بازنگری نقش و جایگاه دالایی لاما در بازوی فرهنگی صهیونیزم (هالیوود)
بازنگری نقش و جایگاه دالایی لاما در بازوی فرهنگی صهیونیزم (هالیوود)
از جریانهای معنوی نوظهوری که در جامعه اسلامی ایران شاهد آن هستیم، گرایش خاصی از مکتب بشری بودیسم است که به بودایتبتی یا آئین لامایی معروف است.
از جریانهای معنوی نوظهوری که در جامعه اسلامی ایران شاهد آن هستیم، گرایش خاصی از مکتب بشری بودیسم است که به بودای تبتی یا آئین لامایی معروف است. این آئین با دالایی لامای حاضر جناب تنزینگیاتسو شناخته میشود و جریانی است که علاوه بر فعالیت سیاسی رهبر آن علیه ایران و چین به ظاهر ادعا میکندآئینش مکتب شادی و صلح است. در سالهای اخیر فعالیت جناب تنزین هم در عرصه سیاست افزایش یافته و هم به جهت کرسی تدریسی که در یکی از دانشگاههای ایالات متحده دارد ارتباط بیشتری با سردمداران این کشور و شاخه فرهنگی صهیونیزم دارد و به همین خاطر هالیوود رویکرد بیشتری به شخصیت او و آئینش یافته و سعی در بزرگنمایی آن دارد. این اتفاق یا به خاطر ارادتمندیعدهای از کارگردانها، تهیهکنندگان و هیات رئیسه حاکم بر هالیوود است و یا به خاطر اتحاد استراتژیک با این جریان برای فشار علیه کشورهایی مانند چین و یا به هر علتی این اتفاق افتاده است و پرونده بزرگنمایی و ساخت فیلم و سریال با محوریت این جریان روی میز کار هالیوود است. آنچه مهم است توجه به این نکته است که فیلمهای مربوط به دالایی لاما تنها برای مخاطبین چینی ساخته نمیشود و در هجمه فرهنگی و پروژه جنگ نرم از جریانهایی که در راس اولویت برای ترغیب جوانان به آن بر علیه معنویت اسلامی در کشور عزیزمان سرمایه گزاری شد آئین لامایی بود.
آشنایی اجمالی با آخرین دالایی لاما
دالاییلامای معاصر که چهاردهمین دالایی لاما از خاندان سلطنتی لاماها است «تنزینگیاتسو» نام دارد و در روستای «تاکتسِر» در استان «آمدو» در شمالشرقی تبت، در ششم جولای ۱۹۳۵ در خانوادهای کشاورز و پرجمعیت بدنیا آمد.[۱]در دوسالگی به عنوان تجسم دالاییلامای قبل شناخته شد. در چهار سالگی از محل تولدش به سوی لهاسا (مرکز تبت) منتقل شد. در هشتم اکتبر ۱۹۳۹ وارد لهاسا شد و در ۲۲ فوریه ۱۹۴۰ در پنج سالگی به عنوان دالایی لاما تاجگذاری کرد. در شش سالگی دوره نوآموزی(تاکترارینپوچه) را آغاز کرد. در سال ۱۹۵۰ در شانزده سالگی با آنکه رهبری دینی را برعهده داشت در هفدهم نوامبر همان سال تمام قدرت سیاسی تبت را نیز در دست گرفت. در شانزدهم دسامبر همین سال در اعتراض به تعرض چینیها و اشغال برخی مناطق تبت توسط آنها، لهاسا را به مقصد دارمو ترک کرد و تا جولای سال ۱۹۵۱ در شهر دارمو اقامت داشت، سپس به سوی لهاسا بازگشت. در سال ۱۹۵۴ پس از۱۲ سال تحصیل از مقام لینگرینپوچه(کارآموز) به مقام روحانی «گلونگ» رسید و در همان سال نخستین آئین «کالاچاکرا» را در کاخ «نوربولینگکا» به جا آورد.
