سفرنامه/گزارش یک فرنگی از مکه و مدینه در زمان سقوط آن بدست وهابیان

الدون رتّر در لباس یک سوری مسلمان، در سال ۱۹۲۵ /۱۳۰۴ زمانی که به تازگی عبدالعزیز سعودی به همراه اخوانیهای نجد بر حرمین تسلط یافتند، برای یکسال در مکه و مدینه اقامت میکند و سال ۱۹۲۸ کتابی در این باره مینویسد. بخشی از مشاهدات وی تخریبهای گسترده وهابیها در اماکن مذهبی است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، خاطرات دیگری از یک انگلیسی که در لباس عرب سوری توانسته است یک سال در مکه و مدینه و طائف بگردد و ضمن انجام اعمال حج، گزارشی از وضعیت زندگی عرب بدوی و شهری این منطقه بدست دهد، منتشر شد. این کتاب (با عنوانThe Holy cities Of Arabia، Eldon Rutter) محصول سفر یکساله مؤلف در سال ۱۹۲۵ به مکه و مدینه است که در سال ۱۹۲۸ چاپ شده است. طبعا این اثر چندمین کتابی است که در نوع خود، به عنوان سفرنامه مکه از فرنگیها منتشر میشود. پیش از وی برخی از فرنگیها مانند بورکهارت و برتون و برخی دیگر این کار را انجام داده و گزارشهای مفصلی در باره این منطقه و بدویها نوشته بودند. این بار إلدون رتّر بار سفر بسته از طریق قاهره به حجاز آمده، و گزارشی روان اما همه جانبه و دقیق از زندگی روزمره مردم این منطقه به دست داده است.
اِلدون رتّر در لباس یک مسلمان آمده و در این قالب چنان با تقیه رفتار کرده که همه اطرافیان تصور میکردند او یک مسلمان متدین و آشنایی به فقه اسلامی است. در واقع، با ورود وی به این لباس و تلاش برای جدی نشان دادن آن که مبتنی بر مطالعات گسترده قبلی او بوده، و نیز این سفر که توجه به مسائل مذهبی و امر حج در آن مهم است۶ تفاوت آشکار این کتاب با آثار مشابه است. رتّر با دقت به این مسائل توجه داشته و چنان که مترجم در مقدمه آورده، جز یکی دو مورد در مسائل دینی، اشتباهی در این زمینه ندارد که البته به قول این مترجم، از این دست اشتباهات در میان خود مسلمانها فراوان است.
اکنون سعودیها این اثر را که گهگاه طعنه ای هم به آنان به خصوص «اخوانیهای نجد» یعنی وهابیون افراطی دارد، به زیبایی ترجمه کرده و گهگاه حاشیه ای هم به آن زده اند تا به قول گفتنی، زهر آن را بگیرند. کتاب یاد شده در دو جلد، یکی در باره مکه و دیگری مدینه تحت عنوان «مدینتا الجزیره العربیه المقدستان: المجلد الاول: مکه المکرمه، المجلد الثانی: المدینه المنوره، توسط عبدالله بن محمد نصیف ترجمه و توسط «مرکز تاریخ مکه المکرمه» در سال ۱۴۳۳ یعنی دو سال پیش منتشر شده است.
ویژگیهای کتاب
مترجم چند ویژگی برای این کتاب برشمرده است. نخست دقت در توصیف است که یک مورد آن بحث از خصیان یا همان آغاوات و خواجگان است که آنان را اخته کرده و در مدینه بودند. همین طور موارد بسیار دیگر. در نقل عبارات عربی عامیانه و محاورات روزانه، تلاش زیادی میکند. همچنین حاوی نوعی تمسخر لطیف نسبت به برخی از آنچه میبیند، هست. به گفته مترجم، نویسنده، در باره عربها نیز نوعی نظریه دو گانه دارد. از سوی نسبت به برخی از آنچه میبیند تعجب میکند و از سوی دیگر آشکار است که جنبه انتقادی هم دارد.
به نظر میرسد این کتاب، مثل بسیاری از سفرنامههای فرنگی، یک تاریخ اجتماعی به معنای دقیق کلمه است. ، تاریخی از همه ابعاد زندگی روزمره این مردم، افکار، باورها، رفتارشان در مقابل یکدیگر، برخورد با زنان، شغل، قیافه، و هر چیزی که ممکن بوده است تا به نوعی آگاهی تبدیل شود تا بتوان این مردم را بهتر شناخت. وصف محیط طبیعی هم که جای خود را دارد. گزارش تاریخی در باره بسیاری از مسائل و نقاط را هم باید به آن افزود.
وقتی کتاب مرور میشود آدمی احساس میکند بسیاری از چیزهایی که برای دیگران عادی است، رتّر آنها را تبدیل به آگاهی کرده و در این باره شرحی بدست داده تا امروزه از گذشت نود سال بهتر بتوان آن مردم را شناخت. زندگی روزمره مردم، یکی از مهمترین دغدغههای اوست. پوشش، ادب، بهداشت، و بسیاری از مسائل دیگر از مسائلی است که به طور مرتب در این کتاب شاهد آن هستیم.
در تمام این مراحل، او مثل یک مسلمان جدی ظاهر میشود. در تمام نمازهای جماعت شرکت میکند، وارد بحثهای دینی میشود، به تحلیل آنها میپردازد و با دقایق فقهی و اختلاف نظرات آشنا میشود و در آنها ورود میکند. بنابرین هیچ کس به او شک نمیکند که یک فرنگی کافر است. البته در سفرش به طائف، دیگر خبری از نماز نیست و خودش هم اشاره ای به آن ندارد!
در باره برخی از مسائل اسلامی مانند برده داری بحث جالبی دارد و حتی سعی میکند از اسلام دفاع کند که این دین، استرقاق را قبول ندارد و مرتب در آزاد کردن بردهها دستوراتی میدهد. در این بخش وصف دقیقی از اوضاع بردگان در مکه دارد که محل واردات و صادرات برده هم حتی تا اوائل قرن بیستم بود.
