلانه حرف بزن، من به جان اینها میرسانم؛ آن به عهدهی من. وَ قُولُوا فِی اَنفُسِهِمْ قُولاً بَلیغاً[۱۵]. بنابراین ما میخواهیم مردم اصلاح بشوند. همین مردم اصلاح شده این کارهای بزرگ را کردند. مردم وقتی صالح میشوند که از ما فعل طیب و طاهر ببینند. پس اُنظُر إلی مَا قالَ مربوط به حکمت نظری و علوم تجربی است، اُنظُر إلی مَا فَعَلَ مربوط به علوم انسانی است.
قرآن کریم که جامع بین علم و عمل است، یعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ[۱۶] از یک سو و یُزَکّیهِمْ[۱۷] از سوی دیگر، به ما این سفارشها را کرده:
هم خوب حرف بزنید، هم حرف خوب؛ یک.
هم به گفتارتان معتقد باشید و عمل کنید؛ دو.
اگر خوب حرف بزنید امّا حرف خوب نزنید، در جامعه اثر ندارد. حرف خوب نزنید ولی خوب سخنرانی کنید یا بالعکس، یکی از اینها باشد، گوشپذیر و جاننشین نیست. وجود مبارک موسی کلیم به ذات أقدس إله عرض کرد برادر من هم خوب حرف میزند و هم حرف خوب میزند؛ او را یاور من قرار بده. هُوَ اَفصَحُ مِنّی لِسانَاً[۱۸]. یعنی هم خوب بلد است حرف بزند و شیرین سخنرانی میکند و هم حرفهای خوب میزند. تنها عصا کافی نیست. درست است این عصا اژدها میشود، ولی همه را که نمیشود با اژدها ترساند. هُوَ اَفصَحُ مِنّی لِساناً. قلم خوب، بیان خوب تأثیر بسزایی دارد در هدایت مردم.
از سوی دیگر فرمود این را با عمل، روح ببخشید. شاید تعبیر شریف امام صادق علیهالسلام را ذیل آیهی نورانی فَلْیَنْظُرِ الإنسانُ إلی طَعامِهِ[۱۹] را دیده باشید. مرحوم فیض نقل کرده که حضرت فرمود این طعام جامع است؛ علم را هم شامل میشود. انسانی که میخواهد بفهمد علم و حرف را از چه کسی میگیرد، فَلینظُرِ الإنسانُ إلی طَعامِهِ اَیْ إلی عِلْمِهِ الََََّذی یأخُذ عَمَّنْ یأخُذ[۲۰]. ببیند این علم را از چه کسی دارد میگیرد.
بیان نورانی امام صادق علیهالسلام ذیل این آیه در درون همهی مستمعان ما هست. آنها میخواهند ببینند حرف را از چه کسی میشنوند؟ متعلّماند و میخواهند ببینند معلّمانشان چه گروهیاند؟ آیا باور دارند حرفهای خودشان را یا کاسباند و سخنرانیفروش و فقهفروش؟ اگر اینگونه باشند، مردم حرفشان را گوش نمیدهند.
ما باید در جان مردم اثر کنیم؛ و این راه دارد. راهش هم علم و عمل صالح ماست. بقیه را ذات أقدس إله در درون مردم نهادینه میکند. آنکه مقلّبِ قلوب است، دلها را آماده میکند وگرنه از گوشی به گوشی رد میشود.
*دیدار با حوزویان استان مازندران؛ قم، ۶ دیماه ۱۳۸۶
[۱] وسائلالشیعه، ج ۲۷، ص ۲۷
[۲] وسائلالشیعه، ج ۲۷، ص ۲۷
[۳] الکافی، ج ۱، ص ۳۲
[۴] حجر، ۲۹
[۵] دیوان حکیم سنائی
[۶] بقره، ۱۲۵
[۷] نهجالبلاغه، نامه ۲۸
[۸] مائده، ۵۵
[۹] نهجالبلاغه، کلمات قصار، ۴۵۲
[۱۰] کهف، ۱۱۴
[۱۱] بحار الأنوار، ج ۴، ص۴۳
[۱۲] غُررالحکم، ص ۵۸
[۱۳] الکافی، ج۱، ص ۳۶
[۱۴] فاطر، ۲۸
[۱۵] نساء، ۶۳
[۱۶] آل عمران، ۱۶۴
[۱۷] آل عمران، ۱۶۴
[۱۸] قصص، ۳۴
[۱۹] عبس، ۲۴
[۲۰] وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۶۵٫
اخبار مرتبط
سخنرانی منتشر نشده از امام موسی صدر درباره حضرت زهرا(س)
«فاطمه و نماز» عنوان سخنرانی امام موسی صدر است که به مناسبت ایام ماه جمادیبیشتر بخوانید
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار صدها تن از زنان فرهیخته و فعال کشور:
زنان در اتفاقات اخیر در دهان دشمنان زدند/ غرب متجدد نسبت به مسئله زن جنایتبیشتر بخوانید