مهمترینِ اندیشهی آخرین دالایی لاما
اصلیترین آموزه دالاییلامای چهاردهم را شاید بتوان مساله رهایی «موکشا[۲]» دانست. مساله رهایی آنقدر در میان افکار او کلیدی است که حتی با آنکه مهمترین هدف زندگی از نگاه وی رسیدن به شادی است[۳]. اما شادی واقعی را در رهایی آدمی میداند و بالاترین شادی را هنگامی میداند که انسان به رهایی میرسد. در این زمان است که از نگاه دالایی لاما برای آدمی هیچ رنج و عذابی وجود ندارد و این شادی ابدی است.[۴]
هدف نهایی از زندگانی آدمی و آموزههای تمام ادیان را نیز رسیدن به «موکشا» که همان رهایی مورد نظر اوستمیداند. و از نظر او موکشا حالت و ویژگی ذهنی است که در آن همه احساسات آلوده به ذهنیات خشن در نهاد آدمی پاکسازیشدهاند. سپس این حالت شبهمعنوی ایجاد شده را مقدمهای برای بودا شدن معرفی میکند.[۵]
هالیوود وباورهای لامایی
بشر سرگردان از عوارض مدرنیته و تمدن منهای خدا و مذهب در پیِاندیشهای است که تشنگی روح او را آبی گوارا باشد. در این میان آئینی که برای دکان داران غربی جذابیتی یافته مکتب التقاطیبودیسم است. در دهههای اخیر هالیوود به شدت تحت تأثیر یهودیان صهیونیسم حامی بودیسم به خصوص بودایتبتی شده و از زمانی که تنزینگیاتسو رهبر بودائیان تبت تدریس در دانشگاهی دست چندم در آمریکا را بر عهده گرفته و مراودهاش با هالیوود نشینان را بیشتر و بیشتر کرده شاهد اوجگیری روزافزون فیلمهای با رویکرد مدحِبودا و لاما هستیم. از جاذبههایی که میتواند به عنوان علت دلبستگی شهرک نشینان هالیوود به آیین لاما به حساب آید شاید باور بودایی و لامایی به اصل تناسخ و انکار معاد باشد. سالهاست سینمای هالیوود تلاش میکند تا انسان را پس از مرگ دوباره زنده کند و به داستان جعلی زندگی پس از مرگ رنگی حقیقی زند. در بیشتر فیلمهای مهم هالیوود این مساله کمابیش مطرح میشود.
باورهای لامایی بیش از این مباحث است و کمابیش با کمک جلوههای بصری زیبا در فیلمهایهالیوودی به زیبایی هرچه تمامتر به تصویر کشیده میشود. یکی از این مباحث که در مبحث حاضر به آن خواهیم پرداخت جلوه قدرت روحی و سعه وجودیدالایی لاما «دریای خِرد» که با عنوان پیر خِرد هم معنا میشود در یکی از فیلمهایمعناگرای شرقی اخیر هالیوود خواهد بود.
گرچه فیلمهای زیادی درباره شخصیت بودا، آئین الحادیاش و نیایشهایبودایی و مدیتیشنهای مربوط به آئین او ساخته شده اما در دهههای اخیر آنچه برای سازندگان فیلمهایمعناگرا جذابیت خاصی یافته شخصیت تنزینگیاتسو و آئین بودایتبتی است. رشد سریع ساخت فیلمها، سریالها و انیمشنهایی که به این موضوع میپردازند علت نگارش این مختصر شد تا ضمن هشدار دهی به فرهیختگان جامعه و فعالان این عرصه، به نسبت توان نویسنده و گنجایش این مختصر از این جریان شوم پردهبرداری گردد.