از نظر رتّر، وهابیون کسانی هستند که به عنوان اخوان شناخته میشده و رفتار بسیار خشنی داشتند. وقتی به طائف میرود از کشتارهایی که اخوان در این شهر کردند یاد کرده و البته مترجم در اینجا برای توجیه میگوید که ملک عبدالعزیز با این کشتارها میانه ای نداشت و آنها سرخود این کارها را کردند. داستان این کشتارها همچنان در حافظه تاریخی طائفیها باقی مانده است. رتر از برخی از شاهدان آنجا گزارشی از این وضع داده است. او سخت از این وهابیون متنفر است.
در باره سفر مدینه هم تازه هایی دارد. وی توصیفی از وضعیت ویران بقیع دارد، زمانی که تازه خراب شده و همه چیز از سنگ و خشت و آجر و آهن روی هم ریخته بوده و تپههای ویران شده در محیط بقیع پراکنده بوده است.
ورود به مکه
نویسنده از مصر و طریق طریق دریا و گذشتن از کانال سوئز به دریای احمر آمده و در آنجا از ساحل، با کاروانی از حجاج که سوار بر شتر بودند، راهی قنفذه [یمن] و از آنجا یلملم شده است. در راه از شماری حاجیان فقیر یاد میکند که پیاده این راه را طی میکردند. زنان با قماشی که روی آنها را تا پا پوشیده بود و پوششی خشن بود، بچه به بغل. و مردان با یک پیراهن. بچهها هم غالبا عریان بودند. وی در همراه این مراحل، مقید است که از وضعیت زنان و زندگی خانوادگی این مردم بنویسید. همچنین توجه ویژه ای به اقوام دیگر به خصوص سیاهان و سودانیها و نیز مالیزاییها دارد که آن زمان به آنان حجاج جاوه ای میگفتند.
نویسنده وارد یلملم شده، جایی که حجاج یمنی محرم میشدند و تلبیه میگفتند، او هم همه این کارها و ذکرهای مربوطه را آورده است. فهرستی از میقاتها را هم داده که نشان از همان توجه وی به معلومات دینی و فقهی است. شرحی هم از محرمات احرام آورده است. (ص ۱۴۳ ۱۴۴).
در اینجا شرحی از ورودش به مکه داده، نخستین چیزهایی که نظرش را جلب کرده، این است که شمار زیادی از مکیها روی تختهای جلوی دکانها خوابیده بودند. او یکی را صدا میزند: یا محمد بلافاصله بر میخیزد. مکیها مدعی اند که به حجاج احترام میگذارند: «فالحجاج حبوبنا». شقه ای میگیرد از شخصی به نام عبدالرحمن مطوف که بعدها مفصل از وی سخن میگوید، و وسائلش را در آنجا میگذارد. وضو میگیرد و برای نماز عازم حرم میشود. در اینجا هر چه میبیند از در و دیوار و سقف بنای حرم شرح میدهد. اولین بار کعبه را میبیند. سپس دعاهای اطرافیان را میآورد: ربنا آتنا فی الدنیا حسنه… باقی ادعیه که در وقت ورود برای او خوانده میشود و باید تکرار کند. بعد از نماز نزدیک کعبه رفته طواف را از حجر الاسود آغاز میکند. بعد از آن به رغم شلوغی موفق به بوسیدن حجر الاسود میشود. (۱۵۶). از آنجا سراغ چاه زمزم رفته آب مینوشد. بعد هم سعی صفا و مروه و مرحله اول اعمال تمام میشود.
جغرافیای مکه
در اینجا شرحی از وضعیت جغرافیایی و تاریخی مکه میدهد (ص ۱۶۱). آشکار است که معلومات کافی در باره آنچه مورخان در باره تاریخ قدیم شهر نوشته اند، دارد. شرحی در باره ظهور اسلام دارد و به اختصار سیره نبوی را توضیح میدهد. شرحی از کوهها راه ها، و گریزی به سالهای تعطیلی حج بعد از سقوط شریف حسین. وصفی از بناهای شهر و دکانها و کوچهها دارد که بسیار جزئی و دقیق است. بازارهای شهر، انواع مغازهها و چگونگی تزیین و چینش آنها را شرح میدهد. از برخی از تکایا و مدارس هم یاد کرده و همین طور که راه میرود آنچه را میبیند، حتی اشاره به یک خط کوفی روی دیوار یک مدرسه، مینویسد. محله قشاشیه، در انتهای مسعی، جایی که بیشتر حجاج جاوه ای در آنجا سکونت داشتند، همین طور مدرسه الفلاح و خانههای فشرده بهم و چند طبقه، از مسائلی است که مورد توجه او قرار گرفته است. راه میان بازار جودریه و غزه که در کنار قشاشیه قرار دارد. بالاتر میرود و به مقبره معلات میرسد. (۱۸۲). وصف وی از بازار جودریه و انواع و اقسام کسبها و مشاغل به خصوص صنعت شمشیر سازی در این شهر جالب است. نجدیها بیش از هر چیز شمشیر را دوست دارند، گرچه تفنگ هم بدوش میگیرند!
در اینجا از خانه حضرت خدیجه یاد میکند جایی که «مولد سیدتنا فاطمه» نامیده میشده است. میگوید تا همین اواخر، سنگی را که حجاج میگفتند به رسول سلام کرده، میدیدند اما الان اخوانیها آن را پنهان کرده اند. یک بنایی هم در همین نزدیکی برای فقرا بوده که نامش تکیه ستنا فاطمه بوده است. (۱۸۴).
به هر حال، وصف وی چنان جزئی است که میتوان بر اساس آن نقشه آن وقت مکه را با اطلاعات حاشیه ای دیگر ترسیم کرد. در همان حال از ساکنان، از زن و مرد و کوچک و بزرگ مرتب اطلاعاتی بدست میدهد. در این میان زنان و جاریهها یعنی کنیزکان جایگاه ویژه ای در وصف او دارند، حتی دختر کوچک صاحب خانه اش عبدالرحمن.