فیلم آخرین کنترل کننده باد
خلاصه داستان فیلم:
۴عنصر آب، باد، خاک و آتش در زمین وجود دارد و ۴ ملت؛ هر ملت و مردمانش تنها قادر به کنترل یکی از این عناصر هستند. اماآواتاری که در هر دوره ظهور میکند قابلیت و قدرت کنترل هر ۴ عنصر را دارد. آواتار معاصر کودکی است که ۱۰۰ سال قبل ناپدید شده و در نبود او ملت آتش با دزدی طومارها و علوم دیگر ملتهابر آنان برتری پیدا میکند. خواهر و برادری اسکیمو او را پیدا میکنند و آواتاربرمیگردد و طبق پیش گوییهاآواتار تنها کسی است که میتواند تعادل را بر روی زمین برقرار کند…
کودکبازیگوشبودایی که برای آواتار شدن آموزش میدید پس از این که خبردار میشودآواتار است و پس از کرنش تمامی اساتید و شاگردان معبد سرزمین کنترلکنندگان باد در مقابل او وقتی خود را شایسته این مقام نمییابد از معبد میگریزد و برای در امان ماندن از دست دشمنان با داخل شدن در حبابی که ساخته زیر آب پنهان میشود. جریان آب او را به سرزمین یخبندان جنوبی میرساند و صد سال زیر این یخ ضخیم میماند تا روزی که خواهر و برادری او را از زیر آب بیرون میکشند اما کنترل کنندگان آتش که در کمین او بودند دستگیرش کرده و پی به حقیقت او بردند. او که از قصد سوء آنها خبر دارد از دست ایشان میگریزد اما دوباره به دست مردان دیگری از این قبیله که قصدشان فراگیری تمام فنون به دستگیری کنترل قوای طبیعت و استثمار مردم جهان به کمک این قدرتهاستمیافتد. در اسارت با افراد زیادی که کنترل کننده خاک هستند مواجه میشوند. این کودک که آنگ نام دارد و چون آخرین بازمانده از کنترل کنندههای باد است و فرد دیگری جز این دسته از انسانهایخارقالعادهنمیتواندآواتار باشد جز از دسته کنترل کنندگان باد لذا به ناچار آواتار است این کنترل کنندگان آتش را ترغیب به مقاومت و مقابله با زندانبانهامیکند. پس از مبارزه و فرار از حصر به سوی سرزمینهاییخبندان شمالی میشتابند و در آنجا با کمک روسای این سرزمین و بهره گرفتن از قوای طبیعت در آنجا بر دشمنان طبیعت و بشریت پیروز میشوند.
تحلیل محتوایی فیلم:
گرچه به لحاظ محتوای فیلم و اتفاقاتی که در جریان داستان فیلم اتفاق میافتدمیتوان این فیلم را به نوعی آخرالزمانی به حساب آورد و یا حتی به لحاظ وجود برخی پارامترهای خاص جزء فیلمهای فرا آخرالزمانی دانست اما وقتی با دقت به زندگانی تنزینگیاتسو رهبر بودائیان تبت و دالاییلامای چهاردهم میکنیم به وضوح در مییابیم که فیلم آخرینکنترلکنندهباد شرح حال زندگی این فرد است که در کودکی به مقام دالاییلامایی رسید و برای به دستگیری رهبری معنوی مردم تبت آموزشهایی دید و از همان هنگام کودکی رهبری معنوی فرقهای از بودائیان که کلاهقرمزها هستند را برعهده گرفت که هماکنون نیز رهبری این فرقه را برعهده دارد و به عنوان رهبر بودائیانلامایی و دالاییلامای چهاردهم معروف است. در نوجوانی از تبت به هند گریخت و در آنجا بود که مبارزه سرد خویش را بر علیه رهبران و سیاستمداران سرزمین سرخ آغاز کرد و خویش را پیاماور صلح خواند. بعد به آمریکا رفت و هماکنون در یکی از دانشگاههای آنجا مشغول تدریس است.[۶]
این فیلم به دلایل ذیل بیشک جز بر زندگی جناب گیاتسو و نقش رهبری معنوی او بر دنیا دلالت ندارد؛
منجیای که در این فیلم معرفی میشود شرقی بوده و متعلق به معبدی است که ویژه بودائیان سرزمین تبت است. شبیه این نوع مبدها را در فیلمهایی مانند سمسارا که به نوعی برای تبلیغ بودیسمتبتی و معرفی اندیشهها و باورهای این جریان است میبینیم.
آنگ که به نوعی کودکیِتنزینگیاتسو است در فیلم از یکی از اساتید خود که که با نام راهب گیاتسو از او یاد میکند نام میبرد. تمامی رهبران بودائیانتبتی با نام خانوادگی گیاتسو شناخته میشوند و با آن که در این فرقه ازدواج برای راهبها ممنوع است (یکی از علتهایی که به اعتراف آنگ باعث فرار او از آواتار شدن بود همین زندگی غیرعادی و ممنوعیت ازدواج است) اما آنها با توسل به تناسخ خواستهاند مساله جانشینی و یک خاندان بودن را حل کنند. این مساله در فیلم آنجایی که از دست پسر پادشاه کنترل کنندگان آتش گریختند و برای اولین بار به سرزمین کنترل کنندگان باد آمدند از زبان آنگ برای دوستانش بیان میشود و او برخی از راهبهای آنجا را به نوعی پدر خویش معرفی میکند.
صلحطلبیای که گیاتسو از آن در تمامی صحبتهایش دم میزند در این فیلم نیزبسار پر رنگ است. این رهبر بودایی که در زمان انتخابات سال ۸۸ همنوای جنبش سبز بود در برخی برنامهها و مصاحبهها با پلاکاردی سبز با شعار حقوق بشر برای ایران و آزادی برای ایران جلوی دوربین میآید، همیشه دم از صلح و نوعدوستی زده و سعی کرده حتی فرار دوران نوجوانیاش از تبت را نیز به نوعی گریز از جنگ معرفی کند و خود را مصلح وپیامآور صلح جهانی معرفی کند.
اتفاقاتی که برای قهرمان داستان آنگمیافتد شبیه برخی اتفاقاتی است که برای تنزینگیاتسو در طول زندگیسیاسیاش افتاده است.
سرزمین کنترلکنندگان آتش بهگونهای به تصویر کشیده شده که تداعیگر سرزمین چین است. چین از کهن به سرزمین سرخ معرف بوده و با القای این نکته در فیلم که این سرزمین آتش و آتشافروزی است و کمک گرفتن از روند فیلم سرزمین کنترلکنندگان آتش؛ چین و سرزمین کنترلکنندگان آب؛ مردمان آمریکای شمالی معرفی میشوند که با اتحاد و بهرهگیری از قوای طبیعت میتوانند بر دشمن خویش پیروز شوند.
گرچه برخلاف رویه معمولِفیلمهای هالیوود، منجی در این فیلم شرقی است اما در وهله اول به دست دو خواهر و برادری که نماینده تمدن غرب هستند نجات یافته و جان خود را مدیون نژاد غربی است که او را از دلِیخهای عصر یخبندان جدال میان چین و تبت و از دل کوههای همیشه پربرف همالیا نجات بخشیدهاند. و مرحله دوم نقش و نگارِ خالکوبی بدن، سر و پیشانی وی که همه اذکار و اورادکابالی است و در هنگام مدیتشن و رزم به او قدرت میبخشد نشان از ان دارد که ریشه قدرت بالای روحیِ او در امر دیگری به جز مدیتیشن و تمرینهای رزمی است. در واقع آنچه فیلم در لایه نشانه شناسی به آن اشاره دارد، روح قدرت و معنویت از آنِ آئین کابالا است که با کمک تمرین و تمرکز و آئینهای نیایشی – ورزشی شرقی از حالت کمون و نهفته به بیداری و حالت خودآگاهی میرسد و بعث قدرت بخشی به عارف میگردد. در این فیلم هم نجات بخش بشریت شر را نابود نمیکند زیر از نگاه یهود وجود شر برای این عالم ضروری است و فقط باید آن را کنترل کرد نه این که آن را نابود کرد. مباحث مربوط به نگاه یهود به شر و فلسفه وجود شر بسیار است که از حوصله بحث ما خارج است.