عبدالرحمن برایش سیگار میآورد، اما او که در میان وهابیها در تقیه است! میگوید: من وهابی هستم. یعنی این که تدخین نمیکنم. عبدالرحمن میگوید: در خیابان ممنوع است نه در خانه. سپس از او در باره لحظه ورود سپاه نجد به داخل شهر میپرسد و او توضیح میدهد که چگونه اینها وارد شدند. (۱۹۵). جالب است که لحظه به لحظه گفتگوهایی که او با هر کسی دارد، حتی عین عبارات مکیها را در خوش و بش کردن، در اینجا آورده است.
خانه عبدالرحمان که او در آن ساکن بوده، پشت باب العمره بوده، و نخستین روز او که جمعه بوده، صدای اذان آمده است. وی وضو گرفته برای نماز جمعه عازم شده است. نماز خوانده و از هجوم مردم برای طواف پس از نماز یاد کرده است. همچنین از سید حسن زمزمی که دکه در گوشه ای داشته و دایما مشغول خواندن قرآن بوده و آب زمزم میفروخته است. به همین مناسبت شرحی در باره ساقیها و آب زمزمه داده است. (۱۹۸).
این عبدالرحمان که صاحب خانه اوست، شغل اصلیش مطوفی بوده و از مدیران مطوفی فلسطینیها بوده است. وی دفاتر ثبت نام حجاج را به وی نشان داده و این که سال گذشته ۲۷ نفر از حجاج زیر نظر او مرده بودند.
عرفات و منی
کم کم وقت رفتن به عرفات میرسد و او چگونگی تجهیز کارها و آوردن شتران و گذاشتن شقدف را یاد کرد و این که سوار شده و حرکت کرده اند، سپس مشاهدات طول راه را به تفصیل بیان کرده است. در راه از منی میگذرند و آن زمان در منی بناهای فراوانی بوده و بازارها که وی شرح آن را آورده است (۲۰۶). به مناسبت وادی محسر و منی، شرحی هم در باره داستان ابرهه آورده است. (۲۱۰).
وقتی به عرفه میرسند، باز به تفصیل و با جزئیات از آنچه دیده یاد کرده است. هم از جبل الرحمه هم از مسجد نمره. در اینجا از غسل کردن حجاج در روز عرفه یاد کرده و این که خود از این کار غفلت ورزیده؛ این با که آب بسیار ارزان بوده است. همچنین از خطابه خطیب بر روی جبل الرحمه یاد شده و مدعی شده که حاجی بدون استماع خطبه خطیب در عرفه، حج ش مقبول نخواهد شد که پیداست اشتباه کرده و مترجم هم یاد آور شده است (۲۱۶).
پس از آن بازگشت از عرفات به منی و اقامت سه روزه در آنجا آمده و البته فصل مستقلی را به منی اختصاص داده است (ص ۲۲۳). او از استقرار در محل مورد نظرشان در منی یاد کرده و بلافاصله به وصف مردمان حاضر میپردازد. از جمله اخوانی ها، و زنان آنان که پوشش سیاه سرتاپای دارند و فقط جلوی چشمشان چیز نازکی هست تا بتوانند جلوی پایشان را ببینند. در آنجا همراه عبدالرحمن به خیمه ملک عبدالعزیز رفته و او را که این زمان ۴۵ ساله بوده وصف کرده است. (۲۲۸). در اینجا شرحی از عبدالعزیز، نظام حکومتی و سیستم تصمیم گیری او دارد. مکیها با عنوان «سعودی» از او یاد میکنند و حجاج نام «ابن سعود» را برای او بکار میبرند. (۲۳۰).
عصر روز عید، با همراهش دو الاغ گرفته راهی مکه شده اعمال را انجام میدهند و مشاهده میکنند که پرده کعبه عوض شده است. باز به منی بر میگردد و از رجم شیاطین یاد کرده است. (۲۳۹).
زندگی روزانه مکیها بخش بعدی کتاب زندگی روزانه مکی هاست (۲۴۳ به بعد). از نماز خواندن مذاهب مختلف در مسجد الحرام یاد میکند که امامان مذاهب هستند، اما هر کسی به هر جا رسیدن نماز میخواند، جز اخوانیها که فقط پشت سر امام حنبلی نماز میخوانند. آنها مذاهب سه گانه دیگر را قبول ندارند و میگویند اینها بدعت و خرافه در دین گذاشته اند. در اینجا شرحی از عقاید محمد بن عبدالوهاب و متهم کردن دیگران به شرک آورده و از ادعای آنان که به اصول اولیه باز گشته اند سخن گفته است. سپس به برخی از جزئیات اختلاف نظرهای فقهی میان مذاهب در امر نماز و غیره میپردازد (۲۴۶). در این میان از کتاب قطب الدین مطالبی در باره این باور عمومی که در ایام حج اولیاء الهی به حج میآیند و میان مردم هستند سخن میگوید.
در اینجا (۲۴۹) به شرح زندگی روزانه در مکه میپردازد. متدینین یک و نیم ساعت قبل از طلوع آفتاب بیدار میشوند، اما کمتر مطوفی است که آن وقت بیدار شود! بعد لباس میپوشند. اینجا شرحی از پوشش داده و این که از لباس حریر و مطلا پرهیز دارند گرچه در بسیاری از کشورهای اسلامی، تخلف فراوان از این قاعده صورت میگیرد. آنگاه و پس از پوشیدن لباس، فرد مکی، از خانه بیرون آمده وارد خیابان شده به حرم میرود. آنجا کفش خود را در میآورد. بعد از نماز برگشته، زن یا کنیز قهوه درست میکند. همزمان سیگار هم میکشد. آن وقت دوباره بیرون رفته نان و احیانا تخم مرغی میخرد. زن خانه، آنها را درست کرده مرد مکی میخورد. آبی هم روی آن. و باز چای با شکر. … بعد ساعتی به بازار میرود تا خرید روزانه را انجام دهد. بعد به خانه آمده منتظر دوستان است که با هم بنشینند و گفتگو کنند… داستان به همین شکل ادامه مییابد که این مرد مکی بعد از آن چه میکند… این شرح و بسط طی صفحاتی ادامه دارد و از جزئیات زندگی روزانه مکی که متفاوت با بسیاری از نقاط عالم است، سخن میگوید.