نکته بسیار مهمی که در فیلم بود اشاره به توان برقراری ارتباط با روح هستی و عالم رازگونه ارواح عالم توسط آنگ و توصیه روحی که شبیه مار و اژدهایی بزرگ بود بهاو که قریب به این مضمون مطالبی را به ویمیگوید؛ چون تو آواتاری دلیل نمیشود جان دیگران را به بازی بگیری بلکه به همین علت باید به حفظ جان آنها اهمیت بدهی گرچه دشمنان تو هستند و راه مقابله با این دشمن سفاک را در درک قدرت اقیانوس معرفی میکند.
در بودایتبتی به کسی که دانای کل میشود لقب اقیانوس میدهند و او را با این لقب میخوانند، همان لقبی که برخی از طرفداران دالایی لاما او را با آن نام میخوانند. در انتهای فیلم آنگ با بهره از قدرت درونی خویش و فراگیری کنترل آب به همراه قدرت خویش بدون خونریزی و اعمال خشونت با بازگرداندن کشتیها به دل دریا به کمک موج بزرگی که میآفریند باعث تمام شدن جنگ و پیروزی نهایی میشود. این صحنه نهایی که تداعیبخش معجزه حضرت موسی و شکافتن آب دریا است بسیار زیبا کار شده و روشن شدن نقوش و حروف کابالی که روی بدن و سر و پیشانی آنگ نقش بسته در هنگام انجام حرکات مدیتیشن، پیوند لامائیسم را با کابالیسممیرساند.
اشارهای به ردپای دالایی لاما در فیلمهای دیگر هالیوودی
یکی از فیلمهای مهم، جنجالی، تاثیرگزار و استراتژیک اخیر هالیوود فیلم ۲۰۱۲ بود که در آن چنین القا شد که راهب جوان تبتی به همراه نویسنده آنگولاساکسونی و خانوادههایشان حق دارند از پیچ و خمها و تبصرههای خارج از میر همگانی وارد سفینه نجاتی شوند که قرار است نوع بشریت را از طوفان حوادث طبیعی و خشم طبیعت نجات بخشد. شخصیت اول فیلم که جکسون نام دارد در انتهای فیلم پا روی جان خویش مینهد و با به خطر انداختن جان خویش سعی در نجات سرنشینان سفینه دارد. اما کسی که در نهایت موفق میشودمانعِ قرارگرفته در میان چرخدندههای کشتی تکنولوژی را کشف کند و باعث نجات آدمیان منتخب با معیارهای مدرنیته و توسط سران کشورهای توسعه یافته گردد فرزند کوچک اوست که نوح نام دارد. در سکانسی از این فیلم وقتی جکسون و خانوادهاش در رشته کوه همالیا سرگردان به دنبال راه چارهای برای رسیدن به سفینهاندمیبینند که از هر حیوانی یک جفت به سوی کشتی ارتشی غول آساتوسط باگردهای ارتش چین در حال انتقال است.
راهب جوان بودایی که کلید ماشین استادش را گرفته و با پدربزرگ و مادربزرگ خود در راه سفینهانداینها را میبینند و همگی به سوی سفینه حرکت میکنند. وقتی نوح آخرین حلقه نجات را تکمیل میکند در واقع فیلم اینگونه القا میکند که این همان کشتی نجات نوح است اما اینبار ملاک و معیار انتخاب دیگر ببر عهده خدا و پیامبرش نوح نبی نیست، این دنیای سلطه است که انتخاب میکند چه کسانی حق دارند وارد کشتی شده و نجات یابند و چه کسانی حق حیات ندارند. این نکته زمانی ملموستر است که در صحنهایمیبینیم مردم بسیاری پشت در ورودی صف کشیدهاند ولی اجازه ورود نمییابند حتی نماینده روسی که هزینه زیادی برای راهیابی به کشتی کرده اما چون فردی است که غیرت جنسی به همسرش دارد و از رابطه پنهانی او با خلبانش ناراضی است هرگز نمیتواند به سفینه راه یابد اما همسرش که فردی لاابالی است چون معیارهای فرد ایدهآل جهان سلطه را دارد بدون هیچ هزینهای و از راههای پنهان به همراه خانواده جکسون و راهب بودایی به سفینه راه مییابد. حتی سگش نیز نجات مییابد اما شوهرش نه.