از یک جلسه گفتگوی عبدالرحمن با دوستان صحبت میکند که همه متفق بودند که زمین مسطح است و از این که معلم جغرافیا در مدرسه گفته بوده که زمین گرد است همه ابراز تعجب میکردند و رتّر در این فکر که چطور میشود اینها را قانع کرد که زمین مسطح نیست (ص ۲۶۲).
در اینجا اشاره ای به وضع بد بهداشتی مکه دارد (۲۵۲)، همان کار کنّاسی، همه کثافات جایی ریخته میشود. روی آن خاک. و بعد عده ای میآیند آنها را حمل الاغ کرده به بیرون شهر میبرند تا در زراعت استفاده کنند.
اما این که چرا مکیها برای نماز کمتر به حرم میروند، برای این است که همه را وادار کرده اند که پشت سر یک امام نماز بخوانند. (۲۵۵).
وصف کعبه
فصل بعدی در وصف کعبه است. او توانسته است وارد کعبه شده و داخل آن را وصف کند. کلید در اختیار یکی از خاندان آل شیبه است. آنها به حرم رفته اند. او وصف دقیقی از جمعیت حاضر و تلاش برای ورودش به کعبه و دان یک مجیدی به محافظ آن و این که چگونه او را بالا کشیده و داخل بیت کرده اند سخن گفته و از این که داخل کعبه چه دیده است. (۲۶۶ ۲۶۷). او میگوید این منظره ای است که هیچ گاه در عمرش فراموش نخواهد کرد. وصف وی از جزئیات داخل کعبه بسیار جالب و ریز و بی نظیر است. (۲۶۸ ۲۷۱). وی گوید که کعبه را در هفت مناسبت در طول سال برای مردان، و هفت بار برای زنان باز میکنند. شرحی هم در باره پرده کعبه و تاریخچه آن داده، داستان حمله قرامطه را به مکه آورده، و باز به وضعیت اجزاء بیرونی کعبه و حجر اسماعیل و بخشهای مسجد الحرام پرداخته است. در این زمینه از کتاب صبری پاشا یعنی مرات الحرمین هم استفاده کرده است.
رتّر در فصل بعد از شماری از دیدارها و اتفاقات جالب خود در مکه یاد کرده است. وی در باره مخفی کاری خود در شهری یاد کرده که به هر حال مشکلاتی برای فرنگیهای قبل از وی بوده است. به نوشته وی حتی بسیاری از ایرانیان شیعه هم در این شهر تقیه کرده و خود را کرد یا بخاری یا چرکس مینامند تا محفوظ باشند (ص ۲۹۰) مترجم نوشته که این خلاف است و هر سال سنی و شیعه آشکارا و بدون تقیه حج بجای میآورند. البته این طور نبوده که تا به آخر هویت وی برای همه پنهان بماند. تا جایی که بنده ملاحظه کردم این تنها جایی است که نویسنده از حجاج فرس یا ایرانی سخن گفته است.
دیدار با ابن سعود
یک بار یک سوری از او خواسته به دیدن ابن سعود بروند. آنها در محلی نزدیکی باب ام هانی به دیدن وی رفته با گذشته از نگاهبانان داخل غرفه او شده اند. دوست سوری او به عبدالعزیز اشاره کرده که این «صلاح الدین انجلیزی است». انگلیسی مسلمان شده! آن وقت، ابن سعود، به تفصیل با او به گفتگو نشسته و از عیسی و محمد (ص) سخن گفته است. نویسنده به او گفته که قصد دارد کتابی در تاریخ او بنویسید که این سبب خوشحالی بی اندازه او شده است (ص ۲۹۱). نویسنده میگوید که بعد از آن بارها با ابن سعود دیدار کرده است. در یکی از این دیدارها در باره عمامه اخوان سوال کرده که به جای عقال که دیگران میگذارند، آنها عمامه میپوشند. این بخش حاوی اطلاعاتی در باره شخص ابن سعود یعنی همان عبدالعزیز است که جالب مینماید. در اینجا اشاره ای هم به مسجد بلال بالای کوه ابوقبیس دارد که محل شق القمر است و میافزاید اینها خرافاتی است که پس از رحلت محمد (ص) ساخته شده است (۲۹۵). همین سال احمد السنوسی رئیس فرقه صوفیه سنوسی هم مکه بوده که وی شرحی از او و احوالش داده است (۳۰۰).
مسجد الحرام
پیش از این فصلی را به وصف کعبه اختصاص داده بود و اینجا (۳۰۵) فصلی در باره حرم مکی، یعنی خود مسجد الحرام دارد. نقشه ای هم در اینجا آمده و اجزء مختلف و ابواب تا آنجا که برای وی مقدور بوده شرح داده شده است. آنچه در این بخش از مشاهدات وی آمده جالب است، هرچند محتمل است برخی از اطلاعات تاریخی را از منابع دیگر نقل کرده باشد. وی بناهای داخل مسجد را به دقت وصف کرده و جزء به جزء آنها را با بیان اندازهها و شکل شرح داده است. این زمان مقامات امامان اربعه بوده اما در مسجد امام واحد گذاشته بودند و همه گویا مجبور بودند پشت سر او نماز بخوانند. (۳۲۲، ۳۲۳).
در اینجا از وجود آغوات در حرم مکی سخن گفته و این که، از اینها به این دلیل استفاده میکنند که به راحتی میتوانند میان زنان رفت و آمد کنند. وقف خاص آغاوات در شهرهای مختلف هستند که برای همین افراد هزینه میشود. اولین بار منصور عباسی آنها را به این کار گماشت. (۳۲۶) وی در این جا شرحی مختصر در باره آنان داده و در بخش مدینه نیز باز در باره آنان سخن گفته است.