پیشتر در همین فیلم شاهد بودیم وقتی فرد عرب مرفه (که خواه ناخواه نماد فرد مسلمان و نماینده جامعه اسلامی در فیلم هالیوود است) سرمایهداری برای نجات خود و خانوادهاش و سوار شدن به سفینه رایزنی میکند مبلغ نجومیِ بلند و بالایی به او میدهند که از پرداخت آن عاجز باشد اما نوجوانی تبتی که از راهبهای تبت است هم به سادگی و بدون هزینه به سفینه راه مییابد و هم در هنگام خروج جزو نفرات اولی است که از سفینه پیاده میشوند. اولین خانوادهای که در حال خروج از سفینه نمایش داده میشود خانواده چهارنفره جکسون است و بعد از آن خانواده چهار نفره بودایتبتی به نمایش درمیآید که خود این صحنه نماد نزدیکی، قرابت و پیوند ویژه این دو تمدن به یکدیگر است.ازفیلمها و کارتونهای بسیاری که در این رابطه ساخته شده میتوان به انیمیشنایکیوسان اشاره کرد.ایکیوسانکه به معنی پسر باهوش است[۷] سعی دارد زندگی کودک راهب بودایی شوخ، مهربان و باهوشی را به تصویر بکشد که الحق و الانصاف باید گفت هم کارتون با زیبایی کار شده و هم دوبله قوی آن به این زیبایی افزوده تا آنجا که جاذبه شخصیتی کودک در میان الگوهای دیگر انیمیشنیبینظیر است.
فیلم دیگری که در این زمینه ساخته شده فیلم هفت سال در تبت است.این فیلم ۵/۲ ساعته محصول سال ۱۹۹۷ و ساختهژان ژاکآنو، کارگردانفرانسویِ هالیوود است که با به تصویر کشیدن نماهای بسیار زیبا و هنری ازشگفتیهای طبیعت و زیباییهایکوهستانهای تبت وآیینها، دینداری و مهربانی مردم لهاسا، به طور حتم یک اثر کاملا تبلیغی برای تبتیان و فرهنگ بودایتبتیبه حساب میآید. تا حدی که برخی منتقدان آن را مناسبِ وزارت گردشگری تبت دانستهاند![۸]تهیهکنندگان این اثر همان تهیهکنندگان فیلم «گذری به هند» ساخته دیوید لین هستند، موسیقی آن را جان ویلیامز ساخته و بکی جانسونفیلمنامه آن را بر اساس زندگینامهخودنوشتهانریش هرر نوشته است. داستان فیلم درباره دو اتریشی طرفدار نازیسم است که برای فتح قله اورست و قلل مرتفع رشته کوههای «همالیا» به تبت سفر میکنند. هانریش هرر و دوستش پیتر در مسیر، به شهر مقدس بودائیانتبتی یعنی همان «لهاسا» میرسند که چون آرمانشهری رویایی در قلب کوههای سر به فلک کشیده و زیبا با مردمانی نجیب و مهربان آنها را به انتظار نشسته است. در بدو ورود، پیرزنی تبتی به ایشان پناه داده و از آنها پذیرایی میکند. پیتر با دختری بودایی که کمی از دیگران مدرنتر است و تا حدودی انگلیسی هم میداند ازدواج میکند. هرر که در این مسابقه مثلا عشقی میدان را باخته، خود را با کار سرگرم میکند. مشغول آموزش مسائل روز و انتقال مدرنیته به معابد بوداییمیشود. سالن سینمایی ویژه برای دالاییلامای معاصر میسازد، طرح دوستی با او میریزد و مانند معلمی دلسوز مطالب فراوانی به او میآموزد.