مزارات مکه
فصل بعدی اماکن زیارتی مکه است، و این درست وقتی است که وهابیها بر این شهر حاکم شده و کمر به نابودی آنها بسته اند. ابتدا از مولد النبی (ص) یاد کرده و گوید که، اخوان یعنی همین وهابیهای نجد افراطی، قبه و مئذنه آن را خراب کردند. بنای دیگر مولد ستنا فاطمه یا همان بیت خدیجه است که در حی مقابل شعب علی از سوق اللیل است. اینجا خانه محمد (ص) و همسرش خدیجه بوده است. محل دیگر دار ارقم است، همین طور مقبره معلات که همه بناهای کوچکی که روی قبور بوده توسط وهابیها تخریب شده است. (۳۳۳). به مناسبت بحث از قبرستان، حدس میزند که هر سال دو درصد حجاج میمیرند.
یک بار هم با عده ای نشسته و بحث میشود و یک سوری میگوید که زمین مصر و شام و ترکیه این همه وسیع و سرسبز است نمیدانم چرا خدای متعال خانه اش را بین این صخرهها ساخته است! (۳۳۶). سپس از مسجد بلال و مسجد جن یاد شده و به مناسبت بحثی در باره جن و شیطان در باورهای مسلمانان و به خصوص مکیها دارد. (۳۳۹).
یک بار هم با عبدالرحمن به مسجد تنعیم رفته و محرم شده و باز شرحی از آن نواحی بدست داده است. (۳۴۴). در اینجا از واحههای اطراف مکه هم که گهگاه هوای بهتری و درختی داشته سخن گفته است. از جمله واحه حسینیه که مربوط به اشراف مکه بوده و آنجا هم به دعوت آنان رفته است (۳۵۲). یک بار وقتی برابر خانه شریف غالب در مکه که تخریب شده بوده، ایستاده بوده است، یک وهابی اخوانی به او میگوید: فکر میکنی اینجا جای مقدسی است؟ فرنگی میگوید: نه آمده ام نگاه کنم. بعد با زرنگی از او میپرسد: «اخبرنی عن طریقه الاخوان فی الدین» و او هم شرحی از توحید میدهد. فرنگی میپرسد: در باره قبور چه میگویی؟ او با چشمان خشمگین و از حدقه درآمده به او مینگرد، و فرنگی با زرنگی گوید: انی اُحب الاخوان، من اخوانیها را دوست دارم و ماجرا به خیر تمام میشود (۳۵۶).
در طائف
تا این لحظه او شش ماه بوده که در مکه بسر میبرده و از ماندن د راین شهر خسته شده و هوس کرده است تا بیرون رفته به سمت طائف برود. بدین ترتیب مجلد اول این کتاب که وصف او از حرکت قاهره به سمت یمن و از آنجا به مکه است پایان مییابد.
در آغاز مجلد دوم، داستان آماده شدن برای سفر و رفتن به طائف را آورده و رخدادهای ریز و درشت مسیر طائف را با همراهانش بیان کرده است. زیبایی این این متن این است که در بسیاری از اوقات، متن گفتگوی دو عرب را هم عینا درج کرده و حتی اصطلاحات روزمره آنها را هم برای بحث میآورد. در راه به خرابههای برخی از قصرهایی که شرفای مکه برای خود در نزدیکی طائف ساخته بودند هم اشاره دارد. [۴۰۲].
وی شرحی از دیوار شهر طائف که به امر ملک حسین بنا شده، همین طور ابواب ورودی شهر که یکی هم باب ابن عباس به نام عبدالله بن عباس است که قبر و جامعش در این شهر است، بیان میکند. او میگوید چهارصد نفر ازمرد و زن و بچه در وقت ورود سعودیها در این شهر کشته شده اند. شرحی از این که چرا این اتفاق افتاده آورده است (۴۱۱). این ماجرا در صفر سال ۱۳۴۳ قمری رخ داده است. وی مینویسد الان طائف خالی از جمعیت است. بسیاری از محلات خراب شده است. نیز میگوید که سنگی گرانیت بدون شکل را در جایی به او نشان داده که همان بت لات پیش از اسلام بوده که مردم طائف آن را میپرسیدیدند.
جالب است این مترجم بیچاره، یکسره باید گفتههای مولف را به نوعی تاویل و توجیه کند، تا مبادا به قبای دولت سعودی بر بخورد. او میگوید که نویسنده چون با اخوانیها بد است، در قضاوتهای خود در باره حوادث طائف اغراق کرده است (ص ۴۱۲ پاورقی).
نویسنده پس از چند روز اقامت در طائف و استفاده از هوا و میوهها و عسل آن، به مکه باز میگردد. (۴۲۱). یک فصل در باره مسیر بازگشت و آنچه دیده آورده که حاوی نکات با ارزشی است.
کودکان و زنان در مکه
فصل بعدی کتاب «آداب المکیین» است و اولین مبحث آن در باره بچهها از طفولیت تا سنین بالاتر است. در واقع این بخش اختصاص به بچهها و چگونگی زندگی روزمره آنها از کوچکی تا بزرگ شدن دارد. شیرخوارگی تا دو سال، لخت و عور بودن آنها تا چهار سالگی، بازیهای آنها، رفتن به مکتبهای قرآن و چگونگی آموزش آنان، ختنه آنان در شش تا هفت سالگی، و مسائل دیگر که در ادامه آمده است.
فصل بعدی به طور کامل اختصاص به زنان و کنیزکان و نقش آنها در زندگی جاری عربها و مسائل حاشیه ای آن دارد. سن ازدواج در مکه ۲۵ سالگی بلکه بیشتر است، چون مردها تا پیش از آن قادر به پرداخت پول مهر نیستند. اما ممکن است کنیز داشته باشند. وی در باره برخی از عادات دیگر مکیها هم سخن گفته و این که سخت در حفظ قدسیت شهر خود تلاش میکنند. اگر ببیند که کسی در حرم بی خیال نشسته و پایش را به سمت کعبه دراز کرده، حتما به او تذکر میدهند. (۴۵۴).
وضعیت پیران شهر هم در آخر این قسمت مورد توجه قرار گرفته که چگونه روز را بسر میآورند. آن هم در شهری که حرارت آن اغلب تا ۴۵ درجه میرسد. آنها برای او از سیل عظیم سال ۱۹۰۹ یاد میکنند وخاطراتی میگویند. نویسنده حتی در باره پشههای این شهر هم صحبت میکند. و این که اگر یک مکی بمیرد، اطرافیان به خصوص زنان برای او چه خواهند کرد. این هم در ادامه آمده است. گریه زنان که گاه او را از خواب بیدار میکرده است. (۴۶۰). همین طور از وباهایی که آمده مخصوصا سال ۱۳۲۶ که شمار زیادی از حجاج مرده و در کوچه و بازار افتاده بودند (۴۶۱).
فصل بعدی در باره زنان و کنیزکان است، موضوعی جالب که وی نه تنها در اینجا بلکه در بخشهای دیگر کتاب هم همواره متوجه آن بوده است. دختر مکی سیزده چهارده سالگی ازدواج میکند. وی از پوشش آنها، کارهای منزلی ایشان، و حتی قیافه هایشان و این که در مقایسه با مردها سفیدتر هستند، سخن گفته است (۴۶۶). ورود زنان مکی در امور سحریات به حدی است که مردان این شهر معتقدند که غالب زنهای ایشان در امر سحر ورود دارند. (۴۷۱).
با این که تعدد زوجات در مکه هست، اما بیشتر مردم این شهر تنها یک همسر دارند با این حال بیشتر آنها کنیزکانی دارند که از آنها بهره زنانه میبرند. (۴۷۳). او میگوید که زمان ترکها، زنان بد هم در این شهر بوده اند که ملک حسین آنها را بیرون کرد و اگرچه هنوز هم شایع است که برخی از زنان افریقی هستند اما نویسنده نشانی از آن ندیده است (۴۷۵).
در اینجا به مناسبت بحث کنیز، بحثی در باره بردگی یا بندگی دارد. چیزی که از زمان فتوحات آغاز شده یا رواج یافته است. قرآن تایید بر آزاد کردن بردگان دارد اما به هر حال در اینجا فراوان است و اینها معمولا کارهای خدماتی را در منزل مکیها انجام میدهند. گاهی هم در وادیهای اطراف کار زراعت دارند. مکیها افتخار میکنند که قرآن به بردگان خود میآموزند (۴۷۷).
در اینجا به مناسبت فصلی را هم به قوانین و مصادر آن اختصاص داده و از شریعت اسلامی یاد میکند. (۴۸۱). جالب است که این وقت، انجیل برنابا هم درآمده و چاپ شده بوده و او بحثی هم در باره این کتاب دارد (۴۸۲). در این فصل شماری از احکام اسلامی را در باب نماز و زکات و حج و غیره شرح میدهد. همین طور بحثی در باره محاکم سعودی دارد. فصلی هم به ماه رمضان اختصاص دارد. (تا ص ۵۱۷).
حرکت به مدینه
فصل بعدی درباره آماده شدن وی برای سفر به مدینه است. همین طور که مکه مطوّف دارد مدینه هم مزوّر دارد که راهنمای زیارتی مسافران هستند. در اینجا همچنان از مکه و مکیان و زایران و به خصوص مطالبی در باره مالیزیاییها یا همان جاوه ایها دارد که پدیده این دیار هستند، بیان میکند. در این بخش، مبحثی هم در باره رفتار مطوفیها با حجاج دارد و این که آنان چگونه با حجاج تعامل دارند و پول میگیرند. (۵۳۰). در واقع از نقش مطوفیها در مراسم حج و قبل و بعد آن یاد میکند. اگر مطوفیها نبودند امکان حج وجود نداشت (۵۳۹).
این ایام هنوز رمضان ادامه دارد. عبدالرحمن که در تمام این ماهها کارهای او را انجام میداده و در خانه اش بوده، برنامه سفر وی را همراه شماری از حجاج مصری فراهم میکند. عبدالرحمان کم و بیش شنیده بوده که هویت من انگلیسی است و این اواخر که پرسید، به او گفتم بله درست است. (۵۳۹). او شکر کرد که خدا من را هدایت کرده است.
بالاخره به سمت مدینه حرکت کرده و فصل بعدی در باره خروج از مکه تا رسیدن به رابغ است. در راه به منزل میمونه رسیده، جایی که مزار میمونه همسر پیامبر است. قبه ای که روی آن بوده که همین ایام توسط سعودیها منهدم شده بوده است [به یاد کارهای داعش در این روزها که تداعی کننده همان ایام است]. وی قدم به قدم گزارش سفر را داده و سعی میکند همه آنچه را میبیند تبدیل به گزارش کند. گروهی از هندیها را دیدیم. یکی از همراهان ما گفت: ببین این زنان جاوه ای چطور با صورت مکشوفه بیرون میآیند و برابر مردان، حتی استحمام میکنند؟ (۵۴۹). این جا هم باز در باره حجاج جاوه ای توضیحاتی داده است. اگر همه آنچه وی در باره این حجاج گفت جمع و جور شود یک مقاله مفصل میشود.
وی در باره همراهان مصری خود هم توضیحاتی داده و این که یک مشت کشاورز فقیر بودند، اما انسانیت در آنها موج میزد (۵۵۶). یکی از همراهان او شیخ مبارک هست که وی در باره افراد همراه او که تعدادی زن و مرد از همسر و دخترانش هستند یا کرده است. وقتی نویسنده مریض شده، فاطمه که دختری سی ساله و دارای بر و رویی بوده کارهای او را انجام میداده اما پدرش همواره مراقب او بوده است (۵۵۸).