از فیلمهای قدیمی که به منظور معرفی بودایتبتی، دالاییلامای چهاردهم و باورهای لامایی به دنیای غرب ساخته شد فیلم کاندون[۹] است که ساخته مارتین اسکورسیزی است. داستان فیلم مربوط به گروهی است که بعد از مرگ دالاییلامای سیزدهم به دنبال کودکی میگردند که به گمان ایشان روح دالایی لاما در او حلول کرده است. این گروه بعد از جستجوی فراوان و طیِمسافتهای طولانی کودکی را مییابند که با حالت شیطنت و بازی کودکانه دست به تسبیحی که بر گردن یکی از راهبهایجستجوگر است میاندازد و میگوید این برای من است. گویا کار جستجو نتیجه داده و گروه به هدف خویش نزدیک شده است. آزمایشی صورت میگیرد و کودک باید از میان چندین اشیاء مختلف که در مقابل او قرار میگیرد یکی را برگزیند که متعلق به دالاییلامای قبلی بوده است. در فیلم این کودک خردسال موفق میشود و به عنوان تناسخ دالایی لاما شناخته میشود. او را به قصر میبرند و کار تعلیم او آغاز میشود. در تمام فیلم تلاش شده تا دالاییلامای حاضر فردی فوقالعاده باهوش و زیرک معرفی گردد. فیلم به هجوم چین به سرزمین تبت هم میپردازد و سربازان چینی را که به تبت یورش آوردهاند و نماد چین و قوای نظامی این کشور هستند را خشن و خونریز معرفی میکند. در پیِ این جنگ تحمیل شده از سوی چین بسیاری از راهبها که دوستان دلایی لاما هستند میمیرند و دالایی لاما به هند تبعید میشود.
جمع بندی:
تمامی فیلم های یاد شده تنها گوشهای از فیلمها و مستندهای فراوانی است که در مدح شخصیت دالایی لاما و برای ترویج آئین او ساخته شده است. در این میان رشد مستندهای مربوط به تبت و تبتیان و آئین بودایتبتی از همه چشمگیرتر است که چون در حوصله و اقتضای مقاله حاضر نیست از آن صرف نظر شده است. اوجگیری ساختمستندها،فیلمها و سریالها، نشان دهنده اوج اتحاد استراتژیک کمپانیهایدروغپردازیهالیوودی با فرهنگ بودایتبتی است. نکتهای که به این بهانه باید مورد توجه قرار گیرد اتحاد استراتژیک جبهه فرهنگی صهیونیزم با سرکردگی هالیوود با جریانهای شرقی است که از لحاظ تمدنی بسیار شبیه ایران هستند و همین قرابت اگر شفافیت سازی نشود ممکن است به جذب جوانان این ملت بزرگ به شبه عرفانهایوارداتی شرقی بیانجامد. این آسیبها را درباره فیلمهایکرهای به خوبی لمس کردیم. اوج الگوگیری جوانان امروز و مادران فردا را در فیلم جواهری در قصر شاهد بودیم؛ سریالیتاثیرگزار که کمتر جوان ایرانی و کمتر دختر این مرز و بوم از ایجاد رابطه عاطفی با شخصیت اول فیلم و تاثیرپذیریالگویی آن در امان ماند. این مساله در سریال افسانه جومونگ برای پسرهای ما تکرار شد. آنچه باید برای مسئولین فرهنگی و فعالان عرصه فرهنگ باید مد نظر قرارگیرد توجه به این نکته است که برای آنها مهم نیست که جوان مسلمان مسیحی شود یا هندو مهم این است که مسلمان نباشد.
اخبار مرتبط
سخنرانی منتشر نشده از امام موسی صدر درباره حضرت زهرا(س)
«فاطمه و نماز» عنوان سخنرانی امام موسی صدر است که به مناسبت ایام ماه جمادیبیشتر بخوانید

رهبر انقلاب اسلامی در دیدار صدها تن از زنان فرهیخته و فعال کشور:
زنان در اتفاقات اخیر در دهان دشمنان زدند/ غرب متجدد نسبت به مسئله زن جنایتبیشتر بخوانید