فصل بعد از رابغ تا مدینه است که باز رویدادهای طول راه شرح داده شده است. در رابغ، بازارچه ای بوده و علاوه، زنان هم برای فروش وسائل مورد نیاز را در اطراف کاروان عرضه میکرده اند. (۵۶۱). کم کم به مدینه نزدیک میشوند و وی اشاره دارد که زیارت مدینه مثل مکه واجب نیست. در اینجا شرحی از دیدگاه عربها در باره حضرت محمد (ص) داده و احادیثی را نقل میکند.
ورود به مدینه و زیارت پیامبر (ص) و فاطمه زهرا (س)
نزدیک مدینه که شدند کم کم از سوی زوار، صدای صلوات برخاسته: اللهم صل علی سیدنا محمد و سلم، السلام علیک یا رسول الله و انت حی فی قبرک. این ترجمه ای است که از متن انگلیسی شده است. (۵۷۸). کاروان آنها از سمت عنبریه وارد مناخه شده است، جایی که از روزگاران قدیم بارانداز کاروانها بوده است. در اینجاست که برای اولین بار نگاهشان به گنبد خضراء افتاده و نویسنده آن را وصف کرده است (۵۷۹).
«قبر النبی» عنوان فصل بعدی است. جایی که او بود خیابانی هم برابرش بوده و حجاج جاوه ای و مصری و بخاری و هندی و افغان در آن بوده اند. او آماده ورود به مسجد شده و مراحل آمادگی و ورود را شرح داده است. دیوارهای داخل مسجد که ادعیه ای بر آنها نوشته شده است. همین طور سلامی که مردم میدهند. به قسمت روضه رفته و منبر و محراب را وصف کرده است (۵۸۴). پس از نماز زیارت نامه خوانده و متن کاملی از آن را آورده است که البته مترجم آن را از انگلیسی ترجمه کرده، و شاید هم عین این کلمات به انگلیسی بوده که ن را به حروف عربی آورده (۵۸۶) و در پاورقی هم سعی کرده روی مبانی وهابی بگوید که اصل و اساسی ندارد (لا اصل لهذا الدعاء).
آنگاه نزدیک شباک حرم نبوی رفته و از طلاهای فراوانی یاد میکند که اینجا بوده و فخری پاشا آخرین حاکم ترکی شهر برای مقابله با شریف حسین آنها را برداشت و هزینه کرد. این ایامی بود که مدینه در محاصره بود وپانزده ماه به طول انجامید. برخی هم میگویند شریف علی آن طلاها را برداشته است (۵۸۷). در اینجا به برخی از باورهای وهابی در باره زیارت اشاره کرد و احادیثی هم نقل میکند. وقتی به سمت شمالی ضریح نبوی میرسد، برابر قبر فاطمه است. در آنجا هم زیارت نامه ای خوانده میشود: السلام علیک یا سیدتنا فاطمه الزهراء، السلام علیک یا بنت رسول الله، السلام علیک یا بنت نبی الله، السلام علیک یا سیدهالنساء، السلام علیک یا خامسه اهل الکساء رضی الله تعالی عنک و یرضیک بخیر النعم (۵۹۰). او میگوید قبر فاطمه که یک پرده سیاهی روی آن کشیده شده بوده قابل رؤیت بوده است.
جغرافیای مدینه
فصل بعدی شرحی است در باره تاریخ و جغرافیای شهر مدینه. منطقه ای که حد فاصل قبا و احد است. نویسنده حدود آن را شرح داده و از بساتین و نخلستانها و محلات آن یاد کرده است. (۵۷۹). دیوار شهر و ابواب آن هم معرفی کرده است. سپس از خیابانها و ایستگاه راه آهن مدینه یاد کرده و به برخی از بناهای مهم و سازندههای آنها اشاره کرده است. مهمترین خیابان همان شارع السوق بوده که برابر باب السلام بوده است. کوچههای تنگ، خانههای فشرده و معبرهای بسیار تنگ از چیزهایی که او سعی کرده به تفصیل از آنها یاد کند (۶۰۴). وضعیت آب مدینه و چاههای آنها هم شرح داده شده است. بیشتر خانههای بزرگ، چاههای آب داشته است. (۶۰۷).
سابقا طلاب فراوانی در علوم دینی بوده که مدتهاست همراه استادان خود از اینجا گریخته اند (۶۰۹). با این حال در حرم مجلسی هست که میآیند و نزد استاد مینشینند. وی که ابن الترکی نامیده میشود حلقه ای دارد و مولف از او و حلقه و برخی مطالبش یاد کرده و در جلسات درس او شرکت میکرده است (۶۱۰، ۶۱۹).
فصل بعدی «الحرم المدنی» است و نویسنده مشاهداتش را در این شهر بیان کرده و رفتنهای روزانه اش را به مسجد و آنچه دیده شرح داده است (۶۲۱). کتابخانه عارف حکمت معروفترین کتابخانه مدینه در این دوره است که او به آن هم سر زده و در باره عارف حکمت و کتابها شرحی داده است (۶۲۳). همین طور از برخی از کتابخانههای دیگر و مدارس. اما این که در پانزده ماه محاصره این شهر توسط نیروهای شریف حسین چه بر سر کتابها آمده، داستانی است که به آن پرداخته و این که بسیاری از این آثار مفقود شده یا در آتش سوخته است. در اینجا شرحی هم از معماری مسجد و حرم داده و جاهای معروف و مقدس آن را شرح داده است. نقشه ای هم د راین زمینه کشیده است (۶۲۵). این توصیف جزئی و نسبتا دقیق است. (تا ص ۶۳۱).
پس از آن از خدام حرم شرح داده، شیخ الحرم که خود از آغاوات بوده و شمار زیادی زیر دست او کارها را در دست داشته اند. در اینجا نیز مجددا بعد از شرحی که در مکه از آنان داد در باره خصیان یا همین آغاوات که خواجگان هم خوانده میشوند بدست داده است (۶۳۳).
احد و تخریب بنای آن بدست وهابیون
فصل بعدی در باره مزارات نزدیک مدینه است. یکی از اولین آنها مزار حمزه است. صبحی برای زیارت به آن سمت حرکت کرده از کنار کوه سلع عبور میکنند. در آنجا در مسجد درع نماز میخوانند. از آنجا عبور کرده تا به منطقه احد میرسند و وی در باره آن شرحی بدست داده است. (۶۳۶). وقتی وی با همراهش به زیارت قبر حمزه وارد مزار میشوند، متوجه میشوند که قبه ودیوارها منهدم شده، و قبر در حالی که پارچه ای روی آن بوده، در میان خاکها رهاست.
از کسی که آنجا بود، پرسیدند: این اتفاق کی افتاده است؟ گفتند: یک هفته قبل. این اقدام به امر قاضی مدینه ابن بلیهد صورت گرفته است (۶۳۸). اقدام به انهدام قبههای مدینه، سبب شد تا سراسر جهان اسلام بشورند و ابن سعود مجبور شد از جده به تمام نقاط تلگراف بزند که قبه الخضراء سالم است (۶۴۰).
به هر حال وی شرحی از جنگ احد و مسجد قبه السن و و نیز مسجد دیگری که گفته میشد محل شهادت حمزه است داده است (۶۴۲).
نویسنده فرنگی، یک روز هم بدون همراه از مدینه به سمت قبا میرود تا مسجد آنجا را زیارت کند. زمانی که به ابتدا نخلستانها میرسد، جوانی را میبیند. از او در باره مدینه میپرسد. فرنگی میگوید: جای قشنگی است، اما ساکنان آن کم هستند. او میگوید: در گذشته در زمان ترکها، شهر بزرگی بود، پر جمعیت، از همه جا میآمدند. اما مدینه، بعد از این محاصره، یعنی از زمانی که شریف حسین علیه سلطان عثمانی شورش کرد، رو به تخریب رفته و هزاران نفر از این شهر رفتند. در جریان مقاومت فخری پاشا بر ضد سپاه شریف حسین، محاصره ای که پانزده ماه طول کشید شهر ویران شد (۶۴۵).
به هر حال به مسجد قبا میرسد، وقت مغرب. ظرفهای آب آماده کنار مسجد برای وضو. شرحی از مسجد قبا و تاریخچه آن میدهد. از چاه اریس جایی که عثمان انگشتری پیامبر را در آن انداخت یاد میکند (۶۴۹).
بقیع ویران شده
یک روز هم برای زیارت بقیع به آنجا میرود. وقتی وارد بقیع شدم، آنجا را چنان دیدم که گویی یک شهر منهدم شده است. در هر مقبره ای جز تپه ای از خارک و سنگ که جای دیوارها معلوم نیست، دیده نمیشود. تکههای چوب، قطعاتی از آهن، سنگ پاره ها، و دیوارهای سیمانی تخریب شده. گویی شهری است که در زلزله تخریب شده است. در سمت دیوار غربی آن قطعات چوبی قدیمی بسیار صخیم بود، همین طور بخشی از دیوارهها از سنگ و قطعاتی از آهن بود. برخی از ممرهای میان قبور تمیز شده بود تا زوار بتوانند میان آن حرکت کنند، اما هیچ نظم و نسقی در آنجا وجود نداشت. همه چیز عبارت از مشتی ویرانه و قبور تخریب شده بود. ما جلو رفتیم تا در میان برخی از این تپهها نشانی از قبرها بیابیم. عامر که همراه من بود مرتب میگفت: اسأل الله العفو، لا حول و لا قوه الا بالله. شماری از فقرای نخاوله هم در آن میانه به دنبال جمع کردن قطعات چوب و آهن بودند. (۶۵۱). او میگوید که جلوتر رفته تا به قبر عثمان رسیدند. در آنجا جمعی هندی با شیخ خود که پیرمردی با ریش بلند بود ایستاده بودند.
از دیگر زیارت گاهها که وی رفته، مسجد قبلتین و دیگر مساجد ناحیه جبل سلع است. گزارشی هم از ضریح علی بن جعفر عریضی داده که پنج میل از باب بقیع فاصله دارد. این جا مسجد بوده و امام مسجد هم در طبقه دوم همانجا سکونت داشته است. (۶۵۲). در مسیر رفتن به آنجا از مسجد الاجابه و مسجد المائده هم یاد کرده است.
بازگشت
فصل اخیر کتاب از مدینه تا ینبع است که مسیر بازگشت نویسنده فرنگی ماست. کاروانهای مصری و سوری و ترکها که وارد ینبع شده، هشت روز در مدینه مانده و به مکه میروند. در حالی که زوار جاوه ای و بخاری و غیره که از مکه به مدینه میآیند، فقط پنج روز میمانند. آنها معمولا در خانه هایی که مزوّرین دارند سکونت میکنند. بسیاری از هندیان نیز همراه زنان شان در خیابانها خیمه میزنند (۶۵۶).
این ایام درست روزهای پیش از حج است. نویسنده ما سال قبل حج را انجام داده، ماهها در مکه مانده و این ایام به مدینه رسیده است. شهر مدینه هم اکثر خالی از سکنه شده، حجاج به سمت مکه رفته و شمار زیادی از اهالی نیز برای انجام حج عازم مکه شده اند. (۶۵۷).
صفحات پایانی کتاب شرحی از مسیری است که او از مدینه تا ینبع طی کرده است.
اخبار مرتبط
سخنرانی منتشر نشده از امام موسی صدر درباره حضرت زهرا(س)
«فاطمه و نماز» عنوان سخنرانی امام موسی صدر است که به مناسبت ایام ماه جمادیبیشتر بخوانید

رهبر انقلاب اسلامی در دیدار صدها تن از زنان فرهیخته و فعال کشور:
زنان در اتفاقات اخیر در دهان دشمنان زدند/ غرب متجدد نسبت به مسئله زن جنایتبیشتر بخوانید